گفتگو با "ویژه نامه بحران 88" سايت ديدگاه
١۶ ديماه ٨٨

 

دیدگاه: چه عامل یا عواملی جناح حاکم را به موقعیت کنونی سوق داده است؟

سياوش دانشور: موقعيت وخيم جناح خامنه اى آئينه موقعيت جمهورى اسلامى است. برخلاف ديدگاههاى رايج در جنبش ملى – اسلامى٬ من فکر نميکنيم که بحران سياسى در ايران "بحران جناحى" است. چون اگر اين ديدگاه را بپذيريم٬ بناچار بايد اين فرض را هم بپذيريم که جمهورى اسلامى بحران ندارد و وضعيت کنونى جدالى در بالا برسر تطبيق جمهورى اسلامى با دنياى بيرون٬ روند نرمالايز شدن سرمايه دارى ايران٬ يا جدالى برسر خط مشى هاى اقتصادى متفاوت در درون حکومت و يا جدال قانون با ولى فقيه است! اين چهارچوب سياسى در باره اوضاع ايران همواره در ميان طيف جريانات ملى -اسلامى وجود داشته است. صورت مسئله جمهورى اسلامى هيچکدام از اينها نيستند. در نقطه مقابل٬ ما بعنوان کمونيست کارگرى همواره اين ديدگاه را داشته ايم که جمهورى اسلامى در يک بحران همه جانبه سياسى٬ اقتصادى٬ اجتماعى و فرهنگى دست و پا ميزند. جدال جناح هاى حکومت در بالا محصول نخواستن نظام در پائين است. اين جدالى برسر بقاى حکومت است که در هر دور با اسم رمزهائى مانند "جامعه مدنى" و "اصلاحات" و "دفاع از قانون اساسى" در مقابل جامعه قرار ميگيرد.  سوال اساسى هر دو جناح اينست که بايد نظام را از تعرض انقلابى کارگران و توده مردم سرنگونى طلب نجات داد. تفاوت جناح ها در ارائه راه حلى است که هر يک به سوال نجات نظام ميدهد. هر جناح فکر ميکند راه حل جناح ديگر چيزى از جمهورى اسلامى باقى نميگذارد. به نظر من هر دو جناح حق دارند و هر دو جناح راه حلى ندارند. اين بحران سقوط و سرنگونى جمهورى اسلامى است.

اما چرا جدال جناح ها در اين بار معين کل جمهورى اسلامى را به موقعيت کنونى سوق داد؟ واقعيت اينست که در گذشته مکانيزم جدال جناحها بر يک سيکل پلکانى "جنگ – سازش" متکى بود. در هر دور جدال سياسى موقعيت اين يا آن جناح ممکن بود سست و يا قوى شود. اما نه فقط "دو بال نظام" فرض بود بلکه اين اصل که همه جزو "يک خانواده درون نظام" هستند عملا زير سوال نميرفت. (برخى ترورهاى درون حکومتى در دو دهه گذشته از اين قاعده پيروى نکردند و بيشتر جنبه امنيتى و کور کردن اطلاعات و حفظ منافع کل نظام را داشته اند)

اما با شکست پلاتفرم دو خرداد و روى کار آمدن احمدى نژاد و اتخاذ سياست تهاجمى توسط جمهورى اسلامى٬ همينطور عوامل ديگرى مانند شکست آمريکا در عراق و افغانستان و يا شکست اسرائيل در جنگ لبنان و غزه٬ به تقويت اسلام سياسى در منطقه و مشخصا نفوذ جمهورى اسلامى عمل کرده بود.  افزايش قدرت تروريستى رژيم در منطقه به اضافه سياست اتمى٬ حکومت را به اين سمت سوق داد که براى بقا در داخل بايد همين سياست را ادامه دهد. دراين چهارچوب قوانين ديروز على القاعده بى اعتبار ميشدند. وانگهى جمهورى اسلامى درسش را از دوره خاتمى گرفته بود. ديده بود که حتى وعده اسلامى "جامعه مدنى" درى را باز ميکند که مردم وسط صحنه ميريزند و عليه کل نظام قد علم ميکنند. ١٨ تير هيچ درسى براى حکومت نداشته باشد اين درس را داشت که نبايد اجازه تکرار نوار دو خرداد را داد. معنى سياسى چهارچوب جديد براى حکومت اينبود که خانواده نظام ريزش ميکند٬ کسانى بايد بيرون بيافتند٬ و مکانيزم جنگ در بالا تمايل به تشديد و حذف طرف مقابل دارد. يعنى بجاى تعادلها و سازشهاى پيشين٬ تحميل تمام و کمال هژمونى فکرى و سياسى و صد البته سلطه اقتصادى و نظامى يک جناح مينشيند. يعنى جناح مقابل و يا مجموعه باندهاى اسلامى درون نظام٬ يا با اين سياست مى آيند و يا بيرون مى افتند .

