در تدارک اول مه
سفری به کارخانه کفش سه ستاره
فخری جواهری

با نزدیک شدن به ماه مه ذهن هر انسان آزادیخواه و سوسیالیستی بر اول ماه مه، روز جهانی کارگر متمرکز میشود. روزی که سمبل یک دنیای بهتر، یک جامعه آزاد، برابر و فارغ از اختلاف طبقاتی است. اندیشه برچیدن نظام سرمایه داری و بر پایی نظام سوسیالیستی، لغو کار مزدی و مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید در ذهن برجسته می شود. رویای ساختن جهانی که رفاه و آسایش فقط سهم مشتی سرمایه دار نباشد بلکه همگان در رفاه و برابر باشند، احساس شیرینی در انسان بجا می گذارد. جهانی که در آن هر کس به اندازه توانش کار کند وبه اندازه نیازش از ثروتهای اجتماعی برخوردار باشد و این تنها زمانی میسر است که طبقه کارگر به میدان آید و پرچم کمونیسم کارگری را به دست گیرد.
به عنوان یک کمونیست کارگری و کادر حزب اتحاد کمونیسم کارگری به روز کارگر و چگونه برگزاریش در تورنتو می اندیشیدم. این دومین اول ماه مه ای است که در کانادا میگذرانم. به شرایط سخت و مشقت بار کارگران در ایران فکر میکردم. به استثمار شدید و وحشیانه آنها، حقوق های معوقه، بیکاری، زندگی زیر خط فقر و هزار بدبختی دیگر. در این افکار غرق شده بودم و رشته افکارم به سالهای شصت و سه – شصت و چهار کشیده شد. سالهایی که خود به عنوان کارگر در کارخانه کفش سه ستاره در جاده ساوه تهران مشغول به کار شدم.
کارخانه مان پانصد کارگر مرد و تقریبا پنجاه کارگر زن داشت. در محیط کارخانه آپارتاید جنسی را عریان تر از بیرون کارخانه و اجتماع می شد دید. شرایط کار زنان کارگر چندین برابر بدتر از مردان کارگر بود. طی روز در شرایطی بسیار سخت نیروی کار خود را میفروختند و استثمار میشدند  و وقتی خسته و کوفته پس از پایان کار به خانه می رسیدند، یک شیفت دیگر کار در مقابل شان قرار داشت. کار و کار و کار تمامی نداشت.
همراه با استیلای جو اختناق و سرکوب و بدنبال بازپس گرفتن دستاوردهای انقلاب پنجاه و هفت، رژیم اسلامی انجمن های اسلامی را در محیط کارخانه به کارگران تحمیل کرد. با حاکم شدن انجمن اسلامی در کارخانه، آپارتاید جنسی در کارخانه برقرار شد. سالن خیاطی به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم شد. در سالن غذاخوری نیز یک بخش کوچکی را با پرده برزنتی محصور کردند و به زنان کارگر اختصاص دادند. به این ترتیب زنان و مردان کارگر امکان دیدن یکدیگر و تماس با هم را نداشتند. فضای سالن غذا خوری دست کمی از فضای یک مسجد نداشت. کم کم در حیاط کارخانه اگر زن و مردی زمان تردد با هم صحبت یا حال و احوالپرسی میکردند باید جوابگوی انجمن اسلامی کارخانه می شدند. زنان کارگر در گرمای داغ تابستان هم حق بالا بردن آستین خود حتی تا چند سانتیمتر بالاتر از مچشان را نیز نداشتند. این کار مغایر شئونات اسلامی است و در صورت سرپیچی انجمن اسلامی به زنان "خاطی" تذکر می داد.
بخاطر می آورم که یک روز زنگ کارخانه در یک ساعت غیرعادی به صدا در آمد. همه در سالن غذاخوری جمع شدیم. انتخابات تعیین اعضای تعاونی کارخانه بود. این یک تجربه جدید برایم بود. زنان کارگر در پشت پرده جمع شده بودند و از پشت پرده ضخیم برزنتی فقط هیاهو و سرو صدای کارگران مرد را می شنیدیم. کاندید ها یکی یکی پشت میکروفن می رفتند.
از همکارم پرسیدم: "پس ما چی؟"
جواب داد: "منظورت چیه؟"
گفتم: "مگه ما زنان، کارگران این کارخانه نیستیم پس چرا ما کاندید نداشته باشیم؟"
گفت: "انجمن اسلامی اجازه نمیدهد زنان کاندید شوند. نه اینکه رسما بگویند اما عملا اذیت می کنند."
البته هیچکدام از کارگران زن بخود اجازه نداده بودند که کاندید شوند. با شنیدن اینکه انجمن اسلامی مخالف کاندید شدن زنان است، پرده را کمی کنار زدم و گفتم: "میخواهم کاندید شوم." این خبر در میان کارگران مثل بمب ترکید. همه دوست داشتند بدانند کاندید چه کسی است. مامور وزارت کار اعلام کرد که مانعی ندارد. منهم گفتم حال که ما زنان هم کاندید داریم و زنان کارگر هم میخواهند شاهد انتخابات باشند پس پرده ها را بالا بزنید. پرده ها برای ساعتی بالا رفت و کارگران زن و مرد در کنار هم انتخابات را دنبال کردند.
بعنوان کاندید پشت میکرفن رفتم و اسمم و میزان تحصیلاتم را اعلام کردم. با وجود اینکه مدت کوتاهی از استخدامم در کارخانه نمیگذشت، اما سومین رای را آوردم. متعجب شدم. اما مطمئن هستم که کارگران به خاطر شهامتم برای در افتادن با انجمن اسلامی و میزان تحصیلاتم چنین رای بالایی بهم دادند. و در تمام دوره عضویتم همیشه قاطعانه از حق کارگران دفاع کردم و با مشورت و همکاری با آنان سعی میکردیم جلو انجمن اسلامی کارخانه بایستیم. انتخاب من، یک زن کارگر، تجربه خوبی برای کلیه کارگران کارخانه بود. یک تجربه عملی در تثبیت برابری زن و مرد. چون همه به عینه می دیدند که چگونه با قاطعیت از حق کارگران دفاع می کردم و در مقابل انجمن اسلامی ایستادگی میکردم.
همیشه با خود اندیشیده ام، اگر ما زنان میخواهیم از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موقعیتی برابر با مردان داشته باشیم؛ اگر میخواهیم آزاد باشیم؛ اگر میخواهیم سهم مان از زندگی فقر، گرسنگی، تبعیض و نابرابری نباشد؛ اگر میخواهیم آپارتاید جنسی را از بین ببریم، باید برای جامعه ای آزاد و برابر یعنی یک نظام سوسیالیستی تلاش کنیم. از این افکار بیرون آمدم و تصمیم گرفتم که در راه پیمایی روز کارگر تورنتو در یک دستم بنری با عنوان "آزادی زن در گرو آزادی جامعه است" و در دستی دیگر بنری با عنوان "کارگران جهان برای برچیدن نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم متحد شوید" را به اهتزاز درآورم.