پرسشها و پاسخها

نامه ها
ستون نامه ها در
 نشریه یک دنیای بهتر

مجموعه ای از 50 شماره نشریه

سیاوش دانشور

ستون نامه ها
نشریه یک دنیای بهتر از همان ابتدا وارد دیالوگ با خوانندگانش شد. ستون نامه ها به این کار اختصاص یافت و تدریجا به یکی از ستونهای بزرگ و پرخواننده تبدیل شد. آنچه که میخوانید مجموعه ای است از ستون نامه ها در دو دوره؛ دوره اول یک دنیای بهتر – نشریه فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری- که مجموعا 19 شماره، 3 ضمیمه، و یک شماره ویژه منتشر شد، و دوره دوم؛ یک دنیای بهتر – نشریه حزب اتحاد کمونیسم کارگری- که تاکنون 20 شماره و 8 ضمیمه آن منتشر شده است. انتشار این پرسش و پاسخها را بعد از انتشار یک مجموعه 50 شماره ای نشریه یک دنیای بهتر مفید دانستیم. تردیدی نیست که بسیاری از اعضای جدید حزب یا رفقائی که بعدتر به ما میپیوندند، ممکن است سوالات کمابیش مشابهی داشته باشند و این مجموعه کمک میکند که به آن رجوع کرد و بحث ها را در سطح دیگری نیز مطرح کرد. از آنجا که صفحات نشریه محدود است، معمولا تلاش شده است دو الی سه صفحه بیشتر به ستون نامه ها اختصاص داده نشود. با اینحال در موارد معدودی این ستون را نداشتیم و در مواردی ستون نامه ها به شش الی دوازده صفحه رسید. روشن است محدودیت صفحات نشریه و کمبود جا، اجازه بحث مفصل تر را در مورد بسیاری از سوالات نداده است و چناچه کمبودی بچشم میخورد ناشی از این محدودیت است. هدف این ستون در عین ایجاد دیالوگ نشریه با خواننده اش، دادن پاسخهائی کوتاه و سرنخ هائی به بحث های مفصل تر است.

و یک توضیح؛ معمولا سوال خوانندگان با اسم و امضا فرستنده آمده و در ادامه به آن پاسخ داده شده است. سوالات را در نشریه عموما من پاسخ داده ام. چند سوال که رفقا علی جوادی و آذر ماجدی پاسخ داده اند که در پایان یا ابتدای پاسخ قید شده است. و بالاخره پاسخها همانطور که در دو دوره نشریه منتشر شدند اینجا تجدید چاپ شده است. فقط در مواردی که اشتباه تایپی وجود داشته ادیت املائی صورت گرفته است.

انتشارات حزب اتحاد کمونیسم کارگری
اکتبر2007

siavash_d@yahoo.com
www.wupiran.com

www.for-abetterworld.com
http://hekmat.public-archive.net
www.m-hekmat.com

 

نامه ها، شماره 21

سلام علی آقا
سخنانت را همیشه دنبال میکنم. یک خبرنگار ایرانی هستم در تهران. به هر حال بخاطر اعتقاداتت دوستت دارم هر طور میتونم حمایتت کنم. اگر کاری در تهران داشتید در خدمتم. بهرام

بهرام عزیز،
با تشکر از لطف شما. خوشحالیم که به کمونیسم و اعتقادات کمونیستی علاقه دارید. شما حتما میتوانید در جوانب مختلفی با ما همکاری کنید. علی جوادی با شما تماس میگیرد. موفق و پیروز باشید.

آرمان از آبادان
طی نامه ای به شراره نوری از جمله از سازندگان ویدئو کلیپ نه به اعدام تشکر کرده و برای تکثیر و پخش آن تلاشهائی را در دستور گذاشته است. همینطور طی گزارشی اعلام کرده است که بمناسبت روز جهانی علیه اعدام همراه با دوستان در هشت گروه دو نفره در سطح شهر شعار نویسی علیه اعدام و در حمایت از کمپین 10 اکتبر کردند و حدود 300 تراکت را در همین زمینه روی دیوارها نصب کردند. و متاسف از اینکه شعارها چند ساعتی بیشتر روی دیوارها نمیمانند و توسط بسیجی ها پاک میشود.

آرمان عزیز،
دست شما و دوستان دیگر درد نکند و خسته نباشید. کمپین 10 اکتبر از معدود کمپینهائی بود که ابعادی گسترده در سطح اپوزیسیون ایران و مردم در داخل و خارج یافت. اقدامات شما و دیگر رفقای عزیز اگر چند ساعت هم در دید عموم قرار بگیرد کار خودش را کرده است. مسئله این است که مجموع این تلاش بزرگ و آموزنده و بادستاورد بود. باید روی تبلیغات حضوری و کتبی بیشتر کار کنید. برایت سلامتی و موفقیت آرزو میکنم و سلام من را به دوستان  دیگر برسانید.

شهریار افروزه عزیز،
فرم تقاضای عضویت شما دریافت شد. رفقای مسئول با شما ارتباط میگیرند. پیشاپیش ورودتان را به صفوف حزب اتحاد کمونیسم کارگری تبریک میگویم. امیدوارم در کنار هم بتوانیم برای تحقق اهداف کمونیستی و مشترکمان تلاش کنیم. در مورد سوال مشخصی که در مورد وضعیت تان کردید جداگانه پاسخ میدهیم. با آرزوی موفقیت و تندرستی شما.

شما و حزب توده
لطفا این سوال من را پاسخ دهید. تفاوت و شباهت شما با حزب توده چیست؟ اونها هم ظاهرا از کارگران دفاع میکنند. آیا حزب فعلی توده ایران شما را حمایت میکند؟ شهریار

شهریار عزیز،
تفاوت ما با این حزب از زمین تا آسمان است. ما جریانی کمونیستی کارگری و مارکسیست هستیم که برای سرنگونی سرمایه داری و استقرار فوری سوسیالیسم در ایران مبارزه میکنیم. کوچکترین تعلقی به اردوگاه های شبه سوسیالیستی در جهان و یا دیدگاهها و تاریخ و سنت سیاسی این جریانات نداشتیم و اساسا در نقد کل این کمونیسم های غیر کارگری و غیر مارکسی شکل گرفتیم. ما جریانی متعلق به سنت و جنبش اجتماعی سوسیالیسم کارگری هستیم که تاریخی جهانی خودش را دارد و در ایران با پرچم نقد مارکسیستی و ضد کاپیتالیستی سرمایه داری و فوریت سوسیالیسم شناخته میشود. سنتی که با منصور حکمت در ایران شکل سیاسی و حزبی گرفت و از زاویه اعتراض اجتماعی محصول جنبش شورائی و کارگری انقلاب 57 است.  حزب توده جریانی غیر انقلابی و متعلق به سنت ناسیونال رفرمیستی ایران است که تاریخا دنبال اصلاح سرمایه داری بوده است. حزب توده جریان هوادار شوروی در ایران بود که اهداف این بلوک را در ایران دنبال میکرد و سیاستش نه امحا و نفی سرمایه داری در ایران بلکه تبدیل کردن دولت ایران به متحد کمپ و اردوگاه شوروی در رقابت با آمریکا در دوره جنگ سرد بود. حزب توده در انقلاب 57 کنار خمینی و جمهوری اسلامی قرار گرفت و در همکاری مستقیم سیاسی و اطلاعاتی علیه مخالفین رژیم عمل کرد. این جمهوری اسلامی بود که امثال حزب توده را در درون خود راه نداد و آنها را به اپوزیسیون پرتاب کرد. با اینحال این جریان در دفاع از جناحی از حکومت سیاست منسجمی داشت و سیاست این جریان در دوره خاتمی هم دفاع از حکومت و جناح "اصلاح طلب" بود. امروز هم همین خط را دنبال میکند و نقدش نه به اساس ارتجاع اسلامی بلکه به "اقتدارگرائی و انحصارطلبی" ولی فقیه است. حزب توده حتی برخورد بسیاری از ملی مذهبی ها و دو خردادیهای سابق را "تند" ارزیابی میکند و در دفاع از رژیم نوسان نمیکند. در حال حاضر هم طرفداران این خط بخشا شال و کلاه کردند که در "انتخابات" رژیم شرکت کنند. مردم ایران در همان انقلاب 57 هم توده ای را کمونیست خطاب نمیکردند و "توده ای یا کمونیست" اولین سوالی بود که از هر چپی میپرسیدند. بسیاری از کمونیستها و انقلابیونی که توسط گروههای اطلاعاتی رژیم بدام افتادند بخشا با همکاری و رهنمود جریاناتی مانند حزب توده و فدائی اکثریت و چپهای اسلام و آخوند زده دستگیر و نهایتا اعدام شدند. حزب توده عملا و در کنار رژیم در سرکوب انقلابیون و کمونیستها و مخالفین جمهوری اسلامی نقش ایفا کرد. دفاع صوری اینها از کارگر نباید کسی را به اشتباه بیاندازد. اینها در جنبش کارگری مدافع شوراهای اسلامی کار – یعنی سازمانهای پلیسی رزیم در میان کارگران - و در بهترین حالت طرفدار سندیکاهای کارگری طرفدار قانون اساسی رژیم در مقابل خط رادیکال و شورائی کارگران هستند. سیاستی که اینها به کارگران تجویز میکنند سیاست عجز و لابه به درگاه بخشی از حکومت در مقابل بخشی دیگر است. حزب توده یک جریان ضد حکومتی و ضد سرمایه داری نیست. بلکه یک جریان طرفدار جناحی از حکومت و مدافع سیاستهای ناسیونالیستی است. حزب توده حتی به سیاق نیروهای طرفدار شوروی سابق همان ضد امپریالیسم سطحی و ناسیونالیستی را نمایندگی نمیکرد و بیشتر جریانی ضد آمریکائی بود. کمونیسم کارگری برخلاف کل تاریخ و سنت جهانی و داخلی این خط، جریانی انترناسیونالیست و ضد نظم کاپیتالیستی، جریانی ضد سرمایه و انسانگرا است که برقراری سوسیالیسم را امری مبرم و ممکن و ضروری میداند. ما شباهتی به حزب توده نداریم و حزب توده کوچکترین شباهتی به ما ندارد. حزب توده یکی از دشمنان بد دهن کمونیسم کارگری است. برخورد این جریان با ما از نوع برخورد دو خردادیهای حکومت است.

شوان سرخ
این نامه یکی از فعالین شهر در قبال برخورد محمد آسنگران به استعفای ایشان از حزب کمونیست کارگری و پیوستن به حزب اتحاد کمونیسم کارگری است که اینجا منتشر میکنیم؛

توضیحی مختصر درباره برخورد شما با استعفای من!!!
پیرو برخورد و اظهارنظر شما مبنی بر استعفای من و برخورد تحقیر آمیز جنابعالی در قبال فردی كه تا دیروز همرزم و یار خودتان می پنداشتید برای هر انسان منصفی جای تعجب است. نمی دانم با كدام معیار و با استناد به كدامین مدرك مستدل شما من را متهم به بی ارتباطی، نبود كاری ارگانیك و سایر دلائل كه همگی از جانب شما محق است و گویا بنده اشتباها با شما و جریانتان آشنا شده ام. در گذشته از حجم كارها و فعالیت های من كاملا  اطلاع دارید مگر اینكه در حال حاضر حافظه تصویری و وجدان فردی تان دچار اختلالاتی از نوع فراموشی زود رس شده باشد. دوست عزیز انكار واقعیات بدیهی واقعا كار هركسی نیست. بهتر آن بود كه در گذشته قبل از اینكه كاری از من میخواستید به شرایط عضویت و محسنات آن در نزد شما اشاره ای هرچند كوچك هم می كردید. و حالا كه در گذرگاه آزمایش صداقت و فعالیت، چنین بی هویت و بی مدارك شناسایی از جانب شما شده ام چاره ای جز تشریح و توضیح مسائلی كه شما از آن كاملا مطلع هستید، اما باید آن را  دوباره گوشزد كنم، را ندارم... و برای ورود به دنیای خود شیفته تان این همه مدرك و سند انكار نشدنی را یكباره اینچنین به هیچ نمی گرفتید. نه اشتباه نكنید، نمی خواهم چیزی یا كاری را به شما اثبات كنم اگر اندكی به صداقت تان رجوع كنید فكر كنم به اندازه كافی پیشینه من، كارهایم و دلائل آن  كارها و فعالیتها برایتان واضح باشد و نیازی به تكرار آن از طرف من نباشد و بعد از چند سال این چنین غیر رفیقانه تمامی سابقه مبارزاتی ام  را انكار نمی كردید. اما در پایان می خواهم كه متذكر شوم شمایی كه مدعی این هستید كه حركتی سیاسی را انجام می دهید در قضاوت تان درباره مساله ای مانند گذشته من اینگونه رفتار می نمائید دیگر از افرادی كه مدعی سیاست نیستند و در سوی دیگر معادله سیاست ایستاده اند چه انتظاری میتوان داشت؟ لازم به ذكر است كه برداشت من از این برخورد شما چیزی نیست جز اینكه شما از انتخاب كنونی من آزرده خاطر هستید و به همین دلیل ساده سعی در تخطئه گذشته ام با خودتان را دارید. به هر حال گذشت زمان صحت و سقم تحلیل ها و قضاوت ها و باید و نبایدها را نشان خواهد داد. اما توصیه رفیقانه ای كه به شما دارم این است كه هیچگاه و به هیچ قیمتی واقعیت زندگی انسانها و نقششان در میدان مبارزه را قربانی مصلحت ها و منافع حقیر كنونی نكنید. وگرنه چنین قضاوتها و برداشت ها و شانه خالی كردن هایی از این دست (قضاوت شما درباره استعفای من) روزانه در میدان زندگی مصرفی در جامعه ما در تعامل خسته كننده مناسبات انسانهای موجود كنونی از جانب سیستم حاكمه هزاران بار بازتولید می شود. اما درست در همین جا است كه تفاوت های من با شما آغاز می شود و برای اجتناب از برخوردهای بعدی شما با افراد و نیروهای مخلص و تازه نفس دیگر امیدوارم برخورد غیر مسئولانه ای از نوع برخورد شما با من را انجام ندهید. به همین جمله قصار از زنده یاد منوچهر آتشی اكتفا میكنم كه: ماه را نشانت دادم انگشتم را دیدی!!!

رفیق شوان سرخ عزیز،
توصیه ما این است که کارتان را بکنید و توجهی به این مسائل نداشته باشید. انتخاب سیاسی انسانها را باید همواره محترم شمرد و استدلال و رفتار کمونیستی را در مقابل تعصب و برخوردهای غیر مسئولانه قرار داد. جامعه و مردم شعور دارند. نباید مردم را دستکم گرفت. نباید پاسخ هر رفتاری را داد. کسانی که رابطه و تحلیل شان تابعی از دوری و نزدیکی افراد با آنهاست، نمیتوانند روش برخورد و اصول پابرجائی داشته باشند. کار ما بنیادی و اساسی است و باید از جنجالهای سبک بدور باشد. برایتان آرزوی موفقیت میکنم.

آقای دانشور
اخیرا نشریات و مقالات شما را میخوانم. بحثهایتان واقعی تر است. من کمونیست نیستم. ناسیونالیست هم نیستم. ولی فکر نمیکنید شما با ناسیونالیسم دشمنی دارید؟ بدورد. هوشنگ تهرانی

آقای هوشنگ تهرانی عزیز،
خوشحالم که نشریه حزب را میخوانید و وارد دیالوگ میشوید. ما استقبال میکنیم. حق با شماست. ما با ناسیونالیسم دشمنی داریم. نه دشمنی که میخواهد انسانهای حامل عقاید ناسیونالیستی را از روی زمین بردارد، بلکه دشمنی با یک ایدئولوژی و جنبش و تفکر و اصول عقب مانده و ضد بشری که تاریخا منشا تخاصم و جنگ و خودمحوری بوده و طبقات حاکم برای کوبیدن مردم کارکن از این طوق بردگی استفاده کرده اند. ما بعنوان کمونیست انسان محور هستیم و هویتی بجر هویت برابر انسانی را قبول نداریم. بعنوان جنبش کمونیستی که برای تحقق سرنگونی سرمایه داری توسط یک انقلاب کارگری تلاش میکنیم، هدفمان نه ایجاد حکومت فقط کارگران بلکه آزادی و برابری همگان و الغا مناسبات بردگی طبقاتی است. به این اعتبار عقاید و جنبشهای طبقات دارا و از جمله جنبش و تفکر ناسیونالیستی در مقابل اهداف و آرمان اجتماعی و طبقاتی ما قرار دارد. راستش مستقل از کمونیسم هم، ناسیونالیسم یک نگرش عقب مانده و محدودنگر به جهان و جامعه بشری است و شایسته دفاع نیست. از شما دعوت میکنم به صف ما کمونیستها و انترناسیونالیستها بپیوندید و از هویت آزاد انسانی دفاع کنید.*
نامه ها، شماره 20،
جوانان هسته شایان
هر چه به وقع یک تحول یا یک بحران عظیم نزدیک میشویم حالا چه انسانی وچه غیر انسانی ...
نیروهایی که  خود را کمونیست کارگری می نامند با یکدیگر وارد جدل های نو و تازه تر میشوند که باعث دوری از اهداف اساسی و پیشبرد امر پیروزی کمونیسم کارگری در ایران میشویم. و در همین راستا شاهد موضعگیریهای به شدت سکتاریستی از برخی افراد واحزاب کمونیستی کارگری هستیم. نکته جالب وتعجب آور این موضع گیری ها از جانب خود را باعث و رمز پیروزی اهدافشان میدانند. در شرایط امروز که تحولات پیشرو به شدت سخت و پیچیده شده است اصلا نباید فکر چنین موضعگیری هایی در ذهن این نیروها خطور کند. چون اکنون جامعه ایران همان طور که آشکار است به دلیل فشارهای بی حد و مرز حکومت و تحمیل خواسته های کثیف وعقب افتاده خود به مردم آماده یک انقلاب عظیم اجتماعی شده و آمریکا هم که این شرایط را به واضحی درک کرده و تنش به لرزه افتاده و متوجه شده که جمهوری اسلامی، ابزاری که خودش برای سرکوب انقلابیون و توده های ترقی خواه به وجود آورد، دراین امر به موفقیت های چندانی دست نیافته و در آستانه شکستی به دور از باور قرار گرفته، خود را آماده ی جنایتی دیگر میکند که شاید بتواند انقلاب را به عقب بندازد  و دست جمهوری اسلامی را برای سرکوب باز تر کند. یا در صورت امکان خود دست به این کار بزند. در چنین شرایطی جامعه و مبارزین مترقی برای مبارزه همه جانبه با وضع موجود و اتفاقات احتمالی که پیش خواهد آمد خواهان یک سازماندهی انقلابی از جانب نیروهای سازمانده و مترقی هستند که این امر به نظر من در چنین وضع بحرانی کنونی با متحد شدن تمام نیروهای کمونیستی کارگری تا حد بسیار امکان پذیر و امیدوار کننده خواهد بود.  که اکثر مبارزان داخل با چنین عملی از جانب نیروهای که هم اکنون به شدت پراکنده اند حمایت میکنند و این را یک امر الزامی میدانند. ولی خوب در خارج از کشور این طوری که پیداست خبری نیست و نیروها هر روز  که وضعیت بحرانی تر و حساس تر میشود از یکدیگر بشتر دور می شوند و احزابشان  نیز خط سیاسی ناامید کننده ای را برای ادامه مبارزه اتخاذ میکنند. من شخصا امیدوارم که این وضع در کمونیست های کارگری تداوم نداشته باشد و راهکاری از جانب خود این نیروها هر چه زودتر مسائل به وجو آمده را خاتمه دهد  و برای مقابله با وضع موجود و حکومت جنایتکاران اسلامی و با برقراری آزادی و برابری درایران هرچه متحد تر و محکم جنبش های اعتراضی را برای ضربه مهلک نهایی سازماندهی کنند .
در ضمن درخواست میکنم که بیشتر در مورد حمله احتمالی آمریکا با این بن بستی که به وجود آمده توضیح دهید و وظایف کمونیسم کارگری را بیان کنید و وظیفه ای که حزب شما برای مقابله و یا هنگام بروز جنگ و یا پس از آن دارد. فرزاد

 فرزاد عزیز،
در مورد اتحاد جریانات کمونیستی کارگری ما هم در امیدواری شما شریکیم و برای آن تلاش میکنیم. در این زمینه ما حرفمان را زده ایم. اسناد و قطعنامه داریم و استدلال کردیم. این اتحاد تنها روی کمونیسم مارکسیستی منصور حکمت و با فرض وجود یک حزب مدرن سیاسی و مارکسیستی میتواند به نتیجه برسد. موانع متعددی از جمله تمایلات فرقه ای و ایدئولوژیک و برخا فردی مانع این موضوع اند. تردیدی نیست ما خواهان اتحاد به هر قیمت و با هر سیاستی نیستیم اما اتحاد این نیروها را حول پرچم کلاسیک کمونیستی کارگری هم ناممکن نمیدانیم و برای آن تلاش میکنیم. این پروژه مادام که چرخش های اساسی در سیاست و تاکتیک این جریانات صورت نگرفته است برای ما معتبر است. و نکته مهمتر اینست هدف این پروژه و خطاب اش صرفا به احزاب موجود نیست. کمونیسم کارگری به این احزاب خلاصه نمیشود و جنبشی وسیع تر و اجتماعی است. ما برای اتحاد این جنبش و از جمله بخش متحزب آن روی سیاستهای منصور حکمت تلاش میکنیم. در عین حال این موضوع صرفا یک پروژه و تمایز ماست و نه هویت سیاسی و حزبی ما. این را بارها توضیح داده ایم و لازم است مجددا تاکید کنیم. ما یک حزب سیاسی هستیم که با تمایزات موجود براساس یک برنامه و استراتژی مشخص فعالیت میکنیم. حزب رهبر - سازمانده لوگو و هویت پراتیکی حزب ماست که در سطوح مختلفی این تفاوت را در بحثهایمان توضیح داده ایم. فعالیت ما و مشغله اساسی ما روی این جنبه متمرکز است. در مورد جنگ حتما در تی وی بیشتر توضیح میدهیم. عجالتا از شما میخواهم به میزگرد هیئت دائر دفتر سیاسی در همین مورد که در سایت حزب موجود است و یادداشت سردبیر همین شماره مراجعه کنید. با آرزوی سربلندی و موفقیت شما. 

آرمان نوری عزیز،
با تشکر عکسهای مراسم روز کودک تهران دریافت شد. همینطور ویدئو کلیپ علیه اعدام. کار زیبائی بود. دست شما، دوستان خلاف جریان، و دیگر همکاران درد نکند. این تلاش شما هم در این کمپین میماند. موفق و پیروز باشید.   

رفیق عزیز، آقای جوادی
فقط ... مانند کوروش مدرسی می تواند جمله ای مثل این بنویسد : "این موقعیت قبلا هم وجود داشته است. با شکست انقلاب سوسیالیستی در روسیه و تحولات بعدی آن جریان سیاسی واحدی بنام جریان کمونیستی در جهان باقی نماند. نمیشد از جنبش کمونیستی به عنوان یک پدیده سیاسی واحد نام برد در حالیکه جنبش کمونیستی یک واقعیت اجتماعی بود و هست. زمانی مارکس و انگلس این جنبش را کمونیست خواندند، زمانی انترناسیونال دو آن را سوسیال دمکراسی نامید و زمانی لنین ناچار شد همان جنبش را کمونیست بنامد و بعدا منصور حکمت مجددا همان جنبش را کمونیسم کارگری نامید ."

من چند سالی ست (دقیقا از کنفرانس برلین) فعالیت های سازمان سابق شما را دنبال می کنم و بسیار هم به آن علاقه داشتم. زوال ناگهانی این سازمان بعد از مرگ رهبراش من را بیش از هرچیز شگفت زده کرد. شخصا دو سه ایراد اساسی مثل کیش شخصیت، سال های سال وعده دادن مداوم انقلابی قریب الوقوع در ایران، و سیاست «شخصیت سازی» که عملا به پدیدار شدن ...مانند  کوروش مدرسی منتهی شد در این ماجرا بی تاثیر نمی دانم. ولی نظر من طبعا فقط نظر من است . چیزی که من را شگفت زده تر کرد انشعاب جدید شما و دوستانتان بود. اجازه بدهید یک سوال مستقیم از شما بپرسم: آیا به نظرتان نمی رسد که (شاید درست به دلایل بالا) سرنوشت این سازمان دوستداشتنی را عاقبت جنگ قدرت های بی معنی درون- سازمانی، و نه مبارزه سیاسی بر علیه رژیم رقم زد؟دوستدار شما و رفیقانه، ک. پ . وبلاگ لابراتوار کلنگ

رفیق گرامی،
بنا به چهارچوب کار نشریه یک کلمه نامه تان را در دو جا منتشر نکردیم. در مورد سوال تان در باره جدائی ها در حزب، ما با معضلی بنام "کیش شخصیت" در دوره منصور حکمت روبرو نبودیم. در دوره بعد هم این موضوع معضل درون حزب نبود، برعکس فقدان یک اتوریته و مرجعیت فکری بیشتر مسئله ساز بود. در آن دوران حزب کمونیست کارگری بازترین حزب سیاسی بود و این مدیون سیاست و روش و سبک منصور حکمت بود. نکته دوم هم یعنی اشاره تلویحی شما به نادرست بودن ارزیابی های حزب از روند اوضاع سیاسی، به نظر من ناکافی است. کسی میتواند چنین نظری داشته باشد و در مورد آن میتوان مستدل بحث کرد. اما فکر میکنم که یک حزب کمونیستی حتی اگر ارزیابی و سیاست درستی داشته باشد اما نتواند در نقشه ای روشن آن را متحدانه و در فرصتهای معینی پیاده کند، نهایتا ممکن است به این اشتباه بیافتد که مشکل عدم موفقیت از نادرستی سیاستها بوده است. هرچند در مواردی میتواند سیاست یا تاکتیکی مرگبار باشد. در مورد آینده این سازمان دوست داشتنی هم من متد مشابهی دارم. آینده احزاب سیاسی را عموما پراتیک سیاسی و خط مشی آنها تعیین میکند. امروز متدولوژی و نگرش چپ رادیکال در وجوه مختلفی بعنوان یک خط و سنت قدیمی دارد خود را تحمیل میکند. نظر شخصی و بارها اعلام شده من اینست که بدلائل متعددی این خط امکان پیشروی و پاسخگوئی به معضلات امروز را ندارد و لاجرم تبعات منفی خود را در سطح حزبی و تشکیلاتی ببار می آورد. حزب اتحاد کمونیسم کارگری تلاش میکند سیاست و سنت و استراتژی کلاسیک کمونیستی کارگری و مارکسیستی را بر کار و فعالیت خود ناظر کند، در جهت رفع کمبودهای تاکنونی میکوشد، و به این اعتبار تلاش میکنیم که لطمات تاکنونی را بازسازی کنیم. کار مشکلی است اما غیر ممکن نیست. این البته تنها یک شرط پیروزی دارد و آن اینست که راسا و بعنوان یک حزب سیاسی به سوالات و مسائل پیشاروی جنبش طبقاتی و موضوع سرنگونی پاسخ دهیم. امری که بعنوان هدف حزب از روز تاسیس اش عنوان کردیم.  باور من اینست که روند رویدادهای سیاسی در ایران و منافع ارجح تر جنبش ما، شاید در فاصله ای کمی دورتر، نیروهای اردوی واحد کمونیستی کارگری را به هم نزدیک میکند. ممکن است رگه هائی از ما به پدیده ثالثی و کلا خارج این سنت تبدیل شوند. ممکن است. اما جنبش بزرگ کمونیسم کارگری نمیتواند. اینکه در این روند احزاب موجود تحت شرایط پیچیده داخلی و بین المللی چه تغییرات ماهوی را از سر میگذرانند بحث بازی است. ما نه چک سفید به کسی دادیم و نه آینده را به سیر رویدادها سپردیم. ما موظفیم تلاش کنیم و داریم همین کار را میکنیم.  برای شما موفقیت و پیروزی آرزومندم.
 
سرکار خانم ماجدی
با نثار بهترین احترامات و با نثار بهترین سپاسها برای آنهایکه برای رهائی ایران و بخصوص رهائی زنا ن در ایران کوشش میکنند . خانم ماجدی شما از همان زنان آزاده و با استعداد ایرانمان هستید. دانش و قلم و گفته های سرکار بسیار عالی و در روح و قلب هر ایرانی جای میگیرد و اما چرا بسیار کسان هستند که حاضر نیستند وقت خود را برای شنیدن آن صرف کنند. برای اینکه شما بنام مکتبی سخن میگو ئید که بخیانت به ملت ایران شناخته شده است. برای اینکه شما بنام مکتبی سخن میگو ئید که بنیانگذارانش به ناموس و آب و خا ک ایران یور ش برده اند و هنو ز هم چشم تسلط بر حاکمیت آن را دارند و نوکـــران داخلی همین مکتب بارها بملت ایران خیانت کـرده اند ...  برای اینکه شما بنام مکتبی سخن میگوئید که پوچی و هرج و مرج و فقر از آن میبارد و این را پس از پاشیده شدن اتحاد جماهیر شوروی بعینه دیدیم. پس کدام ایرانی را میتوانید پیدا کنید با این سخنا ن ارزنده شما، شما را حمایت کند؟ باور بفرمائید کمونیست مرده است.  شاید به چین و کوبا  اشاره کنید که بالای یک میلیارد کمونیست در جهان زندگی میکنند. اما چگونه زندگی؟ تحت سخت ترین دیکتاتوری و همین چین کمونیست است که همه ساله مقام اول را در اعدامها دارد و مقام بعدی به جمهوری اسلامی که این یک نشانه بارز است که هیچ تفاو تی بین کمونیست و اسلام  در عمل نیست. ... در ابتدای انقلاب منحوس کمونیستها در سرکو ب ملت آزاده ایران با جمهوری اسلامی همکاری کـردند و تصور کـردند که حکومت را بزودی بدست خواهند گـرفت و دیدیم که چنین نشد و اسلامیها در یک گردش 180 درجه ای نه آنکه کمونیستها را از میدان بیرون کردند بلکه اکثریت آنها دستگیر و روانه زندانها کردند... بعقیده من شما این عقاید والا و سخنان خوب و مردم پسند را بنام یک ایدئولوژی ایرانی نه وارداتی آنهم از نوع واخورده بین المللی که منفور جامعه ایرانی است بگوش ملت ایران برسانید مسلما موفق خواهید بود. شما باید فلک را سقف بشکافید و طرحی نو بیاندازید. .. خود را برهانید و بنام ایرانی سخن بگوئید تا کمونیست وارداتی .
زنده و پاینده باشند ملت ایران، م .  ب  از اسپانیا  
 
آقای م .  ب  از اسپانیا  
اگر خانم ماجدی خواستند پاسخ جداگانه ای بدهند حتما با شما مکاتبه میکنند. اما کوتاه اینجا چند نکته را من اشاره میکنم. اگر سخنان آذر ماجدی بقول شما " بسیار عالی و در روح و قلب هر ایرانی جای میگیرد"، سوال بعدی آن هر ایرانی اینست که این آذر ماجدی کیست و چه تفکری دارد و نه برعکس. اگر مردم آذر ماجدهای را بخاطر حرفهایشان دوست داشته باشند، خوب دارند از کمونیسم خوششان می آید. چون آذر ماجدی بدون این حرفها اینجا موضوع بحث نیست. باید  تاکید و تصریح کنم که کمونیسم مکتب و ایدئولوژی نیست، یک جنبش و حرکت زنده اجتماعی و انسانی در جامعه سرمایه داری است و مارکسیسم پرچم فکری و انتقادی  این جنبش است. بدون وجود احزاب کمونیستی هم، کمونیسم بعنوان یک جنبش، یک رگه اعتراضی و انتقادی در میان کارگران و جامعه موجود است. نکته دیگر آنهائی که به قول شما و سنت جبهه ملی "به ایران خیانت کردند" ما نیستیم. حزب توده و اکثریت فدائی طرفدار شوروی و متحد خط خمینی علیه شاه و آمریکا ما نیستیم. ما کمونیست کارگری هستیم که از روز اول آمدن این حکومت علیه آن جنگیدیم و هنوز هم میجنگیم. امروز هم حزب توده و این سنت در کنار جناحهائی از رژیم  و یا به اردوی جمهوریخواهی و عظمت طلبی ایرانی پیوسته است. به هر حال ما کاری به دعوای خانوادگی و جنبشی حزب توده و جبهه ملی و داستان "خیانت به همدیگر" و مسئله کودتای 28 مرداد و غیره نداریم. و بالاخره منشا کمونیسم شوروی نیست که به قول شما به "ناموس ایرانی" تجاوز کردند. کمونیسم یک جنبش جهانی در جوامع سرمایه داری است. لااقل ما جزو کسانی هستیم که به مستدل ترین شکل نشان داده ایم که این اردوگاهها در شوروی و چین و غیره هیچ ربطی به کمونیسم مارکس نداشتند. در مورد کشورهای رکورددار اعدام در کنار چین و جمهوری اسلامی، آمریکا را از قلم انداختید. امیدوارم سهوی بوده باشد. و بالاخره "ایدئولوژی ایرانی" دیگر چه صیغه ای است؟ عقاید و قلمرو اندیشه دیر زمانی است که جهانی است. ناسیونالیسم و اهداف و افتخارات مشروطه که منشا آن ایران نبود، غرب و بلژیک و فرانسه بود. کتک وشلوار امروز شما بجای جبه قاجار با صد دکمه نشست، چادر ایرانی- اسلامی جایش را به لباس امروزی داد، نیازهای جامعه و تکنولوژی تولید و مبادله و بازرگانی و ارتباطات و حتی وسائل شکنجه و اعدام و همه چیز که منشا غیر ایرانی دارد. شما راجع به چی حرف میزنید؟ وقتی هستی اجتماعی و مادی شما در متن اقتصاد سرمایه داری جهانی است، چطور "ایدئولوژی ایرانی" دارید؟ چگونه میشود فکر انسان از وجود اجتماعی اش مستقل باشد؟  نه اسلام و نه ناسیونالیسم و نه سلطنت و نه آرمان ضد استعماری بورژوازی لیبرال قدیم و نه سوسیالیسم کارگری ریشه مشخص ایرانی ندارد. البته تاریخ قدیمتر ایران پر از توحش شاهان و قتل عام و اسارت مردم است. آیا باید اینها را به حساب ایدئولوژی ایرانی بگذاریم؟ وانگهی امروز کم نیستند که میخواهند به عهد بوق رجعت کنند. میخواهند هر کدام تیول و مملکت خودشان را داشته باشند. چیزی شبیه قبل از دوره رضا خان میر پنج. اسمش را هم گذاشتند فدرالیسم. منظور شما این که نیست؟ و بالاخره مردم ایران و نسل امروز معضلاتش با معضلات دوره مصدق و انقلابیون 57 فرق دارد. نه منش و نه معضلات فکری و نه ارزشها و نه روش زندگی شان یکی نیست. شما مختارید خود را متعلق به هر ایدئولوژی بدانید، هرچند ایدئولوژی شکل وارونه و مذهبی گونه واقعیت است. اما زیاد در باد ایران ایران خوابیدن و دامن زدن به نفرت ملی از هر پدیده و دستاورد فکری و مادی جهان معاصر و بشریت، ممکن است تنه به جاهای باریکی بزند که معمولا پان ایرانیست ها زده اند. امیدوارم منظور نظر شما جز این باشد. با احترام و آرزوی موفقیت.

علی
با درود. امیدوارم که حالتون خوب باشد. دکتر جان گاهی به وبلاگ ... سری بزنید. راستی یک سئوال داشتم. شما که به مرز و میهن اعتقادی نداری چرا به زبان فارسی مبارزه میکنی و ایرانی ها را مخاطب قرار میدهید. آمریکا که طبق نظرات مارکس چون در حوزه سرمایه داری است زمینه مساعدتری برای پیاده کردن کمونیسم دارد چرا بجای ایران که به مراتب از انگلیس و فرانسه و هلند و ... عقب مانده تر است، سراغ همان کشوری که در آن ساکنید نمیروید و آرمان شهرتان را اونجا بنا نمیکنید؟ ایا فارسی حرف زدن و اصرار به آزادی ملت ایران خود یک واژه از میهن دوستی نیست؟ چند تصویر از نشریه ... برایت فرستادم بدانید در چه حال و هوایی کار میکنم. در ضمن علیرغم فاصله فکری با شما دوستت دارم چون به نظرم انسان هستی. به امید دیدار در میهن اهورایی
قربانت  علی

آقای علی عزیز،
ضمن تشکر از اظهار لطف شما. این بسیار عالیست که مخالفین سیاسی ما جهت و ماهیت فعالیت انسانی و آزادمنشانه ما را به رسمیت میشناسند. سوال ما اینست که شما و دوستان میهن پرست و ناسیونالیست چرا از زبان و فتیش میهن و خاک مذهب ساختید؟ اگر شما به چند زبان حرف بزنید باید کجا بروید؟ خیلی ها زبان مادری شان را بلد نیستند و متولد جای دیگری اند و جای سومی زندگی میکنند. دنیا بسیار کوچک تر، مردم بسیار انتگره تر، طبقات اجتماعی و اهداف سیاسی بسیار جهانی تر، و روش زندگی و ارزشها و علم و دانش و موزیک و غیره بسیار بین المللی ترند. فردا میخواهیم در ایران اصلا خط فارسی را عوض کنیم و آن را لاتین کنیم. زبان انگلیسی را به زبان اداری و آموزشی تبدیل کنیم. این اهداف ساده و علمی قرار است با چه موجی از تعصب و "پاسداری" مرزبانان زبان و "میهن" مواجه شود؟ باور کنید زبان بی تقصیر است. زبان نشانه هیچ انسانیت و دوست داشتن مردم و همنوع نیست. زبان وسیله است، ظرفی است که انسانها از طریق آن ارتباط میگیرند. از اول هم نبوده است و نیازهای بشری آن را مانند دیگر اندامها رشد داده است. امروز زبان فارسی در مقام مقایسه با دیگر زبانها و رابطه اش با علم و تکنولوژی و دانش بشری زبانی مفلوک و ناتوان است. حتی دارد خودش را نابود میکند. چون اگر در ایران بزرگ نشوید فهمیدن آن ساده نیست. کمونیسم هم امری جهانی است و افقی در جنبش طبقه کارگر. کمونیسم در جوامع طبقاتی و سرمایه داری امروز چه دلمان بخواهد و چه نخواهد موجود است. وجود احزاب کمونیستی قدرتمند تنها نشان این است که این جنبش کمونیستی توانسته است احزابی از خود بیرون دهد. درست مثل احزاب ملیگرا در سنت ناسیونالیستی. ما بعنوان کمونیست تلاش میکنیم دنیای بهتر مان را هر جا که میتوانیم برپا کنیم. سنگر اول که باید تسخیر شود ایران است. در ایران سوسیالیستی حتما "ایرانی ها" جزو خوشبخت ترین ها و آزادترین ها در جهان خواهد بود. پیروز باشید.

سلام
شراره جان از اینكه با تو آشنا شدم خیلی خوشحالم من آشنایی درست و دقیقی از كمونیست ندارم و متاسفانه هیچ مطالعه ای هم نداشتم یعنی منابع موثقی هم دم دستم نبوده و حالا دوست دارم اطلاعات دقیق و ریزی داشته باشم و بهم بگو كمونیست از نظر مذهبی چه مسیری رو طی میكنه میخوام اینارو به طور واضح بدونم. قربان تو- شاهین

شاهین عزیز،
با رفیق شراره در تماس باشید تا منابع موثق را در اختیارتان بگذارد و یا برای دریافت آنها کمکتان کند. فعلا همین حد اشاره کنم کمونیسم آنتی مذهب است و از نظر مذهبی مسیری را طی نمیکند. تنها مسیر نفی مذهب رسمی در قوانین کشور، جدائی کامل دین از دولت و آموزش و پرورش، و مقابله روشنگرانه با خرافه مذهب بعنوان یک مخدر بیگانگی انسان از خود و محصول کار خود و همنوع خود است. همینطور آزادی اندیشه و آزادی داشتن و نداشتن مذهب جزو بدیهی برنامه سیاسی کمونیسم است. اما نه فقط یک کمونیست، بلکه لیبرالها و انقلابیون قدیمی بورژوا هم ضد مذهب و اته ایست بودند. این دنیای واپسگرای امروز است که مذهب و دکان خونین اش را در هر گوشه جهان دوباره دایر کرده است و گرنه خیلی وقت پیش باید طبقات حاکم طوق مذهب را از سر مردم کنار می انداختند. اگر این راه کار را نکردند دقیقا باید در این نکته جستجو شود که امروز مذهب چه مصرفی برای قدرتهای حاکمه و سرمایه داری دارد و چگونه باید دستش از زندگی مردم کوتاه شود؟ این یک جبهه مبارزه کمونیسم در ایران است. پیروز باشید.

آقای علی کریمی از آلمان
نامه همراه با "مهر" اسلامی تان دریافت شد. از توصیه تان متشکریم. شما بجای ما سوره و آیه بخوانید و در خلوت خود آنچه میخواهید با کمال آزادی پیدا کنید. اگر روزی با خدا ملاقات داشتید حتما یادتان باشد که بپرسید که این چه بساط جنایتی است که فرزندانش در روی زمین بپا کرده اند؟ بگو که آفتابی نشود که عده زیادی دنبال این اند که قدرت واقعی و زمینی اش را به زیر بکشند! موفق باشید. *

ضمیمه شماره 19
در باره ستون نامه ها
ضمیمه شماره 19 نشریه به پاسخ به نامه ها اختصاص داده شده است. در شماره قبل برای اجتناب از ازدیاد صفحات نشریه، که امر چاپ و تکثیر را با معضل روبرو میکند، پاسخ نامه ها را ندادیم. با اینحال و با عدم چاپ مطالبی دیگر نشریه 18 صفحه شد. در این شماره نامه های رسیده را پاسخ دادیم. از نظر خود من همه پاسخها کافی نیستند و در مواردی میتوان بحثهای جذاب و تفصیلی داشت. امیدوارم این شکل از پاسخ به سوالات را بتوانیم در فرم توضیح تئوریک و تاریخی تر در بولتن مباحثات کمونیسم کارگری در شکل مطالب مستقل داشته باشیم. نشریه یک دنیای بهتر اما در ستون نامه ها تلاش میکند پاسخ مختصر و بنوعی سر خط بحث را بدهد. هنوز بخشی از یادداشتها برای شماره بعد مانده اند. یک نکته را اینجا میخواهم عنوان کنم؛ هدف من این نیست در ستون نامه ها بحثهای جدلی کشدار را پیش ببریم. من تلقی فروم بحث از این ستون ندارم. این کار را میشود در ستون آزاد سایت و فوق برنامه پیش برد. در این ستون بیشتر هدف اینست سوالات، نقد، و اظهارنظرها منتشر و پاسخ بگیرند. میزان آن محدود است و انتشار نامه های طولانی که عملا مقاله اند در آن ممکن نیست. لطفا حداکثر نامه هایتان را به نیم صفحه خلاصه کنید. و بالاخره این یکی از ستونهای پرخواننده نشریه است. تلاش میکنیم در سایت حزب این ستون را بصورت یک مجموعه قابل دسترس کنیم. از همکاری و اظهار نظر انتقادی شما پیشاپیش تشکر میکنیم و دیگر دوستان را نیز دعوت به همکاری با این ستون میکنیم.*

جواد جوادی
آیا اگر کار مزدی نباشد باز هم مردم برای تولید بیشتر سعی خواهند کرد؟ طبیعی است اکثر مردم به کار های کم زحمت تر علاقه مند تر هستند و این خود به خود راندمان تولید را پائین خواهد برد. از طرف دیگر اکثریت مردم علاقه مند به حداکثر مصرف اند که این نیز مشکلی دیگر است.

جواد جوادی عزیز،
در همین شماره به 5 سوال شما پاسخ میدهیم. اگر لازم بود بحث تفصیلی تر را ادامه میدهیم. اجازه بدهید با فرضی در سوال شما شروع کنم که درک درست از آن پاسخ بقیه سوالات را ساده تر میکند. در جامعه موجود یعنی سرمایه داری امروز "مردم برای تولید بیشتر سعی نمیکنند". تولیدکنندگان این جامعه که اکثریتی عظیم را تشکیل میدهند، اساسا در تولید به معنی تصمیم گیری در مورد آن، جهت و مبنای تولید، مسئله توزیع کالاها، مالکیت تولید، قوانین مترتب به آن و غیره نقشی ندارند. در این نظام سرمایه داران، بنگاههای سرمایه داری و مراکز فکریشان، دولت و قوانین این طبقه، و با حمایت نیروی سرکوب و ارعاب تولید را سازمان میدهد. کارگران در این نظام بردگانی هستند که "آزاد" هستند تا کار کنند و مزد بگیرند. این "مردم" تماما زیر بار هیولای ساخت خویش، یعنی خدای سرمایه، دارند له میشوند. اتفاقا منشا این بدبختی و فلاکت عظیم همین بردگی مزدی است. کمونیسم بردگی مدرن را الغا میکند. سوال واقعی اینست که چرا در بردگی "مشوق تولید" بالاتر است و در نفی بردگی نیست؟ اگر جامعه آزاد باشد و تولید نه براساس سود و منفعت اقلیتی سرمایه دار، بلکه براساس رفع نیازهای مادی و معنوی کل جامعه سازمان یابد، تولید به سرعت بسیار بالاتری رشد خواهد کرد و به عبارتی بارآوری کار آزاد شده انسان؛ دنیائی از نعمات و ثروت و دانش و سلامتی و خوشبختی تولید خواهد کرد. برای شما و نوع شما اگر فضا و شرایط برای بکار انداختن تلاش خلاقانه و مورد علاقه تان مهیا باشد، و در عین حال شمشیر ناامنی اقتصادی روی سرتان نباشد، انسان بسیار با کیفیت تر، باسواد تر، سلامت تر خواهید بود و هر روز ظرفیتهای رشد غول آسا و انقلاب در تولید را تامین خواهید کرد.

در مورد تمایل اکثریت مردم به کار "کم زحمت تر" که بسیار خوب است. چه ایرادی دارد؟ یک فرض نادرست دیگر برای هر سوسیالیستی این است که تلویحا فکر کند مردم "ذاتا تنبل اند" و لاجرم جامعه برای تداومش ناچار است با نیروی مافوقی این مردم را به کار وادارد. این تصویر بر اساس مفروضات و فرهنگ و مناسبات جامعه امروز به جامعه سوسیالیستی نگاه میکند. در صورتی که ارزشها و کل بنیادهای فکری و فرهنگی مسلط در هر دوره، محصول مناسبات اقتصادی همان دوره اند. همانطور که در دوران قرون وسطی بشر نمیتوانست با فرهنگ مسلط امروز جامعه بورژوائی زیست کند، در جامعه سوسیالیستی هم مردم با چهارچوبهای فکری و فرهنگی و معیارهای امروز زندگی نمیکنند. این موضوع البته امری یک شبه و اتوماتیک نیست. چه بسا نسلی از انسانهائی که با ارزشها و آزاد منشی و انسان دوستی جامعه سوسیالیستی پرورش یافتند زمان بسیار بیشتری از الغا سرمایه داری ببرد. در نتیجه نمیتوان خصوصیات جوامع امروز را در هر سطح آن اتومات در سوسیالیسم فرض گرفت. اما در مورد "کار کم زحمت تر"؛ هدف جامعه کمونیستی رفاه و سعادت و آزادی و خوشبختی مردم است. بنابراین در این جامعه اولا، کار باید بشدت کم زحمت باشد. چند عامل این امر را تامین میکند؛ دخالت کل جامعه در تولید و کار و تلاش اجتماعی، استفاده از تکنولوژی که میزان کار اجتماعی برای تولید مایحتاج جامعه را کمتر کند و فرصت را برای فراغت، آموزش، تحقیق، رشد و دخالت در جامعه فراهم کند. قرار نیست در سوسیالیسم بردگی و کار مشقت بار وجود داشته باشد. شاید عنوان شود که به هر حال کارهائی مشقت بارند و هر کسی حاضر به انجام آن نیست. در این موارد چه باید کرد؟ پاسخ اینست که تکنولوژی بدرجات بالائی کارهای مشقت بار را ساده کرده است. استفاده از تکنولوژی پاسخ نهائی است. مادام که چنین امکانی کاملا فراهم نیست و به هر حال اموری باید رفع و رجوع شوند، به آن بعنوان رفع یک نیاز جامعه نگریسته خواهد شد و میتوان با ایجاد تسهیلات گسترده تر و تقسیم آن ایندوره را پشت سر گذاشت. در هر حال کار در جامعه سوسیالیستی به سیاق منش و فرهنگ و ماهیت طبقاتی جامعه امروز به "کارهای سخت و پست و ساده و شیک" و غیره تقسیم نخواهد شد.

