کثافت جمهوری اسلامی
تشدید سرکوب واعدام
مهرداد کوشا

شاید گفته شودکه عنوان این نوشته خیلی احساسی است. آری احساسی است، اما احساسی حقیقی ومنطقی . یک حقیقت کاملاً انسانی. جمهوری اسلامی یک کثافت واقعی و زایده لجن جامعه سرمایه داری معاصر است که باید شرّش ازسر مردم کم کرد.
طی چند هفته اخیر فرزاد کمانگر و چند زندانی سیاسی دیگر اعدام شدند و نام چند زندانی سیاسی دیگر درلیست اعدام قرار گرفت. یورش رژیم اسلامی به آزادیخواهان شدیدتر و وحشیانه ترشد؛ اوباش اسلامی بیشتر از گذشته جوانان دختر و پسر را در خیابان ها و دانشگاه ها مورد حمله قرار دادند؛ مجلس اسلامی برای اصل قانون اساسی مبنی بر امر به معروف و نهی از منکر مشغول قانون درست کردن شد و پلیس اسلامی طرح "مزاحمین نوامیس" را برای حفظ حجاب و عفاف اسلامی به اجراء گذاشت.
دستورالعمل های اسلامی برای جلوگیری از ورود دانشجویان بدون شکل وشمایل اسلامی به دانشگاه ها و یا اخراج آنان ازکلاس درس و دانشگاه٬ تهیه و ابلاغ شده است و درسازمان ها و ادارات دولتی برای تحمیل حجاب کامل اسلامی و یا اخراج از کار، برنامه ریزی می کنند. آری، اسلام و قوانین ارتجاعی و پوسیده و ضد بشری دین و مذهب بطور کامل به میدان آمده تا با تمام قوا درخدمت سرکوب مردم ایران و افزایش رعب و وحشت جامعه قرار گیرد و از اوجگیری مبارزات مردم درسالروز اعتراضات خرداد ۸۸ جلوگیری کند.
این همه جنایات نشانه چیست؟ آیا حکومت اسلامی نسبت به یکسال قبل یا چند ماه قبل قدرتمندتر و با ثبات تر شده است؟ مسلماً خیر! بحران جمهوری اسلامی درابعاد سیاسی و اقتصادی، در داخل و خارج کشور، به شدت افزایش یافته و حکومت به مراتب بی ثبات تر شده است. آنچه که هست، در واقع استیصال حکومت و تلاش برای جلوگیری از سرنگونی و فروپاشی نظام اسلامی است که موجب شده رژیم علنی تر و وحشیانه تر از گذشته به سرکوب جنبش سرنگونی طلب توده های مردم بپردازد.
این شیوه های ایجاد وحشت و ارعاب، امّا، خلق الساعه و از ابداعات اختصاصی محمود احمدی نژاد وجناح حاکم در جریان مضحکه انتخابات سال ۸۸ نیست. اینها حاصل کار سنت خمینی و خامنه ای جنایتکار است؛ حاصل کار هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمدخاتمی، محموداحمدی نژاد، لاریجانی، ناطق نوری و تمام چهره های ریز ودرشتی است که در به قدرت رسیدن رژیم اسلامی و جنایات قرون وسطایی آن طی سی و یکساله گذشته نقش و تاثیر مستقیم داشته و این حکومت را اداره کرده اند. اینها تجارب سی و یک سال زندان واعدام وشکنجه وخفقان سیاسی است که اینک در دولت احمدی نژاد تبلور یافته است. رژیم جمهوری اسلامی در این دوره برآیند وحشیانه ترین رفتار یک حکومت ضد انسانی در دورانی سیاه از تاریخ ایران است؛ دورانی که همه جناح های اصلی و فرعی حکومت در ایجاد آن نقش موثر داشته اند و این دوره برای همه این نیروها ومنجمله برای خودی های به اصطلاح اصلاح طلب امری ضروری برای حفظ و تثبیت نظام اسلامی به حساب می آید.
وجوه افتراق جناحهای جمهوری اسلامی دراصول و مبانی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیار جزیی و ناچیز است. درضرورت استثمار کارگران، بی حقوقی زنان، سرکوب و خفقان، نفی آزادیهای سیاسی، ممنوعیت نشر و تبلیغ افکار و آرمانهای کمونیستی، استفاده از دین، به عنوان عمده ترین منبع جهل و خرافه، برای فریب و تحمیق مردم و در جلوگیری از ایجاد یک حکومت سکولار تفاوتی بین جناح های رژیم اسلامی از بدو تاسیس آن درسال ١۳۵۷ تاکنون وجود نداشته است.
جناح خلع شده از قدرت که در حال حاضر و از سر استیصال به  جرگه اپوزیسیون درباری پیوسته است، حتی امروز هم سنگ قانون اساسی و ولایت فقیه نوع  خمینی را به سینه می زند و مردم را از طرح شعارهای "ساختارشکنانه" بر حذر می دارد. در این جناح "نیمچه اپوزیسیونی" حداکثر رادیکالیزم سیاسی و اجتماعی را در داخل و خارج کشور شخصیت هایی همچون سعید حجاریان، حمید رضا جلایی پور، شمس الواعظین، اکبر گنجی و محسن سازگارا نمایندگی می کنند.
