سند سیاست "شرکت در دولت موقت از نوع حجاریانی" توسط کورش مدرسی
شهلا نوری

دوست ما بهزاد جواهری در یادداشتی کوتاه که در سایت آزادی بیان درج شده است از علی جوادی خواسته است تا سند مربوط به این ادعا "که رفیق کورش مدرسی پیشنهاد تشکیل دولت موقت با افرادی نظیر حجاریان را داده بود" ارائه دهد. درخواست معقولی است که هر ادعایی باید با سند لازم همراه باشد.از این رو من مایلم به این درخواست بهزاد عزیز پاسخ دهم و سند این بحث را در اختیار ایشان قرار دهم.
اما در ابتدا باید بگویم که هیچوقت علی جوادی و یا سایر افرادی  که این سیاست کورش مدرسی را نقد کردند ادعا نکردند که کورش مدرسی "پیشنهاد تشکیل دولت موقت با افرادی نظیر حجاریان را داده بود"٬ بلکه گفته اند که ایشان تلاش کرده است که این سیاست را در حزب کمونیست کارگری آن دوره یعنی بعد از مرگ منصور حکمت عزیز جا بیندازد که حزب کمونیست کارگری باید در دولتی که حجاریان ها شکل میدهند شرکت کند و سیاست فشار از بالا را با فشار از پایین همراه کند. این سیاست توسط بسیاری در آن زمان در حزب کمونیست کارگری بمثابه یک سیاست دست راستی نقد شد بطوریکه اکنون دوستداران سیاستهای کورش مدرسی حتی تلاش میکنند این تاریخ را کاملا از انظار دور نگهدارند و خاک بر آن بپاشند. اما اسناد این تاریخ خوشبختانه موجود است. دو نقل قول زیر از مقاله کورش مدرسی در این زمینه است. اصل مقاله ضمیمه است. همچنین نقدی که در آن زمان رفیق آذر ماجدی بر این سیاست نوشتند را هم جهت اطلاع بیشتر علاقمندان و بهزاد ضمیمه کرده ام.
کورش مدرسی در این مبحث تصویری از سقوط رژیم اسلامی ارائه میدهد که در جوهر خود این است که ابتدا جناح راست رژیم سقوط میکند و دولت به دست "نزدیک ترین" نیروها یعنی جریاناتی مانند دوم خردادی ها که از نیروهای شکل دهنده خود رژیم اسلامی هستند٬ و یا امثال حجاریان ها٬ می افتد.
کورش مدرسی سپس این سئوال را مطرح میکند که آیا باید در این دولت شرکت کرد یا نه؟ و پاسخ میدهد که آری باید در این دولت موقت شرکت کرد.
این سیاست شرکت در دولتی که حجاریان یک پای آن است شدیدا مورد نقد قرار گرفت. در مقابل سیاست فراخوان "سرنگونی کل جمهوری اسلامی" مورد تاکید قرار گرفت.
این خلاصه ماجرا بود.
حال از خودتان سئوال کنید آیا طرفداران سرنگونی کلیت نظام جمهوری اسلامی و عدم شرکت در دولت حجاریانی محق نبودند؟ آیا سیاست کورش مدرسی یک سیاست راست و سازشکارانه با بخشی ازجمهوری اسلامی نبود؟ آیا ما محق نبودیم این سیاست را نقد و ایزوله کنیم؟ برای یک لحظه خودتان را در میدان التحریر و یا مرکز تونس قرار دهید و به فریاد مردمی که به سرنگونی بن علی و مبارک و جایگزینی بخشی از خود دستگاه حاکم پیشین رضایت نمیدادند فکر کنید؟ اگر این کارگران و مردم به سیاست کورش مدرسی گوش میدادند آیا نباید خواهان شرکت در دولت موقت کسانی میشدند که بعد از حسنی مبارک و بن علی دولت را تشکیل دادند؟ آیا شرکت در این دولتهای موقت پشت کردن به سرنگونی کلیت رژیم های دیکتاتوری سرمایه نبود؟
بهزاد جان امیدوارم که پاسختان را گرفته باشید.

٧ - سقوط جمهورى اسلامى در ظاهر و در مرحله اول ميتواند شکل سقوط جناح راست را داشته باشد. بخش هائى از بقاياى دوم خرداد از هم اکنون دارند حساب خود را از جناح راست جدا ميکنند. درصورت وجود اپوزيسيون غالب و قدرتمند دولت آلترناتيو دولت اين اپوزيسيون ميبود. چيزى که در انقلاب ٥٧ اتفاق افتاد که دولت منصوب خمينى و شوراى انقلاب او تشکيل گرديد. شکل انقلاب آتى ايران بيشتر شبيه اشکال کلاسيک تر نظير انقلاب فوريه ١٩١٧ روسيه، سقوط رژيم شوروى، سقوط رژيم رومانى، يوگسلاوى، و غيره خواهد بود. هيچ يک از نيروهاى اپوزيسيون سرنگونى خواه در کوتاه مدت در صحنه سياست ايران و در تناسب قواى موجود نيروى فائقه اى که بتوانند نقش تشکيل دولت را بر عهده بگيرند نيستند. در نتيجه دولت ميوه ايست که با سقوط جمهورى اسلامى به دست نزديکترين نيروى موجود در ميدان خواهد افتاد. نيروئى که درست همزمان با از هم پاشيدگى اوضاع دولت را ميتواند اعلام کند، اهرم هاى باقى مانده دستگاه دولتى را در اختيار دارد. اين شانس بيش از هرکس شامل بخشى از خود دستگاه دولت جمهورى اسلامى ميشود - اساسا بخشهائى از دو خرداد که قطعا تلاش خواهند کرد بر موج اعتراض مردم سوار شوند (حجاريان و غيره ميتوانند تلاش کنند نقش يلتسين در کودتاى ارتش را بازى کنند). اين دولت قطعا هم دامنه اقتدار محدودى خواهد داشت و هم بسرعت جاى خود را به دولت هاى بعدى با ترکيب متفاوت خواهد داد. يک فاکتور مهم در اين رابطه سياست آمريکا و جناح راست بورژوازى است. تلاش آنها براى تشکيل نوعى پارلمان يا دولت در تبعيد در صورت تحقق ميتواند در ترکيب دولت هائى که به قدرت ميرسند موثر باشد.