"انتخابات" موعدى بود که اين سياست عملى شود. ما قبل از نمايش انتخابات – که عمده اپوزيسيون حول سياست نفى احمدى نژاد بسيج شده بود و تقريبا مطمئن بود که موسوى از صندوق راى درمى آيد- تاکيد کرديم که سوال مهمترى از "نه به احمدى نژاد" مطرح است و آن اينست که اگر جناح حاکم نخواهد به روشهاى "انتخاباتى" قدرت را تفويض کند٬ که بطور واضحى نميخواست٬ چه راههائى برويش باز است و مهمتر اينکه موسوى و شرکا چه امکاناتى براى مقابله دارد و تا کجا ميروند؟ اين اتفاق افتاد و مردمى که قبل از نمايش انتخابات شکاف در بالا را ديده بودند و به ميدان آمده بودند٬ با ديدن نتيجه "انتخابات" در ابعاد گسترده و ميليونى به خيابانها ريختند. اوضاع از دست جمهورى اسلامى و دو جناحش در رفت. تناسب قوا بهم ريخت و بازگشت به نقطه قبل از "انتخابات" عملا غير ممکن شد. ما اين رويداد و تقابل جديد بخشهاى مختلف درون حکومت را "راه بدون بازگشت" ناميديم. راهى که پيروزى هر جناح در گرو حذف جناح مقابل است. اين مقطعى از جدالهاى خردکننده درون حکومتى است که دو جناح عليرغم ميل شان نميتوانند پس بنشينند. عقب نشينى براى هر کدام به معنى نابودى است و تداوم جنگ نيز کل جمهورى اسلامى را نابود ميکند. گسترش اعتراض در پائين سازش در بالا را غير ممکن کرده است. البته هر دو جناح تصور نميکردند دراين وضعيت قرار بگيرند. همه تحليلها و اظهارات و محاسباتشان اين را نشان ميدهد. به هر حال امروز دو جناح در موقعيتى قرار دارند که هر کدام تداوم روش و سياست ديگرى را به معناى نابودى جمهورى اسلامى ميداند و به همين عنوان در مقابل آن ايستاده اند.

دیدگاه: آیا هنوز عامل یا عواملی در اختیار جناح حاکم هست که بتواند رژیم را از فروپاشی و سرنگونی نجات دهد؟

 سياوش دانشور: يک سياست که چه در درون حکومت و چه در بيرون تجويز ميشود نوعى سازش دو جناح براى کنترل اوضاع و جلوگيرى از رشد راديکاليسم جنبش توده اى است. اما هر نوع سازشى به معنى شکست خامنه اى و تعويض دولت احمدى نژاد است. اين مسئله نه ممکن است و نه بويژه با وضع امروز ديگر جواب ميدهد. شايد ميشد سه ماه قبل اينکار را کرد اما امروز ديگر دير شده است .

راه ديگر خامنه اى تداوم تعرض به جناح مقابل و شدت عمل بيشتر در سرکوب مردم است. جمهورى اسلامى با آخرين اظهار نظر خامنه اى يعنى سياست "جذب حداکثرى و حذف حداقلى" عملا وارد دور جديد تهاجم سرکوبگرانه خود شده است. اين سياست هيچ معنى جز يک کودتاى واقعى و وسيع عليه مخالفين سياسى کل حکومت و برقرارى وضعيت فوق العاده و حکومت نظامى رسمى ندارد. ترديدى نيست در متن اين سياست٬ که اساسا عليه مخالفين کل حکومت است٬ با مخالفين دربارى حکومت هم تسويه حساب ميشود. انحلال برخى احزاب مجاز و زندانى کردن يا ترور تعدادى از سران جناح مقابل٬ دستگيريها و اعمال محدوديتهاى شديد در جامعه٬ راهى است که خامنه اى و جناح راست تر حکومت فعلا با تهديد وارد آن شده اند. ترديدى نيست اين سياست نميتواند در يک بعد زمانى دراز مدت و تدريجى پيش برود. کودتا اگر ميخواهد موفق شود بايد ضربتى و سريع و گيج کننده باشد. بويژه در کشورى که سيل ميليونى مردم در کمين حکومت نشسته اند. جمهورى اسلامى بعيد است با عمليات "شوک و بهت" بتواند وضعيت را نگهدارد. نه فقط نيرو و انسجام لازم اينکار را ندارد٬ بلکه دست زدن به اين عمل با واکنش شديد جامعه روبرو ميشود. کودتائى که شکست بخورد با خود جمهورى اسلامى را باقى نميگذارد بلکه با ضد کودتاى مردم سرنگون ميشود .