در مورد "علاقه اکثریت مردم به حداکثر مصرف" نیز همان فرض "کار بی زحمت" مستتر است. مردم امروز تمایل به مصرف و پس انداز و جمع کردن و غیر ه دارند چون نگرانند. این حاکی از یک ناامنی اقتصادی است که به نرم تبدیل شده است. در کنار این البته فرهنگ و منش جامعه امروز را نباید فراموش کرد. اما مگر حداکثر مصرف میتواند به معنی بینهایت باشد؟ این "حداکثر" را به هر کس بگوئید لطفا بشمار چی پاسخ میدهد؟ کاری که علاقه داشته باشم، مسکن مناسب، حقوق برابر، سلامتی و بهداشت، آموزش و تفریح، آزادی عمل، فقدان سرکوب سیاسی، رفاه و ... مردمی که نگران فردایشان نیستند مردمی حریص نخواهند بود. وانگهی جامعه سوسیالیستی قرار است با اتکا به توانائی بشر در هر دوره، حداکثر خوشبختی و نیاز انسان را تامین کند. کمونیسم میخواهد مقدار زیادی رفاه و آزادی و سلامت و خوشبختی را در مقیاس گسترده و برای تعداد زیادی آدم بیاورد. این هدف ساده و روشن ماست. چرا باید انسان از بهره برداری و مصرف نعمات دوره خویش محروم باشد؟ و امروز نود درصد مردم حتی بیشتر آنچه را که برای همگان مقدور است تجربه هم نمیکنند. جامعه کمونیستی در همان آغازش، در مقایسه با جامعه سرمایه داری، حداکثری از نیاز انسانی را به معنی وسیع کلمه برآورده میکند. جهت جامعه باید همین باشد؛ رفاه و خوشبختی مادی و معنوی همگان در ظرفیت فردی و جمعی.

در جامعه سوسیالیستی همه مالکیت خصوصی الغا می شود یا مالکیت بر ابزار تولید؟ در این صورت قانون ارث همچنان پا بر جاست و باعث انباشت سرمایه خواهد شد.
پاسخ؛ عنوان دقیقی که کمونیستها استفاده میکنند؛ الغا مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و مبادله است. این با مالکیت شخصی فرق دارد. بحث الغای مالکیت فرد به زندگی شخصی اش نیست، بلکه الغای مالکیت خصوصی سرمایه داران به ابزار تولید و حاصل تولید اجتماعی است. مالکیت شخصی در سوسیالیسم همان معنائی را ندارد که در جامعه امروز هست. مثلا مالکیت منزل و مستقلات و ماشین و غیره در جامعه امروز در عین حال مالکیت بر وسائلی است که قابل مبادله اند. یعنی میتوان در بازار آنها را خرید و فروش کرد. در سوسیالیسم این نوع مالکیت به عنوان نیاز پایه مردم در اختیار همه شهروندان جامعه سوسیالیستی است و در نتیجه وجه قابل مبادله آن هم مرتفع میشود. اما در مورد مالکیت بر ابزار تولید نیز، که امروز در اختیار سرمایه داران است، به مالکیت اشتراکی کل جامعه در می آید. یعنی بکار انداختن این ابزارها و گسترش آن و بهره برداری از محصول تولید در اختیار کل جامعه قرار میگیرد. به عبارتی دیگر در جامعه امروز اکثریتی عظیم فاقد مالکیت اند و اقلیتی ناچیز بر همه چیز تسلط دارند. ما با الغای مالکیت خصوصی و سلب مالکیت از این اقلیت ناچیز، و اشتراکی کردن آن، مالکیت را به همگان برمیگردانیم. سوسیالیسم نفس مالکیت را از بین نمیبرد، خصلت طبقاتی مالکیت را نفی میکند. و تنها نفی این مالکیت و بردگی مزدی متناسب با آن است که میتواند اختناق و سرکوب سیاسی و فقر و محرومیت و جامعه طبقاتی و اختلافات طبقاتی را الغی کند. در سوسیالیسم قانون ارث وجود ندارد. قانون ارث یک وجه بازتولید طبقات است و این قانون مکان مهمی در مالکیت طبقات دارا در طول تاریخ داشته است. سوسیالیسم قانون ارث و نهادهای مربوط به آن را الغا میکند.

اساسا چگونه مالکیت خصوصی از ابزار تولید شناخته می شود؟ مثلا چه تضمینی وجود دارد یک فرد که ادعا دارد برای خودش خانه می سازد بساز بفروش نشود!
پاسخ؛ در سوسیالیسم و مناسبات اقتصادی جامعه سوسیالیستی قوانین بازار، روابط مبنی بر مبادله و پول و رابطه مزدی الغا میشود. مسئله اینگونه مطرح نیست که عده ای مخفیانه بازاری درست کرده اند و ثروت اندوزی میکنند. سوسیالیسم وقتی نیازهای اساسی مردم را تدریجا از چهارچوب بازار و قوانین آن خارج میکند، عملا امکان بساز و بفروشی مخفیانه مورد نظر شما را منتفی میکند. وقتی خانه یا مسکن مناسب یک حق همگانی شود و باندازه نیاز جامعه و شهروندانش مسکن با استانداردهای مناسب ساخته شود، بساط بساز و بفروشی هم منقرض میشود. این مثال را به تمام قلمروها و شاخه های امروز بازار و سازماندهی تولید نیازهای مردم بسط دهید.

به نظر می رسد در آن نظام همه چیز به صورت سهمیه بندی شده در اختیار انسان قرار می گیرد (مثل کوبا). تصویر زمانی که غذای خود را به صورت سهمیه بندی دریافت کنم مرا به خنده وا می دارد!!
پاسخ؛ کوبا البته دوره طولانی است که زیر فشار تحریم اقتصادی بویژه آمریکاست. مسئله جیره بندی و سهمیه بندی اولا ویژه سوسیالیستها نبوده است و در جوامع مختلف مسئله جیره بندی در دوره های کمبود وجود داشته است. اما نه کوبا، علیرغم تحریم اقتصادی، الگوی اقتصادی سوسیالیسم را پیاده کرده و نه سوسیالیسم اساسا مبتنی بر تقسیم فقر و سیستم جیره بندی است. سیاست سوسیالیستی ما تقسیم فقر نیست، اگر اجباری تحمیلی به جامعه نوپا وارد شود لابد شوراها برای رفع آن سیاست لازم را اتخاذ خواهند کرد. حتما زمانی که فقر وجود دارد نباید عده ای از بازار سیاه و دالانهای دیگر همه چیز داشته باشند و عده ای به هیچ چیز دسترسی نداشته باشند. در چنین مواقعی باید حداقل امکانات موجود را، با در نظر گرفتن نیازهای ویژه بخشی از جامعه مانند بیماران و به نظر من کودکان، بطور دقیق و با نظارت کامل شوراها برای کل جامعه تقسیم کرد. اما نکته مهمی هست که معمولا از دید دور نگهداشته میشود و آن سیستم جیره بندی در جامعه امروز است. پول چیزی نیست جز یک کوپن یا هر چه میخواهید اسمش را بگذارید. میزان دسترسی شما به این مقدار کوپن است که اختیار شما را برای گرفتن "جیره تان" از بازار توضیح میدهد. کالاها در بازار به وفور وجود دارند اما اکثریت مردم به آنها اصولا دسترسی پیدا نمیکنند و یا آن بخش که قابل دسترسی است به درجات مختلف تقسیم شده و خصلتی طبقاتی بخود گرفته است. این صف خنده دار مورد اشاره شما امروز همه جا وجود دارد؛ بنزین و نان و گوشت و بیمارستان و مدرسه و هر مسئله زندگی روزانه در ایران یا با صف روبرو است یا اصولا برای بخشی غیر قابل دسترس است. برعکس، سوسیالیسم صف نان و گوشت و جیره غذا نیست. داشتن کار و نان و مسکن و بهداشت و آموزش و ترانسپورت و طب و غیره در گرو وجود بازار نیست. محله فرضی شما با شورایش، و طبق حقوق مصرح در قانون جمهوری سوسیالیستی در مورد حقوق و رفاه فردی و اجتماعی، در مورد نیازهای اهل محل تصمیم گیری میکند. از مهد کودک تا داشتن رختشویخانه و غذاخوری و امکانات رفاهی و ورزشی و بهداشتی و آموزشی و غیره بسرعت قابل ساختن و تامین شدن اند. در کوچه تان هم صف جیره غذا تشکیل نمیشود. در محل کار یا منزل غذایتان را مثل همیشه میخورید. وسائل مورد نیازتان را بجای اینکه در سوپر مارکت و فروشگاههای مختلف به صورت کالا خریداری کنید، بعنوان نیازها و استانداردهای پایه ای همه مردم در اختیارتان قرار میگیرد. به نظر میرسد چهارچوبهای امروز چنان "اذلی و ابدی" فرض شدند که گوئی قابل تغییر نیستند. در صورتی که همین چهارچوبها همیشه وجود نداشتند و براساس نیازهای کارکرد این نظام ایجاد شدند. سوسیالیسم جامعه ای است که با آوردن رفاه بسیاری از آنچه امروز نیاز محسوب میشود و غیر قابل دسترس برای همگان است را به یک داده عادی تبدیل میکند و هر روز نیازهای جدید انسانی و مطابق با دوره خویش را تولید میکند. اتفاقا اگر نظامی میتواند به جیره بندی مایحتاج اولیه و پایه انسان در هر قلمروی پایان دهد سوسیالیسم است.

به نظر می رسد شورایی که دم از آن می زنید چیزی فرمالیته است اگر کارایی داشت برای یک سال هم که شده مردم کوبا تصمیم می گرفتند فیدل کاسترو را عوض کنند (حتی برای تنوع هم که شده)
پاسخ؛ جواد عزیز کمونیسم الگوئی از پیشی نیست که جزئیات آن بر همه معلوم است و کوبا هم اتخاذش کرده و حالا معلوم شده "فرمالیته" است! خطوط کلی جامعه کمونیستی در مانیفست کمونیست و برنامه یک دنیای بهتر تشریح شده است. نظام شوراها، شوراهای مردم در جامعه سوسیالیستی، یعنی دخالت مستمر مردم در قدرت و اداره امور جامعه، این قدرت اصلی است. قدرت در سوسیالیسم به یک فرد یا یک حزب تفویض نمیشود. سوسیالیسم دولت حزبی نیست. دولت احزاب نیست. نظامی متکی بر شوراهای مردم در سطوح مختلف است. دولت سوسیالیستی یک دولت غیر حزبی، غیر ایدئولوژیک، و غیر موروثی است. در اکثر کشورهای بلوک شرق سابق یک دولت حزبی ایدئولوژیک سرکار بود. در کوبا امروز هم یک دولت حزبی سرکار است و نهادهای پیرامون آن در جامعه در کنترل همین دولت است. حتی اگر در کوبا بقول شما برای تنوع هم که شده فیدل ها را مرتب عوض میکردند، اگرچه بهتر بود، اما هنوز نقد ما را به این نظام توضیح نمیدهد. یکبار دیگر در پاسخ یکی از دوستان اشاره کردم که؛ اینکه لازم است جمهوری سوسیالیستی با توجه با ساختار شوراها و دامنه اختیارات آنها در سطوح مختلف، رئیس جمهور داشته باشد یا نه و دامنه اختیارات رئیس جمهور در چنین نظامى چگونه است به نظرم بحث بازى است و مشخصا قانون اساسى جمهورى سوسیالیستى باید این موضوع را تعیین و تصویب کند. مادام العمر بودن مقامات در سوسیالیسم بى معنى است. در نظام شورائى هر نماینده منتخب مردم هر زمان میتواند توسط انتخاب کنندگان عزل شود. در کوبا هم ظاهرا انتخابات صورت میگیرد اما موضوع اینست که دولتى ایدئولوژیک و نظام تک حزبى حاکم است و این موضوع ریاست جمهورى یا مقام اول را عملا – چه در کوبا و چه عراق قدیم و یا ایران اسلام زده- علیرغم تفاوتها مادام العمر میکند. کوبا علیرغم اینکه بیسوادی را ریشه کن کرده و پزشکی را بشدت گسترش داده و یا آموزش را مجانی کرده است، هنوز یک جامعه طبقاتی است. هنوز قوانین بازار در کوبا عمل میکند و بار تحریم و نداری هم به آن اضافه شده است. نظام سوسیالیستی و جامعه مورد نظر ما، جامعه ای بدون سیستم مزدبگیری و بدون طبقه و بدون خرافه و ایدئولوژی است. برایت پیروزی و سربلندی آرزو میکنم.

با سلام به علی جوادی عزیز
واقعا بعضی وقتا زبان از بیان عاجزاست ، نه تنها زبان که فکر و مغز و درک و فهم وشعور و احساس هم کم می آورد واز کار می افتد ، چرا که از وقتی نوشته ات در مورد اولین تولد بعد از مرگ نابهنگام زویا ی زیبا وعزیز را خواندم نتوانستم هیچ کلمه و جمله و مطلبی را پیدا کنم ، جور کنم و بنویسم که به خیال خودم بتواند  سر سوزنی ، تو را تسلی دهد ! تنها چشمهایم دراین وضعیت کارشان را بلدند و میدانند چه کنند . علی جان من مطمئنم که تو پدر خوبی برای گل- دلبند- نازنینت بوده ای ، چرا که تو گفته ای " عشق به فرزند یک طرفه و بی حد و اندازه است " و هر کسی اینگونه نمی اندیشد و عمل نمی کند . تو بالاتر از سیاهی را یافته ای ، و با وجودت و تمامی احساس و اندیشه ات این را مکاشفه کرده ای . علی جان هر چه بگویم و بخواهم  باز هم درکت نمی کنم و احساست را نمی فهمم ! امیدوارم به زمان و زمان و باز هم به زمان که شاید روزی بتواند ، زورش را به تو برساند . علی جان هیچکس در این کره خاکی نمی تواند ، جای زویای زیبایت را پر کند ، در این شک ندارم ، اما وقتی تو به بچه های هم سن و سال آن عزیز و دیگر فرزندان و کودکان در همه جهان، مهر و محبت داشته باشی ، که داری که میدانم داری ،این با زمان شاید تو را آرام کند و از دردی که وصفش کردی، رهایت سازد . امیدوارم.
30 september 2007
موفق باشی ، به امید دیدار  منوچهر اسدبیگی
(علی جان من پدر سیما هستم ، اگر یادت باشد -5-6 سال پیش ، وقتی فهمیدی کمرش بتازگی عمل شده و برده بودیمش تظاهرات، فکر کنم روز زن بود! به من اعتراض کردی که چرا این کار خطرناک را کردی . برای اینست که می گویم : می دانم تو به همه بچه ها مهر و محبت داری)

منوچهر اسدبیگی عزیز،
نامه پر مهر شما به علی جوادی را منتشر کردیم. برای شما و علی جوادی آرزوی سلامتی و تندرستی و روزهای بهتر دارم.

بهزاد
سلام های گرم من را بپذیرید، طی مطالعه ی نامه ی جناب جوادی سوالی برای من پیش آمده که ممنون میشوم من را از جواب آن در اطلاع بگذارید: آیا حزب شما موافق آزادی جنسی و اعتیاد است؟ و اگر نیست پس چرا مجازات پیرامون این برنامه ها را محکوم می کنید؟ ممنون و متشکرم .

بهزاد عزیز،
ما معتقدیم ایجاد رابطه جنسی داوطلبانه و آزادانه افراد بزرگسال حق و امر خصوصی آنهاست و دولت و قانون و هیچ مرجعی مجاز نیست در این امر دخالت کند. مضافا اینکه آموزش جنسی برای جوانان و نوجوانان باید جزو مواد درسی دبیرستانها و نظام آموزشی باشد تا اطلاع و آگاهی علمی جامعه به جنبه های مختلف روابط جنسی و حقوق خود در این زمینه ارتقا یابد. بنابراین ما چیزی به عنوان "جرم" در این زمینه نداریم و طبعا "مجازات" براین اساس را نیز قبول نداریم. شاید لازم نباشد اما باید تاکید کرد که مسائلی مثل تعدی جنسی به کودکان و افراد زیر سن قانونی و یا تجاوز جنسی و خشونت علیه زنان، در چهارچوب جرائم سنگین در برنامه ما گنجانیده شده و با بحث آزادی روابط جنسی آگاهانه و داوطلبانه افراد بزرگسال تفاوت ماهوی دارند. فقدان این آزادیها وحشتناک است و اینکه دولت و قانون و آتوریته ها یک نظام و سیستم کنترل بر روابط آزادانه و داوطلبانه جنسی بزرگسالان تحمیل کنند.
در مورد اعتیاد بحث ما بر غیر جنائی شدن اعتیاد و کمک به ترک اعتیاد است . از نظر ما نه اعتیاد جرم است و نه معتاد مجرم است. اول باید پاسخ داد چرا مواد مخدر بازار دارد و اعتیاد گسترش می یابد. و دوم راه حل آن چیست؟ بنابراین ما با سیاست جداسازی، زندانی کردن و تبعید معتادین مخالفیم. به نظر ما دولت و کلینیک های ترک اعتیاد  با در اختیار گذاشتن مصرف شخصی به معتادین در صورت اعلام آمادگی و شرکت آنها در دوره های ترک اعتیاد، و همزمان ممنوع کردن اکید خرید و فروش مواد مخدر و مقابله با باندها و مافیاهای تولید و توزیع مواد مخدر، بهتر میتواند به این معضل اجتماعی پاسخ دهد. ما معتاد را قربانی میدانیم و نه مجرم. با اعدام و مجازات قربانیان جامعه مصون نمیشود. اعتیاد مسئله ای اجتماعی است و باید برای رفع آن راه حل اجتماعی و انسانی داشت . سربلند باشید.

مهانا مرادپور
با عرض سلام و خسته نباشید. برای من یک سوال مطرح شده که ما این شیوه ی مبارزه که الآن کما بیش در طول این مدت بعد از انقلاب داشتیم، و به طور ملموسی باید اعتراف کنیم که به هیچ وجه نتایج مطلوب کسب نکردیم. آیا با توجه به موقعیت درون ایران و مساعد بودن مردم، نمی توانیم از برخی فعالیت های گروهی چپ در سال های دهه ی 40 ( مبارزه ی مسلحانه) الهام بگیریم؟ من خود موافق خشونت نیستم ولی در شرایطی که امکان هر نوع اصلاحات به طور مسالمت آمیز وجود ندارد آیا نمی توانیم در مورد این گزینه بیشتر فکر کنیم؟ با تشکر امیدوارم موفق باشید.

مهانا عزیز،
به نتیجه نرسیدن تلاش تاکنونی جامعه برای سرنگونی جمهوری اسلامی دلائل مختلفی در طول سالهای بعد از انقلاب دارد. به نظر من جامعه امروز ایران میداند چه نمیخواهد. این رژیم و تمام جوارح منحوس آن وصله ناجور به پیکره جامعه قرن بیست و یکمی ایران است. جامعه و جنبشهای اجتماعی پیشرو و رادیکال به رهبری و سازمان نیاز دارند. چه سرنگونی جمهوری اسلامی و چه هر تحول آزادیخواهانه و کارگری و سوسیالیستی بدون سازمان و رهبری بناچار شکست میخورد. جامعه هفتاد میلیونی را نمیشود با جنگ چریکی فتح کرد. نه همه مردم چریک میشوند و نه این خط مشی امروز جائی در مبارزه مردم دنیای امروز بازی میکند. جای سازمانها و جریانات چریکی ضد امپریالیست سابق را امروز نیروهای اسلامی و تروریست گرفته اند. در دنیای بعد از جنگ سرد، و راستش بسیار پیش از آن، هر تحول پیشروی به ابراز وجود اجتماعی جنبش کمونیستی طبقه کارگر گره خورده است. ما هم طرفدار "مبارزه مسالمت آمیز" به معنی مشخصه یک خط مشی سیاسی در مقابل تلاش برای سرنگونی این حکومت نیستیم. نقطه مقابل این اصلاح طلبی دولتی و دینی مشی چریکی قرار ندارد. مشی طبقاتی و کمونیستی طبقه کارگر پاسخ این وضعیت است. استراتژی سرنگونی حکومت اسلامی توسط یک انقلاب کارگری بهترین حالت برای ماست که برای آن فعالیت میکنیم. در این مسیر مجبوریم در مقابل حکومت وحشت اسلامی که به زبان خوش از سر راه مردم کنار نمیرود و در مقطع مشخصی از مبارزه طبقاتی که دست بردن به اسلحه را الزامی میکند، وارد فعالیت نظامی هم بشویم. اما این نه اسمش مشی چریکی و الهام از آن مبارزات است و نه نقد مشی چریکی فاکتور مقابله نظامی با حکومت را در ذهن مارکسیستها و کمونیستها کنار میزند. اسلحه برای ما نه کیش است و نه نشان انقلابیگری و یا حتی ارتقا سطح مبارزه. جامعه و جنبش نفی وضع موجود در مقطعی به این نتیجه میرسد که باید مراکز قدرت را گرفت، پادگانها و ارگانهای سرکوب را خلع سلاح و قدرت فائقه را سرنگون کرد. باید مسلحانه هم با آن درافتاد. این را ما طبق تئوری تعیین نمیکنیم، الزامات مبارزه سیاسی و طبقاتی به ما دیکته میکند. موفق و پیروز باشی.

بهزاد تبریزی
سلام های گرم ما را بپذیرید. جناب جوادی ضمن تشکر از شما و همچنین حمایت های اعضای کمیته مرکزی و لطف همه جانبه ی آن ها در حق من. سوالی از شما دارم که ممنون می شوم من را از پاسخ آن بهره مند سازید: در مقالات و اطلاعیه هایی که از حزب شما می خوانم، و در وبلاگی که آخرین بار مشاهده کردم دیدم که شما اعدام افراد شرور را اقدامی بد محسوب کرده اید! آیا شما برای مجازات افراد شرور و اوباش اقدامی دیگر را پیشنهاد می کنید؟ ممنون و سپاس گذارم. پاینده باشید.

بهزاد تبریزی عزیز،
ما با اعدام على الاصول مخالفیم. مهم نیست مجرى آن دولت است یا نیروئى غیر دولتى. ما چنین "حقی" را برای هیچ قدرتی تحت هر پوششی برسمیت نمیشناسیم و یک هدف جنبش کمونیسم کارگری الغای چنین حقوق نامشروعی است. کمونیسم بعنوان یک جنبش انسانگرا مدافع حق حیات است. ما مدافع حق حیات همگانى هستیم. اعدام پاسخ جامعه بورژوائی به معضلات و مسائلى است که خود خالق آن است. اعدام مرحله اى از یک چرخه اعمال خشونت دولتى و غیر دولتى علیه شهروندان است. ما براى برپائى جامعه اى تلاش میکنیم که حیات انسانی حرمت داشته باشد و فلسفه قانون در جامعه و در قلمرو مجازات، نه نفى حیات انسانها بلکه بازسازى و برگشت به جامعه باشد .  اگر به میزان و آمار جنایت افراد شرور نگاه کنید رقم بسیار محدودى را در قیاس با قتلهای دولتی و غیر دولتی، قتل در محیط کار، قتل ناموسی، قتل بدلیل عدم امکانات و تسهیلات از جمله تصادفات رانندگی و غیره تشکیل میدهد. اول اگر این فرض پذیرفته شود که اعدام و کشتن آدمها به هر دلیلی ممنوع است، آنوقت برای جلوگیری از قتلها باید راه حل اساسی داشت. سوال اینست که این قتلها توسط افراد شرور چرا رخ میدهند؟ زمینه اجتماعی آن چیست؟ فقر و بیسوادی و تعصب و بیماریها و ناهنجاریهای اجتماعی و غیره چه تاثیری در وقوع قتل دارند. این کدام جامعه و نظام است که از فرد قاتل میسازد؟ و چرا در مقابل قتل پاسخی جز قتل مجدد ندارد؟ آیا قاتل امروز "ذاتا قاتل به دنیا آمده است"؟ بحث ما اینست که جامعه انسانی بدوا باید این سنت قصاص متقابل را بدون استثنا پشت سر بگذارد. جامعه انسانى نیاز به اعدام ندارد. نه خوشبختى، نه آزادى و رفاه، نه حق به معنى فردى و اجتماعى با قتل مجرمین و مخالفین متحقق نمیشود. بشریت باید این دوره توحش را پشت سربگذارد. پیشنهاد ما روشن است؛ باید امنیت جامعه را در مقابل اینگونه تهدیدات بالا برد. یعنی ریشه های اجتماعی و اقتصادی جرم و جنایت را خشکاند. باید این افراد را بعنوان بیمار مداوا کرد و شانس بازگشت به یک زندگی نرمال را از آنها نگرفت. با اعدام هیچ مشکل جامعه حل نمیشود بلکه تشدید میگردد. ما اگر جامعه اى بسازیم که نیازهاى مادى و معنوى شهروندان را پاسخ میدهد، و بجاى روحیه حیوان گونه رقابت؛ عنصر همبستگى و تعاون و نوعدوستى را مبناى جامعه و به فرهنگ اجتماعی تبدیل کند، آنوقت جرائم و خشونت و قتل به حداقل ممکن میرسد. چون زمینه مادى و اجتماعى آن از بین رفته است. در هر جامعه اى و در هر سیستم علمى استثنا وجود دارد و ضرورتا این استثناها قابل تعمیم به روندها و اصول بنیادى نیستند. اگر در جمهورى سوسیالیستى فردا عده اى از اینگونه افراد داشتیم تلاش میکنیم با استفاده از آخرین دستاوردها و متدهاى علمى راه بازگشت به زندگى متعارف و مفید بودن بعنوان یک عنصر اجتماعى را باز نگهداریم. تجارب دنیاى امروز، حتى در چهارچوب سرمایه دارى که اساس تبعیض و نابرابرى و کار مزدى و زمینه جنایت و قساوت را دست نمیزند، نشان میدهد که اعدام پاسخ هیچ مشکلى نیست. فقط روحیه انتقام و خون در مقابل خون قرون وسطى را زنده نگه میدارد و بازتولید میکند. مجازات اعدام باید فورا و بدون هیچ تبصره اى لغو گردد! موفق و پیروز باشید.

سعید لقمانی
با درودهای گرم. مباحث شما از نظر من مفید و در نوع خود جالب اند. اما به سوالات اصلی چپ نمی پردازید. مثلا این سوال قدیمی و بی پاسخ که چرا چپها مرتبا انشعاب میدهند و سازمانهای بزرگ کوچک میشوند و بی تاثیر. ریشه این کجاست و چه باید کرد؟ ممنونم.

سعید لقمانی عزیز ،
به نظر من این سوال اصلی چپ نیست. سوال اصلی یا دستکم یکی از سوالات اصلی، ساختن یک حزب سیاسی مارکسیستی است که توان و ظرفیت اجتماعی شدن و توده ای شدن در مقیاس وسیع را داشته باشد. ریشه انشعابات مرتب در چپ یکی نیستند. برخا دلائل اجتماعی و تاریخی دارند. جنبشهائی دورانشان سر آمده و متلاشی شدن تنها مسیر آنهاست. افقهائی به انتهای خود رسیدند و یا امروز نیاز به انتقاد چپ و مارکسیستی از نظام موجود ندارند و متلاشی میشوند. البته این جریانات در بسترهای دیگر اجتماعی جای خود را پیدا میکنند. اما بطور کلی، و در مورد انشعابات مکرر در میان چپها، پاسخی را در شماره های قبل به یکی از دوستان داده بودم که اینجا تکرار میکنم؛

تکه تکه شدن و انشعاب ویژه چپ نیست. این امر در میان جریانات راست به مراتب بیشتر و گسترده تر است. اگر نگاهی به طیف جمهوریخواهان و جریانات ملی اسلامی بیاندازید، تعداد جناحها و سازمانها و محافل آن تا تک افراد و نشریات و سایتها دیده میشود. در میان ناسیونالیسم پرو غرب و سلطنت طلبان با دهها فرقه که بیشترشان در همین سالها تشکیل شدند مواجهید. در میان ملیون و مصدقی ها همینطور. در چپ، اگر منظورتان انشقاقات حزب توده و جبهه ملی و فدائی و راه کارگر و سنت کمونیسم روسی و اردوگاهی سابق است، این پروسه مدتهاست که شروع شده و نتیجه بی افقی این جریانات و بن بست و شکست کمونیسم اردوگاهی و استحاله این جریان در مدار ناسیونالیسم و دمکراسی است که المنتها و ماتریال اصلی فکری و سیاسی این جریانات بودند. چرخش به سمت دیدگاههای نظم نوینی و فوق ارتجاعی نیز یک نتیجه این دگر دیسی سیاسی است. اگر منظورتان از چپ کمونیسم کارگری است، این جنبش از لحاظ افق و مشی سیاسی و برنامه ای دچار هیچ بحرانی نیست و یک جریان بالنده است. کمونیسم کارگری، کمونیسم ضد کاپیتالیستی؛ تنها بستر انتقادی قابل ملاحظه چپ در ایران است و به یک ترند معرفه تبدیل شده است. کمونیسم کارگری اما در قلمرو تشکیلاتی دچار تشتت و پراکندگی است که یک رکن تلاش ما بعنوان حزب اتحاد کمونیسم کارگری فائق آمدن به آنست. انشعاب سال 2004 و جدائی اخیر ما میتوانست صورت نگیرد. سیاستهائی و روشهائی محرکه این جدائی ها شدند که ما در نشریه یک دنیای بهتر و بیانیه هایمان به آن اشاره کردیم و در بولتن مباحثات کمونیسم کارگری نیز تفصیلا مورد بررسی قرار میدهیم و راه حل خود را برای جبران این لطمات عنوان میکنیم. من فکر میکنیم اگر کسی یا کسانی به اعتبار دیدگاههای غیر کمونیستی از یک حزب کمونیستی جدا شوند و کلا در بستر سیاسی و اجتماعی دیگری فعالیت شان را ادامه دهند، چنین جدائی هائی را نباید منفی تلقی کرد. اما اگر نیروهای جدا شده از یک جریان معین هنوز به اصول و اهداف اجتماعی و برنامه ای اعلام شده این جنبش پای میفشارند و عمدتا دراین جهت تلاش میکنند، جدائی براساس مشی تاکتیکی یا اختلافات سیاسی امری ضروری نیست و میتواند در قالب فراکسیونها و مبارزه درون حزبی به فرجام سیاسی خود برسند. متاسفانه روش مقابله با سنت فراکسیون که خود ناشی از مسلط شدن نسبی دیدگاههای چپ رادیکال و سنتهای غیر کمونیستی کارگری است، این جدائی اخیر را تحمیل کرد. امروز هر ناظر منصفی میتواند ببیند که تحلیل ها و نسبت هائی که به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری داده شد تاچه اندازه پایشان روی زمین بوده و تاچه اندازه به کل جنبش کمونیسم کارگری ضربه وارد کرده است. برای ما که در دو راهی جدائی و یا انحلال خود و درز گرفتن انتقاداتمان در بعد علنی قرار گرفته بودیم، و روشهای تشکیلاتی متناسب با این دیدگاه نیز همین مسیر را هموار میکرد، جدائی تحمیلی تنها راه بود. در عین حال ما احیا کننده سنتی سیاسی شدیم که همواره برای کمونیسم کارگری یک اصل بوده است و آن اینست که اصل را به منافع جنبشی و طبقاتی در مقابل سکتاریسم و برخورد فرقه ای میگذارد. ما در مقابل کل این روشها پرچم منافع جنبش مان و دفاع از دستاوردهای تاکنونی آن، تلاش برای اتخاذ سیاستهائی که ضربات ناشی به این جنبش را بازسازی کند، و نقد مواضع سیاسی و نظری و پراتیکی چپ رادیکال را در دستور قرار دادیم تا راه پیشروی کمونیسم کارگری را هموار کنیم و روی مسائل واقعی این جنبش نور بیاندازیم. این تصور که چپ یک بیماری مادرزادی دارد که مرتب تکه تکه میشود و راست از این معضل معاف است تصوری غیر واقعی است. احزاب اجتماعی و سنت دار کمونیستی میتوانند در شرایط سیاسی داخلی و جهانی مشخصی دچار انشقاق و بحران و جدائی شوند. برای درک موضوع باید صریحا و بدون تعارف سراغ معضل و موانع و سیاستهائی رفت که زمینه ایجاد جدائی های بیمورد را فراهم میکنند و با تلقی فرقه ای و بسته و قدیمی مانع از رشد و انسجام حزب بعنوان یک پدیده اجتماعی و وسیع و کمونیستی هستند. فاکتورهای سیاسی و غیر سیاسی و حتی فردی مختلفی در این مسائل میتوانند دخیل باشند. اما همان فاکتورهای غیر سیاسی و فردی هم نهایتا خود را با سیاستهای معینی توضیح میدهند. ما از بحث پیرامون این جدائی ها و ارائه راه حلی کمونیستی برای اتحاد مجدد حول سیاستهای کمونیستی و مارکسیستی عمیقا استقبال میکنیم و به سهم خود در مسیر کاهش لطمات این روند و نقد سیاستهائی که موجد آنند میکوشیم. شما هم همین کار را بکنید. موفق و پیروز باشید.

اتحاد
سلام، ... ما به خاطر مسائل امنیتی مقاله و نامه هایی را که می فرستیم سریعاً از بین می بریم. ضمناً فکر کنم چهار تا نامه دادم که هر کدام حاوی مطالب مهمی بود از جمله در مورد نقد به حزب، گزارش کار حزب و ایده هایی که داده بودم البته در چهار ای میل با فاصله ی زمانی در نهایت باید یکی از این نامه ها به این رفیق می رسید! برای این هفته نیز یک نقد دادم که امیدوارم این دفعه جواب بگیرم و مشکل خاصی که بیشتر دفعه ی قبل حالت غیبی و امام زمانی داشت اتفاق نیافتد! اتحاد

اتحاد عزیز،
این نامه را رفیق ماجدی برای من ارسال کرده اند. من همانطور که برایتان پیام گذاشتم نامه ای از شما دریافت نکردم. دلیلی نداشت که پاسخ ندهیم. ما نامه هائی که بخشا هتاکی هم کرده اند را منتشر کردیم. به هر حال ای میل را مجددا چک کنید. شاید به قول شما "حالت غیبی و امام زمانی" پیدا کرده است و در کار کمونیستها اخلال میکند! مشتاق دیدن گزارش و نامه هایتان هستیم. موفق باشید.

آرمان نوری
لزوم تشكیلات گردانی
متاسفانه در جنبش ما وقتی به چیزی نقد می كنند می خواهند مسئله را با تمام شعاع آن بكوبند مثلاً چریك های فدایی را كه حد اقل می توان اصول مخفی كاری را از آنها آموخت، امروز هم تشكیلات گردانی حككا در خارج كشور باب شده كه این امر موضوعیت خود را در داخل هم از دست داده است. 10 اكتبر نزدیك می شود باز هم باید هدایت موجها را در دست گرفت اما كدام موج و در كجا و با كدام نیرو؟ این كار كادر حرفه ای می خواهد ، تشكیلات می خواهد كه از قبل آماده باشد ( البته در این مطلب روی سخن بیشتر در مورد داخل كشور است ) . باز هم شاید بگویند داری نق میزنی ، كارت را بكن ، نا امید هستی دیگر چرا كمونیست شدی ؟
اما! تمام بحث متودلوژی رگه لنینیستی این است كه اول تصمیم بگیری كه چه می خواهی و بعد به سراغ تاریخ می روی (لنینیسم و بلشویسم : حكمت) ولی رگه لنینیستی برای تصمیم گیری سازمان یكپارچه، متحد و آماده می خواهد كه در صورت نبود آن اگر كمپینی هم برگزار شود نتیجه ای نمی گیرد و آن وقت همه می گویند خب چه شد؟ چه نتیجه ای داشت؟ به غیر از صرف وقت و دستگیری بی مورد این ضربه ها همه در اثر نبود سازمان دهی و تشكل های كمونیستی می تواند وارد شود. ما كه هنوز موفق به متشكل كردن خود نشده ایم قطعاً در سازماندهی جامعه ( كمپین ، اعتصاب ، اعتراض و ...) شكست خواهیم خورد و به نتیجه مثبت نخواهیم رسید و این نوع كار كردن چیزی جز تریدیونیسم كه از سنت های حككا به ارث رسیده نمی باشد.
در حزب باید فكر و عمل هر دو كنترل شود، اما انتقاد سازنده حزب است ( تاكتیك حزبی لنین) انشعاب ما با شعارهای حزب مبلغ، مروج و سازمانده، طرح رهبری جمعی، كادر سازی و غیره صورت گرفت اما بی افقی در نوع سازماندهی، سبك كار، حق رای ها در انتخابات حزب، ضعف تئوریك اعضا و ... در داخل كشور چشم امید داشتن به اعتراضات خود به خودی جامعه و كارگران یكی از عوامل پاسیف شدن و در نهایت سلامت قرار گرفتن در رده یك گروه فشار، افشاگر و شاید بروز اكونومیسم خواهد بود.
حككا و سازمان جوانان كه هر روزه نفرات جدید در آن می آمدند و پس از یكی دو ماه منفرد شدن پشت نت و نامه نوشتن به نشریه می رفتند نمونه بارز این نوع عملكرد است. منصور حكمت در جنبش های سلبی و اثباتی رهبران متعدد و سرشناس را پیشنهاد می كند در كنار یك نیروی مسلح قوی، ولی رهبری یك حزب كمونیستی ایرانی كسی نیست كه فقط در كمپین های خارج كشور رهبر شود. رهبر به عبارتی در ایران كسی است كه اعتبار عمومی دارد سختی كشیده، در پیشاپیش مبارزات شاید كتك هم بخورد و زندان هم برود به نظر خود شما احمد باطبی می تواند یك رهبر مشهور برای جامعه باشد یا مینا احدی. كدام را در ایران به عنوان آزادی خواه می شناسند؟ شما هر چقدر بگویی فلانی در آلمان مشهور است و او را می شناسند با خود می تواند هزاران نفر را به خیابان بیاورد خب در آلمان كاندید سمت دولتی شود اصلاً برود انقلاب كند ولی در آلمان ، برود وضعیت آنجا را درست كند. این نوع رهبر خیلی خوب است ولی بیشتر برای كمونیسم آلمان چون آنجا این رهبر سرشناس را می شناسند نه اینجا. این حزب مختص شرایط سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... در محیط جغرافیایی جایی به نام ایران است. اینجا رهبر می خواهد، اینجا سازماندهی می خواهد، اینجا كمپین می خواهد و در نهایت اینجا انقلاب كارگری می خواهد و سوسیالیسم. زنده باد كمونیسم كارگری. آرمان نوری

آرمان نوری عزیز،
آنچه شما لزوم تشکیلات گردانی نام میگذاری ما به بیانی دیگر امر سازماندهی به معنی وسیع کلمه و در سطوح مختلف مینامیم. از سازماندهی حزبی و توده ای و اشکال مختلف متشکل شدن و فعالیت حول سوالات مختلف واقعی و اجتماعی. به این معنی با شما توافق داریم. حزب رهبر – حزب سازمانده تنها لوگوی ما نیست، امر فوری ماهم هست. در مجموعه این موضوع نوع حزب سیاسی، سنتها، روشهای کاری، اشکال سازماندهی، فرهنگ مسلط انتقادی در آن، پراتیک اجتماعی و کمونیستی، شفافیت و در دستری بودن و غیره مورد بحث ماست. برای اینکار حتما کادر حرفه ای هم نیاز داریم. اما سازماندهی کمونیستی در جامعه بر متن مکانیزمهای اجتماعی ممکن است. این مبارزه ای علنی و توده ای است و شرکت کنندگان در آن عموما توده های طبقه کارگر و مردم محرومی هستند که نمیتوانند حرفه ای باشند. تاکید من اینست سازمانی که اساس کارش را کادرها و انقلابیون حرفه ای پیش میبرند سازمانی مختص کار و اهداف خاصی است. با اینحال این موضوع کار در سطوح دیگر را منتفی نمیکند. در مورد اخذ سنتهای سیاسی جنبشهای دیگر، قبل از اینکه به آن بعنوان یک تجربه نگاه کنیم، این سوال مطرح است که این نوع سنت تشکیلاتی ویژه کدام جنبش است و چه ناهمخوانیهائی با سنت کمونیستی کارگری دارد. یک تشکیلات کمونیستی حتما اصول و ضوابط مخفی هم دارد. تا آنجا که باید از چشم پلیس سیاسی و نیروهای امنیتی بدور باشد رعایت اصول مخفی کاری یک امر حیاتی است. این برمیگردد به نوع سازماندهی و شیوه های کار تشکیلاتی که در آن رکنهای امنیتی هم معنی خود را دارند. هر اصولی در هر جنبشی ضرورتا قابل تعمیم نیستند و ضرورتا قابل استفاده در دوره امروز و با مدیومهای امروز نیستند. من موافقم که در نقد عمیق و همه جانبه بود اما باید جانب انصاف و امانتداری را رعایت کرد. در این تردیدی نیست. همینطور باید از درسها و تجارب مختلف جنبش کمونیستی طبقه کارگر متناسب با ویژگیهای دوره امروز استفاده کرد. اما جنبش کمونیستی کارگری باید به فرهنگ کار، تشکیلات، سنت سیاسی و سازمانی خودش متکی شود و اصول آن را از مبارزه جاری و زندگی واقعی و سوخت و ساز جنبش اجتماعی و طبقاتی اش بگیرد.
تصور من اینست که تلقی شما از سازمان یکپارچه، سازمانی است که فعالین آن در هر شهر و منطقه و کل کشور به هم مرتبط هستند. این کار برای ما امروز تماما عملی نیست. مسئولانه نیست و یک ریسک بزرگ سیاسی با جان آدمهاست. اشکال متنوعی از سازماندهی در متن روابط طبیعی و در چهارچوب تناسب قوا میتوان بدست داد که هم مبارزه امری اجتماعی و یکپارچه شود و هم امنیت فعالین و اعضای حزب را حفظ کرد. چهارچوبهای تشکیلاتی و اشکال و آرایشی که ما در هر دوره بخود میدهیم، تماما تابعی از تناسب قوا و ضرورتهای فوری مبارزه اجتماعی و طبقاتی است. ما یک نسخه برای تمام فصول نداریم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری با دیدی انتقادی به روشهای تاکنونی کار که متکی به سازماندهی موسمی و سبک کار آکسیونی است نگاه میکند و در هر قلمرو تلاش میکند بدیلهای عملی و الگوهای سازماندهی حزبی و اجتماعی را بدست دهد. در این کار حتما چپ و راست خواهیم زد اما مسیرمان درست است. در مورد حق رای اعضا قبلا در نشریه در همین ستون سوالات پاسخ دادیم. اعضا در هر تصمیم سراسری و مجامعی که بدون حق اعضا موضوعیت ندارد شرکت میکنند. در یک شرایط حتی دو فاکتو در داخل کشور هم میتوان آرا اعضا سازمانهای حزب را در سطوح مختلف داشت و بعنوان سوخت و ساز متعارف تر حزبی بکار برد. در شرایط امروز این شکل سازمانی مقدور نیست یا دقیق تر خطرناک است. اگر منظورتان مثلا این باشد که هر سیاست و بحث و اطلاعیه و تصمیم روزمره در مورد امور تشکیلاتی بطور مستمر از طریق رای کل اعضای حزب پیش رود، این حزب نیست. شورا هم نیست. یک آنارشیسم تمام عیار است که اجازه نمیدهد حزب کمونیستی یک قدم بردارد. حزب همواره سیاست و فعالیتش را از طریق ارگانهای منتخب در هر دوره پیش میبرد. در کنار تصمیمات مصوب آزادی بیان و جایگاه فرد برای هر نوع انتقاد و مخالفت اصولی هم محفوظ است. اعضا به سازمانهای حزبی تعلق دارند و از طریق سازمانهای حزبی در امور سراسری حزب دخالت میکنند.
در مورد داخل و خارج و تمایزی که بین رهبری در داخل و خارج میگذارید با شما توافق ندارم. شما میتوانید در داخل یا خارج منشا فکری و سیاسی و عملی در فعالیتهای متنوعی باشید. تردیدی نیست کار اعتصاب کارگری را قبل و حین اعتصاب رهبران عملی کارگران پیش میبرند و یا هر مبارزه روزمره و اجتماعی متکی به لایه ای از رهبران عملی است. اما این رهبران عملی افق و سیاست و سنت و روشهای خود را از احزاب سیاسی میگیرند. دیوار چینی بین داخل و خارج بویژه در دنیای امروز وجود ندارد. این درست است که حزب باید در ایران کاری را صورت دهد. یعنی بحث قدرت سیاسی و سوسیالیسم برای ما و امروز بدوا سنگرش ایران است. هر چند به مبارزه کمونیستی و انترناسیونالیستی مان ادامه میدهیم و یک فعالیت کمونیستی در هر گوشه جهان عملا و بنا به ماهیتش فعالیتی انترناسیونالیستی است و اهدافی جهانشمول را نمایندگی میکند. در نتیجه ویژگیهای جامعه ایران نوع کار معین و مشخص تری را از جمله در قلمرو سازماندهی در مقابل ما میگذارد. دنیای امروز مختصات خودش را دارد و سازماندهی سیاسی و حزبی و مکانیزمهای کارکرد آن تماما باید متکی به خصوصیات ویژه ایندوره باشد. اصول مخفی کاری چریکی و عمده سازمانهای چپی بعد از انقلاب، یکیش ملاقات پشت پرده و جلسه گرفتن زیر حجاب امنیت بود. این امر با توجه به خصوصیات علنی مبارزه اجتماعی امروز خیلی خنده دار است. این کمونیسم فرقه ای و غیر کارگری و اعتراض طبقه متوسط شهری است که ارتباطی با سوخت و ساز مبارزه طبقه کارگر و جنبش کمونیستی کارگران ندارد. روشهائی مناسب برای همان جنبشی است که نهایتا اصلاحات جامعه بورژوائی را مطالبه میکرد.

حقیقت!
سلام، من از ایرانم، میدانید حقیقت تلخه. میدونید چی تلخی حقیقت رو شیرین می کنه؟ دروغ. شما را به خدا باور کنید کمونیسم در حال پایانه. شما را به خدا اشتباه نکنید. بیایید ائتلاف کنید. از حذف کامل بهتره. آینده این سبک را فدای خود نکنید. شما در سال 1357 متحد شدید و شکست خوردید حالا که باید متحد شوید این طور ... همیشه شجاعت در گذشته. هرکی بیاد سر کار واسه شما بهتر میشه. از ایران خبر ندارید شما در حال حذفید. بای. امین رضایی.