١٥ - در مورد سياست حزب در قبال دولت جانشين جمهورى اسلامى. سياست حزب تاکنون اين بوده که با سرنگونى جمهورى اسلامى حزب بايد به قدرت برسد يا ما ميخواهيم برسد. اين جواب درست است اما کافى نيست. درست است زيرا همانطور که در بند هاى قبل اشاره شد سياست پايه اى حزب کمونيست کارگرى در اين دوره را منعکس ميکند. ناکافى است زيرا تعادل قواى موجود در جامعه، و در نتيجه سير محتمل اوضاع را، در نظر نميگيرد. بعلاوه تصويرى که از نقش حزب در اين دوره ميدهد يک تصوير صرفا اپوزيسيونى است که تنها از پائين فشار مياورد. نه نيروئى که ميخواهد اوضاع را با توسل به همه اهرم هاى قدرت بسمت مورد نظر خود بچرخاند. فشار از پائين را با فشار از بالا توام ميکند. مهمتر اينکه نفس روشن کردن سياست حزب در قبال چنين دولتى نقش مهمى در شکل دادن توقع مردم از آن، اعمال فشار بر اپوزيسيون و بالاخره سياست خود اين دولت دارد. ميتواند فضا را به نفع ما بيشتر بچرخاند.
شهلا نوری

-------------------------------------------
--------------------------------------------------
کورش مدرسی
سقوط جمهورى اسلامى و نقش حزب کمونيست کارگرى ايران
١ - سقوط جمهورى اسلامى سوالات جديى را در مقابل جامعه و طبعا حزب کمونيست کارگرى ايران قرار ميدهد. حزب کمونيست کارگرى بايد سناريوهاى ممکن و بويژه سناريوى محتمل را بررسى کند در دادن ابعاد مطلوب به آن نقش فعالى را بازى کند.
٢ - شکل محتمل سقوط جمهورى اسلامى، در شرايط کنونى، که قطعا در نتيجه مقابله مردم و تعرض آنها به ارگانهاى اين رژيم صورت خواهد گرفت، بلاواسطه منجر به رسيدن حزب کمونيست کارگرى و يا جريان راست پروغربى به قدرت نخواهد شد. سرنگونى رژيم به معنى پيروزى يک افق و يک جنبش اجتماعى و سياسى نخواهد بود. ما شاهد يک دوره تحول، تلاطم، يک دوره دولت و دولت هاى غير متعارف خواهيم بود که طى آن تکليف قدرت سياسى يک سره ميشود. قطعنامه کنگره سوم حزب اين موقعيت را پيش بينى کرده است. " سرنگونى رژيم اسلامى پايان سير تحول سياسى در ايران نيست. کشمکش طبقات و جنبش هاى اجتماعى بر سر اينکه چه نظامى بايد بر جاى رژيم اسلامى بنشيند از هم اکنون در بطن مبارزه عليه اين حکومت آغاز شده و در پى سرنگونى رژيم اسلامى تا تثبيت حکومت بعدى ادامه خواهد يافت. ... هم اپوزيسيون بورژوائى و هم جنبش کمونيستى کارگرى شانس عينى پيروزى دارند"
٣ - با سرنگونى رژيم جمهورى اسلامى جامعه به يک دوره خلا کامل گذر نخواهد کرد. مدنيت جامعه، تمرکز موجود در سيستم اقتصادى و ادارى کشور و سياست آمريکا و غرب وجود يک دولت رسمى مرکزى را ناگزير ميکند. اين دولت، در اين دوره، ممکن است دامنه اقتدار محدودى داشته باشد. اما بلحاظ کنترل منابع مالى اهرم هاى مهمى را در اختيار خواهد داشت. ظرفيت استفاده آن از اين اهرم ها به تعادل قواى اجتماعى بستگى خواهد داشت.
٤ - تناسب قواى کنونى ميان گرايشهاى اجتماعى و احزاب سياسى اپوزيسيون و وجود احزاب و جرياناتى که ميتوانند بزور اسلحه سناريوى سياه را بر جامعه تحميل کنند سوالاتى را در مقابل جامعه و مردم قرار ميدهد که حزب کمونيست کارگرى بايد بعنوان يک نيروى مسئول و مدعى قدرت به آنها پاسخ دهد. اين پاسخ و تلاشى که حزب براى تبديل اين پاسخ به پاسخ مردم ميکند يک رکن اساسى نزديک شدن حزب به قدرت است.
٥ - سوالات اساسى که بايد به آن پاسخ گفت از اين قرارند: (اين سوالات در دنياى واقعى وجوه مختلف همان ابهامى است که در بندهاى فوق به آن اشاره شد)
الف - محتمل ترين ترکيب دولت رسمى که در پى سرنگونى جمهورى اسلامى در شرايط کنونى چه خواهد بود؟ احزاب سياسى محتلف در آن چه نقشى خواهند داشت؟ مردم و ارگانهاى توده اى چه جايگاهى خواهند داشت؟ حزب کمونيست کارگرى چه جايگاهى خواهد داشت؟ چه سياستى را تعقيب خواهد کرد؟
ب - چگونه ميتوان از بهم ريختن شالوده زندگى مدنى و تحقق سناريو سياه ممانعت کرد. ملزومات آن چيست؟ حزب کمونيست کارگرى در اين رابطه چه وظايف معين و ويژه اى را در دستور دارد؟
پ - نقشه و يا پلان عبور متمدن، آرام و دمکراتيک از جمهورى اسلامى به نظام بعدى که طى آن حق دخالت مردم در تعيين اين نظام و زمين بازى مساوى براى احزاب سياسى تضمين ميشود چيست. سوالى که اپوزيسيون بورژوائى با طرح رفراندم به آن پاسخ ميدهد.
پاسخ به اين سوالات براى حزب کمونيست کارگرى بعلاوه معناى ويژه تشکيلاتى نيز خواهد داشت که فعلا موضوع مورد بحث اين تزها نيست.
٦ - در پاسخ به اين سوالات بايد ابتدا از چند حکم و مشاهده شروع کرد:
الف - سناريوى سرنگونى جمهورى اسلامى هرچه باشد حزب کمونيست کارگرى ايران جمهورى سوسياليستى را تنها آلترناتيو رهائى بخش ميداند. براى تحقق فورى آن مبارزه ميکند. شعار حزب زنده باد جمهورى سوسياليستى است.
ب - حزب کمونيست کارگرى از همين امروز براى تحقق اين شعار تلاش ميکند. تلاش ميکند تا شرايط را بنحوى تغيير دهد که تحقق اين هدف هرچه سريعتر و فورى تر انجام شود.
پ - سرنگونى جمهورى اسلامى منجر به سر برآوردن انواع تشکل هاى توده اى و ازجمله شوراهاى محلى و کارخانه اى خواهد شد. اين تشکل ها و بويژه شوراها يکى از ارکان پايه اى حکومت حزب کمونيست کارگرى خواهند بود. حزب شکل گيرى اين تشکل ها، گسترش آنها و بويژه جلب آنها به سياست هاى حزب را از هم اکنون، و در دوره مورد بحث، يک پايه اساسى فعاليت خود قرار خواهد داد.