تنها مسئله اى غير مترقبه و غير قابل پيش بينى از جنس جنگ يا بمباران وسيع و يا سياست تروريستى در ابعاد گسترده٬ يعنى رويدادى که بتواند کل صورت مسئله داخلى را تحت الشعاع قرار دهد٬ ميتواند جمهورى اسلامى را بطور موقت از خطر سرنگونى نجات دهد. چنين چشم اندازى در وضعيت همين امروز مبهم است اما نبايد از آن غافل شد. اما اين مسئله براى همه روشن است که جمهورى اسلامى تلاش ميکند هر موضوعى را وسيله ساکت کردن مردم بکند. در نتيجه اتخاد چنين سياستهائى٬ از هر سو٬ به نتايجى منجر نميشود که در يک دوره "متعارف" تر ميتواند بشود.

دیدگاه: نقاط قوت و ضعف خیزش کنونی چیست؟

 سياوش دانشور: جنبش کنونى براى سرنگونى جمهورى اسلامى نقاط قوت متعددى دارد. يکى از مهمترين هاى اتفاقاتى است که مردم آزاديخواه دنيا را به خود جلب کرده و اميدهاى زيادى را به تغييرات راديکال مجددا زنده کرده است. سمپاتى وسيع جهانى به حرکت سياسى مردم در ايران يک نقطه قوت اين حرکت است. همينطور بايد توجه داشت که اين اتفاق در کشورى مى افتد که مهمترين قدرت جنبش اسلام سياسى مستقر است و سرنگونى آن معانى وسيع و استراتژيکى در منطقه و کل جهان دارد. مسئله مهمتر و بعدى چهره زنانه اين خيزش است. عروج توده اى زنان در راديکال ترين اشکال بويژه در کشورى با يک حکومت مذهبى و ضد زن خودويژه است. نه فقط خصلت زنانه بلکه خصلت مدرنيستى و ضد مذهبى اين جنبش بيش از پيش خود را نشان ميدهد. نسل جديدى که درگير اين اعتراضات است با تکيه به ابزارهاى دنياى امروز٬ و آنچه که ميگويد و عمل ميکند٬ نشان ميدهد که چه آينده اى را جستجو ميکند. اين آينده بطور قطع آينده اى غير مذهبى است. اگر کمى چادر اختناق را کنار بزنيم٬ نقاط قوت جنبش کنونى بيشتر خود را نشان خواهند داد.

 هر جنبشى محدوديتهاى تاريخى خود را دارد. نميدانم تا چه اندازه دقيق است که اين محدوديتهاى تاريخى را "نقطه ضعف" ناميد؟ اما روشن است اختناق در ايران و ممنوعيت احزاب سياسى نتايج خود را در قلمرو سازماندهى به معنى وسيع خود ببار مى آورد. ما هرچه تلاش ميکنيم که اختناق را دور بزنيم و کارمان را پيش ببريم٬ باز اختناق محدوديت هاى واقعى را تحميل ميکند. بويژه در چنين اوضاعى٬ يعنى زمانى که مردم نميتوانند تمايلات واقعى شان را بيان کنند٬ جنبشها و نيروهاى طبقاتى نميتوانند در اشکال روشنى در مقابل هم قرار بگيرند٬ جامعه و توده مردم به منافذ ممکن متکى ميشود. زبانش عاريه اى ميشود و همواره تلاش دارد خود را در بالانسى نگهدارد که هم هزينه کمترى بدهد و هم حرفش را بزند. معمولا جريانات پرو رژيم و راست از مسئله اختناق و تناسب قواى تحميلى به نفع سياست دفاع از يک جناح بهره ميجويند. "رهبر" تراشى ميکنند و تلاش دارند آرمانها و تمايلات واقعى مردم را در چهارچوبهاى حکومتى اسير و زمينگير کنند. واقعيت اما اينست که تصوير آنها جعلى است و مشى سياسى شان شکست خورده است. همينطور دوره تکيه مردم به شکافهاى بالائيها موقت است. ايندوره موقت با شکستن درجه اى از اختناق به پايان ميرسد. دو ماه گذشته نشان داد که سرعت پيشروى چگونه است. از ١٣ آبان تا ۶ دى کافى بود که کل صحنه عوض شود و بسيارى از تحليلها و اظهارات در مورد اوضاع ايران فرو ريزد.  