امین رضایی عزیز،
با تشکر از شما. اگر ما در حال حذفیم نگرانی شما و این قسم و خدا را چه نیازی دارید؟ حقیقت تلخ اینست که جمهوری اسلامی هنوز سرکار است و ما و مردم هنوز موفق به سرنگونی آن نشدیم. حقیقت تلخ تر اینست که طبقه کارگر و اکثریت مردم در فقری مفرط دست و پا میزنند و همین جامعه را بخشا محتاط میکند و آزادی عملش را میگیرد. برای تغییر این وضعیت ائتلاف چاره نیست. چون طرفداران خدا و سرمایه نه فقط با کمونیسم ائتلاف نمیکنند بلکه در جنگی غریضی و طبقاتی با آنند. ما در اردوی طبقاتی مان و برای منافع جنبشی مان و منافع کل جامعه حاضر به هر ائتلافی هستیم. به عبارت دقیقتر تلاش میکنیم که منافع وسیعتر طبقاتی و جنبشی و آرمان اجتماعی ما مبنی بر آزادی بشر، راهنمای تعیین سیاست و تاکتیک و فعالیت روزمره ما باشد. از ایران هم خبر داریم و کم هم خبر نداریم. کمونیسم یک واقعیت اجتماعی آن جامعه است. معضلات پیشروی کمونیسم و رفع آن امر جنبش ماست. اما کمونیسم بعنوان یک راه حل و افق سیاسی و بعنوان پرچم عدالتخواهانه کارگران برای آزادی جامعه یک افق زنده است. ما نه به خدا باور داریم و نه با قسم به خدا "کمونیسم در حال پایان در ایران" را باور میکنیم. کمونیسم در ایران هست و بالقوه قوی است چون طبقه کارگر و اعتراضش علیه سرمایه داری هست. چون تبعیض و نابرابری هست. چون فقر و فلاکت و اختناق و آپارتاید هست. اما وجود زمینه اجتماعی به تنهائی برای پیروزی کافی نیست. باید این جنبش در قامت سیاسی و حزبی در قلمرو کل جامعه قد علم کند و نیروی میلیونی خود را به میدان بکشد. طبقه کارگر و جنبش آزادی و برابری با قسم و تبلیغات کنار نمیرود. راستش سرکوب تاکنونی هم نتوانسته کنارش بگذارد. ما یا پیروز میشویم و یا شکست میخوریم. راه بینابینی برای ما وجود ندارد. تردیدی نیست در ایستگاههای مختلف سیاسی سیاست متناسب با اوضاع را اتخاد خواهیم کرد و نیرویمان را برای دور بعد نگه میداریم. اما یک معنای استراتژیک پیروزی برای ما نابودی سرمایه داری و جامعه طبقاتی و استقرار کمونیسم است. ما هستیم، شکست ما در جراید اعلام نمیشود، در میدان نبردهای طبقاتی سرنوشت ساز باید عملا بر ما پیروز شوید. موفق باشید.

کورش
با سلام، فرم را براتون فرستادم. من کتاب یک دنیای بهتر ( برنامه ی حزب کمونیست) را خواندم و چند تا سوال واسم پیش آمد!

چرا یک جا میگه باید زبان های محلی باید آموزش داده بشن که مردم بتونن با زبان محلی خودشون در اجتماع حضور داشته باشن و با زبان خودشون در همه امور احتیاجشون را بر طرف کنن و جایی دیگه میگه باید زبان انگلیسی جای زبان فارسی رو بگیره و مردم با زبان انگلیسی در اداره و مدرسه حرف بزنن.

پاسخ؛ کورش عزیز به صفوف حزب خوش آمدید و پیوستن تان را به حزب تبریک میگویم. و اما در مورد سوال؛ برای کمونیستها زبان منشا هویت نیست. یک وسیله و ظرف ارتباط اجتماعی است. وجود زبان رسمی در قوانین کشور، اما منشا آن یک ناسیونالیسم عظمت طلب و ستمگر است که بنوبه خود ناسیونالیسم قومی و قرون وسطائی در اپوزیسیون را تقویت میکند و منشا انواع تفرقه ها و جنگ ها و خونریزیها در تاریخ معاصر شده است. برای کمونیسم نقطه عزیمت انسان و آزادی و برابری اوست. محل تولد و زبان و تعلق قومی و مذهبی کسی معیار تعیین قوانین کشور نیست. برنامه ما مخالف تحمیل زبان رسمی است. ما از میان زبانهای رایج کشور یکی را بعنوان زبان آموزشی و اداری تعیین میکنیم و در کنار آن امکان تکلم و درس خواندن و نشر با سایر زبانهای رایج را فراهم میکنیم. تبعیض را باید از بین برد تا زمینه های انشقاق و تفرقه ملی را نفی کرد و کاهش داد. اگر وجود زبان رسمی و ممنوعیت تکلم به زبان مادری در جاهای مختلف، منشا یک جدائی بین مردم کشور شده است، بهترین و سر راست ترین راه حل و بستن این شکاف نفی این تبعیض از طریق آزادی است. در عین رفع تبعیض باید به اتحاد جامعه، نفس وجود جامعه، و دسترسی همگان به دستاوردهای دانش بشری توجه کرد. زبان انگلیسی زبان امروز دنیا است و فقدان آن در نظم آموزشی و تدریجا کل جامعه، یک کمبود جدی برای پیشرفت و رفاه است. اگر ایران قرار است جامعه ای باشد که در متن دنیای امروز از آخرین دستاوردهای بشری استفاده کند، اقدامات متعددی باید در قلمروهای مختلف بعمل آورد. یکی از آنها قرار گرفتن در یک ارتباط تاریخی- جهانی با دوره معاصر خویش است. زبان یک مدخل جدی این امر محسوب میشود. بعد از یک نسل چهره جامعه چهره ای انسان محور تر، بین المللی تر، متکی بر ارزشهای پیشرو تر و جامعه ای باسواد تر و لذا آزاد تر است. ممکن است سوال شود مگر زبان انگلیسی در کشورهای امروز که به این زبان تکلم میکنند این نتایج را ببار آورده است؟ پاسخ اینست در حد محدود زبان منشا تاثیرات دراز مدت و مهمی بوده است. اما اینجا بحث صرفا برسر تغییر زبان و یک هم جهتی علمی با دنیا نیست. در جامعه سوسیالیستی که رفاه کلیه شهروندان مبنا است، چنین تغییراتی با نتایج شورانگیز همراه خواهد بود و از جمله بنیانها و زمینه های تفرقه قومی و ملی و مذهبی را ریشه کن میکند.

یکجا میگه باید تمام مرزها برداشته بشه و جایی دیگه میگه از کردها برای کشور مستقل حمایت می کنیم (کمونیسم باید تلاش کنه کرد و فارس با هم یکی باشن و نه تنها کرد ایران بلکه کرد عراق و ترکیه) منتظر جوابتون هستم. کورش

پاسخ؛ کمونیستها زندگی در چهارچوبهای بزرگتر و آزادتر و بین المللی تر را به تقسیم دنیا به کشورهای مینیاتوری با زعامت شیوخ و شاهان و دیکتاتورها ترجیح میدهند. جامعه کمونیستی جامعه ای است بدون مرز، بدون خرافه، بدون ایدئولوژی، بدون طبقات، و بدونه هر گونه اسارت مادی و معنوی فردی و جمعی. این اصول ماست. در عین حال در دنیای امروز با داده های سیاسی که مستقل از ما وجود دارند، و کمونیسم برای پیشروی باید پاسخهای مشخص و سرراست به آنها بدهد، روبرو هستیم. نقطه عزیمت برای ما نه تقدس جغرافیائی و بزرگتر شدن و یا کوچکتر شدن جغرافیای سیاسی فعلی ایران، بلکه  خوشبختی و آزادی مردمی است که بنا به سابقه تاریخی ستم ملی و وجود یک مسئله معرفه ملی در چنین شرایطی قرار گرفته اند. ما اتومات از استقلال کردستان حمایت نمیکنیم. راه حل ما برای حل مسئله کرد رفراندوم برای ماندن در چهارچوب ایران با حقوق مساوی با دیگر شهروندان یا جدائی و تشکیل کشور مستقل است. ما نه سیاست الحاق اجباری داریم و نه سیاست تکه پاره کردن مملکت براساس دمکراسی و فدرالیسم نظم نوینی. در این رفراندم هم بنا به شرایط و ارزیابی ما از منفعت و ضرر جدائی برای طبقه کارگر و مردم در کردستان، سیاست مان را تعیین و توصیه مان را به جامعه اعلام میکنیم. ترجیح ما اینست که مردم ایران در یک جغرافیای واحد و متحد بعنوان شهروندان متساوی الحقوق و آزاد و برابر زندگی کنند.

حسین ...
سلام، من یکی از هنرمندان ایرانی و مطرح در رشته ی خود هستم. سال ها پیش وزارت اطلاعات ایران بسیار تلاش کرد من را جذب و استخدام نماید اما به علت آگاه شدن از جنایات آن ها شدیداً مخالفت کردم و موضع گرفتم. از آن زمان تا کنون من به صورت غیر مستقیم تحت فشارهای روانی و آزار و اذیت های آنان قرار دارم و من را به عنوان یک نیروی اطلاعاتی معرفی کرده اند و این باعث مشکلات زیادی برای من شده است. من به تازگی از طریق ماهواره با شما آشنا شده ام. خواهشمند هستم من را راهنمایی کنید و اگر شماره تماسی دارید که بتوانم با امنیت و به راحتی از ایران با شما تماس بگیرم و توضیحات بیشتری بدهم بفرمایید. ممنون از لطف شما. سپاس

آقای حسین،
با شما جداگانه تماس میگیریم.

با سلام رفیق سیاوش
روز دوشنبه 2 مهر ماه حوالی هفت عصر، یک بمب در میدان آزادی شهر سنندج در مرکز برپائی نمایشگاه دفاع مقدس و نمادهای مذهبی منفجر شد. دو نفر هم زخمی شدند. این دومین بار است که در ماههای اخیر بمب منفجر میشود. بنا به اطلاع من تا کنون هم هیچ گروهی مسئولیت این بمب گذاری را به عهده نگرفته است. شما در اینمورد اظهار نظر نکردید. موضعتان چیست؟ با امید پیروزی، فرشید.

فرشید عزیز،
حق با شماست. حتما باید در این مورد صحبت میکردیم. گزارش و عکس هم دریافت کردیم که اینجا چند نمونه آن را منتشر میکنم. اخیرا سایت خبری (روژ هه لات نیوز) وابسته به پژاک اعلام کرده که مسئولیت این بمب گذاری را جریان پژاک به عهده گرفته است. کمونیسم کارگری این عملیاتهای انتحاری را توسط هر که باشد قویا محکوم میکند. این گونه عملیاتها معمولا یا کار جریانات وابسته به رژیم برای ایجاد بهانه و تنگ کردن فضای پلیسی و بگیر و ببند و ارعاب مردم است و یا روش گروههای فرقه ای و مذهبی و آوانتوریست ضد جامعه. این روشها سر سوزنی از نظر کمونیسم کارگری و اهداف و آرمان اجتماعی سوسیالیسم مشروعیت ندارند. این روشها علیه مبارزه کارگری و مبارزه اجتماعی مردم برای رفع تبعیض و کسب آزادی و برابری است. این تروریسم کور است که باید جارو شود و جائی در مبارزه آزادیخواهانه مردم ندارد. عمل تروریستی پژاک کپی عملیاتهای حماس و القاعده است و قویا محکوم است. این حتی یک جریان اپوزیسیون نیست که مثلا پایگاه نظامی یا یک هدف حکومتی را مورد حمله قرار داده است. به بهانه "مقابله" با حکومت، وسط خیابان، در یک متری محل عبور و مرور مردم عادی و غیر نظامی، بمب منفجر میکند! مردم در ایران و کردستان تجارب این نوع عملیاتها را در دوره انقلاب ایران دارند. مردم باید کاملا هوشیار به این مسئله برخورد کنند. با همین بهانه جمهوری اسلامی هنوز در خوزستان اعدام میکند. این تروریسم از جانب کمونیسم و طبقه کارگر محکوم است. مبارزه سوسیالیستی و انقلاب کارگری با تمام قیامها و جنگهائی که در مسیر آن میتواند رخ دهد، مبارزه ای متمدنانه و مبتنی بر انسان دوستی و آزادمنشی است و هیچ قرابتی با تروریسم و آوانتوریسم گروههای حاشیه ای و ضد جامعه و یا رژیمهای آدمکش ندارد.

رفیق فرزاد سلطانی
پیوستن تان به صفوف حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تبریک میگویم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری به تمام کسانی تعلق دارد که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم در ایران مبارزه میکنند. به صفوف حزب خوش آمدید و برایتان آروزی موفقیت در تلاشهای مشترکمان را داریم!

منصور تر كاشوند
بازهم سلام.  نظر به اینكه روشن كردن حقیقت احترامی است كه می توانیم به هم بگذاریم، به سولاتی كه طرح كرده بودی پاسخ می دهم. سیاوش جان زمان را پس و پیش بكنیم همه چیز عوض می شود! در خواست زندانیان در روز سوم شهریور طرح شد. دنیای اینترنت و ماهواره این خوبی را دارد كه بسرعت همه از موضوعات مطرح با خبر میشوند و موضع میگیرند. سیاوش جان سایت حزب اتحاد حداقل تا چهارم شهریور چیزی در اینباره ننوشته بود. از جمله اینكه گویا خلیل كیوان هم سایتها را ندیده بود و به دروغ اپوزیسیون را "به آزمون برده بود". گویا اپوزیسیون از اول در قبال 7 سپتامبر موضع صحیح داشت و ما كلا دروغ گفته بودیم! اما جهت اطلاع تو و خوانندگان  باید نكاتی را یاد آور شد .
دوست عزیز حتی حزب شما با كمی تاخیر از كمپینك 7 سپتامبر دفاع كرد و اتفاقا سعی كرد كمپینك  10 اكتبر را برجسته تر كند تا پس فرقه گرایی حقیقت را قربانی بكند. و حزب حكمتیست  هم  كه اصولا در تمامی بحثهای جدی بدلیل در گیرهای درونی وارد نمی شود. اینجا ایران است ولی به رغم فیلترینگ شدید من یكی با دقت، سرعت پاسخگویی جریانات سیاسی را بررسی می كنم . سایت سلام دمكرات اول یك نوشته بر  ضد هفت سپتامبر نوشت ولی بعد زیر فشار اطلاعیه 169 نهاد را امضا كرد. دوست عزیز من اول زحمت دیدن سایتها را كشیده بودم. ولی نوشته ام با تاخیر چند روزه، روزهایی كه اپوزیسیون سعی كرد در آزمون نمره قبولی بگیرد، روی روزنه رفت. به هر حال من خوشحالم كه "تعارفم" تحقق پیدا كرد و اپوزیسیون ”بعدا طلبكار”  ساكت ننشست و در آزمون نمره قبولی گرفت.
از شما انتظار بیشتری دارم. زمان را بدقت به عقب برگردانید. واقعیت چیز دیگری بود. ما سعی كردیم و البته موفق شدیم دور برمان را تغییر دادیم. سیاوش جان  باز هم تو را به همان نقد ماركس به مقاله "تایمز" و نوشته سلام دمكرات و البته پاسخ و دفاعت از سلام دمكرات در مقابل نقدهای ما ارجاع می دهم. ماركس هیچ تخفیفی به تایمز نداد و اگر زنده بود به سلام دمكرات هم نمی داد. صراحت نقد  به تغییر بهتری منجر می شود تا لفافه در نقد، آنهم به اسم "انصاف". در هر حال در این ماجرا  آنچه مهم بود و مهم هست، انسانهائیست كه زیر اعدام بودند و هنوز هستند. "زنده ماندن" زیر اعدام در زندانهای جمهوری اسلامی، بدترین و دردناكترین نوع زنده ماندن است. نمی دانم چه تصوری از این زنده ماندن داری؟ نقطه حركت من یكی در این ماجرا همین بود. به هر حال از اینكه بیشتر اپوزیسیون علیه اعدام موضع گرفت، بسیار خوشحال شدم، نه برای هیچ چیز، الا اینكه یك نقطه قوت دل برای زیر اعدامیها درست شد. خوشحال شدم دهها نهاد و گروه علیه اعدام موضع گرفتند. منصور تركاشوند

منصور تركاشوند عزیز،
امیدوارم که خوب و سلامت هستی. منصور جان من هم از تو انتظار بیشتری دارم. سعی نکنیم جوابی داده باشیم و رد شویم. حقیقت را اگر میگوئی تمام حقیقت را بگو. تردید ندارم که تو هم قبول داری که این درست تر و اصولی تر است. اول، شما که تاریخها را در دست دارید لطفا همه شان را لیست کنید، از تاریخ اعلام کمپین تا مقاله خلیل کیوان و موضع حزب ما و دیگران. سپس این "انتخاب سیاسی و کنار رژیم ایستادن" بقیه را در کوران کمپین توضیح و اثبات کنید، من دربست از شما قبول میکنم. میگوئی "درخواست زندانیان در روز سوم شهریور طرح شد. سایت حزب اتحاد حداقل تا چهارم شهریور چیزی در اینباره ننوشته بود. از جمله اینكه گویا خلیل كیوان هم سایتها را ندیده بود و به دروغ اپوزیسیون را "به آزمون برده بود". گویا اپوزیسیون از اول در قبال 7 سپتامبر موضع صحیح داشت و ما كلا دروغ گفته بودیم"! خوب اگر شما کمپین اعلام کردید و یکروز یا حتی دو روز بعد یک حزب سیاسی حمایت کرده است و شما چند روز بعد با این لحن مورد خطابش قرار میدهید، اسمش را چی میگذارید؟ چرا اگر همان روز کسی از کمپین شما حمایت نکرد کنار رژیم است؟ خودت و برای حزب کمونیست کارگری این منطق را میپذیری؟ شاید اساسا کسی به هر دلیل نادرستی از کمپین حزب دفاع نکرد. همانطور که بارها حزب کمونیست کارگری از کمپینهای درست دیگر اعلام حمایت رسمی نکرده است. چرا باید بعنوان یک "انتخاب سیاسی و در کنار رژیم آنهم برای خون ریختن" قرار گیرد؟
در مورد کمپین 7 سپتامبر و 10 اکتبر هم حقیقت را نمیگوئی. کمپین 10 اکتبر قبل از کمپین هفت سپتامبر اعلام شد. اطلاعیه ها در صفحه حزب و نشریه موجود اند. حزب کمونیست کارگری هم چیزی نگفت. ما هم هیچی به حزب نسبت ندادیم. نادرست بود اگر بدهیم. فوقش انتظار و فراخوانمان را مطرح کردیم. شما که متخصص کشف فرقه گرائی شدید، و تشخیص این موضوع البته بسیار برای هر فعال جنبش ما مفید است، چرا پرچم مرگ برای همسایه خوب است را بلند کردید؟ چرا بی مهابا به ما اتهام "قربانی کردن حقیقت" را میزنید در حالی که حقیقت مورد اشاره شما واژگونه است؟
در مورد سایت سلام دمکرات من به دقت نمیتوانم نظر دهم. اینطور به خاطر من می آید که سایت سلام دمکرات قبلتر اسمش در آن لیست 169 نهاد بود و بعدا که بندی مبنی بر حمایت از هفت سپتامبر اضافه کردند نیز اسمش بود. صحت و سقم این موضوع را مسئولین این تومار میتوانند روشن کنند. اما نکته دیگرت مبنی بر اینکه ما موضع سایت سلام دمکرات را در"لفافه" نقد کردیم نیز غیر منصفانه و بدور از حقیقت است. موضوع ما که مکتوب و قابل مراجعه است. لطفا با فاکت صحبت کن. چرا تلاش میکنی ما را کنار و مدافع سلام دمکرات بگذاری تا حقانیت موضع خودتان ثابت شود؟ چرا موضعتان قائم بذات چنین ویژگی ندارد؟ حقیقت اینست که ما سایت سلام دمکرات را بخاطر اظهاراتش در مورد خالد هردانی و ناپیگیریش در مخالفت با مجازات اعدام و یا استباطی که آن موضعش میداد نقد کردیم و موضع صریح و روشن مان را در مورد اعدام اعلام کردیم. حمایتمان از کمپین 7 سپتامبر هم امری طبیعی بود و رفتار سکتاریستی بعدی مسئولین حزبی نمیتوانست در موضع اصولی ما تغییری وارد کند و نکرد. اعتراض هم نکردیم که چرا بقول تو "کمپینک" اعلام کردی. احساس نکردیم که جا برایمان تنگ شد.
و بالاخره همانطو که گفتی در این ماجرا  آنچه مهم بود و مهم هست، انسانهائیست كه زیر اعدام بودند و هنوز هستند. با تو اینجا موافقم و این منفعت باید عاملی برای کنترل رفتارهای فرقه ای و بی تناسب شود. پرسیده ای؛ "زنده ماندن" زیر اعدام در زندانهای جمهوری اسلامی، بدترین و دردناكترین نوع زنده ماندن است. نمی دانم چه تصوری از این زنده ماندن داری؟" این سوال کمی شخصی میشود و مایل نیستم اینگونه جواب دهم اما ناچارم. منصور عزیز من شخصا شش سال در چنین وضعیتی زندگی کردم و به قولی "تصور کتابی" از این ماجرا ندارم. با اینحال فکر میکنم درک مسائل را تلویحا منوط به تجربه شخصی آدمها کردن نه متد درستی است و نه آدمها این امکان را دارند که همه چیز را شخصا تجربه کنند. این نکته جائی در این بحث ندارد. تنها اغتشاش ایجاد میکند و دیدگاههای امپریستی را رواج میدهد. برایت آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

بدون شرح!
آنچه در یادداشت زیر میخوانید نوشته یکی از فعالین حزب کمونیست کارگری به نام ایرج عبداللهی است. این ادبیات عاریه ای البته بدون شرح است و پاسخی را طلب نمیکند. با پوزش از خوانندگان نشریه.

ایرج عبداللهی
کشیشان کمونیست
حزب اتحاد کمونیسم کارگری به رهبری اسماعیل مولودی باز هم منزه بازی آغاز کرده و مٽل پیغمبران از حکک خواسته است تا با ادبیات مسیحایی مخالفان را نقد کند!!!!!!!!!!! اما حزبی که عصاره وجودش عملکرد و ادبیات اسماعیل است و محمود احمدی اش مٽل نقل و نبات کلمه و اسم به سوی حکک پرتاب میکند (کلماتی مانند ماکیاول که به نظر میرسد محمود احمدی بار و وزنشان را هم نمیدانند و بر زبان می آورد)، با این پیغمبر بازی پیراهنی گشاد تر از تنش بر تن کرده است!!! ایرج آذرین در جمله ای چنین گفته است: (سگی داشت استخوانی را لیس میزد، سگ دیگری کون او را لیس میزد). اگر منصور حکمت اکنون زنده بود و این اوضاع را مشاهده میکرد اولین چیزی را که کنار میگذاشت و با تمام قوا برای جارو کردن این خار و خاشاک از سر راه انقلاب تلاش میکرد همان بحٽ اخلاقی و برخورد اخلاقی میبود! ایرج عبداللهی

سیامک عزیز،
تقاضای عضویت شما دریافت شد. پیوستن شما به صفوف حزب را تبریک میگویم. به حزب خودتان خوش آمدید. پیروز باشید.

داوود بهمن آبادی
در باره اعدام
بنام حق. یکی از حقوق اولیه ملت های نادان و جاهل که به جای ریشه ها بدنبال زدن شاخ و برگ هستند سرکوب است و حکومت جهل و خرافه بر آنان که اعدام از لوازم اولیه چنین حکومت هائیست. دست از پی روی انسان های جاهل بردارید و بدانید که برای مبارزه با یک حکومت مذهبی مذهبی بالاتر و والاتر نیاز است که امروز ما به این مذهب دست رسانده ایم و درمانده جهل عمومی از روشنفکر و عامی در کشور هستیم .

داوود بهمن آبادی عزیز،
اعدام باید بدون قید و شرط لغو شود. در این توافق داریم. ظاهرا در این هم توافق داریم که باید جهل و خرافه را پشت سر گذاشت و جامعه ای انسان محور داشته باشیم. اما رهائی از حکومت مذهبی در ایران میتواند و باید رهائی از دست مذهب هم باشد. ما برای آزادی به هیچ مذهبی، حال از نوع "والا"، نیاز نداریم. انسان آزاد به مذهب و ایدئولوژی نیاز ندارد. رهائی از جامعه طبقاتی و نظام بردگی در عین حال رهائی از دنیای مذهبی است. چون مذهب بیانی دردآلود و آسمانی از وضعیت مشقت بار زمینی است. انسان آزاد از قید تبعیض و اسارت طبقاتی و از خود بیگانگی به مذهب کوچکترین نیازی ندارد. زمانى دور امر رهائى، بدوا رهائى از مذهب و خدا توضیح داده میشد. و امروز نیز، رهائى بشر بدون پشت سرگذاشتن خدا و دستگاه مذهب و روابط و مناسبات ملکى و نظامى که مذهب و خدا را بازتولید میکند ممکن نیست. خدا و مذهب طوق اسارت بشر است و حتى براى سلامتى جسمى و روانى هم که شده باید بدورش انداخت و علیه فلسفه وجودیش در قرن بیست و یکم بپا خواست. خدا محصول دوران جهالت بشر است و سرمایه دارى مدرنترین نظم بردگى بشر. خدا در خدمت نظم سرمایه،   جهالت تاریخى را با بردگى تاریخى تلفیق میکند. ضرورت هر دو اسارت بشر است و نفى اسارت بشر نفى هر دو است. پس مرگ بر خدا و مرگ بر سرمایه !

سلام آقای جوادی،
ممنون از برنامتون. اگر ممکن است یک فیلتر شکن برای ورود به سایت – چنل وان  معرفی کنید تا بتوانیم در جمع آوری یک ملیون امضاء شرکت کنیم، آرتا رضازاده                       

آرتا رضازاده عزیز،
فیلتر شکن را باید چنل وان معرفی کند. دوستانتان را در مقابله با اعدام و برای ده اکتبر در ایران بسیج کنید. همراه با زندانیان سیاسی و مردم مخالف اعدام در سراسر جهان شریک شوید و ادای سهم کنید. به امید روزی که اعدام این قتل و جنایت دولتی را در همه جای جهان الغا کنیم. موفق و پیروز باشید. 

رفیق هیرش عزیز،
پیوستن تان به صفوف حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تبریک میگویم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری به تمام کسانی تعلق دارد که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم در ایران مبارزه میکنند. به صفوف حزب خوش آمدید و برایتان آروزی موفقیت در تلاشهای مشترکمان را داریم!

رفیق خسرو دانش
مطلب شما با عنوان ”محتوای ایدئولوژیک و راست پروژه ی اتحاد حزب اتحاد کمونیسم کارگری“ دریافت و در ستون آزاد سایت منتشر شد. موفق باشید.

نادر بهارمست عزیز،

نامه و مطلب شما دریافت و در ستون آزاد سایت منتشر شد. موفق باشید.

شماره 17
سلام،
یه سوال دارم. به نظر شما کسی رو 1 نفر رو می کشه چه جوری باید مجازات کرد؟ آیا راه دیگری غیر از قصاص هست؟ درضمن این قصاص برای خود معدوم هم خوب است چون دیگر در جهان باقی به خاطر قتل خود مجازات زیادی نمیشود. چون در این جهان قصاص شده است. نظر شما غیر از این است؟ درضمن اگر مجازاتی چون اعدام برای بعضی از افراد چون مفسد فی الارض نباشد چگونه می توان اینگونه مفسدان را ترساند که سراغ فساد نروند؟ و اصلا یه سوال دیگه: آیا شما مسلمانید؟؟؟؟ اگر نیستید که هیچ ولی اگر هستید خیلی ...

خواننده عزیز،
از همان "خیلى..." آخر شروع کنیم. خیر، ما مسلمان نیستیم. اصولا بى دین هستیم. راستش ضد دین هستیم و تلاش میکنیم که بشر از اسارت مذهب و از خود بیگانگى خلاص شود. در جامعه مورد نظر ما آزادى مذهب و لامذهبى هر دو وجود دارد. برخلاف جامعه مورد نظر شما! اگر فرض شما و دولت اسلامى و دولتهاى مدافع اعدام را قبول کنیم و بطور واقعى قانون قصاص را به شکل برابر آن براى همه قاتلین به اجرا دربیاوریم، آنوقت کلیه سران و کاربدستان مملکت را باید یک به یک قصاص کنیم! ممکن است بگوئید خیر اینها دولت اند و "نماینده" مردم! و این "حق" را خداوند به آنها داده است و غیره. پاسخ اینست که اولا این دولت قاتلین باید سرنگون شود. دوما، همه شان بجرم قتل و جنایت محاکمه و مجازات شوند. سوما، همراه با سرنگونى حکومت خدا – که چیزى جز دولت سرمایه نیست – قوانین منعبث از مذهب و ارتجاع نیز منسوخ میشود. چهارما، شغل خدا مبارک خودش باد. ما میخواهیم نمایندگى خدا روى زمین را ملغى کنیم. بگذارید انحصار بساط قتل و شکنجه "در دنیاى باقى" کماکان در اختیار خودش باشد. و نکته دوم، چگونه میتواند "مفسدان" را ترساند؟ ما ادبیات غیر اجتماعى و مذهبى نداریم. اسم این در جامعه بشرى بیمار است نه "مفسد"! اعدام و آدمکشى تاکنون هیچ قاتلى را نترسانده است. به آمار جنایت و قتل در کشورهائى که اعدام میکنند و بویژه رکورد داران آن در چین و ایران و آمریکا نگاه کنید. وانگهى، کسى که تصمیم به جنایت میگیرد از پیش مطمئن نیست که دستگیر و اعدام میشود. و یا اگر هم مطمئن است، زندگى تاحدى برایش بى ارزش شده که قید آن را زده است. مسئله اینست که قانون قصاص یعنى قانون توحش قرون وسطى، یعنى قانون جنایت، یعنى قانون انتقام. نفس عمل یکى است؛ آدمکشى. تفاوت اینست که مجرى عمل اینبار مقام دولتى دارد. باید ریشه ها و دلائلى که به جرم و جنایت منجر میشوند از جمله فقر به معنى وسیع کلمه و پیامدهاى آن را نابود کرد. فلسفه خون در مقابل خون قرون وسطى تاکنون نشان داده است که بدرد یک جامعه متمدن نمیخورد.

سلام
اگرکسی برادر ترا به ناحق بکشد چکارمی کنی؟ حق قانونی خودت چه می تواند باشد، العین بالعین است یا...؟ اگرکسی ازحقش نگذرد و بگوید اعدام اعدام. می شود کاری کرد؟ دادگاه می تواند این حق را از وارث مقتول بگیرد و...؟ من با حکم اعدام مخالفم. ولی ازنظرحقوقی سئوالات باقی است.

دوست عزیز،
بسیار خوبست که شما با اعدام مخالفید. اگر مشکل از نظر شما فقط حقوقى و قانونى است، خوب این قانون و فلسفه حق را تغییر میدهیم. قوانین که ازلى و ابدى نیستند، محصول تصمیم و اراده بشراند. مگر دولتهائى که مجازات اعدام را لغو کرده اند دچار مشکل حقوقى شدند؟ مگر آمار نشان نمیدهد که میزان جرم و جنایت اتفاقا در کشورهائى که اعدام اجرا میشود بیشتر است؟ وانگهى کشتن کشتن است، "حق و ناحق" ندارد! کلا نادرست و ضد انسانى است. اگر عمده قتلها در متن حوادث صورت میگیرد، اعدام که دیگر کشتن کاملا آگاهانه است. این چه حقى است که توسط میرغضب استیفا میشود؟ قرن بیست و یکم است، ما نیاز به قانون "العین بالعین" قرون وسطى نداریم. حق قانونى بازمانده قربانى یعنى کشف حقیقت و مجازات مجرم و حمایت از قربانى. عدالت به هزار شکل میتواند اجرا شود، نیازى به تکرار قتل و نهادینه کردن چرخه آدمکشى نیست. نیازى به سرمایه گذارى روى نفرت و کینه و حس انتقامجوئى نیست. این رویه جامعه را بیمار و خشن و جبرا قاتل پرور بار مى آورد. نکته دیگر اینست قانون نمیتواند براساس عواطف و کینه احتمالى بازمانده قربانى تنظیم شود. اگر مجازات اعدام از قوانین مملکت حذف شود، دیگر آدم فرضى شما نمیگوید "اعدام اعدام"! مردم یاد میگیرند، فرهنگ جامعه تغییر میکند. مگر در خیلى کشورهاى دنیا اینطور نشده است؟ مسئله اساسى تر اینست که مجازات اعدام تنها ویژه جنایتکاران و قاتلین نیست، عمده اعدامها سیاسى است. وجود قانون مجازات اعدام با هر تبصره اى، دریچه اى است براى اعمال خشونت و قتل دولتى در مواقع ضرورى. نفس قانون را باید لغو کرد. قوانین جامعه باید در جهت پیشرفت و انسانى شدن بیشتر باشند نه عقبگرد و وحشى شدن.

سلام و درود بر شما
من و خانواده ام هم مخالف اعدام هستیم. ولی تو ایران که نمی شه حرف زد. من می خوام تو رای گیریه channelone شرکت کنم. ولی سایت فیلتر شده. شما می تونی به من کمک کنی؟ با آرزوی موفقیت برای شما.

دوست گرامى
خوشبختانه هر روز بیشتر به تعداد مخالفین جنایت و قتل عمد دولتى یعنى اعدام افزوده میشود. در ایران و در مواردى علیه اعدام مردم و بویژه دانشجویان و کارگران علنا حرف زدند. باید همه حرف بزنند تا مسئله به امرى همگانى تبدیل شود. رژیم اسلامى میداند که کمپین علیه رژیم صد هزار اعدام در ایران حامیان زیادى دارد و همه سایتهاى فعال در این زمینه را فیلتر کرده است. راه استفاده از فیلتر شکن و غیر مستقیم وارد شدن به اینگونه سایتها است. پیروز باشید.

آنسالا
خوشبختانه یا متاسفانه مجازات اعدام را کاملا درست می دانم اگر چه معتقدم امروزه کمتر از آن چیزی که باید در ایران اجرا می شود. لغو مجازات اعدام را یک حماقت می دانم. برای من غیر قابل تحمل است که کسی 20 نفر را بکشد ولی قصاص نشود. یاد این جمله می افتم: در تمدن جدید غرب برای وضع قوانین از عقل بشری تنها از عقل بشری استفاده شده است.

خانم یا آقاى آنسالا
همان متاسفانه درست تر است. و بازهم متاسفانه تاریخ بشر مملو از دورانهائى است که حماقت و جهالت سرنوشت نسل ها را رقم زده است. و به همین اعتبار با تداوم جنایت و سبعیت، فرهنگ خون در مقابل خون و قصاص را نهادینه کرده است. حماقت در الغاى مجازات اعدام نیست، در تاریخ و جامعه اى است که براى دفاع از خود و اجراى عدالت تنها خون و چوبه دار و میدان تیرباران را میشناسد. من معتقدم که این توافق با کشتن آدمها است که با "عقل بشرى" جور درنمى آید. شما خواسته یا ناخواسته دارید به حکومتى کریدید میدهید که فقط در شش ماه گذشته قریب 500 نفر را اعدام کرده و پرونده 100000 اعدام را زیر بغل دارد! تازه میگوئید هنوز "کمتر اجرا میشود"!؟ آیا این جامعه چیزى به نام "عقل بشرى" براى شما باقى گذاشته است؟ واقعا فکر میکنید این امرى طبیعى است؟ و بالاخره در تمدن غرب براى وضع قوانین تنها به "عقل بشرى" رجوع نشده است، بلکه عقل بشر و اولویت بشرى تابعى از نیازهاى سرمایه شده است. همانطور که قوانین تاریخا و در دوره کهن و پیشا سرمایه دارى نیز تابعى از نیازهاى طبقات دارا بوده است و امروز فلسفه خون در مقابل خون و قصاص آن، عقل بشرى شما را به زیر سلطه خویش کشیده است. متاسفانه!

صمیم
سلام. از اینکه شنیدم حزب اتحاد کمونیست کارگرى تشکیل شده بسیار خوشحال شدم. راستش براى امضا اعدام نه زندگى آرى به سایت کانال یک مراجعه کردم اما موفق نشدم. توضیح بیشترى بدهید که دقیقا باید چکار کرد. با تشکر صمیم

صمیم عزیز،
على جوادى در زمینه حزب به شما پاسخ داده است. حتما نشریات و برنامه ما را بخوانید و به دوستان دیگر نیز معرفى کنید. شما میتوانید خوشحالى تان را از تشکیل حزب با پیوستن به آن و مبارزه همراه با ما بیشتر کنید. ما دنیائى انسانى و برابر و آزاد میخواهیم و براى ساختن چنین دنیائى باید متشکل شد و تلاش کرد. این حزب شماست. در مورد امضا و مشکل فیلترینگ مسئولین مربوطه از تلویزیون توضیح میدهند. موفق و پیروز باشید.

اردوان عزیز،
پوستر شما در مورد کمپین 10 اکتبر دریافت شد. در همین شماره منتشر کردیم. لازم است همراه با دیگر دوستان در ایران اقدامات لازم را برای 10 اکتبر در دستور بگذارید. از جمله تکثیر و توزیع بیانیه ها و پوسترهای حزب را فراموش نکنید. دست شما درد نکند و پیروز باشید.

کامیار آزادمهر عزیز،
مطلب و پوسترها دریافت شد. واقعا خسته نباشی و دستت درد نکند. قابل توجه خوانندگان نشریه که عمده پوسترهای منتشر شده در نشریه یک دنیای بهتر از کامیار آزادمهر است.

دریا کیانی عزیز،
مطلبت را از طریق رفیق محمود احمدی دریافت کردیم. بیشتر برای نشریه بنویسید. موفق باشید. اینهم یادداشت دریا عزیز؛

علیه اعدام، دریا کیانی
صدای تپش های قبلش تندتر شده است می داند که وقت رفتن است. می داند که حق با اوست.هر چه فکر می کند جرمش را به یاد نمی آورد! ولی خواستش آزادی بود و حقوق انسانی. می داند که نمی خواهد بمیرد. ولی آن چهره کریه آنجاست تا طناب دار را به گردانش بیاندازد، می داند که چه خواهد شد. صدای تپش قبلش به قدری بلند است که صدای جمعیت را برایش مبهم کرده. آرزو می کند که مادر و خواهرش آنجا نباشند. می داند که چه قدر دوستش دارند. و او همین حالا چه دلتنگشان است. می داند که رفتنش مصیبتی است برایشان. می داند نمی خواهد که برود. وقت وداع نیست. ولی جلاد آنجاست. با سماجت منتظر است نمی داند چرا جلاد آنچنان مصرانه منتظر مرگ اوست. حالا حلقه طناب درست روبروی صورتش است. می داند که به زودی به دور گردنش خواهد بود و بعد فشار کشنده آن صدای تپش قبلش را برای همیشه خاموش خواهد کرد.

چه سخت است که از اعدام بگوییم. چه سخت است که از مرگ اجباری جوانی بگوییم که تا چند لحظه دیگر پیکر بی جانش را بیرحمانه بر روزی زمین خواهند کشید. چه سخت است از حق زندگی سخن بگویم در جایی که هیچ ارزشی برایش قائل نیستند. چه دردناک است مشاهده مرگ، مرگی که جلاد نقابدارش طناب پوسیده اسلام را به گردن جوانی می اندازد. تا بتواند به حیات رو به زوالش تداوم بخشد. و فردا گروهی دیگر حلق آویز خواهند شد و صدای شیون درد آلود مادرانی که تصویر دار کشیده فرزندانشان هرگز از ذهن درد کشیده شان پاک نخواهد شد. چه سخت است که بگوییم کودکان را به تماشای این جنایات می نشانند تا مهر ترس و وحشت را از کودکی در دلهای کوچکشان نقش بزنند. و به آنها می آموزند که در دنیای اسلام سزای آزادی و پرواز مرگ است، و اینجا اسلام ناب محمد هنوز جاهلانه می تازد.

آریان عزیز،
از اعلام آمادگی و تصمیم به همکاری با حزب خوشحالیم. به شما و دوستان دیگری که در همین هفته در داخل و خارج به حزب پیوستند خوش آمد میگوئیم. این حزب همه کسانی است که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و سرمایه داری در ایران و برقراری یک دنیای بهتر، یک جامعه آزاد و خوشبخت سوسیالیستی مبارزه میکنند. برایتان پیروزی در اهداف انسانی و مدرن کمونیستی آرزو میکنیم. 

با سلام،
من دو تا سوال دارم. یک، چه کسی و در چه تاریخی نظر شوراها را داد؟ دو، من که در ایران هستم چگونه میتوانم عضو حزب شوم؟ منتظر جوابتون هستم. با تشکر. حسین

حسین عزیز،
در مورد چگونگی عضویت لازم است فرم تقاضای عضویت را پر و ارسال کنید. این فرم در نشریه منتشر شده و برایتان ارسال شده است. پیشاپیش ورودتان را به صفوف حزب خوش آمد میگویم.
در مورد شوراها، قبل از اینکه یک نظریه باشد یک تجربه تاریخی است که بعدها از زوایای گوناگون و در مقاطع مختلف تدوین شد. بعنوان تجربه تاریخی و انقلابی در شکل خام و کلی، معنای شورا برای ارگانهائی بکار رفته است که طبقات و اقشار پائینی جامعه را نمایندگی میکنند. به این معنا هر سازمان و نهادی که به عنوان تشکل و سازمان محرومین و توده مردم جامعه شناخته شده، پایه های تفکر شورائی را داشته است. نویسندگان و مورخین مختلف سابقه موضوع را به دورانهای قدیم و تجارب معین ربط میدهند. اما عنوان و مضمون شورا در تاریخ جدید، در آثار منتشر شده در این باره عمدا به شورای سربازان انگلیس در قرن 17، کمون پاریس در انقلاب 1871 فرانسه، انقلاب 1848 آلمان، و بعدها انقلاب روسیه اشاره دارند. باید توجه داشت که شوراها در این دوره ها ضرورتا یک مضمون را نداشتند و تابعی از وضعیت اجتماعی و تاریخی خویش بودند. اگر سوال شما در مورد شوراها بعنوان حکومت و دولت سوسیالیستی است، بعد از تجربه کمون پاریس، کارل مارکس با بررسی آن رئوسی را تحت عنوان دولت شوراها یا دولت کمون تدوین کرد و از آن بعنوان یک دولت انقلابی دوره گذار که هدفش استقرا سوسیالیسم و نفی دولت و طبقات است بحث کرده است. اما نظریه شورا مختص به مارکسیستها نیست. سنت آنارشیسم و مشخصا باکونین در دوره کمون پاریس و انترناسیونال اول کارگری الگوی خود را برای شوراها تحت عنوان مقابله با هر نوع شکل دولتی و "تمرکز زدائی" تدوین کرده است. به لحاظ صوری، اشکالی از مضمون شورا در نظریات و تئوریهای انواع سوسیالیسم های غیر کارگری تا سوسیالیسم مارکسی و کارگری وجود دارد؛ که به عمل مستقیم و دمکراسی رادیکال از پائین متکی است. اشکال قدیمی و اتوپیک تر آنرا میتوان در دیدگاههای سوسیالیستهای تخیلی اوائل قرن نوزده مانند سن سیمون، آون و فوریه تا پرودن و باکونین و سندیکالیسم قدیم دید. بویژه ثقل دیدگاههای پرودن و باکونین بیشتر بوده است و از جمله مارکس و انگلس در مورد نقد این دیدگاهها بحث کرده اند. تجربه شورائی در سرمایه داری یک تجریه تاریخی و مبارزاتی گرایش کمونیستی و رادیکال طبقه کارگر بوده است. همانطور که اشاره شد بعد از کمون پاریس و بخون کشیدن آن، توسط کارل مارکس نقاط مثبت و منفی این تجربه بعنوان یک تجربه تاریخی بررسی و جمعبندی شد و به تدوین اصول و مبانی نظریه دولت کارگری یا دولت شوراها منجر شد.

با سلام به سیاوش دانشور گرامی!
نوشته ام در نقد مطلب سایت "سلام دمكرات" و در ارتباط با ماجرای هفت سپتامبر، بپیوست است. متاسفانه نوشته نوید مینایی را نتوانستم بخوانم و از مضمون آن بی اطلاع هستم و لذا دفاع از آن را به خود نوید وا میگذارم. لطفا با استناد به خود نوشته بخودم نیز نشان بدهید كه كجا از "نیاز سایت سلام دمكرات بخون" حرف زده ام؟ در نشریه دنیای بهترشماره 16 علی جوادی در نوشته ای به نام "هیات دفتر سیاسی حزب پاسخ میدهد" خطاب به حككا  نوشته است؛
”این حزب متعاقبا به شیوه ای غیر منصفانه موضعگیری سایت "سلام دمكرات" را "دفاع از اعدام" (نوید مینایی) و "نیاز به خون " (منصور تركاشوند) قلمداد كردند...” در این ماجرا، نفهمیدم انصاف چیست و "منصف" كیست؟ بی نقد، چطور میخواهید مدافعین "غیر پیگیر" را بچرخانید؟ تازه، این نظرات من و نوید مینایی بود نه حككا. "انصاف حكم می كرد، حتی در صورت صحت ادعای علی جوادی، اینها را بپای ما دو نفر بنویسید نه حككا. در هر حال لطفا برای روشن شدن ذهن خوانندگان نوشته ای پیوستی را در نشریه منعكس كنید تا خوانندگان خود داوری بكنند، برعكس نظر علی جوادی كه از طرف هیات سیاسی عنوان شده است، در آن نوشته سعی كردم كه سلام دمكرات را به جهت دیگری هدایت بكنم تا آلوده ماجرای دردناكتری نشود و در كنار جمهوری اسلامی قرار نگیرد. مطلب سلام دمكرات را با مطلب "تایمز" كه توسط ماركس نقد شده و شما آن را در ضمیمه ای شانزده نشریه ای دنیای بهتر منعكس كرده اید، مقایسه كنید. سلام دمكرات در پس افشای "نا قهرمانی یك زندانی زیر اعدام معمولی" در كدام جهت گام برداشته بود؟ در جهت حمایت از چه "آیینی" پا سفت كرده بود؟ حلق آویز شدن "یك فرد معمولی" هم مورد اعتراض ماست، نمی شود و نمی توانیم به بهانه "معمولی بودن كسی" از تلاش برای لغو اعدامش كوتاه بیاییم. آیا سلام دمكرات فهمیده بود كه در این موارد آمار و ارقامی وجود دارند، "كه بكاملترین وجهی از زمان قابیل به اینسو، ثابت كرده است كه هیچگاه آدمیان در نتیجه مجازات و نه اصلاح و نه منصرف شده اند، بلكه قضیه درست برعكس آن بوده است." آیا نوشته سلام دمكرات "رقت انگیز" نبود؟
بخصوص آنكه حداقل نوشته ای من و نوید حتی در همین حد هم از سوی حزب "غیر منصف حككا" بسرعت حذف شدند، همه دیدند كه این نوشته ها فقط چند روز روی روزنه بودند و حذف شدند. نمی دانم حداقل در این ماجرا منصف كیست؟ شما یا حككا؟ كاش بی پرده نظرت را بنویسی.  بنظرم انصاف چیز دیگری را حكم می كند. با احترام منصور تركاشوند. گیرنده: سایت روزنه جهت اطلاع و یا درج.

رفیق منصور عزیزم،
نامه شما، همراه با مقاله تان، و پاسخ ما بطور کامل در ستون آزاد سایت حزب منتشر میشود. اینجا صرفا به پاسخ اکتفا میکنیم. مقاله شما در جدل با سایت سلام دمکرات نوشته شده است و تیتر آن اینست؛ "این یك جنگ واقعیست ، دستان خود را به خون آلود نكنید"! و در بخشی از مطلب این جمله اسیدی آمده است؛ "نویسندگان سلام دموكرات و هم كیشان "ساكتشان" اتفاقا یك انتخاب سیاسی كرده اند و با این انتخاب در كنار نظام اسلامی و نیازش به خون برای بقا ایستاده اند. آیا اجازه میدهند كه دستانشان بخون آلوده شود؟ آیا حرفهای "دموكراتیكشان" را پس خواهند گرفت ؟" تاکیدها از من است.