ت - رکن ديگر قدرت گيرى حزب، گسترش حزب بصورت يک حزب سياسى توده اى است. خود حزب بايد به يک سازمان توده اى که قدرت بسيج و تغيير تناسب قوا را دارد تبديل شود. حزب بايد در هر محل و هر کارخانه، هر دانشگاه و اداره و غيره تاسيس شود. خانه هاى حزب بايد به کانون هاى توده اى بسيج مردم و فعالين و رهبران سياسى تبديل شوند.ث - حزب کمونيست کارگرى تلاش خواهد کرد که در هرجا تبديل به نيروى سياسى فائقه گردد.
ج - بحثى که تحت عنوان سلبى- اثباتى از طرف نادر مطرح شد، بويژه در اين دوره تحول نقش حياتى خواهد داشت. حزب کمونيست کارگرى تنها با تبليغ و ترويج سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى به پرچم مردم تبديل نخواهد شد. بايد سوال کنکرت در جامعه را تشخيص دهد و حول آن محيط را پلاريزه نمايد. بنظر ميرسد محورهائى که، يکى يا چند تاى آنها، شانس تبديل به اين کاتاليزور را دارند کوتاه کردن دست مذهب از زندگى مردم، رفاه، آزادى، در ميدان نگاه داشتن مردم، حفظ مدنيت جامعه و ممانعت از تحقق سناريو سياه، مدرنيسم و ... است. پيشبينى اينکه کدام محور يا محورها به اين موقعيت عروج خواهند کرد و حول چه شعارى زودرس است.چ - بورژوازى و احزاب آن بدون ترديد وقتى شکست خود را محتمل بدانند به هيچ سناريو دمکراتيکى پايبند نخواهند بود. حتى اگر اين سناريو رفراندم مورد نظر آنها باشد. اما اين نتيجه گيرى است که مردم و بويژه طبقه کارگر و شوراها بايد به آن رسانده و براى مقابله با آن آماده شوند. حزب کمونيست کارگرى نسبت به رعايت هيچ پروسه دمکراتيک و متمدنى از جانب احزاب بورژوازى توهم ندارد. در نتيجه حزب بايد آمادگى فکرى و عملى رودروئى با بورژوازى و تصرف قدرت سياسى در موقعيت مناسب را داشته باشد.
ح - حزب کمونيست کارگرى فاقد يک طرح و يا تصويرى از يک پروسه گذار مسالمت آميز و متمدن که طى آن احزاب سياسى امکان فعاليت خواهند داشت و مردم ميتوانند آزادانه نوع حکومت آتى را تعيين کنند است. اين يک خلا جدى در استراتژى حزب براى رسيدن به قدرت و رهبرى مردم است. عدم پاسخگوئى به اين خلا بويژه در شرايط امروز حزب را بلحاظ اجتماعى در موقعيت نامناسبى قرار خواهد داد. پاسخ گوئى به اين سوال براى حزب در اين دوره اهميت حياتى دارد.
٧ - سقوط جمهورى اسلامى در ظاهر و در مرحله اول ميتواند شکل سقوط جناح راست را داشته باشد. بخش هائى از بقاياى دوم خرداد از هم اکنون دارند حساب خود را از جناح راست جدا ميکنند. درصورت وجود اپوزيسيون غالب و قدرتمند دولت آلترناتيو دولت اين اپوزيسيون ميبود. چيزى که در انقلاب ٥٧ اتفاق افتاد که دولت منصوب خمينى و شوراى انقلاب او تشکيل گرديد. شکل انقلاب آتى ايران بيشتر شبيه اشکال کلاسيک تر نظير انقلاب فوريه ١٩١٧ روسيه، سقوط رژيم شوروى، سقوط رژيم رومانى، يوگسلاوى، و غيره خواهد بود. هيچ يک از نيروهاى اپوزيسيون سرنگونى خواه در کوتاه مدت در صحنه سياست ايران و در تناسب قواى موجود نيروى فائقه اى که بتوانند نقش تشکيل دولت را بر عهده بگيرند نيستند. در نتيجه دولت ميوه ايست که با سقوط جمهورى اسلامى به دست نزديکترين نيروى موجود در ميدان خواهد افتاد. نيروئى که درست همزمان با از هم پاشيدگى اوضاع دولت را ميتواند اعلام کند، اهرم هاى باقى مانده دستگاه دولتى را در اختيار دارد. اين شانس بيش از هرکس شامل بخشى از خود دستگاه دولت جمهورى اسلامى ميشود - اساسا بخشهائى از دو خرداد که قطعا تلاش خواهند کرد بر موج اعتراض مردم سوار شوند (حجاريان و غيره ميتوانند تلاش کنند نقش يلتسين در کودتاى ارتش را بازى کنند). اين دولت قطعا هم دامنه اقتدار محدودى خواهد داشت و هم بسرعت جاى خود را به دولت هاى بعدى با ترکيب متفاوت خواهد داد. يک فاکتور مهم در اين رابطه سياست آمريکا و جناح راست بورژوازى است. تلاش آنها براى تشکيل نوعى پارلمان يا دولت در تبعيد در صورت تحقق ميتواند در ترکيب دولت هائى که به قدرت ميرسند موثر باشد.
٨ - دولت بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى يک دولت غير متعارف و موقت است. عمر محدودى داد و دستور کار رسمى محدودى. دستور کار آن تدارک تعيين تکليف نظام جامعه از طريق رفراندم يا هر پروسه ظاهرا دمکراتيک ديگر است. محدوده اقتدار اين دولت و دامنه عمل آن محدود خواهد بود و با تشکيل ارگانهاى توده اى و دخالت احزاب سياسى ميتواند محدودتر شود. اما قدر مسلم اين است که اين دولت از يک طرف خود را نماينده خير خواهى و ثبات و آرامش معرفى خواهد کرد و از طرف ديگر حمايت بين المللى ميتواند موقعيت آنرا تقويت کند.
٩ - اپوزيسيون پرو رژيم ( اکثريت، روشنفکران و ژورناليست هاى، حزب توده و غيره) بخودى خود هيچ نقش مستقلى را نميتوانند بازى کنند. اينها تنها بعنوان نيروى ذخيره جناح راست بورژوازى و بعنوان محلل بقدرت رسيدن آنها عمل خواهند کرد. حلقه اتصالى از دولت بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى تا دولت بورژوازى راست.
١٠ - مجاهدين يک نيروى بى ريشه در جامعه است. اما پول و آدم دارد و مهمتر از آن اشتهاى ماجراجوئى و تحميل مسلحانه خود به جامعه. درصورتى که نيروهاى مجاهدين در عراق دست نخورده باقى بمانند با اولين نشانه هاى بهم ريختگى دستگاه دولت اينها نيروهايشان را به ايران منتقل ميکنند و بخشهائى از غرب و يا جنوب را به تصرف خود درخواهند آورد. و در تهران و ساير نقاط بعنوان يک نيروى سياسى- نظامى و ارد صحنه خواهند شد. اينها يک پايه سياه کردن سناريو عبور از جمهورى اسلامى هستند.