با فرض تمام اينها٬ سازمان هاى لازمى که بتواند حرکت ميليونى مردم را در جهت اهداف واقعى شان شکل دهد٬ کمبود اساسى امروز است. سياست ما براى رفع اين کمبود جدى تلاش براى ايجاد شوراها در مراکز کارگرى٬ اتخاذ سياست کنترل کارگرى٬ سازماندهى توده اى٬ ايجاد ارگانهاى انقلابى قيام٬ و تلاش براى پيشروى افق چپ در جامعه است. اين درست است که توده عظيمى عليه جمهورى اسلامى بپا خواسته اند اما اين توده عظيم ابدا هدف يکسانى را دنبال نميکند. خيلى ها در امر سرنگونى ذينفع اند و در آن شرکت ميکنند اما همه اينها به يک آينده رضايت نخواهند داد. نه فقط در پروسه سرنگونى بلکه بدنبال سرنگونى تازه جدالهاى اساسى برسر شکل دادن به آينده شروع ميشود. جدالهائى که تا استقرار نظام بعدى ادامه خواهد داشت .

دیدگاه: آینده را چگونه ارزیابی می کنید؟

 سياوش دانشور: جمهورى اسلامى کارش تمام است. امروز همه به بعد از جمهورى اسلامى فکر ميکنند. بسيار بعيد است که مردم اينبار براى دور ديگرى به جمهورى اسلامى رضايت دهند. اين مردم و بويژه نسل جديد تازه جنگش را با حکومت شروع کرده است. اين نسل يا پيروز ميشود و يا بايد جمهورى اسلامى شکستش دهد. شکست در مقياسى که به نسل دهه ۶٠ تحميل کرد. جمهورى اسلامى تا روز آخرش سرکوب ميکند و ميکشد و ترور ميکند اما تکرار سال ۶٠ ديگرى در امکاناتش نيست. مردم به هيچ ترکيبى از جمهورى اسلامى رضايت نميدهند و هر عقب نشينى در بالا اشتهاى تهاجم به کل نظام را در پائين تشديد ميکند. نه حکومت نظامى خامنه اى ها ميتواند رژيم را نگهدارد و نه دولت فرضى "عقلاى راست" و موسويها ميتواند مردم را بخانه بفرستد. سرنگونى جمهورى اسلامى بيشتر از هر زمان در اذهان وسيع توده مردم عملى و ممکن شده است.  

ما وارد يکدوره انقلابى شده ايم که سرنگونى جمهورى اسلامى صرفا يک نقطه عطف آنست. دراين روند دولتهاى مختلف و ائتلافهاى جديد بورژوائى ممکن است سرکار بيايند. دولتهاى ناپايدار که هر کدام دريچه اى به تعادلهاى جديد ميشوند. روشن است که با پايان جمهورى اسلامى جنبش اصلاح طلب حکومتى هم مضمحل ميشود و عناصر و ترکشهاى آن يا بايد خود را بازتعريف کنند و يا در کمپ ناسيوناليسم ايرانى قرار گيرند .

اما اگر فرض پايان کار رژيم اسلامى مورد توافق باشد٬ آنوقت مسئله اساسى برسر آينده جامعه ايران است. جنبشهاى سياسى و طبقاتى چپ و راست در روند مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى آينده هاى متفاوتى را دنبال ميکنند. ما بعنوان کمونيست کارگرى براى سرنگونى تمام و کمال جمهورى اسلامى٬ درهم کوبيدن ماشين دولتى آن٬ انحلال کليه نيروهاى سرکوب و مافوق مردم اعم از ارتش حرفه اى و سپاه و بسيج و اطلاعات و دستگاه مفتخور مذهب٬ و برقرارى يک دولت انقلابى کارگرى براى برپائى سوسياليسم مبارزه ميکنيم. يک آينده آزاد در ايران و تامين سعادت و خوشبختى انسانها تنها با يک حکومت کارگرى٬ يک جمهورى سوسياليستى ممکن است. نظامى که اساس همه تبعيض ها و اختناق و فقر و نابرابريها را الغا کند٬ يعنى به دوره سرمايه دارى و جامعه طبقاتى پايان دهد. ما براى چنين آينده اى مبارزه و تلاش ميکنيم. از نظر ما راه حلهاى ديگر٬ چه نيمه اسلامى و نيمه ملى٬ و يا قومى و ناسيوناليستى٬ تنها تکرار گذشته در چهارچوبى جديد است. *