منصور عزیز، این همکیشان ساکت جمهوری اسلامی اسم ندارند؟ نمیشود اسم شان را برد؟ در همان مطلب خلیل کیوان- که لابد مطلبش را باید به حساب حزب گذاشت و شما همین را ادامه داده اید- گفته شده که بر راستها که حرجی نیست، پس چپها منظور بودند. و اما این چپها؛ حزب اتحاد کمونیسم کارگری رسما و طی اطلاعیه ای از این کمپین پشتیبانی کرد که ظاهرا آوردن نامش جرم است و شاید جزو چپ دسته بندی نمیشود! آخر رفیق حمید تقوائی اعلام کردند که ما  "نماینده بورژوازی بزرگ"!؟ هستیم. بقیه چپها هم که در اطلاعیه 169 نهاد و اسامی فردی دیگر اعلام حمایت کرده بودند. از قضا نام سایت سلام دمکرات و فعالینش در همان لیست است! میماند حزب حکمتیست که در سایتهای عمومی ترش موضوع را منعکس و تبلیغ کرد. با تمام اینها حزب کمونیست کارگری معلوم نبود با کی حرف میزند؟ اتهام "همکیش جمهوری اسلامی" زیادی غیر منصفانه و تند است. حتی اگر کسی به هر دلیلی در هر دوره ای از تلاش کمونیستی ما حمایت نکرده، و حتی مخالفت کرده، ما لقب هم کیش جمهوری اسلامی را به آنها نداده ایم. این فرهنگ مجاهدی است. به کمونیسم کارگری تعلق ندارد. متاسفانه، و این را با درد میگویم، در حزب کمونیست کارگری در اینگونه مواقع، "رادیکالیسم" معنایش حرف تند و بی تناسب زدن و مسابقه در آن شده است و نه استدلال محکم و عمیق سیاسی و بسیج و اقناع مردم. مطالبی که در اینمورد منتشر شدند بشدت گویا بودند.
در مورد سایت سلام دمکرات ما بحثمان را کردیم. مخالفت با یک بحث چپ سنتی حتما موافقت با این مقالات که راستش دقیقا از همان جنس بودند نیست. و بالاخره شما بقیه را "هم کیش جمهوری اسلامی نیازمند خون" کردید. رفیق عزیز تو حکمت را صادر کردی، جمله بعدی ات تعارف است که آیا دستشان به خون آلوده خواهد شد؟ مخالفین فرضی حزب شما که اینجا آدم نمیکشند، رژیم میکشد - و اینها از پیش کنار رژیم ایستادند آنهم با انتخاب دقیق سیاسی شان - معلوم نیست شما منتظر چی هستید و این "آیا" چه دردی را دوا میکند؟ نوشته شما، برخلاف مابقی نوشته هایت، بدون تناسب و غیر دقیق و ناجور بود. اگر حزب آنرا "حذف" کرد – کلمه خودتان است- لابد دیدند که خیلی ناجور است. اینکه زمانی از همین کلمه استالینیزم در می آید و زمانی انصاف، انسان را متعجب میکند!
و اما چند سوال؛ آیا واقعا فکر میکنید این موضع درستی نسبت به یک حمایت کننده کمپین حزب است؟ آیا زحمت کشیده بودید –نویسندگان مقالات و رهبری حزب- که لیست حامیان را اول چک کنند و بعد به اصطلاح فشار گذاشتن را شروع کنند؟ آیا عمده سازمانهای حقوق بشری و نهادهای اروپائی که مرتب حزب خبر ملاقات با آنها را منعکس میکند، همین موضع خاکستری و ناپیگیر در مورد اعدام را ندارند؟ آیا شما و دیگر دوستان که این جملات را نوشتید جانب انصاف را رعایت نکردید یا ما؟ خودتان کلاهتان را قاضی کنید. آیا فکر میکنید به همین سیاق دیگر فعالین مدافع زندانیان سیاسی که از قدیم فعالیتهائی را پیش میبرند، مجازند به امثال حزب کمونیست کارگری و ما و شما برای عدم حمایتمان از یک پروژه شان همکیش جمهوری اسلامی و موافق اعدام و غیره بگویند؟ آیا نقد سیاسی کمونیستی مبتنی بر دشمن کردن تمام عیار طرف مقابل و له کردن اوست؟ اتفاقا موضع رفقای حزب در همین بحث به لحاظ روش با سلام دمکرات تفاوتی ندارد؛ سلام دمکرات در پاسخ شما تمام شاخه های کمونیسم کارگری را میزند، شما هم هرکسی که از کمپین حمایت نکرده است! تازه حمایت کنندگان را هم به همان چوب راندید. فکر میکنید نتیجه این سیاست داهیانه چیست؟
و اما نکته ای فراتر از اینها؛ منصور عزیز موضع ما در مورد اعدام روشن است. کل کمونیسم کارگری در این زمینه؛ اگر موضعش را درست بیان کند، موضعی انسانی و آزادیخواهانه است. موضع سلام دمکرات هم که یک نمونه و بروز تیپیک متدولوژی چپ سنتی است بازهم روشن است. گره بحث اینجا نیست. معضل اینست که حزب روشی را پیش گرفته که فکر میکند پیشروی خودش در گرو خرد کردن دیگران و نسبت دادن هر ناحقی به این و آن پیش میرود. کسی که واقعا میخواهد جامعه را بسیج کند و رادیکال هم بماند مقداری ظرائف کار را بلد است. نمی آید به کسی که همان روز معین حامی اش است اینگونه حرف بزند. معضل شما اینست که فکر میکنید دنیا و جامعه ای وجود ندارد، تلاشهای دیگری وجود ندارند، هر کس با شما نیست پس لابد علیه شماست! مرز دوست و دشمن و انسان دوست و مدافع موقتی و غیره یکی شده است. حتی درکی استراتژیک تر در امر سازماندهی و جاانداختن سیاست کمونیستی ندارید. در این سیستم انصاف جائی ندارد. این روشها نتیجه این وضعیت اند و گرنه کی نمیداند که بهتر است تعداد بیشتری مخالف اعدام باشند و تعداد کمتری در مقابل قلمروهای خاکستری بیتفاوت باشند تا چه رسد به موافق. این معضل پایه ای است که پرخاش بجای استدلال، موضعگیری نادقیق را جای حق بجانبی مبتنی بر استدلال سیاسی و عمیق کمونیستی، و دشمنی را جای انتقاد میگذارد. تداوم این روش تنها خداحافظی با هر تتمه انسانگرائی و حقیقت جوئی کمونیسم کارگری است. لطفا برای این فکری بکنید. برایت موفقیت و پیروزی و تندرستی آرزو میکنم. *

شماره 16
رامین تیر انداز،
با دروردِ انقلابی. پیام علی جوادی در مورد رهبری به دستمان رسید. ما امیدوار هستیم هرچه سریعتر جامعه لزوم حمایت از جنبشِ کمونیسم کارگری را درک کرده و به صفوف آن ملحق شود و زمینه برای معرفی علی جوادی به عنوان رهبر سازمانده مبارزات مردم در راه رسیدن به آزادی و برابری و نظام سوسیالیستی فراهم شود و ما در این راستا تمام تلاش های خود را به کار خواهیم بست. لطفاً در صورت امکان نظر خود را در مورد برگزاری جلسات مطالعاتی ما و متنی که هفته ی قبل ارسال شد اعلان فرمایید. با تشکر فراوان              

رامین عزیز،
در مورد نکته اول پائینتر جواب میدهیم. در مورد نکته دوم ما خواندن سیستماتیک و موضوعی مارکسیسم و آثار منصور حکمت را شدیدا بعنوان منابع اصلی توصیه میکنیم. حزب برنامه ای آموزشی تنظیم کرده است که برایتان ارسال میشود. این نظر فوری ما در مورد برنامه مطالعاتی رفقای عضو و فعالین جنبش کمونیسم کارگری است. همیشه پیروز باشید. 

از نامه رفیق علی طاهری
علی عزیزم
... راجع به آن نکته ای هم که دوستمان رامین مطرح کرد، من هم موافقم، تامین هژمونی رهبری به چهره هایی احتیاج دارد، چه کسی بهتر از شما؟!! واقعاً در تحولات آینده من به نوبه خودم فکر می کنم (به یک رهبری)* نیاز داریم، اسلامی ها در انقلاب 57 خمینی منحوس را داشتند، حتی مجاهدین رجوی را داشتند که بعضاً چپ ها پای سخنرانیش می رفتند! من فکر می کنم جدا از حزبِ اتحاد کمونیسم کارگری و کلاً جنبش اعتراضی خود شما به تنهایی با پتانسیل قوی که دارا هستید میتوانید این موقعیت را کسب کنید و ما را از شر رژیم سرمایه خلاص کنید! ...
ارادتمندِ همیشگی، علی طاهری        
زنده باد رهبر جوادی!          

فروغ
سلام، می خواستم بدونم آیا شما قابلیتِ رهبر شدن را در خودتان می بینید؟ الآن جامعه بدنبال رهبری فردی هستند تا جمعی و به نظر من به دنبال کسی خواهند بود که علاوه بر تفکری که بتواند انقلابی را رهبری کند جذابیتهایی مثلاً در چهره و سخنرانی هایش داشته باشد. که به نظر من این نکته در شما وجود دارد. لطفاً خود را باور داشته باشید و رویِ حرف من هم فکر کنید و نظرتون را بدهید. زنده باد علی جوادی

دوستان عزیز،
فروغ، رامین تیرانداز، علی طاهری
در شماره های قبل نشریه در اینمورد علی جوادی توضیحی نوشت. اینجا نیز من نکاتی را تاکید میکنم. من و ما در حزب اتحاد کمونیسم کارگری تردیدی نداریم که هیچ جنبش اجتماعی بدون رهبر و صفی از رهبران کارش جلو نمیرود. فاکتور شخصیتها در مبحث حزب و جامعه به این مکانیزم اجتماعی ارجاع میدهد. حتی تردیدی در این نیست که در مقاطع مشخصی در جامعه، جنبشی عظیم با حزبی تداعی و در اذهان مردم یکی میشود. و فراتر از آن یک جنبش سیاسی با نام شاخص ترین رهبر دوره اش گره میخورد. لنین برای بلشویکها در انقلاب روسیه و بسیاری چهره های دیگر در جنبشها و انقلابات معاصر همین را تاکید میکند. همینطور ما بعنوان حزب سیاسی و اعضای رهبری و کادرهای حزب تردیدی در اینکه باید چنین نقشی را در یک مقیاس اجتماعی بازی کنیم نداریم. اتفاقا نقد ما به بقیه اینست که چرا اینگونه فعالیت نمیکنند و چرا توقعشان از خود و از کمونیسم جونیوریستی و در حاشیه سیاست است. همینطور ما حزب تشکیل دادیم که از جمله به این ضروت یعنی تامین رهبری بر جنبش طبقاتی و اعتراض اجتماعی پاسخ دهیم. اما ما در عین حال درکی اجتماعی از مقوله رهبری داریم. رهبری امری دلبخواهی و تبلیغاتی و زنده باد و مرده باد نیست. امری اجتماعی و متکی به ظاهر شدن در نقاط عطف معینی از مبارزه سیاسی بعنوان رهبر رادیکال و سخنگوی جنبش در دوره معین، و پذیرش و مقبولیت این امر از جانب جنبش اجتماعی مربوطه و جامعه است. تاکید ما بر سازماندهی طبقه کارگر و پیشروان و رهبران جنبش کارگری و سوسیالیستی، تاکید بر شکل دادن به صفی از سیاستمداران کمونیست مدعی قدرت سیاسی و اداره جامعه، تاکید ما بر حزب رهبر و حزب سازمانده، تماما مبنی بر تزهای مارکسیستی حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی است. رهبری و روشهای کمونیستی اعمال رهبری یک مقوله مهم در جنبش ماست. جنبش ما از کانال این موضوع دچار ضربات جدی شد و درک نادرست و فرقه ای از این موضوع میتواند مخاطرات جدیدتری را به ما تحمیل کند. بحث رهبری جمعی برای ما تقدیس جمع در مقابل فرد و یا تز برتری این به آن نیست، بلکه بحثی در قلمرو مختصات و نیازهای جنبشی ما در دوره حاضر است. در هر شکل آن اما رهبری امری اجتماعی و طبقاتی و کمونیستی است. به این اعتبار کسب میشود و برسمیت شناخته میشود. این صف رهبری در یک جامعه هفتاد میلیونی باید وسیع باشد تا بتواند پاسخ سازماندهی و پیشروی جنبش را بدهد. حزب کمونیستی کارگری مکان تشکل و تریبون این رهبران است که سخنگویان جنبشهای اجتماعی و مشخصا جنبش سوسیالیستی کارگران هستند. اساسا شخصیت و رهبر کمونیست در تنوع و تکثر آن بیشتر موضوعیت پیدا میکند و این زمانی ممکن است که کمونیستها در جدالهای اصلی جامعه و با اتکا به مکانیزمهای اجتماعی قدرت فعالیت میکنند. همینطور مکان چهره یا چهر های شاخص، که دوره ای جنبشی در سیمای آنها سمبلیزه میشود، اختیاری نیست. از همین مکانیزم اجتماعی درمی آید. بدون اتکا به مکانیزمهای جامعه و طبقه، رهبر سیاسی در بهترین حالت رهبر سازمان خود است. ما بعنوان کمونیست نه فقط به خودمان باور داریم و انتظارات بالا را مقابل جنبش مان و بویژه رهبری آن میگذاریم، بلکه در بردن کمونیسم به این قامت و بالفعل کردن امکان پیروزی تلاش میکنیم. رهبر کمونیست به روش رهبر بورژوازی و سی ان ان و تبلیغات فرقه ای رهبر نمیشود. مکانیزم رهبر شدنش سیاسی و طبقاتی است و اعتبارش را از جنبش سیاسی اش در یک مقیاس وسیع میگیرد. علی جوادی فی الحال از شناخته شده ترین رهبران این جنبش است. مسئله اینست که ما فکر میکنیم این هنوز کافی نیست. جنبش ما باید صفی از رهبران کمونیست را در مقابل جامعه بگذارد. باید گامهای بزرگتری برداشته شود که اولیت اساسی کار ماست. موفق و پیروز باشید.

فرهاد از کردستان
سلام سیروان جان. مرسی که جواب دادی. سیروان جان من و خیلی های دیگه همانند شما و همکارانتان جوانی و زندگی خود را روی این کار گذاشته ایم و انشعابات شما روز به روز ما را ناامید تر می کند. من خود حزب زحمتکشان را به رسمیت نمیشناسم/ چون انشعاب آنهم بخاطر منافع شخصی شرم آور است. فکر نمیکنید انشعاب باعث تضعیف حزب می شود؟ آیا انشعاب اولیه کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران اشتباه نبود؟ آرمانهای کمونیست کارگری به نظر من روز به روز به رویا نزدیکتر می شود. پس بیایم با دید باز به مشکلات جامعه نگاه کنیم نه استفاده کردن از احساسات مردم. برات آرزوی موفقیت دارم.

فرهاد عزیز،
تردیدی نیست که یک نتیجه اولیه جدائی در احزاب سیاسی ناامیدی در میان دوستداران آنست. تردیدی نیست که این جدائی ها به جنبش کمونیسم کارگری لطمه زده و در مواردی ضعیف کرده است. در مورد جدائی ما از حزب کمونیست ایران کار ما اشتباه نبود. برای کمونیسم درست ترین اقدام در آن شرایط جهانی و منطقه ای و تاثیرات آن در درون حزب بود. امروز کسی که جریان ناسیونالیستی مهتدی – ایلخانی و تتمه آن را در حزب کمونیست ایران میبیند، و نتیجه تکوین سیاسی گرایشات اجتماعی حزب کمونیست ایران را تعقیب کند، میبیند که مباحث منصور حکمت و کمونیسم کارگری در آندوره اثبات شده است. دوست عزیز جدائی را نباید تقدیس کرد اما هر جدائی سیاسی مذموم نیست. فردا ممکن است مثلا به ایران حمله نظامی شود. چنین واقعه ای کل اپوزیسیون ایران را تکان میدهد و بهم میریزد. اگر فرضا جناحی در حزب با هر تئوری و توجیهی فراخوان تاکتیکی "در دفاع از جمهوری اسلامی علیه امپریالیسم" یا برعکس را سرداد، ما باید چکار کنیم؟ وحدت حزب را حفظ کنیم یا پرچم سیاست کمونیستی و کارگری را برافراشته نگهداریم؟ میخواهم بگویم این جدائی ها در مقاطع مختلف تاریخی منشا اجتماعی داشتند و بخشا اجتناب ناپذیر بودند و ماحصل سیاسی شان امروز پدیده های بسیار متفاوتی اند. به نظر من کمونیسم و عدالتخواهی در جامعه ضعیف نیست. جامعه فقر زده و اختناق زده به کمونیسم مثل نان شب نیاز دارد. معضل امروز تشتت تشکیلاتی این جنبش است که ریشه آن هم سیاستهائی غیر کمونیستی و منافعی خرد اند. تلاش ما فائق آمدن به این معضل است. با وجود ضرباتی که کمونیسم کارگری متحمل شده است، هنوز موقعیت کمونیستها و زمینه رشد اجتماعی شان بسیار بیشتر از ناسیونالیستها و راستها است. تنها باید بجنبیم و سوالات اساسی را روی میز خود بگذاریم و پاسخهای کمونیستی به آن بدهیم. باید موانع را کنار بزنیم و امید و جسارت انقلابی را مجددا میداندار بکنیم. در اینصورت کمونیسم کارگری بسرعت همان مکان شایسته ای را پیدا میکند که باید دارا باشد. تندرست باشید.  

رفیق علی جوادی عزیزم
امیدوارم که سرشار از انرژی و سرحال و سر دماغ باشی! صفحه ۱۰ اکتبر را دیدم، خیلی دوست دارم بیشتر از شما راجع به مسائل اجتماعی بدونم. احساس میکنم در مقاله ها و مصاحبه های شما پتانسیل عظیمی انسانی خوابیده که باید بیشتر برای ما بازش کنید! اتفاقا احساس میکنم بر خلاف تمام ادعاهای مطرح شده نیاز اجتماعی جامعه ایران به یک جریان انسانی، موجودیت حزب اتحاد را هر چه بیشتر معنی میکند! حداقل به زعم خودم قوی ترین رگه این برخورد و متدولوژی انسانی واقعی را در شما، چه در گذشته و چه در حال می بینم. من فکر میکنم ترافیک کاری شما بعضا جاهایی را خالی گذاشته، به شخصه دوست دارم بیشتر از شما مقاله بخوانم. مصاحبه های بیشتر، سمینارهای متعدد تری را شرکت کنم و بشنوم. باز هم خسته نباشید میگم. حزب اتحاد کمونسیم کارگری و به شخص شما حاکی از امیدواری و حرکت را دوباره زنده میکند! از صمیم قلب براتون احترام قائلم و آرزوی پایندگی بیشتری را دارم. دوستدار همیشگی شما، علی طاهری

علی طاهری عزیز،
نامه ات به رفیق جوادی را منتشر کردیم تا بیشتر بنویسد و بیشتر سمینار بگذارد. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در همین مدت کوتاه فعالیتش با تمام ضعفها و کمبودهایش خوب کار کرده و چهره انسانی و آزادیخواهانه کمونیسم کارگری را شفاف تر معرفی کرده است. این امر و نتیجه کار همه کادرها و اعضا و دوستداران این حزب و شخص شما هم هست. آستین ها را بالا بزنید و برای ایفا نقش وسیع تر آماده شوید. جنبش ما به هزاران رهبر کمونیست که در قلب جامعه و جنبش شان جای میگیرند نیاز دارد. پیروز باشید. 

بهزاد
با سلام و تشکر فراوان (خدمتِ) جناب جوادی، همچنین اینجانب به دلیل مدارج علمی ممتاز خود در مدرسه ممتاز شهر و همچنین داشتن روابط اجتماعی قوی و سابقه ی خوب خود از دوستان کثیری بهره مند میباشم و سعی دارم عضو های فعال تحصیل کرده را به جامعه شما اضافه نمایم چراکه اعتقاد دارم عضو های تحصیل کرده و ممتاز هستند که می توانند فعالیت های ممتاز و خوبی داشته باشند ...در ضمن اگر اجازه بدین، جناب جوادی از شما سوالی داشتم مبنی بر: آیا این گروه با گروه های دیگر چپ گرا چون فدائیان کمونیست ارتباط دارید؟ یا خیر؟ یا این که آن ها از متحدان ما می باشند. سوال دیگرم اینست که اکثر اوباش در رژیم از قشر بیسواد هستند. افراد باسواد دست به اینکارها نمیزنند. از نظر حزب باید با اینها چگونه برخورد کرد؟  با سپاس فراوان و به امید رسیدن به اهدافمان.

بهزاد عزیز،
خسته نباشید. خوشبختانه امروز جامعه ایران در قیاس با دو سه دهه گذشته جامعه باسوادتری است. هرچند بیسوادی هنوز ریشه کن نشده و حکومت اسلامی مدام دارد سم جهل و خرافه به جامعه تزریق میکند و این لطمات اجتماعی خود را ببار می آورد. بسیاری از کارگران امروز حداقل دیپلم دارند و خیلی های دیگر مدارک دانشگاهی. داشتن سواد کلاسیک و آکادمیک البته کمک زیادی به فراگیری سریعتر بطور کلی میکند اما دانش طبقاتی و درک تناقضات اجتماعی و طبقاتی و مقابله با آن مشروط به داشتن مدرک تحصیلی نیست. بلکه انعکاس زندگی واقعی طبقه و یک مکانیزم سوخت و ساز اجتماعی آنست. همزمان میبینید که بسیاری از تحصیل کردگان با مدارج بالا در خدمت طبقه حاکم هستند. ما جنبش کمونیستی کارگری و آزادیخواهانه هستیم که در قیاس با جنبشهای راست منافع اکثریت عظیمی را نمایندگی میکنیم. این حزب به هر کسی تعلق دارد که با آرمان اجتماعی کمونیسم تعلق دارد و حاضر است به سهم خود و داوطلبانه برای تحقق این امر فعالیت متشکل کند. ما نه امتحان سواد و درجه مدرک علمی میگیریم و نه برای داشتن و نداشتن آن امتیازی قائلیم. این حزب انسانهای برابر است که برای برپائی نظامی تلاش میکند که همگان از نعمت سواد و دانش و سلامتی و بهداشت و آزادی و رفاه و خوشبختی برخوردار باشند. ما جنبشی انسان محور و برای آزادی و رهائی قطعی انسان هستیم. از نتیجه تلاشهایتان حزب را مطلع نگه دارید.
در مورد سوال دومتان که "اکثر اوباش در رژیم از قشر بیسواد هستند. افراد باسواد دست به اینکارها نمیزنند"، هم درست است و هم نادرست. درست است چون بیشتر جنبشهای ارتجاعی روی نیروهای لمپن و گوش به فرمان و مزد بگیر حساب میکنند و در مواقع مقتضی آنها را به جان مردم معترض و انقلابیون می اندازند. نادرست است چون بیشتر استراتژیستها و مشاوران سیاسی و تروریستها و وزرا و عاملین قتل و جنایت در رژیم اسلامی و هر رژیم ارتجاعی دیگر مدارک تحصیلی بالا دارند. همه شان دکتر و استاد اند و ده لقب و زیر تیتر دانشگاهی برای خودشان جور کردند یا واقعا دارند. نکته من اینست بحث سواد در سوالات شما زیادی با آزادمنشی اتومات یکی فرض شده است. آقای زرقاوی نفر دوم القاعده دکتر است و سر میبرد و شاگردانش به سبعانه ترین شکل آدم میکشند. ژنرالها و ماموران جاسوسی دولت آمریکا همه شان دانشگاه دیده و تحصیل کرده اند. پروفسورهایشان تئوری کشتار جمعی و ارتجاع قرون وسطی را میپرورانند. نکته اینست که داشتن و نداشتن سواد و مدارک تحصیلی و یا تعلق به یک خانواده مرفه یا فقیر، بخودی خود فرد را انقلابی یا ارتجاعی نمیکند. این تمایلات و امر و نقد اجتماعی افراد است که آنها را به جنبشی معین و از این طریق به احزابی معین وصل میکند. برخورد ما با اوباش رژیم جزئی از مبارزه سیاسی ما با کل رژیم است. ما برای سرنگونی کلیت این پدیده ارتجاعی تلاش میکنیم. در عمل مشخص و اعتراض خیابانی باید تهاجم اوباش را دسته جمعی عقب راند. اگر برخورد فردی با اوباش منظورتان است، ما سیاست سوزنی ارشاد اوباش را نداریم. اوباش در جامعه محصول یک مناسبات و قدرتی ارتجاعی اند. باید نظام اوباش را جارو کرد. در مورد سوال سومتان که آیا حزب با گروه های دیگر چپ گرا چون فدائیان کمونیست رابطه دارد یا نه، خیر رابطه ای نداریم.

آذر جان سلام
امروز صحبت هایی در رابطه با کمپین یک ملیون امضاء را دیدم. بسیار خوشحال شدم که خیلی خوب و رادیکال زدی به ریشه ی موضوع. و در خواست می کنم بیشتر راجع به این موضوع صحبت کنی تا توجه زنان در ایران به اقدامات جدی تر جلب شود. منتظر نامه شما هستم. با تشکر فراوان.

دوست گرامی
با تشکر از شما. یک رکن اساسی فعالیت تلویزیون حزب و نشریات و ادبیات ما، نقد جنبشهای دیگر و ارائه راه حل رادیکال و اجتماعی برای پیشروی اعتراض علیه تبعیض و نابرابری است. نشریات یک دنیای بهتر مقالات خوبی از آذر ماجدی در زمینه مورد اشاره شما دارد. از شما دعوت میکنیم آنها را بخوانید. در سایت حزب موجوداند. موفق باشید.

م- س ایران
به نظر من ناموفق ترین حزب جریانات کمونیزم کارگریست و غیرکارگری و غیر مارکسیست. من م ح (منصور حکمت) خوندم. از وقتی دنبال حزب و قدرت سیاسی رفت دیگه از کارگران فاصله گرفتند و به شدت غیر کارگری شدند. قرار بود حزب تک بنی بسازند دیدیم که چطور چندین بنی شد. همه را خوب در داخل ایران میبینیم که چگونه این جریان هر روز به حاشیه رانده میشن و بی پایه هم میشن. الان به نظر من که دارم میبینم، حزب کمونیست ایران و اتحاد سوسیالیست کارگری در بهترین موقعیت و دارای سیاستی درست و شفاف هستند و کارگران و بیشتر چپهای داخل حول این سیاست جمع شدند. اینو ما در ایران داریم میبیینم. شما که به نیروی خود کارگران بی اعتماد هستی ( که کارگران تنها و تنها به نیروی خود آزاد خواهند شد) و میخواهید کودتای یک میلیون نفری بدون حضور و شرکت و خواست کارگران انجام دهید. که به نظرمن برای شما ها اصلا امکان پذیر نیست. ما چطور به شماها اعتماد کنیم و چه حزب کارگری هستی؟ کارگری را هم به خودتون بعد از رفتن از حکا اضافه کردید. باید حول خواسته ها و مطالبات و اون افق سوسیالیستی باشید که به رهائی کارگران و ستمدیدگان می انجامه نه اونی که دارید انجام میدید. باید سیاستی مارکسیستی داشته باشید. راستی من این روزها یه مطلبی از سلام دموکرات خواندم از رضا مقدم بیشتر حرفهای منو زده. میتونید بخونید و اگه میشه نقد کنید. m-s iran

م- س عزیز،
این نظرات شما وقت خودش – یعنی دوره استعفای رضا مقدم و مستعفیون از حزب- پاسخ داده شده است. به شما پیشنهاد میکنم بجای "غیر مارکسیست" گفتن زحمت بکشید و در رساله ای، مقاله ای، یا لااقل با چند استدلال بدور از اغراض سیاسی، غیر مارکسی بودن یک سیاست را نشان دهید. اینطور آدم میداند چگونه باید بحث کند. فرمول قدرت سیاسی در مقابل کارگران فرمول قدیمی جناح چپ اپوزیسیون ملی و ناسیونالیست ایران است که برای هیچ مارکسیست و پراتیسین کمونیست جدی ارزش ندارد. اگر کسی واقعا یک جو انصاف علمی و امانتداری سیاسی داشته باشد، جزو کسانی نباشد که از کارگر یک مذهب دیگر درست کردند و کارشان تقدیس کارگر از موضع طبقه متوسط است، و حرف منصور حکمت در بحث حزب و قدرت سیاسی را بشنود، "فاصله از کارگر" را از آن استخراج نمیکند. بلکه آنچه از بحث منصور حکمت میفهمد فاصله از چپ حاشیه ای و همیشه اپوزیسیون، که کارش فرستادن کارگران دنبال نخود سیاه است و جنگ قدرت را به بورژوازی واگذار میکند، استخراج میکند. شما و هر کس قبل از اینکه مخالف منصور حکمت در این بحث باشید، قاعدتا باید مخالف عمل بلشویکها و لنین در انقلاب اکتبر باشید و به سیاق روشنفکران بورژوا آن را "کودتا" بنامید! اما اینها برای حرکت این دوستان سابق گره بحث نیست. حقیقت اینست که پدیده دو خرداد اپوزیسیون را جابجا کرد. بازتاب آن هم در حزب ما پوششی "کارگری" داشت. حزبی که یکماه پیش قرار بود با آن انترناسیونال بسازند را منحل اعلام کردند و فرمان خروج و ترکش را در مطبوعات صادر کردند! این رویداد بدوا برسر بحث حزب و قدرت سیاسی نبود، برسر ارزیابی از اوضاع ایران و تاکتیک حزب بود. بحث حزب و قدرت سیاسی و حزب و جامعه مجرا و مقطع و توجیه رفتن این دوستان شد. بجز بهمن شفیق که لااقل جرات اظهار نظر و جنگیدن برای حرفش را داشت، عمده شان چیزی نگفتند و در سکوت رفتند. اطلاعیه های استعفایشان را حزب همراه با بقیه مردم خواند. این تمام شکوه "شورش آوریل" بود! شورشی که شکست کمونیسم کارگری را اعلام کرد و هشت سال بعد و در فرم بیات شده اش مجددا آقای مقدم تکرار میکند! بیرون حزب هم بعد از جزوه آقای آذرین پراکنده شدند و ماند محفل کنونی چند نفره اتحاد سوسیالیستی کارگری. اخیرا هم سیاست زیر چادر و نقاب حرفهای زشت زدن و رفتار غیر سیاسی و فرهنگ ملی اسلامی را رواج دادن، در پوشش چهره جدید و ناشناخته "سیامک کامران" اما مطلع از تمام لحظات حزب کمونیست کارگری، روی صحنه آوردند. روآوری به این روشهای بسیار "کارگری و مارکسیستی" البته برای هر ناظر سند محکمی دال بر همین پیشرفت مورد اشاره شما در میان بیشتر طبقه کارگر و چپ است!
کمونیسم کارگری منصور حکمت هنوز ترند اصلی کمونیسم ایران است. موقعیت تشکیلاتی این جنبش البته با موقعیت بالفعل و بالاقوه آن هیچ تناسبی ندارد. تشتت تشکیلاتی این معضل را عمیقتر کرده است. این موضوعی است که باید کمونیستهای کارگری به آن پاسخ دهند و طبعا امر شما نیست. اما ما امیدورایم که کارگران و چپها، آنهم "بیشتر شان"، با هر روایتی حول یک سیاست سوسیالیستی جمع شوند. در چنین شرایطی مطمئن باشید کمونیسم کارگری بیشترین نیرو را دارد. اما اگر اینطور بود، دنیا میدید و اطلاع رسانی "از داخل" هم لازم نمیشد، بحثهای شما و دوستان شما هم در این سطح نبود. برخلاف شوق و ذوق آقای مقدم و شما مبنی بر آرزوی شکست و بن بست و ناموفق بودن برای کمونیسم کارگری، که ریشه ای ضد چپ و سکتاریستی و غیر کارگری دارد، ما خوشحال نیستیم در مجموع چپها و کمونیستها و رادیکال ها و سکولارها در مقابل راستها و اسلامی ها و احزاب بورژوا ضعیف باشند. قدرت جنبش کارگری و چپ بدوا قدرت گرایش سوسیالیستی طبقه است و حزب ما جزو لاینفک این افق و کمونیسم طبقه کارگر است. ما رقابتی با محفل آقای مقدم – آذرین نداریم. نه کمترین معضل ما هستند و نه با آنها دشمنی داریم. این دوستان رفقای قدیمی ما بودند. روزی بنا به دلائل سیاسی رفتند و گفتند وقت فعالیت حزبی نیست.(آقای آذرین سالها قبلش رفت) ما برایشان آرزوی موفقیت کردیم و اظهار امیدواری کردیم که در جبهه های مبارزه سوسیالیستی همدیگر را ببینیم. گفتیم دنیا بزرگ است ما با کسی رقابت نداریم. این دوستان رفتند و عمدتا نشستند. فعالیت و حضور محفل باقی مانده هم جلو چشم همه است. مطلب آقای مقدم را هم خواندم. حرف جدیدی نداشتند. آنچه دیگران گفته بودند و ایشان نگفته بود را تکرار کرده بودند تا حقانیت خود را بعد از سالهای طولانی سکوت معنی دار اثبات کنند. یک مجموعه تحریف و تلاش فرقه ای تاسف آور. پاسخ رضا مقدم را هم میدهیم. فعلا اولویتهای مهمتری داریم. موفق باشید. * 

شماره 15
فرهاد از کردستان
سیروان جان میخوام این نوشته من رو در نشریتون بنویسی این سوال من و چند تا از اقواممون است: منظورتون از این که اسم حزبتون رو گذاشتین اتحاد کمونیسم کارگری چیست؟ اگه کمونیست کارگری هستین پس این کلمه "اتحاد" یعنی چی؟ اگه این موضوع رو برام روشن کنید ممنون میشم. درود بر منصور حکمت.

فرهاد عزیز،
با تشکر. ما کمونیست کارگری و طرفدار پروپاقرص مارکس و منصور حکمت هستیم. اما کمونیسم کارگری جنبشی وسیع است. پایه اجتماعی گسترده ای دارد. این جنبش هیچوقت محدود به بخش متحزب و متشکل آن نبوده است و امروز در همین سطح متحزب نیز دچار تشتت تشکیلاتی است. منظور ما از اتحاد کمونیسم کارگری که یک رکن هویتی و یک تمایز سیاسی ما با دیگر بخشهای آنست، فائق آمدن به این تشتت تشکیلاتی و متحد کردن نیروهای جنبش کمونیسم کارگری در یک مقیاس وسیع – و نه فقط در سطح احزاب- است. ما پیرامون این موضوع بیانیه ها و سخنرانیهای مختلفی داشتیم که در سایت و نشریه حزب موجود اند. اینجا فقط یک نکته را تاکید میکنم که اتحاد کمونیسم کارگری یک پروژه ما و جهتی از زاویه منافع آنی و آتی سوسیالیسم و کمونیسم کارگری است. ما بر موانع این امر بویژه با توجه به حاکمیت دیدگاههای چپ رادیکال و فرقه ای در دیگر احزاب واقف هستیم. اما روی صحبت ما صرفا این احزاب نیستند، کل جنبش کمونیسم کارگری است که اساس آن در جامعه ایران است. ما بعنوان حزب سیاسی همان اهدافی را دنبال میکنیم که کمونیسم کارگری منصور حکمت دنبال میکرد و در این مسیر بر اتحاد جنبش کمونیسم کارگری زیر این پرچم و دیدگاه تلاش میکنیم. سلام من را به اقوامتون هم برسانید. موفق و پیروز باشید.

سروش آزادی
سلام بابت تمام زحمتی که به شما در این مدت دادم متشکرم. راستی قرار بود برایمان کلاس بگذارید. به هر حال متشکرم و این هم سری آخر سوالات من:

1- مادامی که مزد بگیری الغا شود چه لزومی خواهد داشت که یک نفر بیشتر کار کند تا بخش بیشتری از نیاز های غیر ضروری و البته بی نهایت خود (نیاز های تجملاتی) را بر آورده کند؟ آیا لغو کار مزدی به معنای عدم پیشرفت نخواهد بود؟

پاسخ؛ سروش عزیز تصور من این نیست که انگیزه بشری کار و فعالیت اجتماعی و رفع نیازها در هر سطحی به کار مزدی گره خورده است. برعکس، رفع نیازها- چه نیاز اولیه و چه نیازهای دیگر- و کلا کار در جامعه امروز به یک اجبار اقتصادی تبدیل شده و به همین اعتبار رفع نیاز مادی و معنوی بشر به تن دادن به بردگی مزدی وادار شده است. این وضعیت به نوبه خود به بیگانگی بشر با کارش و محصول کارش و همنوعش منجر شده است. شما چند نفر را میشناسید که واقعا از کارش راضی است و به آن عشق میورزد؟ الغای بردگی مزدی و انحلال سازمان کار و تولید براساس اولویتهای سود و سرمایه، و به همین اعتبار بیرون آوردن نیازهای بشری از مکانیزمهای بازار، به کار خصلت و هویتی انسانی و قلمروی برای بروز خلاقیتها میدهد. انگیزه کار کم نمیشود بلکه رشد مییابد. فراموش نکنیم این سرمایه داری است که مدام خصوصیت "ذاتی" بشر را رقابت و خود محوری و فردپرستی تعریف میکند. تصویری که گویا اگر این حیوانات جنگل بازار را زیر مهمیز نیروهای قاهره سرمایه کنترل نکند همدیگر را میدرند! بورژوازی تصویر خودش از انسان و عملکرد خودش در بازار را تسری میدهد. گویا تعاون و همبستگی و نوع دوستی و خصوصیت اجتماعی انسانی اموری انتزاعی اند! تعریف سرمایه داری از انسان و جامعه انسانی براساس تعریف و نگرش و حرکت بورژوا در بازار است؛ انسانی رقابت گر، ستیزه جو، بی رحم، خود محور، بی عاطفه، بیگانه و اسیر پول و مخلوق خودش. به نظر من مسئله دقیقا عکس اینست. هر وقتی انسان خود را از شرایط موجود رها میکند و تحت مناسبات انسانی تری معیشت خود را تولید میکند، افکار و خصوصیات و فرهنگ و معنویاتش نیز تغییر خواهند کرد. همانطور که نگرش و قلمرو فکری و معنوی بورژوازی با تفکر جامعه قدیم فرق اساسی دارد. در مورد نیازها اینجا فقط اشاره کنم که طبقه بندی نیازها به تجملی و غیر تجملی و ضروری و غیر ضروری نادرست اند. نیاز انسان و جامعه یک مقوله تاریخی است و تابعی از توانائی بشر و پیشرفت اوست. این درک سوسیالیسم خاکستری و پادگانی است که رفع نیاز را به تامین صرفا نیازهای حیوانی انسان تنزل میدهد. نیازهای بشر مرزی ندارند اگر بشر و توان فکری و تولیدی اش در خدمت خویشتن خویش باشد. الغا کار مزدی آغاز این روند و انقلابی در توان پیشرفت مادی و معنوی جامعه است. اگر بشر با اسارت و بردگی مزدی امروز قادر به تولید اینهمه ثروت شده است، واضح است که نفی اسارت و انقیاد سیاسی و اقتصادی موجود توانش را در مقیای غول آسا آزاد خواهد کرد و زمینه مادی پیشرفت و تعالی اش را تصاعدی افزایش میدهد.

2- به نظرمن در برنامه برای یک دنیای بهتر، برنامه ها به دو دسته تقسیم می شوند دسته اول برنامه های اساسی که لا جرم باید در قانون اساسی ذکر شوند مثل نفس وجود شورا ها و مالکیت عمومی بر ابزار تولید. اما دسته دوم خود باید از دل شورا ها به تصویب برسند مثلا اینکه پوشش مردم باید آزاد باشد یا خیر یا بحث الفبا و... آیا شورا ها حق تغییر قوانین اساسی را دارند؟ به نظر من حالا وقت طرح برنامه های دسته دوم نیست و تمام تلاش ما باید روی خواست های اساسی باشد مادامی که بخش زیادی از مردم ساده دل تحت تاثیر تبلیغات گسترده ناسیونالیستی و مذهبی قرار دارند صحبت از برنامه هایی مخالف این عقاید و البته دسته دو ضروری نیست وتنها باعث فرار مردم از جبهه ما می شود. می خواستم دلیل شما را برای طرح این دست برنامه ها و عدم تفکیک آنها را از برنامه های اساسی بدانم .

پاسخ؛ از شما خواهش میکنم به بحث انقلاب و اصلاحات بعنوان یک مقوله کلیدی و یک رکن مهم هویتی کمونیسم کارگری دقت بیشتری بکنید. تردیدی نیست که مواردی هستند که تصمیم در مورد آنها حق شوراهای جمهوری سوسیالیستی و حکومت کارگری است. اما بخش دوم برنامه یک دنیای بهتر پرچم مطالبات اصلاحی برای بهبود دائمی زندگی طبقه کارگر و مردم در همین جوانع امروزند که در یک نظام سوسیالیستی به گسترده ترین شکل متحقق میشوند. مسئله دوم اینست که سوسیالیسم نمیتواند همه چیز را به مکانیزمهای دمکراتیک ارجاع دهد. بورژوازی هم این کار را نکرده است. قطع دست مذهب از زندگی مردم در انقلاب کبیر فرانسه محصول هیچ پروسه دمکراتیکی نبود، محصول اعمال اراده نیروی انقلابی بود. باید از انتزاع بیرون آمد و به سوالات واقعی در تاریخ واقعی پاسخ داد. آزادی پوشش البته دیرزمانی است که در جامعه بورژوائی متحقق شده است. کمونیسم نمیتواند مبنای حرکتش را نیروی عقب مانده جامعه قرار دهد بلکه روی طبقه و نیروی انقلابی و پیشرو اتکا میکند و اساسا تحول سیاسی و انقلابی همواره اتکا به این نیروها دارد. در ایران اسلام زده که جنگی طولانی برسر پوشش در جریان است، نیازی به تصمیم شوراها در اینمورد نیست. با کمترین شکاف در بدنه اختناق اسلامی و ناتوانی نیروی سرکوب، خود بورژواها در بالا برای کنترل مردم از این تغییرات سخن خواهند گفت. و واضح است وقتی در بالا ارتجاع ویلون بزند در خیابان مردم میرقصند! با سرعت بسیار غیرقابل باوری دیوار آپارتاید اسلامی فرو میریزد و جنبش آزادی زن سند بردگی اش را الغا میکند. فراموش نکنیم که ما با بحث آزادی پوشش در اروپای غربی دهه شصت و هفتاد روبرو نیستیم بلکه با جنبش اسلام سیاسی که حجاب را بعنوان لوگوی آپارتاید در همه جا رسمیت داده روبرو هستیم. در مورد تغییر الفبای فارسی این موضوعی علمی و طرحی برای عقب نیافتادن از غافله علم و پیشرفت در دنیای امروز است. ضرورتهای تاریخی طرح این مسئله را موجب شدند و این موضوع تاریخی قدیم تر دارد. در این زمینه جداگانه صحبت میکنیم.
شوراها ساختار جمهوری سوسیالیستی با فرضهای سیاسی و اقتصادی سوسیالیسم هستند و با حفظ این مفروضات تغییرات و وضع قوانین از اختیارات شوراهاست. همینطور که پارلمان ساختار جمهوری بورژوائی است و فرضش مالکیت خصوصی و حراست از قدرت و امتیازات سیاسی و اقتصادی طبقه بورژواست و در این چهارچوب با اعداد و ارقام مالیاتی و غیره بازی میکند. همانگونه که در نظام پارلمانی برای الغا کار مزدی رای نمیگیرند و اساسا بسیاری از وجوه قدرت سرمایه بیرون پارلمان تعیین میشود، در جمهوری شوراها هم برای الغا سوسیالیسم و احیا سرمایه داری رای نمیگیرند. بعلاوه دامنه بحث اختیارات هر شورا در هر سطحی موضوعی است که باید دقیق تر بحث شود. اختیار شورای محل و مثلا شورای یک کارخانه در وضع قوانین با اختیار شورای نمایندگان سراسری یا ارگانهای منتخب ایالتی و کشوری یکی نیست. اینها موضوعاتی اند که نیازمند بحث اند و از جمله باید در قانون اساسی شوراها دامنه آنها تعیین و تعریف شوند. تغییر بندهای قوانین اساسی در شوراها باید از همین پروسه بگذرد. من اینجا نظر شخصی ام را عنوان میکنم؛ واضح است که بالاترین نهاد شورائی که نهاد منتخب نمایندگان شوراهای مختلف هستند اختیارات وضع و تغییر قانون را در سطوح مختلف دارند. آنچه که قانون اساسی در قلمرو اختیار شورای مرکزی باید تصریح کند اینست که مالکیت اشتراکی بر وسائل کار و تولید محور جامعه سوسیالیستی است و هر قانون و تصمیم شوراها نباید با اصل نفی استثمار و نقی طبقات و نفی مالکیت خصوصی در تناقض باشد. همانطور که تقدس مالکیت خصوصی اصل جاودانه لیبرالیسم و حقوق بشر بورژوائی است، نفی استثمار و مالکیت خصوصی اصل جاودانه حقوق بشر سوسیالیستی و کارگری است.
در مورد بخش دوم سوالتان اتفاقا نظر من اینست که جذب مردم به کمونیسم اولا از این زاویه است که در کمونیسم یک جریان ماندگار و قادر به تصرف قدرت و حفظ قدرت را ببینند و ثانیا در کمونیسم نفی تبعیض و حقارت تاریخی خود را جستجو کنند. حتما بورژوازی و نیروهای طرفدار وضع موجود تلاش میکنند روی علقه های عقب مانده و فرهنگ ارتجاعی و پیشاسرمایه داری علیه کمونیسم سود بجویند. این تاریخی به قدمت کمونیسم دارد و امروز به یک حرفه تبلیغاتی نان و آب دار بدل شده است. پاسخ کمونیسم برای خلع سلاح این حربه های تبلیغاتی آزادی و آزادی و آزادی است. نفس ارتجاع را تنها در اتمسفر آزاد میتوان گرفت. این را از من بپذیرید. پاسخ ما آزادی مذهب و لامذهبی و آزادی عقیده و بیان و تجمع و تحزب و اجتماعات و نقد است. دلیل طرح مطالبات و خواسته های اصلاحی کمونیسم در بخش دوم برنامه، ملموس کردن کمونیسم در قلمروهای مختلف و نقد اثباتی کمونیسم به ساختار سیاسی و اداری و قوانین و فرهنگ و اخلاقیات بورژوازی است. کمونیسم برای هر گوشه جامعه راه حل اثباتی خود را دارد و این بدون نقد وضع موجود با تمام اعضا و جوارحش ممکن نیست.
 
3- اما در مورد ادبیات سیاسی در قبل بحثی داشتیم که به ادامه آن بی میل نیستم. من در مورد چگونگی ادبیات سیاسی بیشتر فکر کردم و این بار می خواهم پا را از دفعه قبلی فراتر بگذارم و بگویم ما با اسلام طرف نیستیم که آن را جنایتکار و کثیف خطاب کنیم. این کار ما فقط ما را در بین خیل مردم که تحت تاثیر تبلیغات مذهبی هستند منفورتر می کند. ما با رژیم جمهوری اسلامی طرف هستیم و بالعکس دادن القابی این چنینی به رژیم و البته فقط رژیم. ما را به محور اصلی نه به رژیم تبدیل خواهد کرد. این نوع ادبیات ما باعث شده تا تصویر کمونیسم نزد مردم به تصویر یک دین شیطان پرستانه بیشتر شبیه باشد تا یک جریان سیاسی! مثلا به این دو تیتر توجه کنید: ما می خواهیم یک حکومت سکولار ایجاد کنیم مذهبی ها هم می توانند قوانین مذهبی خود را در زمینه ای سکولار(همان قوانین اساسی) پیاده کنند. در صورتی که مردم خواهان آنها باشند. \ ما می خواهیم دست اسلام کثیف را از حکومت کوتاه کنیم.\ کدامیک در میان مردم طرفدار بیشتری دارد؟ یا این دو تیتر: ما می خواهیم بی حجابی را گسترش دهیم. \ ما می خواهیم وجود یا عدم وجود حجاب را مردم انتخاب کنند.\ مطمئنا ما پس از انقلاب به جناح سکولار تر خواهیم پیوست و سعی خواهیم کرد مردم را به سوی ترقی سوق دهیم ولی حالا وظیفه ما چیز دیگری است.