١١ - يک فاکتور ديگر را که بايد بحساب آورد شکل گيرى گروههاى مسلح فاشيست دست راستى و همچنين نقش جريانات و گروههاى مسلح محلى است.
١٢ - محور اصلى سياست جناح راست بورژوازى و همچنين جريانات ديگرى که بعد از سقوط جمهورى اسلامى موقتا به جلو صحنه ميايند کنترل مردم و بيرون کردن آنها از صحنه سياست است. با توجه بوجود يک قطب با نفوذ چپ (حزب کمونيست کارگرى) بنظر من راست بدون برو برگرد سياست سقط کردن اعتراض مردم و اعلام خاتمه انقلاب را در پيش خواهد گرفت. موقعيت جامعه ايران از اين نظر با کشورهاى ديگرى، نظير يوگسلاوى، که غرب و اپوزيسيون بورژوزى براى مدتى ميخواست مردم را در ميدان نگاه دارد بکلى متفاوت است. هسته اين تفاوت وجود حزب کمونيست کارگرى ايران است.
١٣ - طرح رفراندم، مستقل از نقاط قوت و ضعف فى النفسه آن، پلاتفرم و طرح بيرون کردن سريع مردم و اعلام خاتمه انقلاب حول چند سوال قلابى مثلا سلطنت يا جمهورى است. درست مثل رفراندم جمهورى اسلامى آرى يا نه. حزب کمونيست کارگرى همانگونه که تاکنون بوده بايد اکيدا اين طرح را افشا کند.
١٤ - حزب کمونيست کارگرى بايد سياست خود را در دو زمينه روشن کند: سياست آن در قبال دولتى که بعد از جمهورى اسلامى سر کار ميايد و دوم سناريو و يا طرح گذار دمکراتيک و مسالمت آميز به نظام مورد نظر مردم و کم کردن امکان وقوع سناريو سياه.
١٥ - در مورد سياست حزب در قبال دولت جانشين جمهورى اسلامى. سياست حزب تاکنون اين بوده که با سرنگونى جمهورى اسلامى حزب بايد به قدرت برسد يا ما ميخواهيم برسد. اين جواب درست است اما کافى نيست. درست است زيرا همانطور که در بند هاى قبل اشاره شد سياست پايه اى حزب کمونيست کارگرى در اين دوره را منعکس ميکند. ناکافى است زيرا تعادل قواى موجود در جامعه، و در نتيجه سير محتمل اوضاع را، در نظر نميگيرد. بعلاوه تصويرى که از نقش حزب در اين دوره ميدهد يک تصوير صرفا اپوزيسيونى است که تنها از پائين فشار مياورد. نه نيروئى که ميخواهد اوضاع را با توسل به همه اهرم هاى قدرت بسمت مورد نظر خود بچرخاند. فشار از پائين را با فشار از بالا توام ميکند. مهمتر اينکه نفس روشن کردن سياست حزب در قبال چنين دولتى نقش مهمى در شکل دادن توقع مردم از آن، اعمال فشار بر اپوزيسيون و بالاخره سياست خود اين دولت دارد. ميتواند فضا را به نفع ما بيشتر بچرخاند.
١٦ - بنظر من پايه سياست حزب کمونيست کارگرى ايران در قبال دولت در اين دوره بايد بر چند اصل متکى باشد. منظورم از سياست در قبال اين دولت به معنى حمايت از آن نيست. چارچوبى است که در آن حزب کمونيست کارگرى خواهان سرنگونى قهرآميز اين حکومت نخواهد شد و قواعد مورد توافق را رعايت خواهد کرد و از ديگران خواهد خواست که اين قاعده را رعايت کنند:الف - در ميدان نگاه داشتن مردم، تضمين بيشترين امکان دخالت آنها در تعيين سرنوشت جامعه
ب - ممانعت از اعلام خاتمه انقلاب تا جائى که مردم در يک فرصت مقبول بتوانند تصميمشان را در مورد آينده نظام بگيرند.
پ - رسميت دادن به خصلت موقتى اين دولت - اين يک دولت سياسى، به معنى که در بحث دولت در دوره هاى انقلابى آمده، ميباشد. مبناى توافق حزب با چنين دولتى نميتواند مبناى اقتصادى داشته باشد. نقش اين دولت اقتصادى نيست.
ت - ممانعت از تحقق سناريو سياه
ث - تضمين بيشترين امکان دخالت به حزب کمونيست کارگرى از بالا و پائين.
١٧ - مبناى رابطه حزب کمونيست کارگرى با اين دولت (به همان معنى که در بالا اشاره شد) براساس تعهد و اجراى يک سرى مطالبات سياسى است. اقلامى شبيه اينها:
- اعلام انحلال جمهورى اسلامى لغو همه قوانينى که منشا مذهبى دارند.
- آزادى کامل و بدون قيد و شرط بيان، تشکل، اعتراض - آنطور که در برنامه آمده
- خصوصى اعلام کردن مذهب، مصادره اموال نهادهاى مذهبى، موقوفات، لغو هرگونه حمايت از نهادهاى مذهبى
- اعلام برابرى کامل زن و مرد در همه قوانين و شئون اجتماعى، لغو کليه قوانين عليه زن
- انحلال وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران
- لغو مجازات اعدام
- تضمين دسترسى همگانى به رسانه هاى جمعى، بويژه احزاب سياسى و تشکل هاى توده اى
- ممنوعيت اعمال حاکميت احزاب سياسى بر مردم با توسل به اسلحه (اين را شايد بايد دقيق تر کرد)- بلوکه کردن حساب مقامات جمهورى اسلامى، ممنوعيت خارج کردن پول از ايران.
با رجوع به بحث سناريو سياه ميتوان اين بخش را دقيق تر کرد.
١٨ - حزب کمونيست کارگرى ايران بايد براى جلوگيرى از تحقق سناريو سياه و همچنين تضمين يک گذار متمدن و دمکراتيک به نظام آينده:
- تلاش کند که تحقق چنين پلاتفرمى را به خواست مردم تبديل کند.
- نيروهاى سياسى را زير فشار قرار دهد که تعهد خود را به آن اعلام کنند.
- اعلام کند که در صورت تضمين چنين پلاتفرمى آماده است در دولت شرکت کند و يا حتى خود چنين دولتى را ايجاد نمايد.
١٩ - در مورد طرح گذار از جمهورى اسلامى به نظام منتخب مردم بايد به نکات زير توجه کرد:
الف - طرح حزب کمونيست کارگرى نميتواند ابداع جديدى باشد. اين طرح بايد در فرهنگ سياسى جامعه شناخته شده باشد.