از دیدگاه این حضرات قتل عام کمونیستها و آزادیخواهان در دهه ۶۰ عملی متناسب با وضعیت سیاسی آن دوره بوده و مجاز به حساب می آید. بسیاری از همین شخصیت ها جزو نیروهای اصلی و عمده پایه گذار سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، بسیج و سایر نهادهای امنیتی و سرکوب و جنایت بوده اند. از نظر این نیروها بقاء نظام اسلامی به شکل و شیوه گذشته دیگر امکان پذیر نیست، امّا مناسبات سرمایه داری یعنی بردگی مزدی و خرید و فروش نیروی کار برای تولید ارزش اضافی بایستی کماکان، و البته با ظاهری کمی آراسته و تا حدودی منطبق بر سیاستهای جهانی سرمایه حفظ و حراست شود، چرا که مالکیت خصوصی بر وسایل تولید امری مقدس و قابل احترام است.
شوراها و مجامع عمومی کارگری، به عنوان ارگانهای اعمال اراده کارگران، از نظر این حضرات، همانند دوستانشان در جناح حاکم و کل طیف ملی اسلامی، امری کاملا نادرست و مغایر با مصالح ملی، میهنی و اسلامی است؛ به یکپارچگی کشور آسیب می رساند و اقتصاد ملی را ضعیف می کند. برابری زن و مرد و آزادیهای سیاسی باعث بی بند و باری و بر باد رفتن ارزشهای اسلامی و دینی  می شود. طبق نظر آقایان باید از اسلام عزیز اعاده حیثیت شود و احترام دین و پیغمبر و ائمه اطهار توسط روحانیون خوب و اصلاح طلب حفظ و حراست گردد. آری، صنعت مافیای دین باید پررونق تر از قبل فعالیت کند و درسایه ی فریب و تحمیق و جهل و خرافه، چرخ انباشت سرمایه همچنان بچرخد.
بالاترین سطح درک و استنباط جناح اصلاح طلب حکومتی از سکولاریسم درجامعه ولایت فقیه کمی رقیق شده، یا شورای فقهاست و در عرصه اجتماعی نیز حجاب و قوانین اسلامی کمی خفیف تر است٬ و البته آنهم تا زمانیکه فشار مردم سرنگونی طلب روی سرشان است، در غیر این صورت مانند فنر به سالهای "طلایی شصت" شان بر میگردنند. آزادیهای اجتماعی و حقوق مدنی و شهروندی، حتی درچارچوب بورژوایی آن، برای ملی اسلامی های اصلاح طلب کاملا بی معنی و دور از ذهن است. سکولاریسم این آقایان از اندرونی افکار ارتجاعی و تنگ نظرانه اسلامیشان پا برون نمی گذارد و بدرد هیچ  بنی بشری در قرن بیست و یکم نمی خورد.
سی و یکسال از حکومت ننگین جمهوری اسلامی می گذرد و طی این مدت علاوه بر سرکوب و خفقان قرون وسطایی، ترویج جهل و خرافه وسنت های پوسیده و ارتجاعی و مبارزه تمام و کمال با مظاهر تمدن و مدرنیسم، فشارهای اقتصادی بر مردم روز به روز افزایش یافته و برای کارگران که بخش عظیمی از جامعه را تشکیل می دهند، ادامه زندگی غیر ممکن شده است. طبق آمار رسمی مرکز آمار ایران، ده میلیون نفر از شهروندان ایران زیر خط فقر مطلق و بیش از سی میلیون نفر زیر خط فقر نسبی روزگار                می گذرانند. هر روز زندگی با وجود جمهوری اسلامی به مراتب بدتر خواهد بود. در بُعد اقتصادی حذف سوبسیدها تحت عنوان عوامفریبانه "هدفمند کردن یارانه ها" فشارهای معیشتی را صد چندان خواهد کرد و در بُعد سیاسی و اجتماعی کنترل های پلیسی و امنیتی باز هم افزایش خواهد یافت و به قول فرمانده انتظامی تهران، پلیس امنیت در تهران "محله محور" خواهد شد.
فرض اصلاح جمهوری اسلامی فرضی محال و اگر نگوئیم احمقانه، فرضی بشدت ساده لوحانه است. تنها راه رها شدن از رژیم کثیف جمهوری اسلامی سرنگونی آن است؛ سرنگونی برای استقرار نظامی که درآن رفاه اقتصادی، آزادی و برابری تضمین شود. این فقط و فقط کار کمونیسم کارگری است. هیچ قشر و جناحی ازطبقه سرمایه دار نه خواست و نه توان انجام آن را دارد. این حقیقتی غیر قابل انکار است. مرگ برجمهوری اسلامی، زنده بادسوسیالیسم.