پاسخ؛ سروش بسیار عزیزم اجازه بده من هم پا را فراتر بگذارم. کمونیسم کارگری برعکس کل چپ ملی اسلامی معتقد است که ما نه فقط با جمهوری اسلامی بلکه با اسلام طرف هستیم. ما بعنوان کمونیست ضد مذهب و ضد اسلام هستیم. این باید روشن باشد. اما قلمرو جدال ما فرق میکند. ما با جمهوری اسلامی در جنگ هستیم. اما مقابله با مذهب برای ما امری در قلمرو روشنگری است. و این تاریخا تنها امر کمونیسم نبوده است. اته ایستها و ماتریالیستهای مختلف و حتی دوره ای خود بورژوازی منتقد مذهب بوده است. امروز که بورژوازی عنصر مذهب را مجددا در سیاست جای داده است و دمکراسی را بدون مذهب نمیتواند تعریف کند، نقد مذهب و مبارزه با مذهب بیش از پیش و تماما امر کمونیستها شده است. من فکر نمیکنم که کمونیسم و تبلیغات ضد مذهبی "ما را در بین خیل مردم که تحت تاثیر تبلیغات مذهبی هستند منفورتر می کند". چون این مردم تحت تاثیر تبلیغات مذهبی تنها دردشان مذهب نیست. مذهب برای اینان بیان نوعی اعتراض به درد واقعی و اجتماعی آنهاست و زبان و تسلی خاطر توجیه وضعیت فعلی آنهاست. وقتی شما میگوئید مذهب امر خصوصی است این اطمینان خاطر را به این دنیای وارونه این خیل مذهبی میبرید و در دنیای واقعی بسیاری از مردم تحت تاثیر مذهب و تبلیغات مذهبی خود را با جمهوری اسلامی تداعی نمیکنند. آیا "این نوع ادبیات ما باعث شده تا تصویر کمونیسم نزد مردم به تصویر یک دین شیطان پرستانه بیشتر شبیه باشد تا یک جریان سیاسی"؟ من مطلقا اینگونه فکر نمیکنم. از کدام مردم حرف میزنید؟ نسل جوان؟ کارگران پیشرو و مبارز؟ مردمی که در کوچه و بازار به امامان رسما و علنا فحش میدهند؟ زنان عاصی از آپارتاید اسلامی؟ حتما همیشه مردمی هستند که تغییر محل سکونتشان را هم مثل جابجائی کوه قاف سخت تصور میکنند. اما نیروها و عناصر و اکتورهای فعاله تغییرات سیاسی و اجتماعی همواره و در هر نسبتی از جمعیت اینها نیستند.
در مورد دو تیتر مورد مثال شما، اولی و شاید از سر عدم دقت به تصویری ملی مذهبی تنه میزند. توجه کنید؛ "ما می خواهیم یک حکومت سکولار ایجاد کنیم مذهبی ها هم می توانند قوانین مذهبی خود را در زمینه ای سکولار(همان قوانین اساسی) پیاده کنند". چرا باید مذهبی ها قوانین خود را پیاده کنند؟ اگر مذهبی ها قوانین خود را پیاده کنند، "زمینه سکولار" چه معنی دارد؟ بالاخره یا قوانین سکولار است یا مذهبی و ترکیبی از ایندو. وقتی شما میگوئید جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش و یا تعریف حقوق و قوانین نباید به مذهب و ملیت ارجاع کنند، چگونه این بحث را با تصویب قوانین مذهبی آشتی میدهید؟ این سیاست اتفاقا طبقه کارگر و نیروی مدرن و برابری طلب و ضد تبعیض را از جبهه سوسیالیسم جدا میکند. مذهبی ها نمیتوانند قوانین شان را برای حقوق زن و خانواده و آموزش و پرورش و طلاق و حقوق مدنی و مناسبات اجتماعی افراد و غیره پیاده کنند. مذهب باید صرفا و صرفا امر خصوصی افراد باشد و در این قلمرو نیز مانعی برسر راه حقوق اعلام شده و مصرح شهروندان ایجاد نکند. ممکن است بحث شما این باشد که مردم یا بخشی از مردم شاید خواهان قوانین مذهبی باشند، چکار کنیم؟ خوب همین امروز اکثریتی از مردم خواهان نفی این قوانین هستند ما چکار کنیم؟ حکومت سوسیالیستی که تعلق مذهبی یا نیایش مذهبی یا پوشش مذهبی برای بزرگسالان را در قلمرو زندگی خصوصی جرم اعلام نکرده است. موضوع و مسئله چیست؟ موضوع اینست که الا و بلا باید مثلا قوانین خانواده اسلامیون منعبث از مذهب باشد؟ اگر این را بپذیریم باید این کلاف را در سیستمی دمکراتیک به دیگر مذاهب و سکتها و قومها و عشایر هم بسط دهیم و سر از انحطاط پست مدرنیستی و عقاید ماقبل دنیای مدرن بورژوازی و قرون وسطی در می آوریم! این عقاید امروز پرچم دارد و در نظم نوین جهانی و نیروهایش بدرستی در افغانستان و عراق و حتی اروپای غربی و آمریکای شمالی نمایندگی میشود. سوسیالیسم و کمونیسم باید در نقد ریشه ای این دیدگاهها جلو برود و قوانین حکومت کارگری بر برابری و رفع تبعیض متکی باشد. نقطه عزیمت قوانین ما نه این تعلقات کاذب بلکه هویت انسانی و حقوق جهانشمول انسانی است که در متن یک برابری اقتصادی و اجتماعی به بهترین روشی تامین میشود.
در مورد مثال دومتان یعنی "ما می خواهیم وجود یا عدم وجود حجاب را مردم انتخاب کنند"، من برعکس معتقدم شعار ما ممنوعیت حجاب کودکان و ممنوعیت حجاب و و حمل هر سمبل مذهبی در مراکز آموزشی و اداری و کار و تولید اجتماعی است. در قلمرو خصوصی افراد بزرگسال و مذهبی بنا به اصل آزادی پوشش میتوانند حجاب داشته باشند. کسی مانع آنها نیست. در زمینه بحث حجاب من مقاله ای در شماره 5 نشریه در دوره فراکسیون تجدید چاپ کردم که بحث تفصیلی در این مورد شده است. تقاضا میکنم به این مبحث رجوع کنید. موفق باشید.

آرام
چرا چپ مرتبا تکه تکه میشود؟

آرام عزیز،
تکه تکه شدن و انشعاب ویژه چپ نیست. این امر در میان جریانات راست به مراتب بیشتر و گسترده تر است. اگر نگاهی به طیف جمهوریخواهان و جریانات ملی اسلامی بیاندازید، تعداد جناحها و سازمانها و محافل آن تا تک افراد و نشریات و سایتها دیده میشود. در میان ناسیونالیسم پرو غرب و سلطنت طلبان با دهها فرقه که بیشترشان در همین سالها تشکیل شدند مواجهید. در میان ملیون و مصدقی ها همینطور. در چپ، اگر منظورتان انشقاقات حزب توده و جبهه ملی و فدائی و راه کارگر و سنت کمونیسم روسی و اردوگاهی سابق است، این پروسه مدتهاست که شروع شده و نتیجه بی افقی این جریانات و بن بست و شکست کمونیسم اردوگاهی و استحاله این جریان در مدار ناسیونالیسم و دمکراسی است که المنتها و ماتریال اصلی فکری و سیاسی این جریانات بودند. اگر منظورتان از چپ کمونیسم کارگری است، این جنبش از لحاظ افق و مشی سیاسی و برنامه ای دچار هیچ بحرانی نیست و یک جریان بالنده است. کمونیسم کارگری و کمونیسم ضد کاپیتالیستی تنها بستر انتقادی قابل ملاحظه چپ در ایران است و به یک ترند معرفه تبدیل شده است. کمونیسم کارگری اما در قلمرو تشکیلاتی دچار تشتت و پراکندگی است که یک رکن تلاش ما بعنوان حزب اتحاد کمونیسم کارگری فائق آمدن به آنست. انشعاب سال 2004 و جدائی اخیر ما میتوانست صورت نگیرد. سیاستهائی و روشهائی محرکه این جدائی ها شدند که ما در نشریه یک دنیای بهتر و بیانیه هایمان به آن اشاره کردیم و در بولتن مباحثات کمونیسم کارگری نیز تفصیلا مورد بررسی قرار میدهیم و راه حل خود را برای جبران این لطمات عنوان میکنیم. من فکر میکنیم اگر کسی یا کسانی به اعتبار دیدگاههای غیر کمونیستی از یک حزب کمونیستی جدا شوند و کلا در بستر سیاسی و اجتماعی دیگری فعالیت شان را ادامه دهند، چنین جدائی هائی را نباید منفی تلقی کرد. اما اگر نیروهای جدا شده از یک جریان معین هنوز به اصول و اهداف اجتماعی و برنامه ای اعلام شده این جنبش پای میفشارند و عمدتا دراین جهت تلاش میکنند، جدائی براساس مشی تاکتیکی یا اختلافات سیاسی امری ضروری نیست و میتواند در قالب فراکسیونها و مبارزه درون حزبی به فرجام سیاسی خود برسند. متاسفانه روش مقابله با سنت فراکسیون که خود ناشی از مسلط شدن نسبی دیدگاههای چپ رادیکال و سنتهای غیر کمونیستی کارگری است، این جدائی اخیر را تحمیل کرد. امروز هر ناظر منصفی میتواند ببیند که تحلیل ها و نسبت هائی که به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری داده شد تاچه اندازه پایشان روی زمین بوده و تاچه اندازه به کل جنبش کمونیسم کارگری ضربه وارد کرده است. برای ما که در دو راهی جدائی و یا انحلال خود و درز گرفتن انتقاداتمان در بعد علنی قرار گرفته بودیم، و روشهای تشکیلاتی متناسب با این دیدگاه نیز همین مسیر را هموار میکرد، جدائی تحمیلی تنها راه بود. در عین حال ما پایه گذار سنتی سیاسی شدیم که برازنده کمونیسم کارگری است و اصل را به منافع جنبشی و طبقاتی در مقابل سکتاریسم و برخورد فرقه ای میگذارد. ما در مقابل کل این روشها پرچم منافع جنبش مان و دفاع از دستاوردهای تاکنونی آن، تلاش برای اتخاذ سیاستهائی که ضربات ناشی به این جنبش را بازسازی کند، و نقد موانع سیاسی و نظری و پراتیکی چپ رادیکال را در دستور قرار دادیم تا راه پیشروی کمونیسم کارگری را هموار کنیم و روی مسائل واقعی این جنبش نور بیاندازیم. این تصور که چپ یک بیماری مادرزادی دارد که مرتب تکه تکه میشود و راست از این معضل معاف است تصوری غیر واقعی است. احزاب اجتماعی و سنت دار کمونیستی میتوانند در شرایط سیاسی داخلی و جهانی مشخصی دچار انشقاق و بحران و جدائی شوند. برای درک موضوع باید صریحا و بدون تعارف سراغ معضل و موانع و سیاستهائی رفت که زمینه ایجاد جدائی های بیمورد را فراهم میکنند و با تلقی فرقه ای و بسته و قدیمی مانع از رشد و انسجام حزب بعنوان یک پدیده اجتماعی و وسیع و کمونیستی هستند. فاکتورهای سیاسی و غیر سیاسی و حتی فردی مختلفی در این مسائل میتوانند دخیل باشند. اما همان فاکتورهای غیر سیاسی و فردی هم نهایتا خود را با سیاستهای معینی توضیح میدهند. ما از بحث پیرامون این جدائی ها و ارائه راه حلی کمونیستی برای اتحاد مجدد حول سیاستهای کمونیستی و مارکسیستی عمیقا استقبال میکنیم و به سهم خود در مسیر کاهش لطمات این روند و نقد سیاستهائی که موجد آنند میکوشیم. شما هم همین کار را بکنید. موفق و پیروز باشید. 

با درودهای انقلابی
به پیوست بیانیه برگزاری تظاهرات در حمایت از زندانیان سیاسی و مردم آزادیخواه ایران، ما جوانان حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تهران حمایت کامل خود را از این جریان بین المللی اعلان مینماییم.
مرگ بر جمهوری اسلامی! زنده باد سوسیالیسم!
با احترام. 3شنبه 1386/6/12 ایران – تهران

رفقای عزیز،
خسته نباشید. تلاش کنید همراه با این کمپین فعالیتهایتان را در داخل کشور همراه با دیگر فعالین علیه اعدام و در دفاع از آزادی زندانیان سیاسی پیش ببرید. دستتان را بگرمی میفشاریم.

دوستان عزیز،
فروغ، رامین تیرانداز، علی طاهری
یادداشت شما در مورد موضوع رهبری دریافت شد. در شماره قبل نشریه پیرامون این موضوع صحبت کردیم. در شماره آتی نیز بیشتر در اینمورد صحبت میکنیم. موفق و پیروز باشید. *

شماره 14
با سلام
جناب آقای جوادی من یک جوان 25 ساله هستم. من در مورد تاریخ انقلاب ایران در حال مطالعه هستم. تا آنجا که من مدارک و شواهد موجود در مورد انقلاب ایران برسی کرده ام انقلاب ایران در زمره انقلاب چپ تعریف می شود ... میخواهم نظر شما را در این مورد جویا شوم. اگر لطف کنید جواب من را به صورت مشروح بیان کنید سوالات زیاد دیگری را هم دارم که از شما خواهم پرسید. با تشکر، پرتو

پرتو عزیز،
توصیه میکنم مطلب ارزشمند "تاریخ شکست نخوردگان، چند کلمه به یاد انقلاب 57" از منصور حکمت را بخوانید. این مطلب و متد و روش بررسی آن، کمک بسیاری به شما در جهت مطالعاتتان در زمینه انقلاب 57 میکند. منتظر سوالات دیگر شما هستیم. موفق و پیروز باشید.

چند سوال
1- با توجه به اینکه در یک نظام کمونیستی پیشرفت از لحاظ مالی محدود می شود چه تضمینی وجود دارد که با پدیده فرار مغز ها رو به رو نشویم؟

عظیم عزیز،
با تشکر از شما. من این فرض شما مبنی بر اینکه "در یک نظام کمونیستی پیشرفت از لحاظ مالی محدود می شود"، بر چه اساسی استوار است را درک نمیکنم. با این فرض معضل "فرار مغزها" مطرح شده است. یک نظام کمونیستی که در وجه اقتصادی آن، اساسا تولید ثروت و مایحتاج انسانی را از قید بازار و مالکیت خصوصی رها کرده است، منطقا و اثباتا جامعه ای ثروتمند و مرفه و با قدرت "مالی" بالا است. منظور شما اینجا از "مالی" احتمالا میزان ثروت و دارائیهای هر فرد یا امکانات "مغزها" است. ثروت تولید شده در جامعه امروز که از جمله خود را در انبوه کالاها نشان میدهد، و حق استفاده از آنها به داشتن کوپن خاصی به نام پول موکول و مشروط شده است، در جامعه کمونیستی با فرض ثابت گرفتن همین توان تولیدی در اختیار کل جامعه است. تا اینجا توان مالی و اقتصادی کل جامعه، با فرض نوساناتی که در دوره انقلابی اجتناب ناپذیر است، تغییر نمیکند. تغییر بزرگی که رخ داده است اینست که بخش عظیمی از تولید کنندگان ثروت قادر شده اند که از محصول کار و ثروت اجتماعی بازهم با فرض ثابت بودن کل آن استفاده کنند. اما جامعه کمونیستی و سازمان اقتصاد سوسیالیستی، با الغای روابط حاکم به شیوه تولید سرمایه داری، تولید را از اولویتهای بازار و سود و رقابت سرمایه ها و منافع اقتصادی و سیاسی اقلیتی سرمایه دار و قدرت و امتیازات طبقاتی بورژواها خارج میکند و براساس اولولیت های انسانی و رفع نیاز همگانی متکی میکند. هر کسی براساس توان و استعداد خود، که همین جنبه در یک جامعه آزاد بسرعت تغییر میکند و شکوفا میشود، در فعالیت و تولید اجتماعی شرکت میکند و بنا به نیاز خود از ثروت و امکانات مقدور و ممکن کل جامعه بهرمند میشود. جامعه ای که اساس آن ایجاد شرایط برابر برای ارتقا و رشد و رفاه مادی و معنوی همگان و استفاده از نیروی عظیم انسانی، امکانات و دانش و تکنولوژی است، به سرعت مسیر وفور را طی میکند. بالا رفتن سطح زندگی و توقع شهروندان و به همین اعتبار پیشرفت سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی کل جامعه از اولین محصولات جامعه کمونیستی است. در چنین جامعه ای مغزها نیاز به فرار ندارند. مگر اینکه بکار انداختن این توان فکری خود را منوط به کسب امتیازات ویژه کنند. در این مورد فقط همین را اشاره میکنم که یک حکومت کارگری میتواند در شرایط نیاز جامعه و برای پشت سر گذاشتن چنین معضلی، توان علمی موجود را در خدمت بگیرد و دولت کارگری با اتخاد سیاستهائی بدون اینکه تاثیری مستقیم بر سطح زندگی شهروندان و یا متوقف کردن اقدامات انقلابی سوسیالیزه کردن اقتصاد داشته باشد، این قشر فرضی را سوبسید کند. این سیاست را میتوان در مورد جذب دانش تکنولوژیک و در قراردادهای اقتصادی هم بکار گرفت. جنبه دیگر اینست که این سوال؛ وجود توان عملی و یا "مغزها" را در جامعه ثابت فرض میکند و مبنای تحلیلی ش را شرایط امروز میداند. در جامعه سوسیالیستی توان و دانش علمی و عمومی جامعه، با توجه به امکانات آموزشی و علمی و تحقیقاتی و سیاست هماهنگی با روندهای علمی و پیشرفت تکنولوژیک در جهان امروز و رفع موانع المنتهای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی، مرتبا رشد میکند. یک جامعه آزاد که انسانها وقت بسیار بیشتری برای رشد و ارتقا خلاقیتهای خود دارند، حاصلخیزترین زمین برای رشد مغزها و توان فنی و علمی در مقیاسی عظیم است.

2- فرق حزب شما با بقیه احزاب کمونیستی چیست؟ در راه مبارزه فرق دارید یا هدف مبارزه؟چه طور می توان با آنها رابطه بر قرار کرد منظورم فقط سایت نیست برای مثال چه طور می شود از زمان سخن رانی هایشان آگاه شد؟

فرق ما با جریانات و محافل باقیمانده و انشقاقات حزب توده و جبهه ملی، که بنام چپ و احزاب و سازمانهای کمونیستی معرفی شدند، در تعلق طبقاتی متفاوتمان به دو سنت اجتماعی و طبقاتی است. ما این جریانات را علیرغم اینکه در مواردی از همدیگر هم کشته اند، سایه روشنهای جنبش واحد ملی اسلامی میدانیم. آرمان اجتماعی و نقد و ارزشها و فرهنگ و تاریخ و نوع اعتراض و روشهای این جریانات کمابیش مشترک است که مجموعا و بزبانهای مختلف اصلاحاتی را در همین وضعیت موجود میخواهند. کمونیسم ملی و خلقی و جهان سومی و مائویستی و چریکی و اردوگاهی ایران شاخه چپ همین جنبش ملی اسلامی است. تفاوت ما تعلق به جنبشی متمایز، جنبش کارگری و کمونیستی است که سوسیالیسم را هدف فوری خود قرار داده است. جنبش ما جنبش تغییر جهان و نقد مارکسیستی سرمایه است. تفاوت ما با دیگر احزاب کمونیست کارگری در نقد ما به بقایای چپ رادیکال و سنتی در سیاستها و تاکتیکهای این احزاب است که خود را در سطوح مختلفی بروز میدهد که در مباحثمان بخشا به آن پرداخته ایم. در عین حال تاکید ما اینست که احزاب کمونیست کارگری موجود، و تا امروز، که جملگی پایبندیشان را به برنامه یک دنیای بهتر اعلام کردند، احزاب یک سنت سیاسی واحد اند. یک وجه تمایز مهم ما با این احزاب تلاش برای متحد کردن کل جنبش کمونیسم کارگری حول برنامه و کمونیسم مارکس و منصور حکمت و پاسخ به درهم ریختگی و تضعیف توان تشکیلاتی کل جنبش کمونیسم کارگری در مواجهه با اوضاع پیش رو است. دراین زمینه هم مباحث کتبی و شفاهی متعددی تاکنون مطرح کردیم که در سایت و نشریه حزب منتشر شدند. برای ارتباط با این احزاب از امکانات و نزدیکان و فعالین به این احزاب و یا تماس مستقیم از طریق روشهای اعلام شده آنان اقدام کنید. سایتهای احزاب امروز مستقیم ترین راه برای مطلع شدن از فعالیتهای عمومی و علنی آنها و از جمله سخنرانیهاست.

3- آیا شما با مبارزه مسلحانه در صورت لزوم موافقید؟احزاب دو قولویتان چه طور؟ با تشکر، عظیم
مبارزه مسلحانه برای کمونیسم و مارکسیسم یک اصل پایه ای نیست. در تئوری کمونیسم استفاده از قهر و اسلحه در مقابله طبقه کارگر و جنبش اجتماعی اش با سرمایه داری بعنوان یک اصل مطرح نشده است. اسلحه فاکتوری است که مستقل از ما و توسط طبقات حاکم وارد مبارزه سیاسی شده است و هر نیروی جدی سیاسی، وقتی الزامات مبارزه طبقاتی ایجاب کند، باید بدون تردید به آن دست ببرد و از هم اکنون آمادگی آرایش نظامی و یا سازماندهی نظامی را فراهم کند. تردیدی نیست که طبقه حاکم در ایران و حکومتش به زبان خوش و در یک روز آفتابی و در یک "رفراندوم" از سر راه مردم کنار نمیرود. سرنگونی جمهوری اسلامی توسط طبقه کارگر و مردم تنها میتواند مسیر اعتصابات سراسری؛ قیامهای شهری، و تسخیر مراکز قدرت توسط سرنگون کنندگان باشد. در این مسیر دولت تمام حشو و زوائد امروزیش را کنار میزند و بعنوان یک قدرت نظامی و با ماشین سرکوبش در مقابل اراده تغییر انقلابی قرار میگیرد. در چنین شرایطی امر سرنگونی و انقلاب کارگری به شکست این نیرو در بعد نظامی هم گره میخورد. ایجاد آمادگی کمونیسم برای این شرایط، و در شرایط معینی تسلیح نیروی انقلابی و کارگری و ایجاد ارتش کارگری به یک شرط پیروزی جنبش سوسیالیستی در ایران تبدیل میشود. ما از این مبارزه پا پس نمیکشیم. هم سرنگونی کامل جمهوری اسلامی و هم انقلاب کارگری بدون الغای ماشین سرکوب دولتی نمیتواند صورت بگیرد. شرایط مطلوب ما اینست که طبقات حاکم قدرت را به کارگر و جنبش آزادی و برابری واگذار کنند و قیام و اعتراض و اعتصاب و تظاهرات را با اسلحه جواب ندهند. اما سرسوزنی توهم نداریم که پائین کشیدن این قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی با مقاومت سیاسی و نظامی روبرو میشود و باید به همین طریق این مقاومت درهم شکسته شود. بویژه در کردستان مدتهاست که احزاب سیاسی مسلح هستند و اسلحه به جزئی از معادله سیاسی تبدیل شده است. احزاب "دو قلوی" ما نیز کمابیش همین خط مشی را دارند. اساس موضوع را نفی نمیکنند اما در چگونگی فعالیت مسلحانه یک جریان کمونیستی اختلاف نظر وجود دارد.

با درودهای انقلابی
موضوع: فراخوان به جوانان و هواداران حزب اتحاد کمونیسم کارگری در ایران و خارج.
... ما جوانان حزب در تهران لزوم وجود یک رهبر مردمی و محبوب را برای هدایت فعالیتهای سرتاسری از هر زمانی احساس میکنیم. و در همین راستا علی جوادی را بهترین گزینه بر میشاریم. بدین منظور قصد داریم که در صورت موافقت حزب یک رفراندم مبنی بر نامیدن شدن ایشان به نام رهبر جوادی بر پا کنیم که تمام موافقان و مخالفان این مطلب رای بدهند و نشریه حزب را بهترین فضا برای درج این مطلب میدانیم. خواهشمند است در صورت تمایل نظر خود را اعلان کرده و درستی یا نادرستی این تصمیم را به ما اعلام نمائید.
با احترام، مسئول بخش اخبار و فعالیتهای مبارزاتی جوانان حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تهران. رامین تیر انداز

پاسخ علی جوادی
رامین عزیز
شما به مبحٽ حساس و مهمی در پیشروی کمونیسم کارگری در پس تحولات حاضر اشاره کرده اید. ما هم فکر میکنیم که تامین رهبری و قرار گرفتن صفی از رهبران کمونیست در موقعیت رهبران جنبش های اعتراضی کارگر و جوانان و زنان یک نیاز حیاتی تحولات آتی جامعه و شرط پیروزی کمونیسم و کارگر در ایران است. شخصا از اینکه من را در چنین جایگاهی می بینید، به خود و جنبش مان افتخار میکنم.
ما بدون تردید به صفی از رهبران کمونیست اعتراضات سراسری جامعه نیازمندیم. رهبرانی که نه فقط رهبر سازمان و حزب خود هستند، بلکه علاوه بر این در مقام رهبر جامعه و در مقام رهبر تحول آزادیخواهانه و رادیکال و سوسیالیستی در جامعه ظاهر میشوند و جامعه آنها را به این عنوان میشناسد و قبول میکند. رهبرانی با اتوریته که در جامعه شناخته شده اند و کلام و نفوذشان تاٽیر گذار در تحولات حساس جامعه است. رهبر کمونیسم کارگری باید در عین حال رهبر جامعه باشد و اگر نیست باید بشود. همانگونه که بورژوازی و سایر جنبشهای اجتماعی غیر کارگری میکوشند تا صفی از چهره ها و رهبران خود را در مقام رهبران آتی جامعه به مردم معرفی کنند، کمونیسم کارگری هم نباید از این مساله غافل شود. جامعه باید در وجود چهره ها و رهبران شناخته شده کمونیسم جوانبی از آینده نظام سیاسی و چهره های برجسته آن را مشاهده کند.
رفقای عزیز ما هم مانند شما به این ضرورت واقفیم و بر آن تاکید داریم. یکی ازمباحٽ پایه ای فراکسیون "اتحاد کمونیسم کارگری" در حزب کمونیست کارگری تاکید بر همین مساله حیاتی بود. تنها "کمونیستهایی" که خود را می بینند اما جامعه و نیازهایش را نمی بینند از پاسخگویی به این ضرورت حیاتی تحولات سیاسی جامعه طفره میروند. کسانی که به زندگی سیاسی در "حاشیه" جامعه دل خوشند و به آن عادت کرده اند. 
اما سئوالی که باید به طور واقعی به آن پرداخت این است که تامین این شرایط محصول کدام شرایط و تغییر تحول سیاسی در جامعه است. آیا با "رفراندم" و یا با "در بوق و کرنا" کردن و "عکس بالا بردن" میتوان چهره های کمونیست را در چنین شرایطی قرار داد؟ به نظر من نه! قرار گرفتن کمونیستها در مقام رهبران جامعه و رهبر تحول رادیکال و آزادیخواهانه محصول چرخش فکری و سیاسی جامعه به چپ و تامین هژمونی کمونیسم و چپ در تحولات و مبارزات اصلی جامعه است. تنها زمانیکه مردم به چپ و کمونیسم برای خلاصی از شر وضعیت موجود روی آورده باشند، زمانیکه افق و آلترناتیو چپ در جامعه مورد قبول بخش موٽر و پر سر وصدا و دخیل در تحولات جامعه تبدیل شده باشد، میتوان از هژمونی سیاسی کمونیسم و چپ و نتیجتا از قرار گرفتن رهبران کمونیست در مقام رهبران واقعی آلترناتیو جامعه صحبت کرد. تنها زمانیکه کمونیستها در راس بخش قابل ملاحظه ای از اعتراضات جامعه قرار گرفته شده باشند، میتوان از هژمونی چپ در جامعه صحبت کرد.

ما نه کمونیستهای خجولیم و نه از بار مسئولیتهای بزرگ شانه خالی میکنیم. محدودیتها و همچنین ملزومات تحقق چنین شرایطی را میشناسیم. ما عمیقا معتقدیم که کمونیستها باید در قامت رهبران سرشناس و شناخته شده جامعه ظاهر شوند. ما در این مسیر تا حدودی پیش رفته ایم و خوشبختانه در نقطه صفر قرار نداریم. کمونیسم کارگری امروز دارای چهره ها و عناصری است که محبوب و مورد اعتماد مردم و جامعه هستند. در هیچ زمانی تا کنون چهره ها و شخصیتهای کمونیسم رادیکال دارای چنین موقعیتی نبوده اند. از این رو یک هدف ما قرار دادن رهبران و چهره های سرشناس حزب اتحاد کمونیسم کارگری در چنین ظرفیت و موقعیتی است. اما حلقه گرهی که اکنون باید در دست گرفت تبدیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری و به تبع آن کل جنبش کمونیسم کارگری به حزب و نیروی "رهبر – سازمانده" است. حزب ما باید بتواند به حزب سازمانده اعتراضات کارگری و اجتماعی تبدیل شود. حزب ما باید بتواند اعتماد خدشه دار شده به کمونیسم کارگری را دو باره به این جنبش برگرداند. حزب ما باید بتواند بسرعت در راس اعتراضات کارگری و اجتماعی قرار گیرد. دستیابی به چنین شرایطی مستلزم قرار گرفتن در یک ارتباط فشرده با رهبران عملی سوسیالیستی طبقه کارگر و جامعه است. ما در این راه گامهای بلندی باید برداریم. رامین دستت را میفشارم و برایتان آرزوی موفقیت میکنم.

شماره 13
روح اله باباکارخیل
سلام و احترام خانم نوری و سلام به همه دوستان. من در کابل با رسانه ها کار میکنم و یک اتحادیه جوانان هم دارم. ما با شما همکار هستیم. من در افغانستان با تمامی رسانه ها در تماس هستم. اگر خدمتی با من باشد در خدمت قرار دارم. من برای شما هر کاری میتوانم میکنم. باباکارخیل، کابل افغانستان.

دوست گرامی باباکارخیل
با تشکر از شما و خوشحالیم که نشریه را میخوانید و علاقه مند به همکاری هستید. از شما تقاضا داریم که نشریه یک دنیای بهتر را در اتحادیه جوانان توزیع کنید و بدست علاقه مندان و بویژه کمونیستها و سوسیالیستهای افغانستان برسانید و برای رسانه ها و سایتهائی که مطالب را منتشر میکنند بفرستید. در مورد وضعیت افغانستان و مسائل اجتماعی، وضعیت و مبارزه کارگران و زنان و مسائل جوانان برای ما مطلب و گزارش بنویسید. اگر در مورد مطالب نشریه نظری دارید خوشحال میشویم که نظرتان را بشنویم و در ستون نامه ها با شما وارد دیالوگ و بحث شویم. با ما در تماس باشید. با آرزوی موفقیت و پیروزی شما.

سرباز سرخ
متاسفانه در چند سال اخیر کمونیسم کارگری سه گزینه ای شده ٬ در داخل هم هر کس بنا به تفکرات خود به سویی رفته خیلی هم از هر سه حزب بریده و خود را متعلق به کمونیسم کارگری حکمت و نه هیچ حزب دیگری می دانند. اما مسئله بر سر عمل کرد است در حال حاضر هدف ما ایجاد تشکل ها و شوراهای مستقل کارگری ٬ حرکت به سوی انقلاب کارگری و دستیابی به یک جمهوری سوسیالیستی می باشد و نوع عمل ما همبستگی با مبارزات به حق مردمی بر علیه زن ستیزی  کار کودکان، سرمایه داری و دستگاه حکومتی آن می باشد. این اهداف و اعمال نقاطی در جنبش چپ ایران است که نه تنها کمونیستهای کارگری بلکه کل چپ غیر سنتی ایران در راه تشکیل یک قطب سوسیالیستی در بالانس قدرت همراه با مبارزات کارگری نه تنها در تقابل با اپوزیسیون راست بلکه در مقابل رژیم می توانند بر سر آن به اتحاد عمل برسند و اینکه هر حزب نقد تئوریک خود را بر حزب دیگر چه می داند را موکول کنیم به جامعه پس از سرنگونی سیاسی رژیم و در آن زمانی که هر کس جنبش اثباتی خود را با قدرت بیشتری به میان می کشد و احزاب و جریانات مختلف سیاسی در داخل دارای دفاتر و مراکزی هستند.

سرباز سرخ عزیز،
ما از سه گزینه شدن کمونیسم کارگری خوشحال نیستیم و تلاشمان اینست منافع واحد جنبش کمونیستی کارگری را مبنای سیاست و پراتیک خود قرار دهیم و به این مشکلات فائق آئیم. در عین حال وظیفه خود میدانیم سیاستهائی را که مانع این هدف مهم میشوند صمیمانه نقد کنیم. این را هم واقفیم که طرفداران منصور حکمت بسیار فراتر از افراد متشکل در سه حزب کمونیست کارگری هستند. اما اگر کسی خود را طرفدار کمونیسم منصور حکمت و اساسا کمونیسم مارکسیستی میداند، الفبای این کمونیسم تحزب سیاسی است. "به هر سوئی" رفتن و از تحزب کمونیستی فاصله گرفتن هرچه باشد با کمونیسم منصور حکمت فاصله نوری دارد. ما کلیه هواداران منصور حکمت را به فعالیت متشکل حزبی فرامیخوانیم. تردیدی نیست که ثقل تلاش ما سازمانیابی حزبی و توده ای طبقه کارگر و بمیدان کشیدن  طبقه کارگر بعنوان یک نیروی مستقل در قلمرو سیاست سراسری برای دخالت در تحولات و گرفتن ابتکار عمل سیاسی است. در اینراه باید مناسب ترین سیاستها و روشها را اتخاد کنیم. هدف فوری ما سرنگونی سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم و حکومت کارگری است. سیاست ما اتحاد هرچه وسیعتر نیروهای کمونیستی کارگری و اتحاد گسترده تر طبقه کارگر علیه سرمایه داری با پرچم کمونیستی و مارکسیستی است. ما نه سکتاریست هستیم و نه با سیاستهای سکتاریستی و ضد حزبی چپ فرقه ای و غیر کارگری میانه ای داریم. اتحاد عمل برای ما امری هویتی نیست. هر اقدامی که جمهوری اسلامی را در سرکوب اعتراضات آزادیخواهانه عقب براند، هر اقدامی که طبقه کارگر و چپ بطور کلی و کمونیسم و طبقه کارگر و سوسیالیسم را بطور اخص تقویت کند، از نظر ما اقدامی مثبت است و بعنوان یک حزب سیاسی در این راستا عمل میکنیم. حزب اتحاد کمونیسم کارگری همواره نیروهای کمونیستی کارگری و جنبش طبقه کارگر را به اتحاد حول سیاستهای کمونیستی و طبقاتی در مقابل سیاستهای ارتجاعی کمپ راست و جریانات غیرکارگری و ضد حزبی که طبقه کارگر را در مقابل بورژوازی از تحزب و تشکل محروم میکنند فراخوانده است و برای آن تلاش میکند. موفق و پیروز باشید.

کاوه صدیق
یک بام دو هوا شگرد تازه سازمان ملل در برخورد با پناهندگان!
مدتی است که پناهند گانی که کلیه مراحل قانونی خود را به اتمام رسانده اند وباید به کشور سوم پرواز میکردند، در یک دو راهی که هر دو ظاهرا به بن بست ختم میشود گیر کرده اند. تعداد شش نفر در حال حاضر در شهر وان ترکیه دچار این مشکل شده اند که بی شباهت به شکنجه های روانی رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران  نیست. این انسانها چون آوارگانی هستند که در کویری بی آب خود را به هر دری میزنند. در صورتی که ظاهرا تمام درها به رویشان بسته شده نا امید و خسته پس از سالیان سال تحمل رنج و مشقت که بتوانند در یک نقطه امن دنیا به یک زندگی بهتری برسند. در نتیجه مراجعات مکرر به امنیت و یو ان  برو بیاها و پاس دادن ها روح و جسمشان را خسته کرده اند. دلیل ندادن مجوز خروج از طرف وزارت کشور عدم شناسایی این پناهنده گان به عنوان سیاسی اعلام شده  و طبق بخشنامه باید کیس سیاسی خود را عوض کرده و به عنوان کارگر در خواست پناهندگی بکنند. یعنی آب در هاون کوبیدن. پس از برسیهای لازم معلوم میشود که منشا تمام این مشکلات از یو ان سرچشمه میگیرد. برای رفع این مشکل نوشتن یک نامه از طرف یو ان میتواند سرنوشت این انسانها را عوض کند. در صورتی که یو ان از این کار سر باز میزند، این درخواست کاملا قانونی پناهندگی را رد میکند، چرا که از کارنامه غیر قانونی خود میهراسد. در چند روز اخیر یکی از این پناهندگان تصمیم به خودکشی گرفته بود که خوشبختانه با همدردی رفقایش از این کار منصرف شد. تمام سازمانهای حقوق بشری، تمام مدافعین بدون تبعیض حقوق پناهندگان، گوشه چشمتان را به این نقطه بیندازید! قبل ازاتفاق چاره ای باید اندیشد، تا دیر نشده! به امید رسیدن به یک دنیای بهتر برای همه انسانها!

کاوه صدیق عزیز،
ایستگاه ترکیه با تاریخی از رنج و مبارزه کسانی همراه است که از رژیمهائی مانند جمهوری اسلامی و جوامع اختناق زده و اسلام زده گریخته اند. نامه شما و نامه ها و اخبار مشابه دردآور است. این نامه را برای اطلاع تمام کسانی که شما مخاطبشان قرار داده اید منتشر کردیم. پیشنهاد ما اینست که متشکل شوید. با سازمانهای پناهندگی موجود در ترکیه تماس بگیرید و اقدامی مشترک و وسیع را در دستور بگذارید. از وکلا و نهادهای پیشرو در ترکیه همکاری طلب کنید و با رسانه ها در این زمینه تماس بگیرید. اخبار آنجا و وضعیت را مرتبا به اطلاع برسانید. اینها از جمله راههائی است که امید و اعتماد و تحرک را در میان پناهندگان احیا میکند و در مقابل یاس و سرخوردگی که در تداوم آن فاجعه کمین کرده است مصونیت پیدا میکنید. برایتان آرزوی موفقیت و پیروزی دارم.

ما ملت بدبختی هستیم!
همیشه فکر میکنم ایرانی به جائی نمیرسد. چرا؟ چون هزار فرقه ایم و از همدیگر فرار میکنیم و سایه هم را با تیر میزنیم. در میان چپ هزار فرقه هست. یکی کمونیست کارگری است و اینها چند نوعند. یکی فدائی است. یکی مائویست است یکی طرفدار چگوارا. یکی میگه پست مدرنیست ام و یکی میگه تروتسکیستم. چپ نو و سوسیال دمکرات هم داریم و خلاصه نهضت ادامه دارد! در راست وضعیت بدتر است. همه ناسیونالیست اند اما هزار جور ملی گرا و سلطنت طلب و جمهوری طلب و اسلام خواه و غیره داریم. در میان اینها تعصب از مسلمانان و فرقه های مذهبی قویتر است. از فاشیست تا قوم پرست تا محله پرست تا آریائی ماشاله جنس جوره. خوب وضع تا این باشه چرا جمهوری اسلامی نگران باشه؟ واقعا که ما ملت بدبختی هستیم. به نظر شما نیستیم؟ شما که چپ هستید و کمونیست چرا لااقل شما متحد نمیشوید؟ اگر راست ها سر مال و مکنت دعوا دارند شما که میگید ندارید؟ چرا شما متحد نمیشوید؟ یک دانشجوی ناامید و اخراجی به بهانه واهی.

دوست عزیزم،

ناامیدی البته منشا مادی و واقعی دارد اما پاسخ هیچ دردی نیست. تردیدی ندارم این ناامیدیها وقتی که یک راه حل و پرچم قوی و قابل اتکا بلند شود، جایشان را به امید و تحرک و شادابی خواهند داد و ما به سهم خود تلاش میکنیم در این مسیر قدم برداریم. هیچ جلمعه ای بدون مقاومت تسلیم نمیشود و هیچ عنصر و جنبشی بدون جنگ آخرش تن به تسلیم نمیدهد. نمیخواهم تبلیغات بیمورد کرده باشم اما میخواهم تاکید کنم که در عین واقع بینی و شناخت دقیق وضعیت، کار ما بعنوان کمونیست باید یافتن راه برون رفت و برگرداندن امید و شادابی باشد. ما باید پرچم مقاومت باشیم و کمونیسم کارگری همواره اینگونه خود را تعریف کرده است. وجود تعدد دیدگاهها و گرایشات نظری راست و چپ بخودی خود منفی نیست. از تک صدائی و نظام رستاخیزی شاهی و ولایت فقیهی که بهتر است. در یک جامعه آزاد نمیتوان انسانها را مطابق یک استاندارد واحد قالب زد. اما حتما نکته شما این نیست. شما دارید از ضرورت یک جنبش و یک اتحاد طبقاتی و برای نجات از جمهوری اسلامی صحبت میکنید. این بهترین فرم نکته شماست. بگذارید راست و موقعیت راست را به خودشان واگذار کنیم. بگذارید مردگان سیاست مشغول دفن مردگانشان باشند. طبقه کارگر و سوسیالیسم باید راه خود را در این میان پیدا کند. چون همین راستها که خرخره همدیگر را سر مصدق و شاه و جمهوری و غیره میجوند؛ وقتی که منافع طبقاتی و استراتژیکشان حکم کند مانند یک تن واحد حول مترسکی جمع میشوند تا در مقابل کمونیسم و طبقه کارگر بایستند. همانطور که حول خمینی ایستادند. همانطور که در تحولات و انقلابات دو قرن اخیر ایستاده اند. اما تا به چپ مربوط است عده ای به موزه های تاریخ متعلق اند. مائویسم و سنت چریکی در ایران سرمایه داری قرن بیست و یکمی بیش از بیربط اند. چپ نو و سوسیال دمکراسی در ایران نهایتی جز جمهوریخواهی شبه دو خردادی و توده ایسم ندارد و نمیتواند خود را از بستر اصلی جنبش ملی اسلامی تفکیک کند. خیلی زحمت بکشند و نیمچه سکولار بورژوا شوند بالاخره در دنیای امروز باید خود را با همان راست جهانی و استراتژی نظم نوینی وفق دهند. پرچمداران دمکراسی را در دنیا ببینید کجا ایستاده اند. پست مدرنیستهای ایرانی با شکست دو خرداد دکانشان تخته شده و بقول شما تا محله پرستی و قوم پرستی و عزیزمداری اسلام کار بیشتری نمیتوانند بکنند. اینکه این ارتجاع محض را قالبی تئوریک و دانشگاهی بدهند یا نه در ماهیت آن تفاوتی ایجاد نمیکند. در مورد تروتسکیسم مسئله کمی فرق میکند. تروتسکیسم تاریخا محصول نقد دمکراتیک حکومت استالین است. تروتسکیسم بدون وجود استالینیسم و آن نظام معین معنی ندارد و به یک فرقه درخود تبدیل میشود و در همه جای دنیا شده است. تردیدی نیست که شخص تروتسکی از عناصر مهم انقلاب اکتبر است و دیدگاههای او در دوره ای به یک ترند تبدیل شد اما هیچ جا این دیدگاهها منشا تغییری اجتماعی در جهان نشد و با تحولات سیاسی خاصی جوش نخورد. در ایران هیچوقت تروتسکیسم به یک جریان نیمه مطرح و قابل محاسبه تبدیل نشد. حتی در دوره انقلاب 57 که هنوز بلوک شرقی وجود داشت و نقد دمکراتیک و نه سوسیالیستی آن نظام خود را در نظریات تروتسکیستها منعکس میکرد، نتوانست به جریانی در حد حزب رنجبران هم شکل دهد. بهترین نمونه اش جریان بابک زهرائی شد که معرف حضور نسل انقلاب 57 است. تروتسکیسم برای جنبش کارگری و سوسیالیستی امروز حرفی برای زدن ندارد. میتوان در این زمینه بیشتر و مشخص تر حرف زد. کمونیسم کارگری اما موقعیتش متفاوت است. این جنبشی است که نقد مارکسیستی و کارگری به نظام سرمایه داری و بردگی مزدی را بلند کرده است. اگر جنبشهای دیگر موسوم به سوسیالیستی و چپ در پایان راه خویش اند و افقی بویژه با پایان بلوک شرق ندارند، کمونیسم کارگری اما در آغاز راه است و نقد عملی و اجتماعی کارگر صنعتی به دنیای معاصر است. در هر جنبش آزادیخواهانه در ایران نفوذ عقاید این جنبش را میتوان دید. موقعیت تشکیلاتی فعلی کمونیسم کارگری از معضلات کنونی این جنبش است که تلاش ما اینست به آن فائق آئیم. مستقل از اینکه رگه های فکری در چپ چه تنوعی دارند، جنبشهای اجتماعی اصلی جامعه بستری هستند که این رگه ها را در خود جای میدهند و سنت سیاسی و طبقاتی شان را تعریف میکنند. جدال این جنبشها یعنی جنبش راست پروغربی، جنبش ملی اسلامی، و جنبش کمونیسم کارگری با تمام تنوعاتش مسیر سیاسی آینده ایران را رقم میزنند. ما در این زمینه ادبیات مفصلی داریم. توصیه میکنم به آن مراجعه کنید. سوال اصلی امروز نه ضرورتا اتحاد جریانات و گرایشهائی که خود را چپ میدانند بلکه پرچم و آلترناتیو طبقاتی ای است که بعنوان راه حل کارگری و سوسیالیستی در مقابل کل راست قد علم کند. زمینه اجتماعی عروج این جریان گرایش سوسیالیسم کارگری است که وحدت طبقه کارگر و راه حل آزادی کل جامعه را به مرکز سیاست و جدال قدرت سیاسی ببرد. این امری است که ما برای آن تلاش میکنیم و در این راه دست هر سوسیالیست و مارکسیستی را که در این هدف اجتماعی و طبقاتی خود را شریک میداند میفشاریم. موفق و پیروز و امیدوار باشید. *

شماره 12
لطفا کاری بکنید!
با سلام خدمت خانم شهلا نوری عزیز و سایر دوستان در سایت کانون زنان ایرانی برحسب وظیفه گفتم ایمیلی بزنم و شرح کوتاهی از طرح تشدید امنیت شلاقی! بنویسم که سه روز زودتر درحال اجرا شدن است. باید عرض کنم متاسفانه زن های حزب ا للهی و بسیجی بیسیم به دست و چماق به دست کمین میکنند و آمار دختران را به گشت های ارشاد و ماموران اسلحه به دست مرد میدهند و متاسفانه موج شدید دستگیری دختران جوان همراه با ضرب و شتم  سه روز زودتر از اعلام سردار طالبانی رادان شروع شده و جوانان رو مثل حیوان داخل خودرو های قفس دار میندازند و تعهد و سو سابقه برایشان درج میکنند. من در حدود نیم ساعتی که در میدان صادقیه تهران بودم چیزی حدود 100 نفر رو دستگیر کردند و خدا رو شاهد میگیرم اینهایی که دستگیر کردند به هیچ وجه حجاب یا لباس غیر عرف و کوتاه و یا موی بیرون زده نداشتند و فقط نوعی زهر چشم گرفتن بخاطر همراهی با تبلیغاتی که این روزها درباره زنان در تلویزون براه انداختند مبنی بر خانه نشینی زن و رسیدن به امور منزل درست مثل دولت کثیف طالبان است. این سردار نادان و طالبانی یعنی رادان با گستاخی تمام دختران را فاحشه مینامد و پسران را اراذل و اوباش!!!
کاری بکنید لطفا
  کارشان از چند تار مو گذشته و بی جهت دخترانی که حجاب معمولی دارند و بدحجاب هم نیستند را برای زهر چشم گرفتن از بقیه به زور داخل خودرو های قفس دار میکنند. من خودم امروز شخصا در میدان پونک شاهد ضرب و شتم یک دختر که برای نجات دوستش التماس میکرد بودم و مامور کثیف مرد با چکمه به ساق پای دختر جوان کوبید و وی رو نقش بر زمینش کرد. متاسفانه به هیچ وجه اجازه فیلمبرداری و عکس برداری داده نمیشود. لطفا کاری بکنید. این ها درحال سرکوب شدید و حبس و شلاق و ایجاد ارعاب و وحشت در بین دختران هستن. مهدی کیا

مهدی عزیز،
عین گزارش و ای میل شما را منتشر میکنیم. این صحنه ها شنیع و غیر قابل تحمل اند و متاسفانه هر روز در سایتهای اینترنتی هم پخش میشوند. بدن جوانی که زیر شکنجه کشته شده و نمایش این صحنه ها و عکسهای اعدام ها در ملا عام، هدفش اینست که همه ما را به کنج انزوا براند و ساکت کند. باید کاری کرد. تردیدی دراین نیست. تمام تلاش ما اینست که تحرکات و اقدامات تاکنونی به موجی گسترده و موثر تبدیل شود. سیاست حزب اتحاد کمونیسم کارگری تلاش برای سازماندهی و ایفای نقش برای یک اقدام و فشار گسترده و سراسری در خارج است که این اوضاع را بتواند متوقف کند. مردم حق دارند هرطور که میخواهند لباس بپوشند. این به کسی ربطی ندارد. واژه "بدحجاب" را باید برای همان اسلامیون مرتجع گذاشت که هنوز با این همه پیشرفت بشر، لباس و موی زن چهار ستون دینشان را میلرزاند. هنوز رژیم قادر نشده است به مردم پیروز شود و هنوز مردم تسلیم نشده اند و در یک مقیاس جمعی مقاومت میکنند. ناظر این اوضاع بودن و از تحقیر و سرکوب گفتن و محکوم کردن صرف این اعمال شنیع و ضد انسانی، دردی از کسی دوا نمیکند. باید تعرض کرد و نیروی وسیعی را علیه جمهوری اسلامی به میدان کشید. باید سیاست شان را شکست داد و اهداف شوم شان را ناکام گذاشت. ما با تمام قدرت در این زمینه تلاش میکنیم و همگان را به تلاش مشابه و فوری دعوت میکنیم. پیروز باشید.