ب - اين طرح نميتواند تحقق آن مستقيما به معنى حکومت مورد نظر حزب کمونيست کارگرى باشد. مثلا اعلام شوراها بعنوان دولت براى اين دوره از دو نظر نادرست است. اولا چنين شوراهائى وجود ندارند و درصورت شکل گيرى آنها معلوم نيست تحت تاثير کدام يکى از جريانات سياسى يا اجتماعى باشند و ثانيا ملزومات قدرت حزب کمونيست کارگرى را بعنوان پيش شرط دخالت حزب معرفى ميکند و بنظر ميرسد که ميدان بازى و شرايط دمکراتيکى براى دخالت احزاب ديگر را تضمين نميکند. اين فشار را از روى آنها بر ميدارد و به آنها ميدان مانور وسيعترى ميدهد. ٢٠ - باتوجه به نکات فوق به اعتقاد من طرح دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندم ميتواند طرح مورد قبول حزب باشد. مجلس موسسان تنها يک جز اين طرح است در اين چهارچوب بسيارى از تناقضات مجلس موسسان مطرح شده از جانب ديگران را ندارد. از ميان آلترناتيو هاى موجود کم ضرر تر از همه است و بويژه کم ضرر تر از سکوت يا بى نقشه ماندن حزب در اين مورد است.
٢١ - در نتيجه اگر نکات اين بحث درست باشد حزب اين کارها را خواهد کرد:
الف - صدور يک بيانيه بهمراه اعلام حقوق سياسى پايه اى مردم در دوره گذار.
ب - اين بيانيه براى کليه احزاب و شخصيت ها (ليستى شبيه آنچه براى کنگره دعوت شدند) فرسشتاده خواهد شد و از آنها خواسته شود که تعهد خود را به دفاع و اجراى اين حقوق در هر موقعيتى که قرار خواهند گرفت اعلام کنند.
ج - حزب کمپين وسيع سياسى را براى برجسته کردن خطرات اين دوره و نحوه جلوگيرى از سناريو سياه و حفظ حقوق مردم انجام ميدهد. توپ را به ميدان نيروهاى ديگر اپوزيسيون ميفرستد، فشار را روى آنها نگاه ميدارد و افکار عمومى جامعه را ميسازد.
د - حزب طرح خود براى اين دوره يعنى دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندم را اعلام ميکند.
بنظر من وارد شدن پرقدرت به اين بحث و اتخاذ همه جانبه آن موقعيت سياسى حزب را بشدت تقويت ميکند و آنرا بطور شاخص ترى به جلو صحنه سياست ايران پرتاب خواهد کرد.
يک فاکتور ديگر تلاش آمريکا براى شکل دادن به يک نوع مجمع و يا پارلمان در تبعيد و يا دولت در تبعيد است. اين تلاش آمريکا با نزديک شدن سقوط جمهورى اسلامى با کمک همه نيروهاى راست بورژازى و ليبرالها و دوخردادى هاى سابق سرعت ميگيرد. اعلام و اجراى پيشنهادات فوق توسط حزب يک ضربه از پيش به اين تلاش نيروهاى راست است و محيط بازى آنها را تغيير ميدهد.
پاسخ به چند سوال که در پلنوم مطرح شد:
- آيا طرح دولت موقت به اين شکل تصوير ضعيفى از حزب نميدهد؟ به اعتقاد من الزاما نه. اگر حزب نه تنها بعنوان اپوزيسيون بلکه بعنوان يکى از معماران چنين دولتى وارد ميدان شود بعکس تصوير قدرتمندترى از حزب ميدهد. فرض کنيد اگر رضا پهلوى با چنين طرحى به ميدان بيايد، طرحى که آمريکا مشغول جمع آورى نيرو براى آن است، اصلا تصوير ضعيفى از او را بدست نميدهد. بلکه بعنوان کسى که دارد خود را براى بعد از جمهورى اسلامى آماده ميکند قوى تر بنظر خواهد رسيد.
- آيا طرح مجلس موسسان از جانب ما عقب نشينى نيست؟ آيا صندلى مجلسس موسسان اشغال نيست؟ ايکاش طرح ديگرى وجود داشت. من شخصا از هر طرح آلترناتيوى که به اوضاع بخورد استقبال خواهم کرد. اما در رابطه با خود مجلس موسسان بايد به نکات زير توجه کرد:
الف - امروز در مقايسه با رفراندم، مجلس موسسان طرح بى صاحب ترى است.
ب - کل انتقاد ما به مجلس موسسان مطرح شده از جانب اپوزيسيون برجاى خود باقى است. در طرح ما مجلس موسسان با رفراندم و دولت موقت گره ميخورد.
ج - حزب کمونيست کارگرى، اگر همه جانبه و با تعرض کامل ظاهر شود و مجلس موسسان را بعنوان يک گوشه طرح مطرح کند، آنقدر قدرت دارد که صندلى اشغال شده را از زير اشغال کننده بيرون بکشد.
د - مجلس موسسان درخود مذموم نيست. آلترناتيو ما نيست. چيزى است شبيه پارلمان. اين شعار بلشويکها هم بوده، که آنها هم با توجه اوضاع جامعه آنرا پذيرفتند.
٢٣ - آيا طرح دولت موقت قائل شدن به يک مرحله براى انقلاب و موکول کردن انقلاب سوسياليستى به "بعد" نيست. بنظر من. اگر استراتژى حزب روشن باشد، اگر معلوم باشد در چه متنى و براى چه دوره اى اين کار را ميکند مطلقا اين نقش را نخواهد داشت. اين يک دولت موقت، چند ماهه، است که به حزب کمونيست کارگرى، و به مردم، اجازه ميدهد بطرق دمکراتيک سرنوشت جامعه را بدست بگيرند. با بند هائى که بعنوان مقدمه مطرح کردم بايد قاعدتا تفاوت معلوم باشد.
٢٤ - هرکدام از اين بندها، بويژه بند بيانيه حقوق سياسى مردم در دوره گذار، را ميتوان به تنهائى مطرح کرد و پيش برد. اما بنظر من قدرت حزب در يک تعرض همه جانبه است. اجزاى اين پيشنهاد يک نقشه همه جانبه است که نتنها دست حزب را نميبندد بلکه بيشترين امکان، فضا و ميدان مانور را به آن ميدهد و فضاى سياسى را بنفع حزب ميچرخاند.
ملاحظاتى بر نوشته کورش در مورد سقوط جمهورى اسلامى و نقش ح ک ک ا
آذر ماجدی
تبيين کورش از سير تحول اوضاع و طرحى که بر مبناى اين تبيين ميدهد، بنظر من کاملا نادرست است. اين طرح اگر مبناى فعاليت و تبليغات حزب قرار گيرد حزب را دچار انحراف جدى ميکند. در پايين ملاحظاتم را عنوان ميکنم.