آخرش چی شد؟
آقای دانشور سلام و سوالی دارم. من از طرفداران جنبش هموسکشوالها هستم. شاید دلائل شخصی هم دارد. بحث شما را دنبال کردم و نظرات دوستان دیگر که انتقادی مطرح کردند نیز خواندم. حزب سابق شما هر سال در سوئد در مراسم پراید کمک مالی جمع میکند و در مورد موقعیت همجنسگرایان در ایران افشاگری میکند. فکر نمیکنم شما مخالف باشید چون خودتان هم در این زمینه فعالیت کردید. اما شما میگوئید این جنبشی ارتجاعی است و دوستان دیگر در حزب کمونیست کارگری نوشتند که جنبشی مترقی است. نتیجه این بحث چیست؟ بالاخره این جنبش ارتجاعی است یا مترقی؟ ما باید چگونه با این بحث برخورد کنیم؟ دوست شما داریوش

داریوش عزیز،
من نظر رسمی در حزب کمونیست کارگری مبنی بر مترقی بودن جنبش هموسکشوالها و دفاع از تمامیت آنچه که این جنبش میگوید ندیدم. آنچه در پاسخ مطلب من مطرح شد توسط یک کادر حزب بود که باید بعنوان نظر شخصی تلقی کرد. هرچند دوستان دیگر در حزب کمونیست کارگری این موضع را رد نکردند. با اینحال مادام که سیاستی رسما توسط نهادهای سیاستگذار یک جریان مطرح نشده است، نمیتوان از آن بعنوان سیاست رسمی نام برد و در چهارچوب نظر شخصی قرار میگیرد. اما این جنبه مهم مسئله نیست و مسئله مهم متد برخورد کمونیستها به جنبشهای اجتماعی، و تفکیک بحث نفی ستم از هویتی سیاسی است که بنام این ستم بپا شده است. در اینمورد من در مطلبم توضیح داده ام. اینجا فقط تاکید میکنم که این بحثی در قلمرو داشتن حق انتخاب و نفی وجود تمایلات جنسی متفاوت نیست. همینطور بحثی در زمینه عدم دفاع از حقوق انسانی شهروندانی که هموسکشوال هستند نیست. کمونیسم بعنوان جنبشی برابری طلب و جنبشی که خواهان الغا هر نوع تبعیض است، برای تعریف حقوق انسانی و اجتماعی از هویت قسمتی و "صنفی" و کاذب انسانها شروع نمیکند. نقطه عزیمت ما هویت عام انسانی و انسان در ظرفیت جمعی و فردی است. ناسیونالیست بودن یا سیک بودن یا مذهبی و هموسکشوال بودن کسی، مبنای تعریف حقوق فرد یا افراد و یا مبنای نفی حقوق فردی و اجتماعی کسی نیست. همینطور افشا جمهوری اسلامی و هر نهاد و قدرتی، که با اعدام و شکنجه سراغ بخشی از شهروندان جامعه به هر دلیلی میرود، و جنگیدن برای سرنگونی آن یک گوشه از مبارزه وسیعتر ما برای به کرسی نشاندن آزادی و برابری انسانهاست. موضوع اینست که ما برای استیفای آزادی مذهب و رفع تبعیض از کسانی که خود را متعلق و یا منتسب به یک مذهب میدانند، پرچمدار و مدافع مذهب دیگری نمیشویم. بلکه در عین مبارزه با جمهوری اسلامی علیه هر نوع مذهب مبارزه میکنیم و آزادی قسمتی "غیر مسلمان" را نیز در آزادی بشر از مذهب و پایه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مذهب میدانیم. ما لازم نمیبینیم که برای مبارزه با ستم ملی و نفی آن، ناسیونالیست و فدرالیست دو آتشه شویم و جنبش توجان ها و آرکان ها و موسولینی های "وطنی" را به مردمی که به نام "ترک" و "کرد" و "بلوچ" تحت ستم قرار گرفته اند بفروشیم. در برخورد به جنبش هموسکشوال نیز، کمونیستها براساس همین دیدگاه و متد است که خواهان رفع تبعیض فوری از شهروندانی اند که براین اساس مورد تبعیض قرار گرفته اند. ما برای اینکار لازم نیست به جنبش  هموسکشوال بپیوندیم. تا چه رسد به این که آنرا جنبشی ترقیخواه ارزیابی کنیم! کسی که میگوید این جنبش مترقی است و ترقیخواه است، باید اول کمونیسم و مارکسیسم را کنار بگذارد و زیر پرچم وحدت و آشتی طبقاتی به صف شود. دوستان ما متوجه نیستند که چه میگویند و دو سطح کاملا متفاوت در بحث را قاطی کردند؛ یعنی مقابله با ستم و تبعیض را با قبول چکی جنبش هموسکشوال و اهداف سیاسی آن یکی گرفته اند و برای دفاع از دومی برایمان توضیح میدهند که ستمی در جریان است و باید با آن مبارزه کرد!؟ گوئی صورت مسئله عوض شده است. 
بگذارید مثالی بزنم؛ اخیر در سوئد هم مراسم پراید برگزار شد. کارنوال جالب و شادی است و مردم هم از این کارنوال حسابی استقبال کردند. وقتی به صف تظاهرات نگاه میکنید صحنه های جالبی را میبینید؛ احزاب محافظه کار، سوسیال دمکرات، لیبرال، چپ، محیط زیست، اتحادیه کارگری، پلیس، معلمان، پزشکان، خانواده های برخی از آنها با پرچم و آرم خود و با شرکت وزرا و لیدرهای احزاب و شخصیتهای سیاسی و هنری پشت سرهم رژه میروند. اینها و در یک قدم آنطرف تر، هرکدام جائی مشخص را در سیاست و جامعه دارند. پلیس کارش روشن است و لابد توضیح لازم نیست. احزاب چپ و راست و اتحادیه کارگری این جوامع علیرغم نزدیکی و دوری شان به هم در یک صف واحد رژه میروند. اشتراک همه شان اینست که هموسکشوال و بی سکشوال و ترانس اند. اختلافشان موقعیت اجتماعی و طبقاتی و سیاست شان است. حال چگونه "این جنبش مترقی است"؟ خود اینها همدیگر را در یک سنت سیاسی و جنبشی نمیبینند. لابد از نظر گوینده این ادعا "مترقی" است و اختلافی با آن حس نمیکنند! حتی اگر شرکت کنندگان رژه هموسکشوالها جملگی چپ هم بودند، در این واقعیت تغییری ایجاد نمیکرد که قائل شدن و ایجاد هویت براساس تمایل جنسی برای بخشی از انسانها امری ارتجاعی است. یک عده آمدند و از خصوصی ترین امر زندگی شان هویت متمایز ساخته اند و هر روز این تمایز را به دیگران خاطرنشان میکنند. ما با این مخالفیم نه با آزادی افراد  بزرگسال در تعیین نوع رابطه جنسی. به نظر من مقابله قاطع با هر نوع تبعیض براین اساس مشروع و آزادیخواهانه است اما هویتی که این جنبش خلق و تبلیغ میکند هویتی ارتجاعی است.

ناامید شدم!
سیاوش عزیز، مقاله کورش مدرسی در مورد شکست ناسیونالیسم ایرانی خیلی ناامیدم کرد. نمیدانم تحلیل اش درست است یا غلط. اما اگر شکست خوردیم یعنی مردم شکست خوردند، وضعمان در آینده نزدیک خیلی بد میشود و دوباره توده ای اکثریتی ها همه جا سردرمیآورند. نظر تو چیه؟ من هیچوقت به ناسیونالیسم ایرانی تا این حد فکر نکرده بودم که مردم ایران طرفدارش بودند و حالا زانوی غم بغل گرفتند. اما از اینطرف هم چپ بطور کلی حضور دلگرم کننده ندارد. واقعا موضوع چیه؟ جمهوری اسلامی اگر برنده همه چیز شده نباید منتظر کشتار دیگری مثل 67 باشیم؟ فکر کردن به اینها ناامیدترم میکند. قربانت، سعید

سعید عزیز،
مطلب کورش مدرسی را من را هم خواندم. پاسخی مختصر در باره آن نوشته ام که در همین شماره منتشر شده است. لطفا همین مطلب را بعنوان نظر و پاسخ من بخوانید. پیروز باشید.

موازین نشریه شما چیست؟
سلام دوست عزیز. آیا در نشریه شما میتوان مطالب سوسیالیستی چاپ کرد یا نشریه فقط برای حزب است؟ موازین شما بعنوان سردبیر چیست؟ ارادتمند، حجت پور- تهران

دوست عزیز،
یک دنیای بهتر نشریه ای از حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. مسئولیت مقالات با نویسندگان آنست. مواضع حزبی را ارگانهای حزبی در قطعنامه ها و بیانیه ها و اطلاعیه ها بیان میکنند. سردبیر در قبول و رد و تلخیص مطالب دریافتی آزاد است و هر مورد را قبل از انتشار به اطلاع نویسنده میرساند. در عین حال یک دنیای بهتر ابزاری است برای کمونیست کارگریها و سوسیالیستهائی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپائی جامعه ای سوسیالیستی مبارزه میکنند. به این معنی نشریه تلاش میکند جنبه سازمانگرانه و انتقادی کمونیسم را رکن مهم کارش قرار دهد. این نشریه به همین اعتبار برای جنبش سوسیالیستی و کارگری باز عمل میکند. در این چهارچوب اگر مطلبی دریافت کنیم که انتشار آن را مفید تشخیص دهیم، حتما اینکار را میکنیم، منافع جنبشی برای ما ارجح بر منافع حزبی است. امیدوارم به نکته و سوالاتان پاسخ داده باشم و همینطور مایل به خواندن  مطالب سوسیالیستی شما هستم. موفق و پیروز باشید.

به جمهوری اسلامی خدمت نکنید!
آقایان و خانمهای محترم. شما وقتی به ناسیونالیسم و هویت مشترک ملی مردم حمله میکنید و عقاید شخصی و مذهبی دیرینه مردم را زیر باد انتقاد میگیرید فکر میکنید چه اتفاقی میافتد؟ هم مردم را از خود دور میکنید و هم آنها را به هویت و قدرت جمعی شان بدبین میکنید. آیا در این وسط جمهوری اسلامی نفع نمیبرد؟ آیا شما ناخواسته به جمهوری اسلامی خدمت نمیکنید؟ سو تفاهم نشود غرض اینست که درک شما از تاکتیک غلط است. شما اگر جامعه ای آرمانی هم بخواهید باید اول سرمایه داری و دمکراسی به اندازه لازم رشد کرده باشد. چطور در کویر اسلام میخواهید سوسیالیسم بپا کنید؟ اگر درست نگاه کنید میبینید ناسیونالیسم امروز بسیج کننده ترین و نجات بخش ترین ایدئولوژی است و شما با این بحث ها مردم و خودتان را از آن محروم میکنید. خواهشمندم اهل بحث و نظر این نکته را برای کمونیستها توضیح دهند و در این بحث مشارکت کافی کنند. شما هم فکر کنید. یک میهن پرست دمکرات.

"میهن پرست دمکرات" عزیز،
تز شما مقداری عجیب است و ابدا ربطی به درک درست از تاکتیک و سیاست ندارد. بحث شما مثل اینست که بگوئیم؛ آگاهی بیمار به نوع بیماری اش باعث مرگ و یا بدتر شدن مریضی اش میشود! اگر این حکم درست بود باید کل علم پزشکی را ملغی اعلام میکردیم! مذهب و به قول شما "عقاید دیرینه مردم" و یا "ناسیونالیسم و هویت مشترک ملی"، دو بیماری مسری و خطرناک اند که اتفاقا بیمار باید از وجود این ویروسهای اپیدمیک در زندگی خویش و راه مقابله با آن آگاه و مصون باشد. "هویت مشترک ملی" چیزی نیست جز انعکاس تجارت و بازار داخلی برای سرمایه دار در هر کشور. این هویت جعلی است، انسانی و همه شمول و "مشترک" نیست، بلکه طوق ایدئولوژیک ناسیونالیسم و جنبش ناسیونالیستی است که برای تامین منافع خود به گردن مردم و طبقه کارگر آویخته است. درست مانند هویت عشیره ای و قبیله ای و سکتی که زمانی به همان اندازه "مقدس" بود و ناسیونالیسم با پروسه شکلگیری دولت- ملت به آن نقطه پایان گذاشت، "ملت و هویت مشترک ملی و تاریخ ملی و فرهنگ ملی و هویت ملی" و خرافاتی از این قبیل نیز پدیده هائی دورانی و تاریخی اند و میتوانند و باید منسوخ شوند. در همین سالها دهها "هویت مشترک ملی" در جنگها و تلاطمهای سیاسی ازبین رفتند و عده ای دیگر درست شدند. پرچمهائی جدید و قدیمی که با این نام برافراشته شدند، و عده ای دیوانه و متعصب زیر آن شعار نابودی همسایه ها را میدهند و میلیونها نفر را با همین نام نابود کردند، همه از صفحات سیاه ناسیونالیسم در تاریخ معاصر است. برای من بعنوان یک کمونیست و مارکسیست براستی ناسیونالیسم نماد عقب ماندگی و تحجر فکری و فرهنگی است. من در ناسیونالیسم و هویت ملی تنها ستم و خون و تعصب و نژادپرستی و بیگانه گریزی و خود محوری ملی میبینم. ناسیونالیسم پرچم سیاسی و ایدئولوژیکی منافع سرمایه داری در بازار داخلی هر کشور و قلمرو رقابت منطقه ای و جهانی است. سرمایه در ماهیت خود ملی گرا نیست، جهان وطن است و هر مانع کسب سود را هرچند قدیمی و "دیرینه" از سر راه جارو میکند. سرمایه بدون بازار جهانی و بدون کارکرد جهانی سرمایه دخل و خرجش راست و ریس نمیشود. به این معنا ناسیونالیسم از زاویه اقتصادی زیر پایش خالی است. آنچه به ناسیونالیسم و پرچم و تبلیغات ضد بشری ناسیونالیستی معنا میدهد، همان تعیین سهم سرمایه داران "وطنی" از کل سود حاصله از کار کارگران در بازار داخلی است. دولت چیزی نیست جز فشرده این تمایل و منفعت در قالب سیاسی و اداری و حقوقی آن. قانون چیزی نیست جز انعکاس این تناسب قوا و تامین کننده اراده طبقه حاکم. فرهنگ و ایدئولوژی حاکم چیزی نیست جز ابزار شکل دادن به منش و افکار و تابوها و تعصبات جاهلانه مردم حول منافع سرمایه. ناسیونالیسم بعنوان جنبش سیاسی، بعنوان گرایش اجتماعی، بعنوان احزاب سیاسی، بعنوان فرهنگ و تاریخ و ایدئولوژی، پدیده ای ارتجاعی و ضد آزادی و برابری مردم است. به همین اعتبار یک وظیفه کمونیسم و طبقه کارگر، که انترناسیونالیسم و هویت جهانشمول طبقاتی و رهائی انسان را هدف خود قرار داده است، مقابله قاطع و بدون توهم با اشکال مختلف ناسیونالیسم در صفوف خود و جامعه است.
تبلیغات ما علیه مذهب نیز از همین منطق پیروی میکند. اگر ناسیونالیسم و میهن پرستی از ابزارهای جدید و طوق ایدئولوژیکی بورژوازی مدرن است، مذهب از تاریکخانه های تاریخ بشری خود را تا اینجا کشیده است و تداوم حیات ننگین اش و حکمت وجودی امروزش را مدیون همین شاهان و دولتهای بورژوائی است. اگر کسانی هستند که مردم را از این باورهای دیرینه و ارتجاعی رها میکنند و دریچه آزادی از مذهب را برایشان میگشایند، باید به آنان صد بار دست مریزاد گفت. وانگهی نقد مذهب و اسلام سیاسی جمهوری اسلامی را زیر فشار میگذارد. معلوم نیست شما چرا نتیجه گرفته اید که نقد ناسیونالیسم و مذهب در خدمت جمهوری اسلامی است؟ شاید از اینرو که اشتراک جنبش ناسیونالیستی با جمهوری اسلامی در نگاه مثبت هر دو به "باورهای دیرینه" مردم و تلاش برای حفظ این بساط تحمیق و سرکوب در خدمت سرمایه است! در مورد بحث تاکتیک همینقدر بگویم که تاکتیک برای کمونیسم با تاکتیک و پلتیک برای سرمایه داران و ناسیونالیستها تفاوت اساسی دارد. این استدلال شما که اول باید سرمایه داری و دمکراسی به اندازه کافی رشد کند و بعد از سوسیالیسم حرف زد، توسط جناح چپ و ناسیونالیسم خلقی و جهان سومی در اشکال فرموله تری هزاران بار تکرار و پاسخ گرفته است. سرمایه داری رشدش را همه جا کرده است. جنبش سوسیالیستی مشروعیت اش را از درجه رشد سرمایه داری نمیگیرد. سوسیالیسم محصول دوران عهد عتیق و فئودالیسم و حکومت مذهب و سلطنت نیست، محصول جامعه مدرن بورژوائی و سرمایه داری است. نقد اجتماعی طبقه کارگر سوسیالیست و جنبش این طبقه برای الغا و نفی این نظام با تمام میراث مذهب و خرافه است که بدرجات مختلف به ارث برده است. ایران جامعه ای سرمایه داری است نه "کویر اسلام" دوره محمد! شما برای خرید سرشیر و ماست و کره سوار خر به ده نمیروید، با اتومیبل از سوپرمارکت ها و فروشگاههای زنجیره ای میخرید! سرمایه داری در جامعه ایران با رفرم ارضی شاه مسلط شد و حکومت ایشان در انقلاب 57 توسط همین کارگران ساقط شد. اما بدلیل نداشتن حزب و برنامه روشن  کارگری قدرت بدست اسلامی ها افتاد. میتوانست بدست طبقه کارگر و کمونیستها بیافتد. امروز هم جنگ برسر سرنگونی این نظام و شکل دادن به آینده است. در این جنگ نه فقط مذهب و دولت اسلامی بلکه نظام سرمایه داری مورد تهاجم است. ناسیونالیستها در مقابل این طبقه و مردم ناراضی حرفی برای زدن ندارند. آنچه شما و نوع شما وعده میدهید، ناکجاآبادی است که در آن قرار است چند نسل دیگر کارگران، برای جبران از کف رفتن منافع بخشی از این طبقه در دوره جمهوری اسلامی، باید جان بکنند و به اختناق سیاسی و تداوم فقر رضایت دهند! اما در همین کشور کارگر و سوسیالیسم تضمین میکند که جامعه ای خوشبخت و مرفه برای همگان از جمله شما "میهن پرست دمکرات" خواهد ساخت. ناسیونالیسم و میهن پرستی را کنار بگذارید، اگر سوسیالیست و برابری طلب نمیشود لااقل سکولار و انسان دوست باشید. خاک که "پرستش" ندارد! 

با حقیقت زندگی میکنم
به عنوان یک عضو سابق حزب کمونیست کارگری ایران اعلام میکنم که خواستیم طبقه را محو کنیم در طبقات محو و حل شدیم. سکتاریسم و فضای تنفر از غیره خودی، الفبا و سر منشا مواضع ما شد. من این شرایط را درست نمیدانم. جامعه به ما اعتماد نمیکند اگر تغییر نکنیم. اگر زیر و رونکنیم، اگر حزب رهبر - سازمانده نشویم. جهان بعد از جنگ سرد و شکست بلوک شرق، کار و وظیفه ما کمونیست ها را به مراتب دشوار تر کرد. مراکز فکری و تبلیغی عظیم در جهان، تبدیل به کانون های کمونیسم گریزی شده اند و حکومت های کارگری و شورایی و تلاش انسان را برای رسیدن به رهایی و برابری را به حرفهای شیرین و رویایی بشردوستان خانه نشین معنی کرداند. با صدور اطلاعیه و آکسیون بازی و تابلوی خبری شدن، این شرایط تغییر نمیکند. بار دیگر چپ با مختصات امروزیش در جهان دست بالا گرفته و ایران و ساختار جنبش های مختلفش هم خارج از این حلقه نیست. هدایت و سازمان دهی این چپ سرگردان در ایران بجز با حضور واقعی و عمل ما امکان پذیر نیست. ما منتظر تحول نمیشویم تحول می آفرینیم. به حزب اتحاد کمونیسم کارگری میپیوندم.

رضا میرفیضی
11/08/07 لندن

 

زنده باد حزب
مسرورم از این که اکنون در كنار جمعی از مبارزین انقلابی که همواره در طی این سالیان هدفی جز مبارزه با زیر پا گذاشتن ارزشهای انسانی از طرف حاکمین اسلامی، حمایت و سازماندهی طبقه کارگر و تلاش برای به وجود آوردن برابری سیاسی و اقتصادی و جامعه ای شاد و مرفه و انسانی را نداشتند، همکاری نمایم. هرچند که سالیان مدیدیست که خود این عزیزان همچون همگان مورد ظلم و ستم واقع گشته و هزارن افسوس که جوانانی مبارز به جرم اعتقاد به این آرمان حقیقی، سرخ و رادیکال به دست جباران جمهوری اسلامی، جان عزیزشان را از دست داده اند. اكنون که قریب ثلث قرن از زمان حکومت توحش اسلامی که در طول تاریخ دنیا نظیر آنان را به خود ندیده در ایران می گذرد، وظیفه خود و هر جوان  آزاده ای  میبینم که  با سازماندهی و دخالتگری برای ساختن دنیایی بهتر و ساختن ایرانی آزاد و مرفه  و برابر تلاش و مبارزه کند. تاریخ از مبارزین و مشخصا کمونیست کارگریها با نام اقلیت خلاف جریان یاد کرده که در عین اقلیت بودن، تاثیر گذار ترین جنبش اجتماعی سیاسی بوده اند، من به این اقلیت میپیوندم و با این شعار که ما، سازماندهی و تلاشمان، رهایی بخش جامعه و ایران خواهیم بود، پا به این عرصه میگذارم.
آزادی، برابری و حکوت کارگری را متحقق خواهیم کرد. زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگری.
 
توحید اقدامی
10/08/07
لندن

رفقای عزیز  رضا و توحید،

به حزب اتحاد کمونیسم کارگری خوش آمدید. درک شرایط امروز جنبش مان و تلاش و دخالتگری برای تغییر اوضاع و عوض کردن صورت مسئله سیاسی کار کمونیسم و طبقه کارگر است. ما نباید منتظر اوضاع باشیم و یا دودستی نیرو و امید مردم را به راست جامعه ببخشیم. ما باید در مقابل شکست طلبی و پاسیفیسم و هر سیاستی که مردم و کمونیسم و مبارزه مستقل را به گوشه صحنه میراند و یا در مقابل این اوضاع بی وظیفه میکند بایستیم. کار ما تشخیص دقیق روندها، دخالتگری در آن و به قول شما آفریدن تحول است. این تحول برای ما پیشاپیش تحکیم رابطه حزب و کمونیسم با جامعه و مردم و برگرداندن امید و اعتماد به راه حل چپ و کمونیستی است. به صفوف مبارزه کمونیستی و انسانی و حزب خودتان خوش آمدید.*

شماره 10
مصطفی از بابل
سلام. من یک دانشجو در یکی از شهر های شمالی ایران هستم. و خودم را سمپات حکمتیست ها می دانم. البته اینجا به دلیل کوچک بودن شهر و جو بد دانشگاه فعالیت نمی کنم. ولی در هر صورت خودم را هوادار می دانم. واقعا وجود این انشقاقات در صفوف چپ دل هر آدم دلسوز به حال این جنبش را به درد می آورد. و خیلی خصوصا ما کسانی که در داخل هستیم را ناراحت می کند. سوال من این است که با توجه به اینکه شما خواهان اتحاد در صفوف کمونیسم کارگری به زغم خودتان هستید، پس چرا به حکمتیست ها نمی پیوندید؟ آیا اختلاف شما با این ها اینقدر عمیق است؟ یک سوال دیگر اینکه آیا کماکان این حزب "حزب آقای مدرسی" و "راست" است؟ به نظر شما درباره مضحکه هخا حکمتیست ها "همکار سردار طلایی" بودند؟ و یا اینکه کل هدف کورش مدرسی این بود که "حزب را به دامن حجاریان بیاندازد"؟ آیا فعالین و دوستداران این حزب طرفدار "سید حسن نصرالله" هستند؟ این اسامی و ادعاها نه فقط از سوی رهبری باقیمانده از حزب کمونیست کارگری، بلکه از سوی شما عزیزان، خصوصا رفیق سیاوش دانشور، به سوی حکمتیست ها پرتاب شده است. من همه نظرات کورش را قبول ندارم. ولی آیا این حرفها دیگر زیاده روی و غیر منصفانه نیست؟ با تشکر. مصطفی از بابل

رفیق مصطفی عزیز،
ما در این احساس شما در مورد انشقاق در صفوف کمونیسم کارگری شریک هستیم و مباحث ایندوره ما تاکیدی براین نکته و تلاشی برای بازسازی این لطمات است. در عین حال حزب ما به خط حاکم در رهبری هر دو حزب نقدهای معینی دارد که رئوس آن در سمینارهای ما و مباحث مختلفی که در نشریه یک دنیای بهتر طرح شدند، آمده است. بحث ما اتحاد براساس "دست دور گردن هم انداختن" نیست. بحث عمیق تر و استراتژیک تر است. همینطور ما توهم نداریم که دیگاهها و خط چپ رادیکال حاکم بر هر دو جریان، بنا به ماهیت و خصوصیات غیر انتقادیش، نمیتواند و قادر نیست منفعت جنبش کمونیسم کارگری را بر منافع حزبی ترجیح دهد و گامی در این مسیر بردارد. مباحث رفقا حمید تقوائی و کوروش مدرسی در مورد پروژه اتحاد کمونیسم کارگری به شکل بسیار گویائی این نکته را منعکس میکنند.

سوال کردید اگر خواهان اتحاد هستیم چرا به حزب حکمتیست نمیپیوندیم؟ بگذارید اینجا من نظر شخصی ام را در این زمینه عنوان کنم؛ من بعنوان یک کمونیست و مارکسیست اگر تشخیص میدادم که حزب حکمتیست رادیکال تر و پیشروتر از حزب کمونیست کارگری است و یا ظرفی است که ساده تر میتوان مبارزه کمونیستی را در آن پیش برد، زمانی که عضو رهبری حزب کمونیست کارگری بودم استعفا میدادم و از حزب حکمتیست تقاضای عضویت میکردم. به همین سادگی و سرراستی. نه نیازی به تشکیل فراکسیون بود و نه تشکیل حزب. زمانی که فراکسیون ما در حزب برسمیت شناخته نشد و تلاش عمومی سیاسی اینبود که یا ما راسا برویم و یا انتقاد علنی نکنیم و فراکسیون را منحل کنیم، حزب حکمتیست کمابیش برخورد یکسانی را به رفقائی کرد که تلاش داشتند فراکسیونی تشکیل دهند و به خط رسمی نقد سیاسی داشتند. در واقع آنچه اتفاق افتاد، علیرغم اینکه هر کدام دیگری را "جناحی از ناسیونالیسم" میداند، منطبق و یکسان شدن سیاست و نگرش و روش شان در برخورد به دو جریان در دو حزب بود که با خط رسمی مخالف بودند. حتی مواضع تدوین شده کمیته رهبری حزب حکمتیست در مورد حزب اتحاد کمونیسم کارگری و استدلال هایشان در مورد فراکسیون ما شباهت و نزدیکی بسیار عجیبی با دیدگاههای رهبری حزب کمونیست کارگری دارد. اینها نه اتفاقی اند و نه سهوی. این مواضع و روشها و منش تشکیلاتی، محصول یک نگرش و متدولوژی واحد است که ما تحت عنوان چپ رادیکال آن را نقد کردیم و ناچاریم جوانب مختلف آن را مجددا نقد و بررسی کنیم. اما نکته ای در بحث شما هست که واقعی است. سه حزب موجود در سطح برنامه و اسناد سیاسی و تاریخ و پروژه های سیاسی و بخشا مواضع سیاسی نزدیکترین جریانات اپوزیسیون ایران به هم هستند. حتی محافل بجا مانده از سنت فدائی و یا جریانات متفرقه سنت جمهوریخواهی و جنبش ملی اسلامی تا این حد اشتراکات متعین ندارند. ما روی این واقعیت دست گذاشته ایم، نقدمان را به روند انشقاق و جدائی گفته ایم و به تفصیل در نشریه کمونیسم کارگری که بزودی منتشر میشود خواهیم گفت. اما دو حزب موجود برشاخ نشسته اند و بن میبرند! هر کدام بقیه را بعنوان کمونیست کارگری برسمیت نمیشناسند و دو دستی به کمپ بورژوازی تقدیم میکنند. رفیق مصطفی عزیز، شما اگر دلسوز این جریان هستید، که من در آن تردیدی ندارم، لطفا به این مواضع غیر کمونیستی و فرقه ای و ایدئولوژیک هم گوشه چشمی داشته باشید.

بحث در مورد کلمات و عباراتی که در بحث سیاسی به اینسو و آنسو پرت شده است، به نظر من بدترین نوع ورود به بحث بررسی انتقادی انشعاب، اینست که انگشت اتهام را به طرف این و آن نشانه رویم و بار مسئولیت را به دیگران پاس دهیم. اگر شما از این مسیر وارد میشوید، که من چنین توصیه ای ندارم، خوبست که تمام ترمها و نکاتی که در این میان طرح شده و بخشا بی تناسب طرح شده را منصفانه ببینید. همه حقیقت را ببینید تا بعد تقسیم کنیم و مسئولیت بپذیریم. قطعا هر کسی مسئول مواضع خودش است و خودش لابد در مورد آن حرف میزند. من یادم نیست که آیا کسی در جریان مضحکه هخا حکمتیست ها را "همکار سردار طلایی" نامید یا نه؟ میشود مراجعه کرد. ما چنین حرفی نزدیم و علیرغم ایراد و نقدی که به متد و تحلیل پاسیف حزب شما در این زمینه دارم، من بکار بردن چنین عباراتی را درست نمیدانم. ما در بحث اتحاد صفوف کمونیسم کارگری این نکته را کتبا و شفاها توضیح دادیم و عنوان کردیم؛ که به سهم خود و بعنوان اعضای درگیر در رهبری وقت حزب، مسئولیت بار انشعاب را بدوش میکشیم و قبول میکنیم. لطفا بقیه هم همین شهامت سیاسی و نقد را جلو بگذارند و مسئولیت بپذیرند. یک بام و دو هوا که نمیشود. نمیشود کسی انشعاب را سازمان دهد و مقصر را یکی دیگر بداند. ما سیاستهای معینی را راست قلمداد کردیم و همانها را نقد کردیم. ما مشوق انشعاب نبودیم. لااقل خود من در آخرین نامه ام عنوان کردم که فراکسیون تشکیل دهید. پلاتفرم و اسنادتان را در مقابل حزب بگذارید. لیست انتخاباتی بدهید. با اینحال من هم بعنوان یک عضو رهبری وقت حزب در این واقعه سهیم هستم و مسئولیت دارم. من هنوز معتقدم که سیاستهای کوروش مدرسی که در پلنوم 16 طرح شد و بعدا در قالب منشور سرنگونی به سیاست حزب تبدیل شد سیاستهائی راست اند. در این زمینه حاضرم هرجائی به تفصیل بحث کنم و نشان دهم که چرا این سیاستها کمونیستی نیستند. این چه ایرادی دارد؟

پرسیده اید که "اینکه کل هدف کورش مدرسی این بود که "حزب را به دامن حجاریان بیاندازد"؟ آیا فعالین و دوستداران این حزب طرفدار "سید حسن نصرالله" هستند؟ " و اینکه من خصوصا این نکات را گفته ام! نه من، و تاجائی که بیاد دارم کسی دیگر، عنوان نکرد که "فعالین و دوستداران این حزب طرفدار "سیر حسن نصرالله" هستند". این حقیقت ندارد و بیشتر یک ضد تبلیغ است که بگوش شما رسیده است. من در مطلبم متدولوژی ناسیونالیسم ضد امپریالیستی در برخورد به جنگ لبنان را نقد کردم و به اشتراک مواضع کورش مدرسی با جریاناتی نظیر حزب کار ترکیه و تروتسکیستها اشاره کردم. آیا این از نظر شما در بحث سیاسی مجاز نیست؟ اتفاقا بحث من اینست که بدنه کادری کمونیسم کارگری بدرجات مختلف در دو حزب با این دیدگاهها توافق ندارند. مباحث بعدی در حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری این را نشان دادند. رفیق مصطفی عزیز، بیائید منصف باشیم و امر و منافع جنبش مان را روی میز بگذاریم. دیدگاه انتقادی کمونیسم کارگری را احیا کنیم و به اشتباهاتی که در این پروسه دسته جمعی مرتکب شدیم انگشت بگذاریم و تلاش کنیم که این لطمات را بازسازی کنیم. به نظر من تقسیم ملامت از یکسو و از خود متشکری چپ رادیکال از سوی دیگر، سرسوزنی با منش و روش انتقادی و پیشرو کمونیسم کارگری نمیخواند. اگر کسی واقعا برای این جنبش دل میسوزاند و مثل شما از این رویدادها بدرست ناراحت است، باید راه حل سیاسی جلو بگذارد. آینده کمونیسم در ایران به موقعیت جنبش ما گره خورده است. منافع حیاتی این جنبش باید مبنای حرکت ما و سیاست ما باشد. ما به سهم خود تلاش کردیم و به عناوین مختلف این تلاش را ادامه میدهیم. اما کار ما در عین حال اینست که کمونیسم کارگری را مجددا در راس مبارزه برای آزادی و برابری و در موقعیت رهبر جنبش سرنگونی قرار دهیم. کار ما اینست که سنتهای این جریان را احیا و تقویت کنیم و در ماتریال انسانی این جنبش در داخل و خارج ایران را سازماندهی کنیم. کار ما اینست که با فرهنگ متعصب و فرقه ای چپ رادیکال دربیافتیم. پیشروی کمونیسم کارگری در گرو نقد دائم این سیاستهاست. ما در جنگ ملامت و خود زنی شرکت نمیکنیم، در عین حال این شهامت سیاسی را داریم که بعنوان کمونیستهای دخیل در یک روند سیاسی مسئولیت بپذیریم و از مواضع سیاسی و نقدهای اصولی مان دفاع کنیم. موفق و پیروز باشید.

سروش آزادی
ادامه بحث کمونیسم به زبان ساده، سروش آزادی و سیاوش دانشور

فقط مرد ها بخوانند
غیرت
در این مقاله سعی ندارم ثابت کنم روابط جنسی آزاد گناه نیست. و آن را به مقاله دیگری وا می گذارم. در این جا فرض را بر این می گذاریم که روابط جنسی آزاد گناه و حتی گناهی بزرگ است و بر این اساس بحث را پیش می بریم. اگر فردی با اختیار خود بخواهد گناهی مرتکب شود که اولا به دیگری آسیبی نرساند و دوما شخص در سلامت روانی کامل باشد، آیا ما حق داریم جلوی او را بگیریم؟ جواب منفی است. اگر کسی بخواهد کسی را به قتل برساند جلویش را می گیریم چون دارد حقوق دیگیری را پایمال می کند. یا اگر جلوی فردی که خود کشی می کند را می گیریم به خاطر عدم سلامت روانی اوست. بیاید فرض کنیم برادر شما می خواهد با کسی رابطه جنسی برقرار کند. شما با او مشورت می کنید و او را نصیحت می کنید که این کار را نکند. اما اگر خواست این کار را بکند آیا شما حق دارید او را به زور از این کار باز دارید؟ و اگر ممانعت کرد او را مضروب یا مقتول کنید؟! کاری به قوانین اسلام ندارم. نظر خود شما را می خواهم. می دانم جواب شما منفی است. می گویید خودش عقل دارد. حالا بیاید مثال را کمی عوض کنیم فرض کنید خواهر شما می خواهد رابطه جنسی آزاد ایجاد کند. آنوقت چه؟ آیا حق دارید او را بزنید یا در شرایط حاد تر به قتل برسانید؟!! با این عنوان که باید به وظیفه ام که همان غیرت است عمل کنم؟ مگر او خودش عقل ندارد؟!! این وظیفه غیرانسانی چه طور به شما محول شده؟ منشا این رفتار ریشه در قوائد اسلامی دارد. اسلامی که زن را ضیف العقل می داند. و اداره امرش را به مرد سپرده! اسلام از احساسات ما سوء استفاده کرده. اگر فرض کنیم روابط آزاد جنسی گناه است چرا من باید تاوان گناه خواهرم را بدهم؟ مثلا بگویند خواهر فلانی با بهمانی رابطه سکسی دارد؟ خوب به من چه؟! مگر خودش اسم ندارد؟ مگر خودش عقل ندارد؟ بگویند فلان دختر با فلان پسر رابطه جنسی دارد.(هر چند همین حق را هم ندارید) این طور حق من پایمال می شود و من به جرم گناه نکرده پشت سرم حرف ها زده می شود و محکوم می شوم که بی غیرتم یا بخار ندارم! اینجا از جمله مواردی است که علاوه بر حقوق زن حقوق مرد هم پایمال می شود و مرد هم تحت این شرایط دست به اعمال خشونت بار می زند (که البته حتی تحت فشار هم نباید دست به این اعمال زد و انسان تحت فشار هم باید انسانیت خود را حفظ کند)

سروش جان،
جواب خودت کامل است. من کامنتی ندارم. فقط این را تاکید میکنم که "غیرت و بخار" و امثالهم، محصولات جامعه مردسالار است و به دوران کلاه مخملی ها و فرهنگ لومپنیزم اسلامی تعلق دارد که امروز هنوز برای باز تولید تعصب و جهات مصرف دارد. کمونیستها و انسانهای پیشرو باید عارشان بیاید که با این کلمات خود و حرکت و اصولشان را بسنجند و تبئین کنند.

انتر ناسیونالیسم به معنای غربیزه شدن نیست
گفتید منشا سوسیالیسم غربی است .من پا را فراتر می گذارم واین سوال را مطرح می کنم: مگر تمدن غرب خودش را روی شانه تمدن شرق نساخت؟ پس سوسیالیسم محصول غرب نیست محصول تمدن بشری است. گفتید من متعلق به تمدن حال حاضرم و درنتیجه محصول کارخانه غرب. جوابم منفی است من محصول بشریتم نه تنها بخشی از آن به نام غرب! یک مثال ساده بزنم اگر فردا شما پیروز شوید آیا حق دارید بگویید کمونیسم کارگری شرقی است چون منصور حکمت شرقی بود و کاری کرد که مارکس نتوانست بکند! اما در مورد زبان با تو موافقم زبان به خودی خود بی ارزش است . مفهوم به آن ارزش می دهد اما یک سوال از شما دارم. چرا نرفتید برای مردم نیجریه حزب بزنید؟ مگر غیر از این است که مردم ایران حرف شما را بهتر می فهمند؟ من می گویم به جای معذرت می خوام نگویید: ساری. به جای تجربه پذیر نگویید: پراتیک پذیر! تا مردم حرف شما را بفهمند.

جواب؛ من یک اصل کلی را بجای جزئیات عنوان میکنم و آن اینست که کسی که میتواند مسائل پیچیده را در فرمی ساده عنوان کند، به کار خودش مسلط است. این را میفهمم که مباحثی را نمیشود زیادی ساده کرد چون مفهوم خود را از دست میدهد. اما بطور کلی در تبلیغات و بحث سیاسی، بویژه وقتی جامعه مورد خطاب است، باید زبان شیوا و ساده را برای تشریح مسائل بکار برد. من جائی به ترم " پراتیک پذیر" برخورد نکردم و فکر میکنم این ترم با تجربه پذیر زیاد مفهوم نیست. اما واژه دخالتگر و عمل انسانی برای پراتیک که مورد استفاده و تاکید مارکس است واژه هم معنی و مفهومی است.
در بحث قبلی من در مورد منشا غربی سوسیالیسم اشاره داشتم و نه منشا و تاریخ تمدن در شرق و غرب. همینطور تاکید کردم که سوسیالیسم امری جهانی و بشری است. تاکید کردم که ما جزو "سوسیالیستها" ئی نیستیم که دعوا و تضاد شمال و جنوب و شرق و غرب راه میاندازند. این دیدگاهها پست مدرنیستی و سطحی اند. سوسیالیسم و کمونیسم نهایت پیشرفت بشر است. نقد و جنبشی اجتماعی است که کارگر علیه این نظام دارد و مدتهاست که همه جای جهان این جنبش بعنوان جنبشی انترناسیونالیستی و کارگری شناخته شده است. هرچند آوار کمونیسم روسی و مائوئیسم و غیره این تصویر را خدشه دار کرده است و ما باید در احیا آن همواره بکوشیم. اگر فردا کمونیسم کارگری پیروز شد، که باید این اگر را به یک احتمال واقعی تبدیل کنیم، اعلام میکنیم که بشریت در ایران پیروز شده است و کارگران جهان باید این الگوی آزادی قرن بیست و یکمی را دنبال کنند. سوسیالیسم پاسخ بشریت امروز در مقابل بربریت سرمایه  است. نکته ای را هم اضافه کنم؛ متولد شدن در یک جغرافیای معین ضرورتا مهر "شرقی یا غربی" را نباید بخورد. کم نیستند کسانی که در شرق بدنیا آمدند اما متاثر از روندهای فکری و فرهنگی شرق نیستند و برعکس آنهم صادق است. انسان امروز دنیای سرمایه داری، واقعا هویت ملی به معنی وسیع این کلمه و مشتقات من درآوردی آن را ندارد. چون نیازها و معیشت و مصرف و تولیدش جهانی است و لاجرم هویتی جهانی و انسانی دارد. هرچند در فلسفه و ایدئولوژی و فرهنگ و سیاست امروز تلاش اینست که این طوق ملی و دکان سیاسی اش باز نگهداشته شود.
پرسیدید چرا نرفتید برای مردم نیجریه حزب بزنید؟ مگر غیر از این است که مردم ایران حرف شما را بهتر می فهمند؟ بخشا درست است. نه صرفا بخاطر زبان، بلکه به این دلیل که حوزه نفود کمونیسم امروز بدوا جغرافیاهای کشوری است. به این دلیل که با سنت و کارکرد جنبشهای اجتماعی و سنتهای سیاسی درگیریم و آشنائی داریم. طبقه کارگر نمیتواند همزمان در همه جای دنیا انقلاب کند که حزبش هم جهانی باشد. طبقه کارگر بدوا در هر کشور باید حسابش را با بورژوازی در آن کشور صاف کند. بنابراین کمونیستهای هر کشور معین باید حزب کارگری و کمونیستی شان را برپا کنند. کمونیسم سنتا یک جنبش و افق واحد کارگری بوده است که در هر کشور، به زبان خودش و با شرایط اجتماعی و نقاط مساعد و نامساعد خودش، یک امر واحد را پیش میبرده است.

شورا ها
در پاسخ نامه ام از شوراها   گفتید. طرزعمل این شورا ها چگونه است. برای مثال در یک کارخانه مدیر به وسیله انتخابات معین می شود و معاون با انتساب مدیرمشخص می شود؟ در اینصورت چاپلوسی برای کسب منصب همچنان باقی است. اما اگر همه مقامات توسط انتخابات تعیین شوند، خود برگزاری انتخابات موجبات ایجاد بورکراسی را فراهم می کند.

جواب؛ شوراها در اساس چیزی نیستند جز مکانیزمی برای اعمال اراده و دخالت مستقیم و مستمر شهروندان. دقیقا برخلاف پارلمان و دمکراسی نیابتی که امکان دخالت مستقیم و مستمر را منتفی میکند. شورا برخلاف پارلمان و نظام پارلمانی آزادتر، غیر بورکراتیک، در کارکرد ساده تر و در محتوا پیشرفته تر است. در پارلمان و نظام پارلمانی سیاست تبدیل به حرفه و سیاست بازی به یک شارلاتانیزم و فن دروغگوئی تبدیل میشود. چون پارلمان قالب مناسب مناسبات اقتصادی ای است که بر دروغ و ریا و تفاوت طبقاتی و استثمار متکی است. بورکراسی ضرورتا از مدل اداری و سیاسی در نمیاید، بلکه از نیاز روش حکومتی بورژوازی و حرفه ای شدن سیاست و اداره مملکت و نخبه گرائی نتیجه میشود. بورکراسی هیچ جا با یک دستورالعمل از بین نمیرود، بلکه شرط و جز لازم این نظام است و مرتبا خود را در اشکال نوینی بازتولید میکند. به درجه ای که تقسیم کار در قلمرو اقتصاد گسترش می یابد، به همان درجه نظام سیاسی و اداری جامعه در لایه های تو در تو و دپارتمانها و موسسات جانبی غرق میشود. اینها لازم و ملزوم همدیگرند.

اما شوراها بر یک اصل اساسی انقلابی و آزادیخواهانه اتکا دارند و آن حق عزل است. هر فرد و یا نماینده ای که در شورائی برای انجام و پیشبرد تصمیمات شورا انتخاب شده است، هر زمان که شورا و مجمع عمومی آن اراده کند میتواند او را عزل و فرد دیگری را برگزیند. برخلاف مثال شما در شوراها تمامی نمایندگان و مسئولیتها در سطوح مختلف انتخابی اند. انتخاب شدگان برخلاف روسای جمهور و کاندیداهای نمایندگی مجالس بورژوازی با وعده انتخاب نمیشوند. انتخاب شوندگان کسانی هستند که قرار است تصمیمات یک شورای معین را همراه با دخالت افراد دیگر عملی کنند. سوال شما اینست که انتخابات مکرر بورکراسی تولید میکند. چرا؟ بورکراسی که حق انتخاب مردم و تعدد شرکت در انتخابات نیست، بلکه فقدان حق انتخاب و عدم دخالت مستمر مردم و احاله آن به یک سیستم اداری پیچیده است که بورکراسی ایجاد میکند. مثلا چرا شورای دانشگاه یا محله یا کارخانه شما، که میداند چه میخواهد و برنامه اش چیست و چند نفر را باید برای دوره معینی که خود شورا و اساسنامه اش تعیین و انتخاب میکند، مساوی است با بورکراسی؟ یک هدف حکومت کارگری الغای بورکراسی مافوق مردم  و تامین شرکت مستقیم مردم در اداره امور است. انتخابى شدن کلیه مقامات و پست هاى سیاسى و ادارى در کشور توسط مردم و قابل عزل بودن آنها هر زمان که اکثریت انتخاب کنندگان آنها اراده کنند، اعمال نظارت مستقیم مردم از طریق نهادهاى شورایى بر فعالیت کلیه نهادها و مقامات ادارى، ساده کردن سلسله مراتب، زبان و مقررات کار ادارات دولتى به نحوى که دخالت و اعمال کنترل شهروندان بر آن به سهولت عملى باشد، اینها ارکان لغو بورکراسی و مقابله با احیا بورکراسی است. امری که در نظام پارلمانی یک غیر ممکن است.
مدل شورائی در ساده ترین بیان عبارتست از شورای محل کار و محیط زندگی، شوراهای مناطق و شهر، شوراهای استان و ایالتها، مجمع نمایندگان شوراهای سراسری. هر شورای پایه در کارخانه یا اداره یا محله، نماینده یا نمایندگانش را برای شورای بالاتر انتخاب میکند. این نمایندگان در تمام سطوح توسط اکثریت شورائی که آنها را انتخاب کرده است و هر زمان که تشخیص دهد قابل عزل و جایگزینی اند. در مطلب دیگری باید در مورد جوانب مختلف کارکرد و اختیارات شوراها و نظام شورائی که ارکان حکومت کارگری و جمهوری سوسیالیستی است بحث کنیم.