سناريوى محتمل
ابتدا اين را بگويم که من با بحث درباره سناريوهاى مختلفى که ممکن است در روند تحول اوضاع سياسى در ايران پيش بيايد کاملا موافقم و از آن استقبال ميکنم. ولى اين مساله بايد با هدف بحث و ايجاد آمادگى براى حزب و رهبرى آن باشد، نه اينکه مبناى تصويب اسناد، اعلام و تبليغ آن گردد. مگر آنکه سناريوى محتمل بقدرت رسيدن حزب کمونيست کارگرى (ح ک ک) باشد. چون يک بخش محتمل کردن هر سناريويى همان اعلام آن و تبليغ حول آن است. باين ترتيب حتى در صورتى که فرضيات و تحليل کورش را در مورد دولت هاى موقت جمهورى اسلامى بپذيريم بهيچوجه نبايد آنرا اعلام کنيم و در تبليغاتمان به آن ارجاع کنيم، خود اين امر تحقق اين سناريو را تسهيل ميکند.پس از اين مقدمه اما بايد بگويم که سناريوى کورش بنظر من نه تنها محتمل ترين سناريو نيست، بلکه کم محتمل ترين است. من هنوز معتقدم که تحليل تاکنونى حزب مبنى بر اينکه شکل گيرى يک دولت دوخردادى، يعنى يکطرفه شدن قدرت در جمهورى اسلامى بنفع دو خرداد منتفى و ناممکن است، درست است و موضوعيت دارد. نه تنها کورش مستقيما از دولتى متشکل از بخش هايى از دو خرداد منجمله حجاريان صحبت ميکند، بلکه وقتى هم از دولت هاى بعدى صحبت ميکند، اين دولت ها همگى در چهارچوب ج ا هستند چرا که بعنوان مثال در بند ١٧ جزء مطالبات حزب از دولت موقت «اعلام انحلال ج ا» مطرح شده است. (البته اين را بايد گفت که نوشته تا حدودى در اين رابطه مغشوش است يعنى از سقوط جمهورى اسلامى صحبت ميکند و بدنبال سقوط دولت دو خردادى را مطرح ميکند، که مطابق تحليل هاى تاکنونى حزب يک دولت دوخردادى همان ج ا است. بهرحال بايد بگويم که تا آنجا که من از تحليل کورش دستگيرم شد کورش معتقد است که مردم جناح راست را ميندازند و دولت هاى موقت مختلفى ولى همگى در چهارچوب ج ا شکل ميگيرند.)
اين سناريو بنظر من غير محتمل ترين سناريو روند اوضاع سياسى ايران است. شکل عکس اين روند امکان دارد، يعنى اينکه خامنه اى و جناح راست يک کودتاى تمام عيار کنند و دو خرداد را از دولت کاملا بيرون بياندازند ولى روند عکس بنظرم امکان بسيار کمى دارد. و هر دوى اين اشکال بسيار کوتاه مدت خواهد بود. چرا که در هر دو صورت دخالت مردم آنرا بنظر من ساقط خواهد کرد.
اما فرض کنيم سناريوى کورش اتفاق بيافتد. مردم جناح راست را و خامنه اى را ساقط کنند و حجاريان قدرت را بدست بگيرد، چه چيزى باعث ميشود که مردم وسط راه متوقف شوند و به خانه ها بروند؟ حتى اگر فاکتور ما، ح ک ک را هم از معادله بيرون بگذاريم، چه چيز باعث ميشود مردمى که آنچنان در تب و آرزوى سرنگونى ج ا ميسوزند، وقتى درست مانع اصلى را کنار زدند وسط راه متوقف شوند و به خانه ها بروند و بگذارند که يک دولت دو خردادى امور را بدست بگيرد؟ فرض کنيم که مردم يا مغز خر خورده اند و يا تبليغات راست آنها را به خانه برميگرداند، آنوقت نقش ما چه ميشود؟ چرا ما اينقدر در اين ميان بى وظيفه و بى تاثير تصوير شده ايم؟ ما چرا ميگذاريم که اين اتفاق بيافتد؟ اگر اينقدر بى تاثير و بى قدرت هستيم که نميتوانيم مردم را در صحنه نگاه داريم و همچنان نماينده اصلى سرنگونى طلبى باشيم و نماينده «نه» به ج ا، آنوقت چگونه قدرت داريم که از بالا و با شرکت در قدرت و سهيم شدن در قدرت با حجاريان و دو خرداد شرايط را به نفع قدرت گيرى يک جانبه خودمان و تشکيل جمهورى سوسياليستى تغيير دهيم؟ اين يک تناقض است.
اين سناريو نه تنها غيرمحتمل که مغاير با سياست هاى تاکنونى حزب است، چه آنجا که به تحليل جمهورى اسلامى و نقش جناح ها برميگردد و چه آنجا که به موضع سرنگونى طلبى ما نسبت به کليت ج ا و به هر دو جناج آن برميگردد.
کورش در بند ١٥ مينويسد: «در مورد سياست حزب در قبال دولت جانشين جمهورى اسلامى. سياست حزب تاکنون اين بوده که با سرنگونى ج ا حزب بايد به قدرت برسد يا ما ميخواهيم برسد. اين جواب درست اما کافى نيست. ... ناکافى است زيرا تعادل قواى موجود در جامعه، و در نتيجه سير محتمل اوضاع را، در نظر نميگيرد. بعلاوه تصويرى که از نقش حزب در اين دوره ميدهد يک تصوير صرفا اپوزيسيونى است که تنها از پائين فشار مياورد. نه نيرويى که ميخواهد اوضاع را با توسل به همه اهرم هاى قدرت بسمت مورد نظر خود بچرخاند. فشار از پائين را با فشار از بالا توام ميکند. مهمتر اينکه نفس روشن کردن سياست حزب در قبال چنين دولتى نقش مهمى در شکل دادن توقع مردم از آن، اعمال فشار بر اپوزيسيون و بالاخره سياست خود اين دولت دارد. ميتواند فضا را به نفع ما بيشتر بچرخاند. (تاکيدها از من است.)
من اين پاراگراف را چندين بار خواندم و راستش متوجه نشدم که کورش چگونه به چنين تبيينى رسيده است. منظور چيست؟ فشار از بالا در رابطه با ج ا چه معنايى ميتواند داشته باشد؟ توجه کنيد ميگويد سياست تاکنونى ما ناکافى است چون فقط به فشار از پائين فکر ميکند و تنها بعنوان يک نيروى اپوزيسيون، و به فشار از بالا توجه ندارد. اگر ح ک ک قرار باشد در زمانى که ج ا سرکار است به فشار از بالا عطف توجه کند و در شکل اپوزيسيون صرف ظاهر نشود، آيا به نيروى اپوزيسيون پرو رژيم بدل نميشود؟ ما تا زمانيکه جمهورى اسلامى سر کار است، بهرشکلش، هيچ عطف توجه اى به فشار از بالا نبايد و نميتوانيم داشته باشيم. اين بنظر من تبديل ح ک ک به جريانى است که تاکنون بدرست آنرا اپوزيسيون پرو رژيم خوانده ايم. ما خواهان سرنگونى ج ا هستيم و تا زمانيکه هر دولت ج ا سرکار باشد همين سياستمان بايد باشد. در نتيجه آنچه کورش توصيه ميکند نه تنها فضا را به نفع ما نميچرخاند، بلکه فضا را کاملا عليه ما ميکند. سلاح برنده و رايکال ما را از ما ميگيرد. صندلى سرنگونى طلبى را خالى ميکند و بدست جناج راست پرو غرب ميسپارد.
کورش در بند ١٦ اعلام ميکند که «منظورم از سياست در قبال اين دولت به معنى حمايت از آن نيست. چارچوبى است که در آن ح ک ک خواهان سرنگونى قهرآميز اين حکومت نخواهد شد و قواعد بازى مورد توافق را رعايت خواهد کرد و از ديگران خواهد خواست که اين قاعده را رعايت کنند.»
اين دولت همانطور که در بالا هم اشاره کردم يک دولت دو خردادى و ج ا است، لذا از نظر ما سرنگونى آن تنها هدف و تاکتيک است. ما با چنين دولتى نبايد وارد هيچگونه توافقات شويم و هيچ قواعد بازى را رعايت کنيم، چه رسد به اينکه بقيه را هم به رعايت اين قواعد دعوت کنيم. اين سياست ما را به دنبالچه ج ا بدل خواهد کرد. اين يک سياست بشدت نادرست و خطرناک است.

طرح گذار مسالمت آميز، دموکراتيک و متمدنانه
اين عبارت بارها در اين نوشته، و بنظر من بشکلى توهم برانگيز، تکرار ميشود. به آن ميپردازم:
آيا ح ک ک بايد اين احتمال را در نظر بگيرد که ممکن است بشکلى مسالمت آميز بقدرت برسد؟ با وجود اينکه اين احتمال بسيار ناچيز است ولى پاسخ به اين سوال بنظر من مثبت است. آيا ما بايد اين مساله را در تبليغاتمان عنوان کنيم؟ ما بايد به مردم بگوييم که تلاش ما اينست که بصورتى مسالمت آميز بدون هيچگونه خشونت و خونريزى بتوانيم از شر ج ا و هر رژيم ارتجاعى ديگر خلاص شويم و به آزادى و برابرى برسيم. يک مثال خوب اينکه ما جريانى غير خشونت طلب هستيم هم همان مثال معروف نادر در سخنرانى کنگره در مورد لغو مجازات اعدام است. ولى بدنبال آنهم بايد به مردم اين واقعيت را بگوييم که اين بورژوازى و در اين مورد مشخص ج ا است که خشونت طلب است و نميگذارد که مردم بشيوه اى مسالمت آميز بخواستشان برسند. اين بورژوازى است که قيام و دست بردن به اسلحه را بما تحميل ميکند. اين يک انتخاب داوطلبانه و يا از عشق اسلحه نيست.
اگر غير از اين به مردم بگوييم توهم برانگيخته ايم. مردم را از رفتن تا به آخر خط بازداشته ايم. مبارزه خود را کند کرده ايم.
ولى در نوشته کورش «طرح مسالمت آميز» بشکلى نادرست و توهم برانگيزانه مطرح ميشود. اولا مسالمت آميز با صفات متمدنانه و دموکراتيک هم توام ميشود. گويى اگر مردم دست به قيام بزنند و يا ما قيام را به مردم توصيه کنيم و يا سازمان دهيم کارى غير متمدنانه کرده ايم. صفت دموکراتيک هم اينجا بنوعى استفاده شده که متعلق به فرهنگ و سنت ما نيست. چيزى است که بورژوازى بما تحميل کرده است.
ثانيا کورش نه از طرح مسالمت آميز به سوسياليسم و يا قدرت گيرى ما، بلکه گذار به يک شرايطى صحبت ميکند که «حق دخالت مردم در تعيين اين نظام و زمين بازى مساوى براى احزاب سياسى تضمين ميشود» و در دنبال آن ميگويد طرح مسالمت آميز بورژوازى رفراندوم است. در جاى ديگر ميگويد: «ح ک ک فاقد يک طرح و يا تصويرى از يک پروسه گذار مسالمت آميز و متمدن که طى آن احزاب سياسى امکان فعاليت خواهند داشت و مردم ميتوانند آزادانه نوع حکومت آتى را تعيين کنند، است.» و بالاخره بدنبال بحثهاى متعدد طرح دولت موقت+ مجلس موسسان + رفراندم بعنوان طرح مسالمت آميز، متمدن و دموکراتيک مورد نظر حزب توصيه ميشود.
اين تبيين از شيوه قدرت گيرى حزب، اين شيوه تاکيد بر طرح مسالمت آميز .... و بالاخره اين سياست آخرى دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندم هيچ ربطى به برنامه و استراتژى ح ک ک، لااقل آنچه تاکنون دنبال کرده ندارد. اين يک سياست کمونيستى نيست. کورش اعلام ميکند که «وارد شدن پرقدرت به اين بحث و اتخاذ همه جانبه آن موقعيت سياسى حزب را بشدت تقويت ميکند و آنرا بطور شاخص ترى به جلو صحنه سياست ايران پرتاب خواهد کرد.» من برعکس معتقدم که وارد شدن در اين بحث و اتخاذ آن بشدت به حزب ضربه ميزند، آنرا به دنبالچه بورژوازى بدل خواهد کرد و امکان قدرت گيرى آنرا منتفى خواهد کرد.
راستش من هنوز نميتوانم درک کنم که کورش چگونه به چنين تبيين و استراتژى اى رسيده است.
کورش بنظر ميرسد که چنان شيفته طرح مسالمت آميز، دموکراتيک و متمدنانه شده است که بارها درباره رعايت قواعد بازى صحبت ميکند، اعلام ميکند که نه تنها خود آنرا رعايت ميکند، بلکه ديگران و مردم را هم به رعايت آن فرا ميخواند، و حتى در رد اعلام شوراها بعنوان دولت يکى از دلايلى که ذکر ميکند اينست که اين دولت «ملزومات قدرت ح ک ک را بعنوان پيش شرط دخالت حزب معرفى ميکند و بنظر ميرسد که ميدان بازى و شرايط دموکراتيکى براى دخالت احزاب ديگر را تضمين نميکند.» ما از کى اينچنين نگران قواعد بازى سياسى با بورژوازى، بطور کلى و يا حتى با در نظر گرفتن ماهيت دولت موقت مورد نظر کورش، ج ا شده ايم؟ در اينجا نويسنده تبديل به يک داور بيطرف بازى سياسى ميان جريانات سياسى مختلف در جامعه شده است و نه يک حزب جانبدار که مدعى قدرت است و ميرود که تا در هر لحظه اى که تناسب قوا به آن اجازه داد و يا شرايط مناسب بود قدرت را تصرف کند.