خانواده
آنطور که از جواب نامه هایم فهمیدم گفتید قرار نیست بچه ها از والدین جدا شوند و کودکان می توانند در خانه والدین زندگی کنند (بر خلاف آنچه استاد اخلاق اسلامی به ما گفت!)  همانطورکه مشخص است در نظام کمونیستی قرار نیست قانون عده که در اسلام الزامی است اجرا شود. با توجه به اینکه آزمایش ژنتیک هم آنقدر ارزان نیست که در اختیار همه قرار گیرد پس با خیل کودکان بی پدر مواجه هستیم! آقای آگوست ببل در اثر زن و سوسیالیسم تنها دلیل اصرار نظام بورژازی برای شناخت پدر را توارث می داند و نتیجه می گیرد در نظام سوسیالیستی که توارث به صورت واقعی وجود ندارد، این نیاز برطرف می شود. در حالی که من معتقدم این نیاز یک نیاز روحی است. می خواستم نظر شما را هم بدانم که شما اشتباها دو سوال من را مشابه فرض کردید. این سوال: ((وضعیت خانوده پس از انقلاب چگونه خواهد بود و پس از چند سالگی کودکان از مادران تحویل گرفته خواهند شد؟ آیا تحویل دادن کودکان اجباری خواهد بود؟ آیا پدر و مادر ها آزاد خواهند بود با بچه هایشان هر وقت که خواستند ملاقات کنند برای مثال با آن ها به پارک بروند یا…؟)) با این سوال فرق می کند: ((در صورتی که کمونیسم حاکم شود تغییرات اساسی در بنیان خانواده ایجاد خواهد شد. در آن صورت اکثر فرزندان پدران خود را نخواهند شناخت آیا این از لحاظ علمی مشکلی ایجاد نمی کند؟ و آیا مردم ایران که تحت نظام پدر شاهی هستند به چنین اقدامی تن خواهند داد؟ یا به زور این نظام را می خواهید بر آنان القا کنید؟))

جواب؛ کاملا درست است. این دو سوال متفاوت است. اما اینجا به اولی هم همان پاسخ قبلی را  میدهم که خواننده مستقلا بتواند پاسخ سوال طرح شده را ببیند. اما نکته ای در باره موضوع توارث و شناخت پدر؛ من اثر ببل را در کتابخانه ام پیدا نکردم تا مجددا نگاه کنم و مستقلا نظر ببل را مرور کنم. اما نظر من اینست که صرفا توارث تنها دلیل اصرار شناخت پدر برای سرمایه داری نیست. تردیدی نیست که موضوع اساسی مالکیت و بازتولید طبقه بورژوا، اصل ارث و توارث را معنائی جدی میدهد. همین امروز دولتها، ارگانها و ادارات و قوانین متعددی برای تنظیم این مسئله دارند. یک موضوع مهم دیگر محوریت خانواده بعنوان سلول جامعه است. خانواده ای که تا امروز و علیرغم تغییرات تاکنونی، مکان مهم اقتصادی و اجتماعی در روابط و مناسبات تولیدی این نظام دارد. از نظر فرهنگی و ارزشهای طبقه حاکم، خانواده و شجره و شهرت و غیره، لیگ های متفاوتی از جامعه را به هم دور و نزدیک میکند که مبنای اساسی آن همان مکان اقتصادی و ویژگیهای کمابیش یکسان ارزشهای فرهنگی و اجتماعی است. در این جامعه "یتیم" یک لغت جاافتاده است و به قول تو فرزند  و زن را با نام و صفت مالکیت پدر و شوهر و برادر صدا میکنند. اما اگر از فوائد خانواده امروزی برای بورژوازی بگذریم و مسئله شناخت پدر تنها معضل باشد، امروز علم مسئله را ساده کرده است. تست دی ان آ موضوع را بسرعت روشن میکند. نیازی نیست میراث و بار هزاران ساله را بدوش نحیف مان بکشیم.

در مورد اینکه وضعیت خانوده پس از انقلاب چگونه خواهد بود و پس از چند سالگی کودکان از مادران تحویل گرفته خواهند شد؟ آیا تحویل دادن کودکان اجباری خواهد بود؟ آیا پدر و مادر ها آزاد خواهند بود با بچه هایشان هر وقت که خواستند ملاقات کنند برای مثال با آن ها به پارک بروند یا...؟

جواب :  این تصویر از کمونیسم که کودکان را از مادران جدا میکند، عواطف را زیر پا میگذارد، کوپنى است، خاکسترى و استبدادى است، تصویر دنیاى غرب و تبلیغات ضد کمونیستى در دوره اى طولانى بوده است. کمونیسم را باید از مارکس و منصور حکمت مستقیما گرفت. تصویر مارکسى و حکمتى از کمونیسم و جامعه سوسیالیستى، تصویرى بشدت انسانى و آزادانه و پیشرو است. کمونیستها و جامعه کمونیستى قرار نیست کودک و والدین را جدا کنند، قرار است انسانیت شان را به آنها برگردانند. قرار است شادى و رفاه و عواطف و رشد و دوست داشتن همنوع را بجاى رقابت و جنگ و نفرت به آنها برگردانند. هیچ ارگان، آتوریته، دولت و قدرتى حق ندارد در زندگى خصوصى مردم و شهروندان جامعه دخالت کند. دولت سوسیالیستى براى خانواده ها و رابطه شان تصمیم نمیگیرد. چنین حقى ندارد. کارى که دولت و قانون میکند، تصریح حقوقى و قانونى و تامین مادى رفاه کودکان در کل جامعه است. از سلامتى و بهداشت و آموزش و تفریح و کلیه ملزومات عملى اجراى آن. کودک بودن در سوسیالیسم یک خوشبختى است. کودک در سوسیالیسم مجبور نیست در بدو تولدش در یک بخت آزمائى شرکت کند. اگر خانواده اش پولدار بود سرنوشت روشنترى داشته باشد و اگر در اردوى کار و محرومیت چشم به جهان گشوده بود قربانى باشد. سوسیالیسم والدین و خانواده به مفهمومى که امروز از آن رایج است را نجات میدهد و زندگى را متحقق میکند. جائى که عشق و دوست داشتن از بند سود و پول و سرمایه و موقعیت اقتصادى و امتیازات سیاسى رها شده باشد، جهان انسانى بسیار زیبا خواهد بود. راستش زیبائى کلمه اى براى توصیف این جهان نخواهد بود. بورژواها باید با این نظام منحوسشان بروند فکرى بحال خود بکنند. سوسیالیسم راه نجات بشریت است .

در صورتی که کمونیسم حاکم شود تغییرات اساسی در بنیان خانواده ایجاد خواهد شد. در آن صورت اکثر فرزندان پدران خود را نخواهند شناخت آیا این از لحاظ علمی مشکلی ایجاد نمی کند؟ و آیا مردم ایران که تحت نظام پدر شاهی هستند به چنین اقدامی تن خواهند داد؟ یا به زور این نظام را می خواهید بر آنان القا کنید!؟

جواب؛ بگذارید جواب را طور دیگری مطرح کنیم تا به جواب قبلی برسیم. هر تغییری در جامعه، زمانی قابل عملی شدن است که ملزومات و شرایط اجتماعی و مادی آن فراهم شده باشد. مثلا اگر جامعه بطور کلی، آماده عبور از چیزی نباشد، با زور این تحول را نمیپذیرد. تردیدی نیست که نقش عمل و دخالتگری و روشن بینی انسانی از نظر دور داشته نشده است، اما همین عمل و دخالتگری انسانی هم در چهارچوب مقدورات تاریخی و اجتماعی است. بنابراین کمونیسم و مارکسیسم موضوع تحول اجتماعی را دستوری و اداری نمیبیند و اینگونه انقلاب کمونیستی عمل نخواهد کرد. آیا در جامعه کمونیستی اکثر فرزندان پدران خود را نخواهند شناخت و آیا این از لحاظ علمی مشکلی ایجاد نمی کند؟ مفروضاتی در این سوال هست که من با آن توافق ندارم. مثلا فرض این سوال و کلا فرض فرموله چنین نگرشی اینست؛ در جامعه کمونیستی از آنجا که خانواده موضوعیتی ندارد، رابطه آزاد جنسی مانعی ندارد، دولت هم از کودکان نگهداری میکند، و پدر و مادر و فرزند با هم یک خانواده را تشکیل نمیدهند، پس نتایج آن اینست که اکثر فرزندان پدران و یا مادران خود را نمیشناسند و این به بحرانهای اجتماعی و از جمله بحران هویت شکل میدهد.
این دیدگاهی قدیمی است که در مورد کمونیسم همواره اینگونه تصویر داده است. تصویری خشن و بی عاطفه و گله ای از انسانها، که میخورند و کار میکنند و سکس دارند و دیگر هیچ! تمام دنیای انسانی و هزاران و میلیونها اشکالی، که زندگی اجتماعی این انسانها را به هم مرتبط میکند، وجود خارجی ندارد! باید ببینیم قرار است خانواده در کمونیسم چه تحولاتی را از سر بگذراند و این تحولات چه نتیجه ای دارند؟ میگویند که کمونیستها قصد دارند خانواده را الغا کنند و روابط و مناسبات تربیتى والدین و فرزندان را براندازند و کانون گرم خانواده را یکسره نابود کنند. یا میگویند کمونیستها میخواهند زنان را اشتراکى کنند و غیره.

خانواده در جامعه امروز یک واحد اقتصادى است که نقش دولت را بعد از ساعت کار روزانه بعهده دارد. واحد اقتصادى خاصى که بخشى از هزینه دولت و کارفرما را براى تر و خشک کردن کارگر و تربیت نسل جدید کارگران بعهده دارد و از همان مناسبات نابرابرى تبعیت میکند که اساس مناسبات جامعه موجود است. کمونیستها قصد الغا خانواده به معنى گسستن رابطه اعضا خانواده را ندارند، بلکه میخواهند مناسبات حاکم براین واحد اقتصادى را الغا کنند. همانطور که کمونیستها قصد ازبین بردن مالکیت بطور کلى را ندارند، بلکه میخواهند مالکیت خصوصى بر ابزار تولید را الغا کنند و آن را به دارائى مشترک کل جامعه تبدیل کنند. الغاى اقتصادى خانواده به این معنى است که استقلال اقتصادى زن و مرد در جامعه تامین میشود و به این ترتیب تا درجه زیادى خانواده و مناسبات آن به معنى سنتى آن از بین میرود. بعنوان مثال کار خانگى به یک سیستم خدمات عمومى انتقال مى یابد که این امکان میدهد اعضاى خانواده بتوانند موثرتر در فعالیت و زندگى اجتماعى دخالت کنند. خانواده از پیرایه هاى وابستگى هاى اقتصادى و نظام ارزشى بازار آزاد میشود و خانواده و یا زندگى مشترک همان اساسى را مى یابد که باید باشد؛ یعنى رابطه انسانى دو نفر و یا همراه با فرزندان. اینطور فرض کنید که شما و شریک زندگی تان صبح سر کار و فعالیت اجتماعی تان میروید و سرویس فرزندتان را در مهد کودک و مدرسه میگذارد. وقتی که به خانه برمیگردید با فرزندانتان هستید. یا شاید بخشی از کار و علاقه خودتان این باشد که همراه با چند پدر و مادر دیگر در مهد کودک محل زندگیتان فرزندانتان را در ساعت کار و فعالیت والدین شان نگهداری میکنید. کسی قصد ندارد این را "منحل" کند. قرار نیست کودکان در شبانه روزیها باشند و پدران و مادران در مسکونی های کارخانه! کمونیستها قصد انحلال خانواده به این معنی را ندارند.  کمونیستها قصد جدا کردن فرزندان از والدینشان را ندارند. آنچه کمونیستها در مورد رابطه کودکان و خانواده میخواهند انجام دهند، که بورژوازی هم بدرجاتی انجام داده است، الغا حقوق عشیره اى است که والدین را مجاز به استثمار و تعیین تکلیف براى کودکان میکند و در راه رشد طبیعی و زندگی اجتماعی کودک مانع ایجاد میکند. کودکان باید مثل هر شهروندى در جامعه و از طریق نظام آموزشى و تربیتى واحد و استاندارد و انسانى تربیت شوند و آموزش ببینند. معضل امروز جامعه سرمایه دارى اینست که به انسان، چه زن و مرد و چه کودک، بعنوان یک کالا نگاه میکند. بدرجه اى که جامعه بورژوائى رشد میکند و تقسیم کار و فعالیت در شاخه هاى مختلف اقتصادى گسترده تر میشود، رابطه سنتى والدین و فرزندان و کلا خانواده ضعیف تر میشود و کودکان هم بیشتر به وسیله کار و سود تبدیل میشوند. این ادعاهاى بورژوازى و دلسوزیهاى عوامفریبانه اش براى رابطه والدین و کودکان و خانواده سنتى سر سوزنى با عملکرد و سیاست بورژوازى جور درنمیاید. کمونیستها مخترع تاثیر جامعه در پرورش کودکان نیستند، آنچه که کمونیستها میخواهند محقق شود، تغییر خصلت نظام آموزشى، تبدیل آموزش از یک امتیاز به یک حق براى همگان، تدوین و قانونیت دادن به حقوق کودک بعنوان شهروند و سرمایه هاى اجتماعى هر جامعه، ممانعت از دست درازى مذهب و هر ایدئولوژى و منفعت اقتصادى و سیاسى به حقوق و آسایش کودک، تضمین یک زندگى مرفه و شاد و مدرن براى کودکان مستقل از وضعیت اقتصادى خانواده – که این آخرى در جامعه سوسیالیستى موضوعیت ندارد- زیر پوشش گرفتن کودکانى که والدینشان را به هر دلیلى از دست داده اند، و خارج کردن زندگى کودک از مناسبات کالائى و استثمارگرانه در جامعه و در خانواده است. این باید براى هر کودک و هر انسان شریفى یک آرزوى شیرین باشد. در نتیجه بحث زور و غیره هم اساسا موضوعیت ندارد. زور و قانون آنجا وارد عمل میشود که من و شما نوعى بدلیل عقاید یا هرچه که خود درست میدانیم، فرزندمان را از سلامت و بهداشت و آموزش و معاشرت محروم کنیم. اینها حقوق هیچ کسى نیستند. برخلاف بورژوازى که انسانیت و عواطف خانواده را به پاى سود و سرمایه قربانى کرده است، کمونیسم حرمت انسان را اعاده میکند و این انسان مستقل از سایز و سن اش بعنوان انسان و شهروند مطرح است. تحولات خانواده در جامعه کمونیستی، آن رشته تحولاتی است که زندگی اجتماعی و مرفه و پیشرفته همگانی را محقق میکند. این یعنی تحکیم رابطه انسانی بطور کلی و تحکیم رابطه پدر و مادر و فرزند بطور مشخص. کمونیسم جامعه ای نیست که به اردوگاهها و پادگانهای مختلف تقسیم شده است و هیچ رابطه انسانی در آن معنی ندارد، بلکه همین جامعه بشری و زمینی است که موانع امروز سعادتش را کنار زده است و عشق و زندگی و رشد و خوشبختی و تاریخ انسانی را تجربه میکند.

آزادی بیان
در جواب نامه ام گفته شد انحصار دولت بر رسانه در نظام سوسیالیستی لغو می شود. اگر این بدان معنا باشد که قانونی وضع گردد که به میزان نفراتی که در یک انجمن یا حزب شرکت می کنند به آن ارگان بودجه برای تبلیغات داده شود (البته به شرطی که هر نفر فقط ملزم باشد از بودجه خود فقط برای یک ارگان استفاده کند) می توان گفت این طرح عالی و بدون نقص است. ولی اگر این طور نباشد دولت می تواند به طور سلیقه ای به هر ارگانی که با خودش هم نظر تر بود بودجه بیشتری اختصاص دهد که این بر خلاف آزادی بیان است .

جواب؛ بدون تردید اولی است. لغو انحصار دولت به رسانه ها، تامین شرایط استفاده مردم از رسانه های جمعی و ابزاری که بتوانند در سطوح مختلف ابراز وجود کنند، شرط تحقق واقعی و مادی آزادی بیان است. سوسیالیسم فقط جامعه سوسیالیستها نیست، جامعه بشری است با حقوق و شرایط برابر. دولت سوسیالیستی هم بر همین مبنا قابل تعریف و توضیح است. این دقیقا در مقابل نکته ای است که اشاره کرده ای؛ یعنی اختصاص امکانات به همنظرها. دولت کارگری و سوسیالیستی دولتی ایدئولوژیک نیست. ما نه وزارت ارشاد داریم و نه "خودی و غیر خودی". دولت سوسیالیستی تبعیض را بنوعی دیگر احیا نمیکند بلکه نفس تبعیض را برمیندازد. جامعه ای که اساس آن برابری در مقابل قانون و برخورداری از شرایط برابر و مشابه برای استفاده از نعمات موجود و مقدور است، دولت چنین جامعه ای هم دولتی آزاد است که با اقدامات سوسیالیستی اش بعد از دوره ای ضرورت و شکل و محتوای قبلی اش را از دست میدهد.

ادبیات ما باید اصلاح شود
عبارت اسلام کثیف بارها و بارها در مقالات شما به کار رفته است. از اینکه کثیف بودن به اسلام ربطی ندارد می گذریم. فرض می کنیم به جای این عبارت از اسلام جنایتکار استفاده می کردیم. این طور بهتر بود چون آنوقت می توانستیم استدلال کنیم که اسلام سنگسار و اعدام و شکنجه می کند. پس جنایتکار است. ولی حالا دهانمان بسته است چون اسلام ظرف یا لباس نیست! پس نمی تواند کثیف باشد. اما اگر عبارت اسلام جنایت کار را هم به تنهایی و بدون ذکر دلیلی که درست پشت سر آن می آید ذکر می کردیم به بی راهه رفته بودیم. با تمام احترامی که برای همه شما قائلم باید بگویم استفاده از این عبارات شرط عقل نیست! لزومی ندارد برای اینکه ثابت کنید رادیکال هستید هر چه از دهانتان در می آید بگویید. دقیقا می توانم تصور کنم در حال حاضر چه پاسخی در سر دارید. اینکه اسلام مکتب است نه شخص. اما قسم به اهداف مقدستان این کار شما از هزار فوحش برای مردم بدتر است. شما انسان های روشن فکری هستید یا لااقل ادعا دارید هستید. درست نیست مردم را از خود برانید. شما باید ثابت کنید اسلام غلط است و باعث جنایات متعددی شده و از این راه قداست تصنعی اسلام را بشکنید. این یک واقعیت است که انسان های مسلمان یا به ظاهر مسلمان زیادی در ایران وجود دارند، این بستگی به ما دارد که به وسیله بخش انسانی آنها بخش اسلامی آنها را محکوم کنیم. یا اینکه با فوحش و ناسزا بخش اسلامی آنها را تحریک کنیم و باعث جبهه گیری آنها شویم. در پایان لازم است ذکر کنم شوخی های مبتذلی که در مقاله من از اکس مسلم روی گردانم با اسلام شده (ازجمله خوابیدن زن در مسجد و ختنه شدن مرد) فقط باعث تشنج خواهد شد. ایشان آمده ابرویش را درست کند زده چشم اش را در آورده!

جواب؛ سروش عزیز من نکته ات را درک میکنم. به نظر من هم ادبیات پرخاشگر و بدون استدلال تاثیر منفی دارد. اما ما اگر یک جا گفتیم کثیف، پنجاه جا استدلال کردیم، نشان دادیم و یا جنایتکار و مرتجع و واپسگرا گفتیم. نکته ای که این وسط هست، لابد خود سانسوری در بیان مد نظر تو نیست، اما همین هم مورد مناقشه و تفسیر بردار است. اگر کسی خواست اینگونه خود را بیان کند باید چکار کنیم؟ روزی در یک پیک نیک فردی را ملاقات کردم که آشنای یکی از شرکت کنندگان بود. در گوشه ای نشسته بود و غمگین و بسان یک انسان همه چیز باخته با من و دوستم حرف میزد. سن و سالی ازش گذشته بود، خودش مسلمان دو آتشه بوده، سه فرزندش را بقول خودش در راه اسلام داده بود. وقتی پرسیدم چرا اینطور شد و چطور شد برگشتی؟ گفت؛ من تا حدی حزب اللهی بودم که خودم بچه هایم را به جبهه فرستادم و وقتی یکی یکی شهید شدند فکر کردم که به آرزویشان رسیدند، اما وقتی سر این قابلمه را بلند کردم دیدم پر از گه است! من باید به این انسان قربانی چه بگویم؟ بگویم این حرف را نزن تشنج ایجاد میکند؟ لابد میگوئی این یک فرد است و شما جریان سیاسی. فرق هست. درست است، فرق هست. در مسئولیت و تصویر اجتماعی و اعتمادی که باید جامعه بکند فرق هست. اما یک فصل مشترک انسانی - انتقادی هم هست که نمیگذارد فریاد نزنی. وقتی من میبینم که دختر 17 ساله را زجر کش میکنند و یا بارها به او با حکم شرع انور تجاوز میکنند و بعد میکشند، واقعا گفتن واژه جنایتکار من را در توضیح این پدیده بیان نمیکند. اما واژه کثیف فقط مختص ظرف و لباس نیست. در ادبیات سیاسی هم در توضیح پدیده های شنیع و غیر اخلاقی بکار میرود؛ جنایت و جاسوسی معنی شان روشن است اما کارهای کثیف در این قلمرو هم عنوانی است که ظاهرا از نرمهای موجود جنایت و جاسوسی فراترند. یا ترورهای کثیف که به نوع معینی از آدمکشی اطلاق شده است و غیره. معنی این کلمه اینجا اشاره به عمق سبعیت و جنون آدمکشی است که کلمه جنایتکار برای آن شیک محسوب میشود.
و بالاخره بازهم علیرغم درک منظور تو، باید مواظب بود که این نزاکت سیاسی مبتلا به  نوعی سیاست توده ایستی نشود. سیاستی که بخاطر اینکه طرف را نگهدارد و به اصطلاح نرنجاند، وارد نوعی تبلیغ - پروسه و قطره چکانی نقد کردن شود. این وجه را هم باید بشدت مواظب بود. سربلند و موفق باشی.

آقای سیاوش
سوالی دارم شاید به نظرتون عجیبه. من پدرم وقتی میاد خونه از بس خسته هستش که حوصله نداره با ما حرف بزنه. همش میگه این چه زندگیه که ما داریم. مثل سگ کار میکنیم. آرزوی مرگ داره. اما قوی هم هست و من زیاد نگران نیستم. آیا پدرهای من میتونن با این آخوندها و پولدارها و این حکومت که همش اعدام میکنه دربیافتند؟ واقعا چطور میشه؟
دوستتون دارم. فرنوش

فرنوش عزیز،
خوشحالم که نشریه را میخونی. متاسفم از اینکه شرایط مشقت بار کار و تامین نان و خستگی بی نهایت پدر باعث شده که تو احساس تنهائی کنی. واقعا انسان نمیداند چه بگوید. خودم را جای تو گذاشتم، درک میکنم که هم برای شماها و هم برای پدر این موضوع عذاب آور است. فرنوش جان این سرنوشت کمابیش یکسان خانواده های کارگری است. حتما شدت و ضعف دارد اما هست. فقر انسان را زمینگیر میکند. فقر شخصیت انسان را خرد میکند. فقر عواطف را سرکوب میکند و انسانیت را به گرو میگیرد و نابود میکند. این خصوصیت جامعه ای است که فقر زده است. این سرمایه داری است. این نظامی است که سهم پدر تو و خود تو، به جرم اینکه در این خانواده چشم به جهان گشوده اید را، اینگونه رقم زده است. طبقه کارگر و خانواده هایشان و به این اعتبار اکثریتی از مردم، در لایه های مختلف فقر دست و پا میزنند.  خودکشی، اعتیاد، فحشا، ناهنجاریهای اجتماعی و روانی و تربیتی، بیسوادی، بی مسکنی و هزار درد دیگر، هر روز و هر دقیقه از همین فقرا و طبقه ما قربانی میگیرد. سرمایه داری و به قول تو "پولدارها" و دولت قاتل آخوندیشان، بجز با این روش نمیتواند حکومت کند و سرپا بماند.
اما این یک طرف تصویر است. تمام جلال و جبروت و افاده و سیری و قدرت اینها، محصول همان تنهای خسته پدر تو و پدرها و مادرهای بیشمار دیگر است. آنها سیر و خوشبخت اند اما به قیمت گرسنگی و بدبختی ما! آنها صاحب قدرت اند اما به قیمت اسارت ما! آنها از همه چیز برخورداند به قیمت محرومیت ما! کارگران بردگان سرمایه اند. تفاوت بردگی امروز با بردگی قدیم تنها در شکل آنست. یک وظیفه پدر و مادر تو و کلا خانواده کارگری، تولید نسل جدید کارگر و تحویل دادنش به سرمایه برای تکرار سرنوشت پدر و مادر است. مابقی زندگی روزانه را که خودت داری تجربه میکنی.
خوب سوال اینست که چه باید کرد؟ تسلیم شد و یا درافتاد؟ اینجا باید نکته ای را تاکید کرد؛ پدر تو و مادر تو و هر کارگری هر روز و هر لحظه دارد درمیافتد. به عناوین مختلف اعتراض میکند. همان فحش دادنهای پدر تو و اعتراض به این زندگی، ادامه درافتادن است. درافتادن هر روزه کارگر را با سرمایه دار و دولت باید فرض گرفت. سوال اینست چه وقت میتوانیم حسابی با آنها دربیافتیم و کارشان را تمام کنیم. اگر پدر تو و میلیونها مثل او کار نکند، این نظام چند روز سرپایش بند نخواهد شد. مانند دیواری پوک فرو میریزد. قدرت عظیم امروز سرمایه داری و دولتش انعکاسی از قدرت طبقه کارگر و توان او در خلق ثروت است. همین درجه از امکانات موجود جامعه بشری هم محصول  کار و مبارزه و در افتادن همین پدرها و مادرها است. اگر کارگران اراده کنند بدبختی برای همیشه الغا میشود. فرنوش عزیز، پدرهای خسته، زنان و مردان، طبقه کارگر و متحدینش، تنها امید فردا هستند. امیدی که تلاش دارد سرنوشت پدر سرنوشت تو نباشد. امیدی که میخواهد بردگی را براندازد. سلام من را به پدرت برسان. شاد و پیروز باشی.

کامبرای عزیز،
نشریه را برایتان ارسال کردیم. موفق و پیروز باشید.

شماره 9

میلاد از اصفهان
با درود فراوان به شما آقای علی جوادی. من یکی از علاقه مندان افکار و نظریات شما در باره فلسفه خدا و حیات انسان هستم. و تا آنجایی که توانستم برنامه های شما رو دنبال کردم چه در تلویزیون کانال یک و چه در چت روم که درباره حزب کمونیسم سخنرانی میکنید که خب من جدای از نظرات سیاسی شما بیشترعلاقه مندم درباره فلسفه خدا و حیات اولیه انسان بیشتر در صحنه شرکت داشته باشید تا ما با این اندیشه ها بیشتر آشنا بشیم. درد امروزه مردم کشور ما عدم دسترسی کثیری از مردم به نظریات روشنفکران برون مرز است که متاسفانه این حکومت رذیل توانسته با تمام قدرت در سانسور کردن این وقایع! و اطلاعات کم و بیش برآید و به جای این یک دسته افکار پوسیده وعقب مانده اسلامی را به خورد مردم ایران دهد که واقعا جو ایران به صورت گسترده خرافی شده و این حکومت راحتر به کارهای کثیفش ادامه میدهد. ولی ما جمعی از جوانان ایران با تمام هوشیاری سعی در پیشبرد علم گرایی، ملی گرایی و مذهب زدایی از اندیشه های مردم هستیم و نمیگذاریم که ایران را به یک کشور اسلامی عقب مانده و تروریستی مبدل کنند و تا مرگ نظام جمهوری اسلامی سکوت نخواهیم کرد . با سپاس از شما میلاد از اصفهان

میلاد عزیز،
تلاش میکنیم مباحث و مناظره های علی جوادی را در یک مجموعه در سایت حزب قرار دهیم و به طرق مختلف در اختیار علاقه مندانش قرار دهیم. تردیدی نیست جدال امروز کمونیسم و آزادیخواهی با جمهوری اسلامی و سرمایه داری و ایدئولوژیهای منحط آن، جدالی گسترده است و اینگونه مباحث و سوالات برای نسل جدید با توجه به ماهیت ضد علمی و ارتجاعی جمهوری اسلامی جذاب است. شما کار درستی میکنید که تلاش میکنید علم را بجای مذهب و اصول لایتغیر مذهبی و خرافات میگذارید. همینطور تلاش برای دور کردن مردم از مذهب و نقد مذهب بعنوان یک خرافه و جنگیدن با مذهب سیاسی و حکومتی یک امر هر آزادیخواه باید باشد. اما "ملی گرائی" هم در همین ردیف است. حسابش جدا نیست. شما ملی گرائی را مترادف علم گرائی قلمداد کرده اید و در همین گام اول از تبئین علمی و تاریخی دور شدید. ملی گرائی و ناسیونالیسم درست مانند مذهب یک خرافه و یک طوق بردگی است. ملی گرائی و میهن پرستی و در اشکال تند آن فاشیسم، محصولات سیاسی جنبش ناسیونالیستی اند که تلاش میکنند بنا به منافع خود مردم یک جغرافیای معین را در توبره "هویت ملی" محبوس کنند و با تعریف این اشتراک؛ بازار داخلی، "منافع ملی"، "تاریخ ملی"، "فرهنگ ملی"، بیگانه گریزی، "رقابت ملی" و ایدئولوژی منحط و ارتجاعی ناسیونالیسم را به اجزا هویت مردم تبدیل کنند. ناسیونالیسم و ملی گرائی محصولی تاریخی است مانند دوران عشایر و قبایل و اقوام. همانطور که جامعه آندوران را پشت سر گذاشت و امروز خود را اینگونه توضیح نمیدهد، در سیر پیشرفت بشر و عبور از جامعه طبقاتی و سرمایه داری نیز، ناسیونالیسم و ملی گرائی بعنوان مذاهب زمینی و طوق ایدئولوژیک بردگی کارگر و مردم نیز بی مصرف میشود. توصیه اکید به شما میکنیم که سم ملی گرائی را اشاعه ندهید. آنرا نقد کنید و بجای این خرافه هویت انسانی و اصالت انسان را مبنای حرکت و تبئین علمی تان قرار دهید. پیروز باشید. 

سروش ابراهیمی
خسته نباشید. در بند 8 بیانیه حقوق جهانشمول انسان گفته شده؛  داشتن حرمت و شخصیت حق هر انسان است. هر نوع افترا، هتک حرمت ممنوع است. هر نوع تبلیغ نفرت یا برترى مذهبى، ملى، قومى، نژادى و جنسى ممنوع است . "

آیا مثلا من به شخصی بگویم که من از مذهبی که تو به آن اعتقاد داری متنفرم، این یک هتک حرمت یا یک رفتار بد اخلاقی است؟ یا اینکه من مجازم که از مذهب شخصی متنفر باشم و اینرا به زبان بیاورم؟

 

سروش عزیز،

در بیانیه و برنامه حزب اعلام شده "تبلیغ نفرت یا برتری مذهبى، ملى، قومى، نژادى و جنسى ممنوع است . " یعنی نفرت با برتری جوئی در یک ظرفیت بکار رفته است. این تفاوت دارد با نقد سیاسی و ابراز نظر شهروند. ما در عین حال قدیمی ترین مدافع آزادی بیقید و شرط بیان و انتقاد هستیم. درک ما برخلاف چپ سنتی، که از آزادی بیان این را میفهمد که باید "به عقیده دیگران احترام گذاشت" و از این مجرا وارد معامله با مرتجعین سیاسی میشود، اینست که برسمیت شناسی آزادی بیان مترادف با احترام به هرچیزی که از مجرای این حق بیان میشود نیست. از نظر ما این حق بدیهی کلیه شهروندان است که عقایدشان را در اشکال مختلف بیان و کنند و هر نقدی به جوانب سیاسی و اداری و اقتصادی و نهادهای قدرت دارند آزادانه بیان کنند. ما به هیچ "تابو" و مقدساتی" در بحث آزادی بیان قائل نیستیم. اما معنی این برسمیت شناسی حق غیر قابل بحث همگانی این نیست که من به عقاید ارتجاعی ناسیونالیستی و مذهبی و راسیستی و فاشیستی و هر تفکر منحطی احترام بگذارم. من که داور نیستم! من و تو نوعی میخواهیم بعنوان اکتورهای سیاسی در یک جدال اجتماعی جامعه را به سمت خاصی ببریم. من میتوانم بگویم مذهب جهل و خرافه و زنجیر بردگی است، ضد انسانی و آدمکش است و من برای نفی همه جانبه آن تلاش میکنم. این ایرادی ندارد. اما در عین حال نقد عقاید نمیتواند به حمله شخصی به افراد تسری یابد و یا در پوشش نقد به کسی تهمت و افترا زد. اینها قلمروهای مختلفی از آزادیها و حقوق فردی و اجتماعی اند که باید مثل یک مجموعه حقوق انسانی به آن نگریست. اگر اینطور به موضوع نگاه کنید، نقد در تندترین شکل آن صرفا نقد عقاید و آرا است و این نه فقط ایرادی ندارد بلکه شرط پیشروی در تمام عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی است.

رفقای جوانان حزب اتحاد کمونیسم کارگری در تهران

بیانیه شما با عنوان "منصور حکمت شناسنامه ماست" دریافت شد. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در بیانیه اعلام موجودیتش اعلام میکند؛ "حزب اتحاد کمونیسم کارگری به سنت کمونیسم اجتماعى مارکس و منصور حکمت تعلق دارد و پرچمدار نقد اجتماعى و طبقاتى کمونیسم کارگرى به جهان معاصر است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری دفاع از مارکسیسم و آرمان سوسیالیسم کارگرى را یک وظیفه اساسى خود میداند و براى تقویت و گسترش جنبش سوسیالیستى طبقه کارگر در سطح جهانى میکوشد".به این معنی مارکس و منصور حکمت و نقد انقلابی و کمونیستی کارگری به اوضاع موجود و تلاش برای تغییر آن، شناسنامه و هویت فکری و سیاسی این حزب است. برای ما "عبور" از مارکس و منصور حکمت موضوعیت ندارد. همانطور که عبور از علم و حقیقت معنی ندارد. کسی پروژه عبور را میتواند داشته باشد که دیگر نیازی به پدیده مورد بحث نداشته باشد. موضوع برای جنبش طبقاتی و انسانی ما برعکس است. ما میخواهیم کمونیسم کارگری را به کرسی بنشانیم و روند قدرتگیری این جنبش را در جدال سیاسی تسهیل و تامین کنیم و به این اعتبار ناچاریم نقد مارکسی و حکمتی و متدولوژی شناخت و نقد و تغییر را در هر لحظه تلاش سیاسی مان منظور کنیم. به هر سوال جدید پاسخ مارکسیستی و کمونیستی کارگری بدهیم و این نیاز بلافصل ما به مارکس و منصور حکمت را صد بار تاکید میکند. اما اینجا باید تاکیدی کرد و آن مرز ما با برداشتهای مکتبی از مارکسیسم و منصور حکمت است. چون ظاهرا این "عبور" در این پوشش و توجیه صورت میگیرد. ما تلقی مکتبی از مارکسیسم و کمونیسم کارگری را اشاعه نمیدهیم و آن را مغایر با جوهر نقد انتقادی- پراتیکی مارکسیسم و کمونیسم کارگری منصور حکمت میدانیم. ما تعلق اجتماعی و طبقاتی مان را به یک سنت اجتماعی معرفه با افتخار اعلام میکنیم و از آن دفاع میکنیم، در عین حال برای پیشروی جنبش و حزبمان با کاربست زنده و غیر کلیشه ای این متد و این دیدگاه انتقادی در جدال سیاسی و اجتماعی شرکت میکنیم و در پراتیک کمونیستی حقانیت نقد طبقاتی مان را اثبات میکنیم. موفق و تندرست باشید.

شماره 8
سروش ابراهیمى
على جان سلام. در مورد سیاست حزب در تظاهراتهاى ١٨ تیر، اگر مثلا حزب حکمتیست در کنار سلطنت طلب ها بایستد، باز هم کنار حکمتیستها جایز است بایستیم؟ مرسى.

سیاوش جان سلام، من یک سوال داشتم. اگر مالکیت اشتراکی و لغو کار مزدی به ملی شدن سرمایه و برنامه ریزی دولتی تولید سرمایه داری تنزل پیداکنه، رشد سرمایه داری خصوصی را باعث میشه یا ؟؟ اگر ممکنه کمی این مسئله برام توضیح بدید ممنون میشم.

رفیق سروش ابراهیمى عزیز،
١٨ تیر گذشت و متاسفانه در داخل ارعاب اجازه برگزارى ١٨ تیر را نداد و در خارج نیز فضاى سیاسى مانند سالهاى پیش نبود. اما به هر حال سوال شما یک سوال سیاسى است و شامل یک آکسیون معین نمیشود. حزب ما سیاستى را تدوین کرد که نهایتا جنبش کمونیسم کارگرى در این روز معین متحدتر ظاهر شود. این نقطه عزیمت ما بود که در مقابل سیاستهاى رایج سکتاریستى است. مشخصا حزب اتحاد کمونیسم کارگرى سیاست تظاهرات مشترک و ائتلافى با سلطنت طلبان را ندارد. ما دو جنبش متفاوت ایم و در آینده تقابل هایمان نیز بیشتر و بیشتر میشود. سیاست ما تقویت جنبش کمونیسم کارگرى، تقویت چپ جامعه در مقابل راست جامعه، تقویت سرنگونى طلبى و تامین دخالت مردم در سیاست در مقابل سیاست سازش و نقطه سازشها و بیرون راندن مردم از صحنه سیاست است. در مورد تظاهراتها و حرکتهاى توده اى که ابعادى بسیار فراتر از نیروى سازمانى اپوزیسیون را دارد، سیاست ما شرکت فعال در آن و گرفتن ابتکار عمل به نفع جنبش آزادى و برابرى است. در چنین اجتماعاتى ممکن است و شاید بهتر است بگویم قطعا جریاناتى متخاصم ظاهرا و موقتا "همسو" میشوند. اما این درک سطحى از جدال سیاسى است که در میان برخى از جریانات فرقه اى هنوز رایج است. حقیقت اینست که جنگ برسر افق کمونیسم در مقابل افق سرمایه دارى، جنگ برسر هژمونى سوسیالیستها در مقابل راستها در چنین اوضاعى چه در داخل و چه در خارج با فرض تفاوتهائى موضوع محورى است. سیاست ما در چنین مواقعى اینست که چپ بطور کلى و کمونیسم کارگرى بطور اخص در مقابل کمپ راست و سیاستها و شعارها و اهداف آن دست بالا را بگیرد. سیاست ما اینست که توده مردم معترض به وضع موجود با سیاست و شعار کمونیستها به جنگ جمهورى اسلامى بروند. موفق و پیروز باشید.

در مورد سوال دوم در طرح موضوع ملاحظه ای دارم. آنچه در شوروی سابق و بلوک شرق و یا چین اتفاق افتاد "تنزل هدف مالکیت اشتراکی و لغو کار مزدی به ملی شدن سرمایه و برنامه ریزی دولتی نبود، بلکه آلترناتیو ناسیونالیستی و غیر کمونیستی در مقابل کمونیسم و هدف اقتصادی انقلاب کارگری بود. موضوع نه صرفا عدم درک و محدودیت افق از کمونیسم؛ بلکه نوع خاصی از سرمایه داری و ابقای آن بود که زیر فشار تمایلات و پرچم انقلاب اکتبر به درجه ای از سازش با طبقه کارگر تن داده بود. میخواهم تاکید کنم که تحت نام کمونیسم و انقلاب اکتبر، در شرایطی که بورژوازی سرنگون شده بود و بلشویسم آلترناتیو اقتصادی کمونیستی نداشت، راه حل سرمایه داری دولتی مقدورترین امکان تاریخی در چهارچوب انقلاب اکتبر و شرایط اجتماعی روسیه انقلاب کرده برای بورژوازی است. سرمایه داری دولتی ضرورتا به رشد سرمایه خصوصی منجر نمیشود. اینها هر دو چه در دوره قدیمتر سرمایه داری و چه امروز بعنوان اجزا ارگانیک سرمایه داری عمل میکنند. ما با سرمایه داری تماما دولتی یا تماما خصوصی روبرو نیستیم. در کشورهائی مانند روسیه و عقب افتاده تر از روسیه و حتی ژاپن، رشد سرمایه داری و رفع موانع پیشا سرمایه داری و تامین یک پایه صنعتی و شکل دادن به بازار داخلی بدون دخالت دولت و اعمال محدودیتها بر مکانیزم بازار ممکن نبوده است. دخالت دولت در تعیین سیاست اقتصادی برای رفع معضلاتی مانند رکود و کسادی و کنترل عوارض بحران اقتصادی و یا حتی تحولات تکنولوژیک در سرمایه داریهای پیشرفته غربی هم به کرات اعمال شده اند. سرمایه داری متکی به رقابت و بازار آزاد معنی اش نفی تمام عیار دخالت دولت در مکانیزمهای اقتصادی نیست. امروز برای جهت دادن به حرکت سرمایه و تعیین شاخصهای اقتصادی نظیر نرخ رشد، تعیین قیمتها، سطح اشتغال، ترکیب تولید، نرخ بهره، سیاستهای مالی و پولی و غیره، دولت و نهادهای سیاستگزار دولتی و انحصارات غیر دولتی نقش ساختاری در سرمایه داری ایفا میکنند. یک نکته را هم اضافه کنم که "ملی شدن سرمایه" به معنی حق بهره برداری همگانی از آن نیست. معمولا در دیدگاه چپ اردوگاهی و سرمایه داری دولتی، نفی تعدد سرمایه و تعدد تک سرمایه دار، و مالکیت دولت بر سرمایه ها بعنوان یک سرمایه دار بزرگ، با "ملی شدن" و "سوسیالیزاسیون" معنی شده است- در صورتی که اینجا کارکرد سرمایه بعنوان یک رابطه اجتماعی و قوانین آن تغییر نمیکند. از موضع کارگر مزد بگیر چه فرقی میکند که کارفرما دولت است یا مستر و حاجی فلانی.
در روسیه نظام بورژوائی و مناسبات اقتصادی متکی بر کار مزدی بازسازی و احیا شد. آنچه که تغییر کرد تعدیل مکانیزمهای بازار و دور زدن آن با برنامه توسط یک سیستم اداری بود که اصطلاحا تقابل برنامه و بازار نام گرفته بود. کمونیسم کارگری بحثی در مورد "ملی کردن سرمایه" ندارد. کمونیسم از زاویه اقتصادی برسر الغا کل بنیادهای اقتصاد سرمایه داری از جمله کالا بودن نیروی کار، برقراری یک سیستم ارزشی بعنوان مبنای مبادله و توزیع محصولات میان بحشها و آحاد مختلف جامعه، اقتصاد مبتنی بر پول، الغای مالکیت خصوصی بر وسائل کار و تولید، و از بین بردن مکانیزم بازار است.

داود قاسملوئى
برای چندمین بار از شما خواسته ام که از فرستادن ایمیل به آدرس من خوداری کنید. ولی اینطور به نظر میرسد که شما حتی الفبای تمد ن را هم نمیدانید. من نمیدانم به چه زبانی بشما بگویم که من اصلا از ایدئولوژی شما بیزارم و آنرا هم پای ایدئولوژی اسلامی میدانم. هر دو را مضر و خطرناک برای هر جامعه میدانم. کما اینکه تجربه های کشورهای کمونیستی نشانداده که این ایدئولوژی چگونه آنها را عقب افتاده و فقیر نگهداشته و استبداد کمونیستی همانند استبداد اسلامی برای هر کشوری مانند یک بیماری عمل میکند . همانطور که زنده یاد شاه فقید ایران در کتاب انقلاب سفید خود گفته اند "ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه " هر دو ضد ایرانی، ضد ملی و ضد انسانی میباشند. حالا لطف فرموده دیگر ایمیل نفرمائید. داود

آقاى داود عزیز،
از مرکز پخش میخواهم که اى میل شما را حذف کند. معمولا اگر دریافت کننده اى مایل به دریافت نشریه نباشد، اسمش از لیست حذف میشود. شما که از تمدن و علم لابد بهره بردید، میتوانید اى میل را با یک کلیک به بخش بالک و اسپام بفرستید. اما چند کلمه در مورد اظهار نظرتان؛
کمونیسم ایدئولوژى نیست، نقد عملى و اجتماعى طبقه کارگر به نظام بردگى شما است. از شاهى و ملى و جمهورى ناب تا پارلمانى و اسلامى. تفسیر ایدئولوژیک از کمونیسم تفسیر طبقه شما از کمونیسم است نه تفسیر مارکس و منصور حکمت. کمونیسم ضد ایدئولوژى و ضد وارونه کردن حقایق جهان مادى و کاذب کردن آنست. کمى مارکس بخوانید حتما به تمدن و نگرش تان به دنیا مفید واقع میشود. ناسیونالیسم و سلطنت که شما طرفدار دو آتشه آن هستید یکى از این ایدئولوژیهاى منحط جامعه سرمایه دارى است. من واقعا در تعجبم که انسانهائى هنوز پیدا میشوند و در قرن بیست و یکم از شاه و سلطنت حرف میزنند! ببینم مگر شما رعیت هستید که شاه میخواهید؟ مگر مردم را رعیت فرض کردید که نظام پادشاهى مطالبه میکنید؟ به همین دلیل است که شاه خود را از آنرو شاه میداند که مردم را رعیت فرض کرده است و کسانى مثل شما از آنرو شاه بودن شاه را قبول کرده اند که رعیت بودن خود را پذیرفته اند! "انقلاب سفید" یعنى اسم مستعار رفرم ارضى و مسلط شدن سرمایه دارى در ایران، در واقع میبایست خود شاه و نظام سلطنت را هم سرنگون میکرد. چون انقلابات بورژوائى در اروپا چنین خصلتى داشتند و عمدتا علیه "ارتجاع سلطنت و مذهب" که دو قلوى تاریخى اند قد علم کردند. اما در کشورهائى مانند ایران مسلط شدن شیوه تولید سرمایه دارى چنین مسیرى را نرفته است. مستقل از این بحث که جوانب مختلفى دارد و در اوائل انقلاب ۵٧ توسط منصور حکمت در یک شاهکار سیاسى تدوین شده است، شما با این تاریخ تان نمیتوانید به کمونیستها فخر بفروشید. کمونیسم روسى و سرمایه دارى دولتى ربطى به کمونیسم کارگرى ندارد، اگر شما این را به حساب کمونیسم میگذارید خب ما هم هیتلر و موسولینى و فرانکو و خمینى و ایدى امین و پینوشه و پاپا دوک و بى بى دوک و صدها دیکتاتور و آدمکش را به حساب تاریخ پدر تاجدارتان میگذاریم. میبینید با این فرض هنوز کارنامه شما بسیار سیاه است و در موقعیت فخر فروشى به کمونیسم نیستید. اگر در مورد سرمایه دارى و سوسیالیسم و تفاوت نظام سلطنتى و کمونیستى و ربط ایندو به آزادى و انسان بحثى دارید، بفرمائید. ما استقبال میکنیم و در بحث با علاقه شرکت میکنیم. شما میتوانید بجاى شعار دادن از  استبداد سلطنتى و دیکتاتورى سرمایه دارى دفاع کنید. این متین تر و سیاسى تر است. موفق باشید.