چند نکته حاشيه اى
- کورش در بخشى از نوشته اش به بحث سلبى - اثباتى اشاره ميکند. ميگويد: «ح ک ک تنها با تبليغ و ترويج سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى به پرچم مردم تبديل نخواهد شد. بايد سوال کنکرت در جامعه را تشخيص دهد و حول آن محيط را پلاريزه کند....» و سپس به طرح چند شعار اساسى ميپردازد. تا آنجا که من اين بحث را بخاطر دارم و بحث هاى حاشيه اى هم در اين زمينه شنيدم، نادر نظرش از بحث سلبى اعلام چند شعار اساسى نبود، تاکيد نادر اين بود که ح ک ک بايد به نماينده و سخنگوى سرنگونى ج ا و نه به ج ا بدل شود. او حتى در نقد ترويج هايى که از مردم ميخواست فقط به شعار سرنگونى اکتفا نکنند و شعارهاى مشخصى را مطرح کنند مثل آزادى زن و يا اضافه دستمزد و غيره اين بحث را مطرح کرد. توصيه ميکنم که دو بحث نادر در اين زمينه را دوباره گوش دهيم.
- بحث دولت سياسى در تقابل دولت اقتصادى. اين بحث هم بنظر من خارج از متن مطرح شده است. اين تحليل که اين دولت «به معنى که در بحث دولت در دوره هاى انقلابى آمده،» يک دولت سياسى است و نقش آن اقتصادى نيست. در اينجا موضوعيت ندارد. دليل طرح آن روشن نيست. اينکه ما وارد توافقات اقتصادى با آن نميشويم هم جاى طرح ندارد. بنظر من چنين بحثى به اين شکل ميتواند به نتايج نادرستى منتج شود.
موخره
اين تبيين نادرست و انحرافى است. نتايجى که از آن گرفته ميشود و توصيه هايى که بمنظور اتخاذ به حزب ميشود بنظر من با تمام سياست هاى تاکنونى حزب در تناقض قرار ميگيرد. بنظر من يک اشکال اساسى اين تبيين اينست که نقش ما را در تغيير و تحولات در نظر نميگيرد. جريانات ديگر حرکت ميکنند. تعيين سياست ميکنند و ما وقتى همه نقش شان را بازى کردند براى انجام توافقات وارد صحنه ميشويم. ضمنا اينجور سناريو نويسى کمى حالت پيشگويى دارد. بايد سناريوهاى محتمل را بررسى کرد و در مقابل آن موقعيت حزب را نيز مورد بررسى قرار داد.
من با نوشتن بيانيه .... موافقم ولى با اين توضيحات. اولا مخالفم که اسم آن بيانيه حقوق پايه اى مردم و يا هر عبارتى که اين تصور را در ذهن متبادر کند، باشد. به اين خاطر که بنظر من مطالبات برنامه ما حقوق پايه اى مردم را ميسازد و گذاشتن چنين نامى بر اين بيانيه کوتاه آمدن از مطالبات برنامه اى مان فهميده خواهد شد.
نوشتن اين بيانيه نه با هدف رسيدن به توافقات با يک دولت موقت و يا اپوزيسيون و بعد تلاش براى رعايت قواعد بازى و تشويق مردم به اين قواعد، بلکه بعنوان فشارى روى اپوزيسيون و يک نيروى تبليغاتى براى حزب بايد باشد. ما بايد اين بيانيه را تهيه کنيم، رسما اعلام کنيم و بگوييم که اپوزيسيون را فراميخوانيم که در اين شرايط که فروپاشى ج ا کاملا محتمل شده است اين مواد را بمنظور تضمين يک شرايط سالم و آزاد براى مبارزه سياسى رعايت کنند. اگر يک کمپين تبليغاتى موفق حول اين بيانيه سازمان دهيم اين مساله باعث قدرت گيرى حزب و دادن تصوير يک جريان مسئول از حزب در انظار عموم ميشود.
بنظر من ما بايد علاوه بر اين بيانيه، بيانيه ديگرى را که نادر در جلسه هيات دائم پيشنهاد کرد، يعنى بيانيه تفاوت هاى ما با اپوزيسيون را نيز به نگارش درآوريم.در پايان بايد بگويم که من با نظر بعضى از رفقا و از جمله کورش موافق نيستم که سياست ما داراى يک خلاء بزرگ است. ما داراى يک برنامه روشن هستيم که دولت و نظام مورد نظرمان را بروشنى تصوير ميکند. شعارمان جمهورى سوسياليستى است. نوع نظام مورد نظرمان را هم اعلام کرده ايم که يک نظام شورايى است. بصراحت و روشنى گفته ايم که خواهان سرنگونى ج ا و قدرت گيرى خودمان هستيم و اعلام هم کرده ايم که وقتى بقدرت برسيم برنامه مان چيست. در کنگره ٣ قطعنامه اى در مورد اوضاع سياسى داديم و سير اوضاع را تحليل کرديم که بنظر من هنوز بقوت خود باقيست و همينجا بگويم که با نتيجه اى که کورش از اين قطعنامه در نوشته اش ميگيرد مخالفم. مقصود قطعنامه آنچه کورش مينويسد نيست. علاوه بر آن، قطعنامه و سخنرانى نادر درباره اوضاع سياسى و موقعيت ويژه حزب حتى شرايط را روشن تر و دقيق تر بررسى ميکند. در نتيجه من نميفهمم که اين خلاء بزرگ به چه اشاره دارد. موافقم که بايد سير اوضاع را بحث کنيم و براى شرايط مختلف تدبير کنکرت بيانديشيم. ولى برخورد به يک دولت موقت را اگر چنين چيزى اتفاق افتاد را به موقع تشکيلش بايد موکول کنيم. نميتوانيم و نبايد پيشاپيش راجع به يک دولت موهوم سياست تعيين کنيم و تصويب کنيم. اگر مجلس موسسان در شرف تشکيل بود آنوقت بايد سياستمان را در همان زمان با تحليل شرايط کنکرت و با در نظر گرفتن تناسب قوا در زمان تشکيل تعيين کنيم و اعلام کنيم، نه اينکه خود آنرا پيشنهاد کنيم. ما کماکان بايد سخنگو و پرچمدار اصلى سرنگونى ج ا و نه به ج ا باشيم. بايد قدرت گيرى خودمان را با تمام قوا تبليغ کنيم. بايد مردم را به تشکيل شوراها و تجمات توده اى دعوت کنيم. بايد ادبياتمان را وسيعا بين مردم پخش کنيم. بايد جمهورى سوسياليستى را تبليغ کنيم. در عين حال هميشه حاضر باشيم که در صورت هر گونه تحولى در مقابل آن موضع بگيريم و عمل کنيم.