فرهاد فرهادى عزیز،
یادداشت شما به شراره نورى دریافت شد. کارهایتان جالب و موثر است. خوشحالیم که ایده ها و ابتکارات روشن و مفیدى را ارائه میکنید. به توصیه شما در مورد کار در داخل توجه داریم و از کمک و تجربه شما هم استفاده میکنیم. آنچه که ما و شما و دیگران را در ژاپن و ایران و اروپا و آمریکا بهم وصل کرده است، هدف واحدى است که باید به کمک هم و با نیروى متحد پیاده اش کنیم. با هم بیشتر در تماس خواهیم بود. دستتان را بگرمى میفشارم.

رفیق دانشور عزیز،
در مورد بحث ستم و رفع ستم و تفاوت آن با جنبش ها بیشتر توضیح دهید. با درود بیژن

رفیق بیژن عزیز،
با تشکر حتما این بحث را مفصل تر دنبال میکنیم. مایلم نظر خودتان را هم بدانم. اینجا تاکید کوتاهی میکنم؛ این بحثی متدولوژیک در باره شیوه برخورد به جنبشهای سیاسی است. معمولا چپ سنتی و پروسویت سابق و یا رگه های مختلف تروتسکیستها و طرفداران سابق انور خوجه، دفاع از هر مردم تحت ستمی را با دفاع از جنبشی که به نام آن ستم برپا شده است را یکی میدانند، و بدتر، آن جنبش معین را نماینده مردمی میدانند که مورد ستم قرار گرفته اند. مثلا جنبش ناسیونالیستی و ارتجاعی قوم پرست میشود نماینده سیاسی "خلق کرد" و امروز "ملت کرد" و یا الاحواز و جریانات فرقه ای و تروریست که خود را "سنی و بلوچ" معرفی میکنند و بنام نامی مردم بلوچ سرمیبرند، میشوند نماینده کارگر و مردم محروم در بلوچستان! مرتجعی مانند چهرگانی و امثال "گرگهای خاکستری" فاشیست مدعی نمایندگی مردم در آذربایجان را میشوند و این چپ بسادگی این دروغ و شارلاتانیزم سیاسی را میپذیرد. برای این چپ ظاهرا جامعه طبقاتی نیست، جنبشهای اجتماعی و سنت های سیاسی که در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری ریشه دارند وجود ندارند، حقوق جهانشمول وجود ندارد، هرچه هست قوم و قیبله و عشیره و سکتهای مذهبی و هویتهای رنگین کمانی است. این البته در دنیای ارتجاع پست مدرنیستی فرموله هم شده است و عده ای با افتخار به عهد عتیق رجعت کردند و قصد دارند جامعه و مردمی را نیز با خود به عهد عتیق ببرند. این نوع چپ عمدتا در تقابل دو ارتجاع سرمایه داری، مثلا طالبان و آمریکا، پرو طالبان میشود. ضد کاپیتالیست و ضد سرمایه نیست، ضد ارتجاع بزرگتر است. در تقابل اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی جانب تروریستهای "جهان سوم" را در برابر با "امپریالیسم" میگیرد. در تقابل رگه های مذهبی جانب بخشهای "رهائیبخش و میانه رو" را میگیرد. در بحث ستم ملی طرفدار جنبش ناسیونالیستی و قوم پرست تحت نام مقابله با ستم ملی میشود. در مقابله با رفع ستم به هموسکشوال ها طرفدار هویت براساس تمایل جنسی جنبش هموسکشوال میشود. وقتی در دیدگاه و نگرش این خط دقیق میشوید با اصول و حقوق عام انسانی و پیشرو و مدرن روبرو نمیشوید. سنت و خرافه است که تقدیس میشود یا به آن آوانس داده میشود.
من میگویم کسی که میگوید جنبش هموسکشوال جنبشی مترقی است باید بدوا ترقیخواهی تثبیت هویت براساس تمایل جنسی را در تقابل با هویت انسانی و طبقاتی نشان دهد. چرا برهمین اساس نمیتوان گفت جنبش قوم پرستی و ناسیونالیستی که به بهانه ستم ملی هویت قومی و نظام فدرال را جار میزند مترقی است؟ چرا جنبش اصلاح دینی و پروتستانتیسم مترقی نیست؟ نمیتوان چند معیار داشت. اگر شما کمونیست و ضد مذهب و ضد شقه شقه کردن انسانها براساس هویت های جعلی هستید، اگر شما مخالف تبعیض و ستم بر هر اساسی هستید، راهتان مبارزه برای نفی این ستمها است نه ایجاد هویتهای جدید براساس ستمهای روا شده. اگر هویت براساس تمایل جنسی مترقی است چرا نباید هتروسکشوالها هم جنبشی با هدف ایجاد و تثبیت این هویت راه بیاندازند؟
مسئله ساده است. باید برای نفی ستم و ایجاد شرایط برابر و انسانی و تعمیم و رسمیت دادن به آزادیهای فردی و اجتماعی قاطعانه مبارزه کرد. نیازی نیست کسی برای توجیه موضعش در مورد ستمهای روا شده سخن بگوید. این روش در تقابل با کسی لازم است که این ستم را انکار میکند نه کسی که برای رفع آن تلاش میکند. من میگویم این جنبشها با مردمی که داعیه دفاع از آنها را دارند و نفس ستم و راه حل آن رابطه مستقیمی ندارند. از دو جنس اند. مبارزه برای رفع ستم مشروع و انسانی و آزادیخواهانه است، تلاش برای تثبیت هویتی کاذب در میان دیگر هویتها تلاشی ارتجاعی است. دوستی استدلال کرده بود که تمایل جنسی از هر نوع امری طبیعی است و مریضی نیست و بنابراین هویت کاذب نیست. بحث طبیعی بودن هیچ ربطی به نکته مورد اشاره من ندارد. در این بحث کسی تمایل هموسکشوال و هتروسکشوال را بعنوان امری طبیعی انکار نکرده است. بحث برسر عدم طبیعی بودن نیست، این استدلال جریانات ارتجاعی است. بحث برسر هویت اجتماعی و سیاسی است که براین اساس ساخته و پرداخته میشود. میرسیم به نقطه اول، اگر طبیعی بودن یک امر دلیلی بر کاذب بودن نیست، پس هویت ساختن بر اساس تنوعات تمایل جنسی و هر تمایل دیگر درست و "مترقی" است!؟ این تناقض پاسخ ندارد و در دستگاه فکری چپ سنتی و فرقه ای، که مارکسیسم برایش علم انطباق با هر حرکت قسمتی و صنفی است، سیاستش دنباله روی از این جنبشها و همراه با آنها "مترقی" نامیدن آنها در قلمرو سیاسی بجای دفاع از هویت عام انسانی و حقوق برابر و جهانشمول انسانی است. این یک گوشه تفاوت دیدگاه کمونیستی کارگری با دیدگاه چپ فرقه ای در برخورد به جنبشهای سیاسی است. برایتان آرزوى موفقیت و پیروزى دارم.

هشدار درباره خطر جانی برای محمود صالحی
اعلام اعتصاب غذای 24 ساعته برای آزادی محمود صالحی. برای نجات جان محمود صالحی تلاش کنیم. اتحاد و همبستگی طبقاتی ما رمز پیروزی ماست. به‌ اعتصاب غذاى ٢٤ ساعته‌ در دفاع از محمود صالحى بپیوندیم. ماهان

ماهان عزیز،
باید دسته جمعی فعالیتهایمان را برای آزادی محمود صالحی، منصور اسانلو، فعالین دانشجوئی و حقوق زنان و کلیه زندانیان سیاسی شدت دهیم. هر ابتکاری را برای عقب راندن رژیم اسلامی و دفاع از حرمت و حقوق کارگران و جنبش آزادی و برابری تقویت کنیم. اما باید به روشهایمان هم توجه کنیم. چرا اعتصاب غذا آنهم در خارج کشور؟ اعتصاب غذا یک خود زنی است و عمدتا تاکتیکی است که فرد در شرایط استیصال و ناامیدی به ایجاد و یا وجود یک حرکت اجتماعی و سیاسی میگیرد. اگر با درجه ای اغماض و به عنوان یک ناچاری اعتصاب غذا را در شرایطی که هیچ وسیله اعتراضی دیگر موجود و ممکن نیست – مثل سلول انفرادی- درک کرد، اما اعتصاب غذا در خارج و در جائی که اجباری برای اتخاد این روش نیست چرا؟ تازه ما در همان شرایط فرضی هم با آن مخالفیم. درک میکنیم اما مشوق آن نیستیم. از این گذشته کجا سنت مبارزه کارگری مبتنی به اعتصاب غذا بوده است؟ میدانم در مواردی اخیرا کارگران دست به این اقدام زدند اما این سیاستی اشتباه بوده است و با سنت طولانی روشهای اعتراض و مبارزه کارگری تناقض داشته است. کارگر و محمود صالحی برای آزادی و برابری و رفاه و نفی گرسنگی میجنگند، کارگر گرسنه به چه دلیلی باید اعتصاب غذا کند؟ چرا باید سنت چریکی و مذهبی را اتخاذ کند؟ چرا باید در حمایت از تلاش انسانی کارگر برای آزادی به خود حمله کنیم؟ چرا نباید روشهای اجتماعی تر و توده ای تر اتخاذ کرد؟ آیا به همین اعتبار میتوان طبقه کارگر را به اعتصاب غذا برای نقد کردن دستمزدها فراخواند؟ آیا انتخاب خود کشی یک کارگر و یا اعتصاب غذا تا سرحد نابودی را میتوان بعنوان جلوه های مقاومت کارگری برای کل طبقه و حامیان طبقه کارگر تجویز کرد؟ مسلما هر کارگر کمونیست و سوسیالیستی پاسخ منفی میدهد.
و بالاخره هیچکدام از این مباحث نباید به تلاش جمعی ما برای گسترش کمپین برای آزادی محمود صالحی و اسانلو و همه زندانیان سیاسی خدشه ای وارد کند. اما باید به تاکتیک ها و روشهایمان و به سنتهائی که برای مبارزه کارگری تجویز میکنیم توجه دقیق داشته باشیم. کاملا با این نکته شما موافقم که اتحاد و همبستگی طبقاتی رمز پیروزی ماست. بیائید همین اتحاد و همبستگی طبقاتی و حمایت جامعه و جنبشهای آزادیخواهانه از طبقه کارگر را تقویت کنیم. این میتواند فعالین کارگری را از چنگ رژیم اسلامی دربیاورد. با آرزوی موفقیت و گسترش کمپین آزادی محمود صالحی و کلیه زندانیان سیاسی.

مهدی کیا
آخرین اخبار حاکی از اون هستش که اصولگرایان مورد حمایت احمدی نژاد از ترس پیروزی حزب خاتمی در انتخابات مجلس درحال کشاندن خاتمی به دادگاه روحانیت و خلع لباس ایشان هستند. طبق آخرین گزارشات سردار فرهاد نظری که توسط خاتمی در مسائل کوی دانشگاه کنار گذاشته شده بود، با حمایت احمدی نژاد درحال تدوین شکایت نامه علیه سید محمد خاتمی و کشاندن وی به دادگاه روحانیت و در نتیجه خلع لباس خاتمی و رد صلاحیت وی برای انتخابات هستند.

مهدی عزیز،
در شماره قبل نشریه و در گوشه ای از یادداشت سردبیر در این زمینه حرف زدیم. تقاضا میکنم به همان نوشته مراجعه کنید. نکته ای که باید اینجا تاکید کرد اینست که اولا احمدی نژاد و شرکا چنین توانی در تناسب قوای جناحها فعلا ندارند. ثانیا مردم در جنگ این اوباشان و رقابت شان ذینفع نیستند. مردم خواهان جمع کردن کل نظام اسلامی با آخوند معمم و مکلا هستند. مردم برای خلع لباس همه شان و الغا شغل مفت خوری آخوندی دور خیز کرده اند. ما باید در جنگ و رقابت اینها قدرت مردم را ببینیم و راه حمله به همه شان را هموارتر کنیم. خاتمی و احمدی نژاد پاره تن این رژیم اند. کار ما مبارزه برای سرنگونی همه شان است نه ایستادن کنار یکی در مقابل دیگری. موفق باشید.

سلام،
آفرین. عالی هستش. می تونم جزو دوستان شما باشم؟

دوست عزیز، خوشحالیم که از نشریه خوشتان آمده است. ما به دوستان بیشماری نیاز داریم. به جمع دوستان ما خوش آمدید.

آقای علی جوادی بسیار عزیز سلامهای گرم مرا در نام عیسی مسیح بپذیرید،
از اینکه لطف فرموده من را در لیست نامهنگاری الکترونیکی خودتان منظور کرده بودید تشکر میکنم، گو اینکه در نظر اول فکر میکنم که تماس شما با یک کشیش مسیحی احتمالاً عمدی نبوده است !!  از آنجا که من به قدرت خدا اعتقاد دارم (از اعتقاد دل شما خبر ندارم ولی میتوانم حدس بزنم!)، تماس خودم با شما را امری کاملاً تصادفی تلقی نمیکنم . به هر حال امید و دعای من برای شما این است که زندگی و روابط شخصی شما همواره مملو از آرامش حقیقی و سلامتی باشد.
با احترام، کشیش فریبرز خردمند خندانی

آقای فریبرز خردمند خندانی
متشکر از اظهار لطف شما. تصور من اینست که این ایمیل تصادفی بوده است. راستش خیلی از مسائل بدوا تصادفی اند. خلقت هم تصادفی است. تردیدی نیست ما تلاش میکنیم که لیست گیرندگان ادبیات کمونیستی و انسانی گسترده تر باشد. در عین حال هر کسی که مایل به دریافت نباشد به تصمیم شان احترام میگذاریم و آدرسش را از لیست خارج میکنیم. لطفا اگر مایل به دریافت نشریه کمونیستی ما نیستید اطلاع دهید. خاصیت ادبیات کمونیستی اینست که حقایق زشت جهان مادی را برملا میکند و اراده انسان برای تغییر آن را به میدان میکشد. و بدرجه ای که در این کار موفق میشود، انسان را از قید مذهب، هر مذهبی، رها میکند. سلامت و تندرست باشید.

سلام،
با توجه به اینکه در یک نظام کمونیستی پیشرفت از لحاظ مالی محدود می شود چه تضمینی وجود دارد که با پدیده فرار مغز ها رو به رو نشویم؟ فرق حزب شما با بقیه احزاب کمونیستی چیست؟ در راه مبارزه فرق دارید یا هدف مبارزه؟ چه طور می توان با آنها رابطه بر قرار کرد منظورم فقط سایت نیست برای مثال چه طور می شود از زمان سخن رانی هایشان آگاه شد؟

دوست عزیز،
در نظام کمونیستی پیشرفت مادی بشر به اوج میرسد و مرتبا دامنه نیازهای مادی و معنوی شهروندان ارتقا می یابد. دلیلی برای "فرار مغزها" در یک جامعه خوشبخت و سعادتمند نیست. تضمین اساسی جامعه کمونیستی انسان محور بودن آن در قوانین و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و تضمین عملی و مادی آن توسط شهروندانی است که بلاواسطه در سازمان تولید اجتماعی سوسیالیستی شرکت دارند و شعور و توان عمومی شان را در جهت سعادت فرد و جامعه بکار گرفته اند. تفاوت ما با بقیه احزاب کمونیستی در سنت اجتماعی و طبقاتی ای است که ما به آن تعلق داریم و مبانی آن در برنامه یک دنیای بهتر و سمینارهای کمونیسم کارگری و ادبیات این جنبش در سطوح مختلف تدوین شده است. توصیه میکنم آثار منصور حکمت را مطالعه کنید. اگر حزب کمونیستی مورد نظرتان را بگوئید میتوان مشخص تر حرف زد. در مورد تماس با این احزاب باید از طریق تلفنها و ایمیلهائی که اعلام کردند و یا از طرق دوستان نزدیک به هر جریان اقدام کرد. موفق و پیروز باشید.

عبدی
اینا چیه؟ من منظورتون رو نمیفهمم. فقط اینو می فهمم که برای دنیای بهتر باید به آخرت فکر کرد نه به دنیا.

عبدی عزیز،
دنیای بهتر را باید روی همین کره خاکی ساخت. نه شاه نه خدا نه قهرمان راه چاره نیست. هیچ چیز بیرون بشر وجود ندارد. انسان زنده عامل شناخت، نقد و تغییر جهان است. هرچه هست محصول کار اجتماعی بشریت کارگر و تولید اجتماعی در اعصار و نظامهای اقتصادی و اجتماعی معین است. دنیا همین امروز میتواند بهتر و انسانی باشد اگر نیروی اجتماعی کمونیسم به میدان بیاید و نظام کهنه بردگی را با میراث مذهب و مردسالاری و ارتجاع فکری و فرهنگی دسته جمعی الغا کند. "دنیای امروز را فراموش کنید و به آخرت فکر کنید"، پرچم مذهب و ایدئولوگ های عقب مانده طبقه حاکم علیه اراده طبقاتی کارگر برای تغییر است. این جبهه ای از جنگ علیه کمونیسم است. ما بعنوان کمونیست علیه هر خرافه ای که نیروی طبقه ما و جامعه را اسیر مناسبات بردگی سرمایه داری و متعلقات آن میکند مبارزه میکنیم. ما میخواهیم بهشت را زمینی کنیم. دوست من، دنیا و آخرت همینجاست، همینجا برقص!

رفیق گرامی علی محمدی
خوشبختانه امروز متوجه شدم که پس از سالها تحمل رنج و مشکلات، درخواست اقامت شما از وزارت کشور انگلستان مورد قبول قرار گرفته است. وزارت کشور انگلستان مجبور شد که حق پناهندگی شما را به عنوان یک فعال سیاسی به رسمیت بشناسد. ما به صورت هر روزه درگیر مبارزه برای استیفای حق هستیم و هر موفقیت در این خصوص، به مثابه گامی به پیش برای دفاع از حقوق انسانهاست. به شما و تمام فعالین این عرصه تبریک میگوییم. از این بابت که نهایتا امکان دیدار خانواده و فرزند دلبندت فراهم شده عمیقا خوشحالم.
بار دیگر از صمیم قلب برای تو و معصومه شهبازی عزیز آرزوی سربلندی دارم.
سیروان قادری
17/07/07

رفیق سیروان عزیز،

با خسته نباشید. حتما رفقا علی محمدی و معصومه شهبازی از اینکه در موقعیت ایمن تر و نرمالی قرار گرفته اند خوشحال اند. ما هم خوشحالیم و آرزوی موفقیت و سربلندی برایشان داریم.  بگذارید امیدوار باشیم که دنیا و جامعه ای خواهیم ساخت که علیه زندگی و انسانیت نباشد و برای زنده ماندن و بقا و خوشبختی کسی مجبور به تحمل این همه مشقت نشود.

شماره ٧
سروش آزادى
*  در مورد استان های جدایی خواه ایران چه برنامه ایی دارید؟
جواب: اطلاق "استانهاى جدائى خواه ایران" یک آوانس به جنبش ملى و ناسیونالیستى و جریانات قوم پرست است. ما با چنین پدیده اى روبرو نیستیم بطورى که مردم و ساکنین تعدادى از استانهاى ایران خواهان جدائى باشند. باید بین دو پدیده تفاوت گذاشت؛ اول، وجود ستم ملى. و دوم، جنبش ناسیونالیستى که از این ستم تغذیه سیاسى میکند و اهداف خود را اهداف و خواست مردم منتسب به "کرد" یا "ترک" یا "عرب" یا "بلوچ" تصویر میکند. در ایران ستم ملى یک واقعیت است که بدرجات مختلف اعمال میشود. کردستان یک نمونه تاریخى است. در جاهاى دیگر ایران نیز بدرجات متفاوت ستم و تبعیض یک واقعیت زشت جامعه بورژوائى و عملکرد ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانى و اسلامى است. ستم ملى مادام که به یک مسئله ملى تبدیل نشده است، یعنى همزیستى مسالمت آمیز شهروندان در یک جغرافیاى فرضى با بقیه مردم در کشور غیرممکن نشده است، ما با پدیده اى به نام مسئله ملى مواجه نیستیم. شخصا فکر میکنم در ایران امروز با مسئله کرد مواجهیم. تردیدى نیست که جریانات فاشیست پان ترکیست و از نوع گرگهاى خاکسترى، جریانات اسلامى – القاعده اى در بلوچستان، جریانات قوم پرست فاشیست در خوزستان و کردستان تلاش دارند شکاف قومى و ملى را دامن بزنند. اما اینها نه نماینده این مردم اند و نه سیاستها و اهدافشان با واقعیات زندگى اجتماعى مردم در ایران خوانائى دارد. به همین دلیل جریانات حاشیه اى، فرقه اى و آوانتوریستى هستند که رسیدن به نان و نوائى را در حمله آمریکا و یا همراهى سیاسى با استراتژى آمریکا یافته اند. در مورد کردستان نیز با توجه به تحولات عمیق در ساخت اقتصادى و اجتماعى آن، و بویژه زندگى شهرى و وجود یک طبقه کارگر پیشرو و نفوذ قوى سوسیالیسم و کمونیسم کارگرى، ناسیونالیسم کرد بعنوان یک جنبش امروز قادر نیست به یک جنبش ملى قوى طرفدار جدائى شکل دهد. دلائل این امر متعدد اند؛ من صرفا به تناقض واقعیات اجتماعى و سیاسى و طبقاتى جامعه کردستان با اهداف و فرهنگ و سیاست ناسیونالیسم کرد اشاره میکنم. مردم کردستان، شاید کسر بسیار بالائى از آنها، خواهان زندگى برابر همراه با مردم در ایران و منطقه هستند. تجارب سیاه جنبش ناسیونالیستى در منطقه و بویژه وضعیت فلاکت بار عراق و کردستان عراق این جهت عمومى را تحکیم بخشیده است. با اینحال یک حزب سیاسى موظف است به سوالات سیاسى پاسخ سیاسى بدهد. پاسخ ما به مسئله کرد بعنوان یک معضل قدیمى، برگزارى یک رفراندم براى جدائى یا ماندن در چهارچوب ایران بعنوان شهروندان متساوى الحقوق است. نتیجه چنین رفراندومى که ملزومات و شرایط آن در برنامه حزب و ادبیات ما به تفصیل بیان شده است، هر چه باشد از نظر ما قابل قبول است. اما بعنوان حزب توصیه و راى و فراخوان ما در هر مقطع که این رفراندوم برگزار شود، تابعى از اینست که آیا این جدائى به نفع یک زندگى بهتر است یا نه.
نکته دیگر برخلاف تبلیغات ناسیونالیستها و قوم پرستها اینست که پاسخ ستم ملى تشکیل دولت ملى و یا نظامى فدرالى متشکل از "ملیتها" و اقوام و مذاهب نیست. قرار نیست به هر کس که ستمى به او روا شده دولت و قطعه اى خاک و تاج و تختى داد. پاسخ ستم ملى از نظر کمونیسم رفع ستم ملى است نه تثبیت شکاف و جدائى ملى. وانگهى ناسیونالیستها به ناحق خود را نماینده مردم منتسب به "کرد" یا "فارس" یا " ترک" و غیره میدانند و هدف سیاسى خود را هدف این مردم اعلام میکنند. ذره اى از حقیقت در این ادعا وجود ندارد. جنبش ناسیونالیستى و سازمانهاى قوم پرست و همینطور ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانى نماینده خودشان و در بهترین حالت جریاناتى از گرایش اجتماعى ناسیونالیسم در جامعه اند نه نماینده کل مردمى که برخلاف میل و اختیارشان در سرزمین معینى چشم به جهان گشوده اند. چرا حاج فلانى و یا خان بهمانى نماینده من کارگر و کمونیستى است که دنیائى انسانى و برابر میخواهم؟ کى گفته فرهنگ عتیق ناسیونالیستى فرهنگ مردمى است که در کردستان یا آذربایجان زندگى میکنند؟ جنبش ناسیونالیستى حتى به رفع ستم ملى ربط ندارد چون واقعا قصد حل آن را ندارد، بلکه میخواهد بر بستر این واقعیت زشت، قدرت سیاسى و اقتصادى و مناسبات سیاسى و ادارى مبتنى بر ملیت و قومیت را بنا کند. بورژوازى کرد مسئله اش رفع ستم ملى نیست، مسئله اش سهیم شدن در استثمار طبقه کارگر در کردستان است. خواهان کنترل بر "بازار داخلى خود" و انباشت سرمایه از گرده کارگر هم زبان خود است.
ما بعنوان کمونیست کارگرى خواهان جوامع بزرگتر، خواهان زندگى مردم در جغرافیاى وسیعتر، وحدت داوطلبانه و همزیستى مسالمت آمیز انسانها براساس منافع واحد و برابر انسانى هستیم. هویت ملى و قومى براى ما کمونیستها پشیزى ارزش ندارد. اصالت براى ما نه خاک و خون و نژاد بلکه هویت انسانى و آزادى انسان در کره خاکى است. واضح است که در قلمرو سیاست و مبارزه طبقاتى سیاستمان را در هر مقطع طورى تدوین و اجرا میکنیم که کمترین مشقت و بیشترین آزادى محصول آن باشد. ما همانقدر با ستم ملى مخالفیم که با هویت ملى مخالفیم. پاسخ عظمت طلبى ایرانى و ناسیونالیسم آریائى مسلک و فاشیست را نمیتوان با قومیت و عشیره گرى و ناسیونالیسم داد. ما در عین دادن پاسخ سیاسى و سر راست به این سوال واقعى، علیه ناسیونالیسم چه در حکومت و چه در اپوزیسیون مبارزه میکنیم.

* برنامه شما برای مبارزه با تروریسم احتمالی بعد از انقلاب کارگری چیست؟
جواب؛ هر تحول اجتماعى، هر حرکت اجتماعى مبتنى بر تغییر اوضاع موجود، با مقاومت نیروهاى طرفدار حفظ وضع موجود روبرو میشود. در این تردیدى نباید داشت. مسئله اساسى اینست که بدرجه اى انقلاب کارگرى همه جانبه و پیروزمند باشد، به همان درجه امکان ساقط کردن آن با اتکا به تروریسم و خط مشى تروریستى منتفى تر میشود. دولت و نظامى را میتوان با این خط مشى ساقط کرد که مردم و طبقه کارگر در قبال آن بیتفاوت باشند. انقلابى که روى دوش نیروى میلیونى و حمایت چند میلیونى طبقه کارگر و جنبش آزادى و برابرى پیروز شده است، در مقابل تروریسم دولتى هم بدرجه زیادى واکسینه است چه رسد به تروریسم دستجات و گروههاى باند سیاهى. جامعه اى که به فاشیست و اسلامیست و هر بورژوائى آزادى بیان و فعالیت سیاسى میدهد و نان و زندگى اش را بخاطر عقایدش گرو نمیگیرد، شرایط را براى رشد جریانات تروریستى بسیار سخت کرده است. حکومت کارگرى براى تمام شهروندانش امکانات و شرایط برابر و مشابه را در قلمروهاى مادى و معنوى فراهم میکند. تروریسم در چنین جامعه اى مقابله با این وضعیت و تلاشى براى بازگشت به دوره قبل از انقلاب است. با اینحال جامعه باید مکانیزم دفاع از خود را داشته باشد. حکومت کارگرى حتما متکى به میلیشیاى داوطلب چند میلیونى و ارتش کارگرى براى دفاع و حراست از جامعه و انقلاب و دستاوردهاى آن است. پاسخ هر معضل را باید در وقت خودش با توجه به ابعاد آن داد. در یک دید کلى، انقلاب کارگرى که سرمایه را بزیر کشیده است در مقابل هر تلاشى براى اعاده وضعیت پیشین مقابله میکند.

* لغو کار مزدی به چه معناست؟ یعنی هر کس هر چه خواست می تواند مصرف کند؟!! تکلیف استفاده از کالا های لوکس چه می شود؟ و یا اگر انگیزه سود از بین برود مردم به چه امیدی کار خواهند کرد؟
پاسخ؛ لغو کار مزدى به معناى اینست که کار از کالا بودن امروزش خارج میشود. یعنى نیروى کار، خلاقیت بشرى، در مقابل مزد در بازار به کارفرما عرضه نمیشود. رابطه مزدى و کار مزدى بعنوان رکن مناسبات تولید سرمایه دارى لغو میشود. کار از یک امر مشقت بار و اجبارى براى رفع مینیمم معیشت، به امرى خلاق، داوطلبانه و مبتنى بر علاقه و استعدادهاى فردى و نیازهاى اجتماعى متکى میشود. کار و تلاش انسانى از قید بازار و سود خلاص میشود و به عملى اجتماعى در خدمت رفاه و پیشرفت جامعه تبدیل میشود. کمونیسم ما فاز ندارد. برنامه اقتصادى ما بروشنى و بصورت فشرده اینست؛ از هر کس به اندازه توان و استعدادش و به هر کس به اندازه نیازش. یعنى من و شما بنا به توان جسمى و فکرى و علمى و غیره – که این مسئله در سوسیالیسم امر ثابتى نیست، چون آموزش و دانش و رشد از یک امتیاز به یک حق همگانى تبدیل میشود- در تولید اجتماعى و رفع نیازهاى جامعه شرکت میکنیم و به اندازه نیازى که داریم از کل ثروت اجتماعى تولید شده که به همگان تعلق دارد بهره بردارى میکنیم. "هر کس هر چه خواست می تواند مصرف کند"، شاید زیاد گویا نیست. اولا مصرف امرى رو به رشد است و به نظر من باید باشد. آنچه امروز من و شما مصرف میکنیم تابعى است از توان اقتصادى ما و نرمهاى موجود سرمایه دارى براى زندگى. در جامعه سوسیالیستى مثلا مسکن، آموزش، بهداشت، خدمات، تفریح، ورزش و غیره به همه تعلق دارد و از ماهیت طبقاتى امروز آن خارج میشود. مسکن مناسب حق همه شهروندان است. سلامتى و بهداشت و آموزش حق طبیعى همگان است. قانون در مقابل همه یکسان است و شهروندان جامعه سوسیالیستى، چه بعنوان فرد و چه بعنوان اجتماع، از حقوق و آزادیهاى مصرح برخوردارند. نیازهاى مصرفى جامعه آنهم در عصر اینترنت و تکنولوژى اطلاعاتى و انفورماتیک بسادگى قابل محاسبه و قابل سازماندهى براى تولید و توزیع آنست. سوال اینست که نیاز مصرفى هر فرد یکى است؟ مثلا آیا همانطور که من و شما در مقابل قانون و از منظر جامعه داراى حقوق یکسان هستیم در مصرف غذا و وسائل معیشت هم یکسان هستیم؟ این روشن است که نیازها یکسان نیستند و کمونیسم قرار نیست مثلا کوپنى به هر کس یک کیلو برنج و یک بطرى شراب و یک بسته سیگار بدهد. بلکه افراد جامعه در موقعیت مشابهى براى استفاده از امکانات جامعه برخوردارند. کمونیسم مصرف را استاندارد و کوپنى نمیکند، چون فرض براینست سازماندهى تولید براساس نیازهاى جامعه رسیدن به وفور و رفع نیازها را به پدیده اى بسیار عملى تبدیل میکند. در سطح مصرف کالاها و غذا و غیره، جدا از حقوق و استانداردهاى زندگى مطابق با پیشرفت و مقدورات جامعه که باید همگان از آن برخوردار باشند، رفع دیگر نیازها تابعى از تنوع خواست انسانى و تنوع سلایق فردى است. اتفاقا سوسیالیسم و کمونیسم میخواهد همین را متحقق کند. مسئله اینست که اگر نیاز من و شما در خطر نباشد و رفع نیاز من و شما متضمن اسارت و محرومیت دیگران از نیازهایشان نباشد، تفاوت در مصرف نابرابرى نیست و در جامعه مصرف طبیعى تر میشود. نباید با دید و مفروضات انسان جامعه سرمایه دارى که رقابت و خود پرستى و سود جوئى وجه مشخصه کاراکتر آنست، یا این جامعه میخواهد که اینطور باشد، به جامعه سوسیالیستى و فرهنگ حاکم به جامعه نگاه کرد. آن جامعه انسان نوع خودش را بازتولید میکند. خصوصیت عام انسانى، که حتى در جوامع امروز هرازچندگاهى بورژوازى به آن چنگ میاندازد، تعاون و دوست داشتن همنوع و همبستگى و عدالتخواهى به سرعت رشد میکند و به ارزشهاى غالب تبدیل میشود. همین امروز در جوامع سرمایه دارى، با تمام مشقت و خشونتى که این نظام علیه جسم و روان انسانها سازمان میدهد، با یک واقعه دلخراش دریاى انسانیت و نوعدوستى بخروش مى آید. رقابت نه "ذات" بشر است و نه همیشه انسانها براساس رقابت و قوانین بازار زیسته اند. رقابت نه منشا رشد است و نه پیشرفت تاکنونى بشر مدیون رقابت اقتصادى است. رقابت قانون عام سرمایه دارى و بازار است. حال اگر فرض کنیم پیشرفتهاى تاکنونى و ثروت و امکانات اجتماعى تاکنونى، نتیجه رقابت اقلیتى سرمایه دار در جامعه روى دوش کار اکثریتى استثمار شده و محروم از نتایج رقابت است، چرا جامعه بسادگى نمیتواند صدها برابر بیشتر روى دوش همبستگى و تعاون و انسان محورى و رفع نیاز انسانى رشد کند؟ این بسیار بسیار عقلائى است. تمام جوامع و کل تاریخ بشرى روى دوش کار اجتماعى و سازمان اجتماعى و اقتصادى در هر دوره بنا شده است. انسان پدیده اى اجتماعى است و جامعه بدون ایفاى نقش انسانها در قلمروهاى متعدد و بظاهر پیچیده نمیتواند روى پایش بایستد. مسئله بسادگى اینست که کل این تلاش اجتماعى بجاى هدف سود آورى و انباشت سرمایه و قدرت روز افزون سرمایه، انسانى شود. در خدمت انسانهاى دخیل در تولید آنها قرار گیرد. همان کسانى که خانه و بیمارستان و دانشگاه و کارخانه و پارک و تئاتر و دیسکو و کودکستان را میسازند، خودشان مالک آن باشند و از آن استفاده کنند و هر روز روشهاى بهتر زیستن، علمى تر زیستن، مرفه تر و آزادتر زیستن، محترم تر و سالم تر زیستن، و روشهاى ارتقا مادى و معنوى خود و همنوعانشان را بیابند و بلافاصله در خدمت بشر بکار بندند.
تمام امید مردم، اکثریت مردمى که از بوق سگ تا شب کار میکنند، اینست که شاید فردا مشکلات امروز را نداشته باشند. شاید امسال بهتر از پارسال باشد. شاید زندگى کمى راحتتر شود. شاید بشود سفرى رفت و یک تفریح و استراحت حسابى کرد. شاید فرصتى فراهم شد و فارغ از باید و نباید ها کمى انسان بود و حق داشت. اگر درصد کوچکى از جامعه یعنى بورژوازى را مستثنى کنید، مردم به امید سود کار نمیکنند. اکثریت عظیمى به کارشان علاقه ندارند چون از کار و محصول کار و همنوع خویش بیگانه اند. نکته اینجاست که بورژوازى با نظام و سیستم ناهنجارش زندگى طبقه کارگر و اکثریت جامعه را در معرض نابودى قرار داده است. در مقابل پرولتاریا، انسانیت را به بورژوازى هم بازمیگرداند. بورژوا وقتى ابزار تولید در اختیارش نباشد که استثمار کند دیگر بورژوا نیست. حتما بخشا با افتخارات و نستالژى دوره بربریت مدرن زندگى میکند اما دیگر بورژوا نیست. بورژواى سابق هم در سوسیالیسم میتواند انسانى زندگى کند. میتواند از زندگى طفیلى دست بکشد و از ثروت اجتماعى مثل دیگران سهیم شود. سرمایه دارى تنها کار و محمل انسانى آن یعنى کارگر را کالا نمیکند، بلکه بورژوا یعنى محمل انسانى سرمایه را نیز به یک اکتور اقتصادى در مناسبات غیر انسانى و بیجان کالاها تبدیل میکند. سرمایه دارى کارگر و بورژوا را به محمل مناسبات کالاها تبدیل میکند، سوسیالیسم انسانیت را اعاده میکند. رقابت و سودجوئى ویژه و خصلت و مشخصه جامعه طبقاتى است. با الغا طبقات و جامعه طبقاتى رقابت و انگیزه سود نیز جاى خود را به تعاون و انگیزه رشد و تعالى مادى و معنوى میدهد. سوسیالیسم جامعه را انسانى میکند و اختیار را به انسان برمیگرداند.

قابل توجه دوستان،
نامه هاى سروش ابراهیمى، داود قاسملوئى، بیژن، فرهاد فرهادى، عبدى، و دوستان دیگر پاسخ داده شد که بدلیل حجم نشریه حذف شد.

همینطور دو سه مطلب و گزارش از جمله مقاله رفیق کامران پایدار را به شماره بعدى واگذار کردیم.

 

شماره ٦،
سروش آزادى
* وضعیت خانوده پس از انقلاب چگونه خواهد بود و پس از چند سالگی کودکان از مادران تحویل گرفته خواهند شد؟
* آیا تحویل دادن کودکان اجباری خواهد بود؟ آیا پدر و مادر ها آزاد خواهند بود با بچه هایشان هر وقت که خواستند ملاقات کنند برای مثال با آن ها به پارک بروند یا...؟
جواب: سروش عزیز پاسخ این دو سوال را در شماره قبل در مبحث خانواده و رابطه با کودکان در جامعه سوسیالیستى دادم. لذا از تکرار آن اجتناب میکنم. اما مایلم نکته اى را اینجا مجددا تاکید کنم؛ این تصویر از کمونیسم که کودکان را از مادران جدا میکند، عواطف را زیر پا میگذارد، کوپنى است، خاکسترى و استبدادى است، تصویر دنیاى غرب و تبلیغات ضد کمونیستى در دوره اى طولانى بوده است. کمونیسم را باید از مارکس و منصور حکمت مستقیما گرفت. تصویر مارکسى و حکمتى از کمونیسم و جامعه سوسیالیستى، تصویرى بشدت انسانى و آزادانه و پیشرو است. کمونیستها و جامعه کمونیستى قرار نیست کودک و والدین را جدا کنند، قرار است انسانیت شان را به آنها برگردانند. قرار است شادى و رفاه و عواطف و رشد و دوست داشتن همنوع را بجاى رقابت و جنگ و نفرت به آنها برگردانند. هیچ ارگان، آتوریته، دولت و قدرتى حق ندارد در زندگى خصوصى مردم و شهروندان جامعه دخالت کند. دولت سوسیالیستى براى خانواده ها و رابطه شان تصمیم نمیگیرد. چنین حقى ندارد. کارى که دولت و قانون میکند، تصریح حقوقى و قانونى و تامین مادى رفاه کودکان در کل جامعه است. از سلامتى و بهداشت و آموزش و تفریح و کلیه ملزومات عملى اجراى آن. کودک بودن در سوسیالیسم یک خوشبختى است. کودک در سوسیالیسم مجبور نیست در بدو تولدش در یک بخت آزمائى شرکت کند. اگر خانواده اش پولدار بود سرنوشت روشنترى داشته باشد و اگر در اردوى کار و محرومیت چشم به جهان گشوده بود قربانى باشد. سوسیالیسم والدین و خانواده به مفهمومى که امروز از آن رایج است را نجات میدهد و زندگى را متحقق میکند. جائى که عشق و دوست داشتن از بند سود و پول و سرمایه و موقعیت اقتصادى و امتیازات سیاسى رها شده باشد، جهان انسانى بسیار زیبا خواهد بود. راستش زیبائى کلمه اى براى توصیف این جهان نخواهد بود. بورژواها باید با این نظام منحوسشان بروند فکرى بحال خود بکنند. سوسیالیسم راه نجات بشریت است.

* برنامه شما برای برقرای آزادی جنسی چیست؟ آیا می خواهید سریعا آزادی جنسی بدهید؟ برای مثال از تلویزیون فیلم سکسی پخش می شود! یا اینکه آرام آرام این کار را می کنید؟
جواب: برنامه ما در یک دنیاى بهتر در تمام زمینه ها و مورد سوال شما، یعنى آزادى جنسى، اعلام شده است. کل این برنامه بعنوان فرمان پیروزى اعلام میشود و دولت کارگرى و سوسیالیستى اجراى فورى آن را در دستور میگذارد. مشخصا باید در قانون جامعه اعلام شود که رابطه جنسى افراد بزرگسال امر خصوصى آنهاست و هیچ مرجع و قدرت و دولت و خانواده و غیره حق دخالت در آن یا اعلان عمومى آنرا ندارد. تمام کسانى که به سن قانونى بلوغ رسیده اند، اعم از زن و مرد، میتوانند به اختیار خود رابطه جنسى آزادانه و داوطلبانه برقرار کنند. این قانون تاکید یک حق بدیهى و اولیه بشر است و هیچ مانعى نباید در تحقق آن وجود داشته باشد. استیفاى حق انسان، هر حقى، تابع فرهنگ و عقب ماندگى و غیره نمیشود. فرهنگ جامعه را باید با پراتیک و حرکت انقلابى و وشع قوانین عوض کرد نه با کار دراز مدت فرهنگى. دولت موظف به اجراى قوانین و حراست از آزادیهاى مصرح در آنست. واضح است که در این زمینه و مثلا توضیح اینکه فقدان چنین حقوقى کدام پیامدهاى اجتماعى و زن آزارى و خشونت و غیره را دربر دارد و تاوان این عقب ماندگى را چه کسانى میدهند، و یا اینکه فقدان دروس آموزش جنسى در سیستم آموزشى و رسانه ها چه عواقب وحشتناکى دارد، بحثهائى هستند که باید در کمپینهاى آموزشى و رادیو و تلویزیونى وسیعا و بسرعت به آگاهى جامعه تبدیل شود. دنیائى از کار و تلاش در این زمینه وجود دارد که به سرعت میتواند به دانش و فرهنگ عمومى بیافزاید و زندگى را انسانى تر و علمى تر کند.
در مورد پخش فیلم سکسى از تى وى پرسیدید، کلمه "سکسى" به تنهائى موضع اصولى ما را بیان نمیکند. واضح است که کودکان از سنى در نظام آموزشى مدرن سوسیالیستى باید به بدن خود بطرق علمى اشنا شوند و تابوهاى نسل قدیم در آنها بازتولید نشود. در سیستم آموزشى و همینطور آموزش عمومى جامعه و بزرگسالان، استفاده از فیلمهاى اروتیک لازم است. اما پورنو و بویژه هارد پورنو اساس آن کالا شدن سکس، یعنى کالا شدن طبیعى ترین و اولیه ترین نیاز طبیعى انسانى، و همینطور با اعمال خشونت به زن و توهین به شخصیت زن همراه است. روشن است سوسیالیسم و کمونیسم شدیدا مخالف اعمال خشونت به زن تحت عنوان آزادى فردى و اجتماعى است. حتى در زندگى خصوصى افراد، چه زن و چه مرد، اعمال خشونت جرم است و در حیطه آزادیهاى فردى و قلمرو خصوصى قرار نمیگیرد. سوسیالیستها و کمونیستها تابوى جنسى ندارند. در جامعه مدرن بشرى تلاشهاى عظیم و مبارزات گسترده اى صورت گرفته تا حقوق پایه انسانها قانونا و در عرف اجتماعى برسمیت شناخته شود. اما همواره گسترش حقوق انسانها در قلمروهاى مختلف معنى اش این است که احترام به انسان و انتخاب او اصل است. هر امتیاز و یا تعبیر از هر آزادى فردى و اجتماعى، که اساس برابرى انسانها را چه فردى و چه جمعى زیر سوال ببرد، سیاستى ضد سوسیالیستى است.

* اگر کسی از قانون اساسی یا یک مرجع مسئول انتقاد کند دستگیر خواهد شد؟
جواب؛ قبلا پاسخ دادم. خیر، آزادى بیقید و شرط بیان و انتقاد به تمام جوانب حقوقى و سیاسى و ادارى جامعه، به قدرت فائقه و هر "تابو" ئى آزاد و جزو حق پایه اى کلیه اهالى کشور است. در جمهورى سوسیالیستى "جرم سیاسى" نداریم.

* آیا تلویزیون دولتی به محلی برای مبارزه با مذهب بدل خواهد شد؟ یا مذهب به حال خود رها می شود تا مردم آن را کنار بگذارند؟
جواب؛ در جمهورى سوسیالیستى انحصار دولت بر رسانه ها لغو میشود. مردم، گروههاى مختلف اجتماعى اعم از کانون ها، احزاب، تشکلها، نهادها و انجمن هاى کشور حق دارند از رسانه هاى پرتیراژ استفاده کنند. مضاف به این دولت شبکه هاى رادیوئى و تلویزیونى براى پاسخ دادن و مادیت بخشیدن واقعى به حق بیان مردم را در اولویت خود قرار میدهد. بدین ترتیب در سوسیالیسم "تلویزیون دولتى"، به معنى دستگاه دروغ پراکنى و یکجانبه امروز دولتها و کمپانیهاى سرمایه دارى حتى در دمکراتیک ترین هایشان، وجود ندارد. تردیدى نیست که حزب و گروههاى مختلف پیشرو و آته یست و ماتریالیست به نقد روشنگرانه مذهب مینشینند و مذهب و افراد و گروههاى مذهبى متقابلا حق دارند پاسخ دهند. مبارزه براى نفى مذهب و مصون داشتن جامعه از این مخدر کارى ضرورى است. هرچند در ایران به لطف روندهاى اجتماعى این امر بسیار ساده تر شده است. تمایلات نسل جدید و موج برگشت از اسلام و مذهب در ایران غیر قابل انکار است و صداى آخوندهاى مفت خور را هم درآورده است. چنین جامعه اى از نقد مذهب و خرافه عمیقا استقبال میکند. حکومت کارگرى مانع اختیار مذهب داشتن یا تعلق به گروه مذهبى را از بزرگسالان سلب نمیکند. ما مدافع آزادى مذهب و بى مذهبى هستیم. اما در مقابل مذهب خنثى نیستیم. با مذهب همان برخورد را داریم که با دیگر مصائب جامعه سرمایه دارى داریم. سوسیالیسم از آنجا که اختیار را به انسان برمیگرداند، نیاز به مذهب و زمینه بازتولید آن را اجتماعا از بین میبرد. انسان آزاد مذهب را دور مى اندازد. وقتى جامعه انسان محور باشد و آزادى و تعالى انسان محور مناسبات اجتماعى است، صنعت و سلطنت مذهب منقرض میشود. ما نیاز نداریم که با اجبار و اعمال قهر مذهب را غیرقانونى کنیم. مذهب بعنوان عقیده شخصى و امر خصوصى آزاد است. مذهب حتى میتواند در چهارچوب احترام به حقوق مردم در جمهورى سوسیالیستى، از جمله و بویژه زنان و کودکان، میتواند فعالیت متشکل سیاسى کند. مذهب آنجا با سد قانون برخورد میکند که آزادى و حقوق دیگر شهروندان را سلب کند. و اینجا مانع قانونى نه بخاطر عقاید مذهبى بلکه بخاطر نفى آزادى دیگران صورت میگیرد. امرى که در مورد همه شهروندان اعم از مذهبى و غیر مذهبى صادق است. سروش عزیز، سه سوال دیگر شما میماند براى شماره بعدى نشریه.

سوال از نشریه برای یک دنیای بهتر
من یک کمونیست در ایران هستم و به دلیل مسائل امنیتی اسمم را نمی آورم. عکس های مراسم سالگرد شما در های گیت لندن در کنار نیم تنه زنده یاد منصور حکمت دیدم. تنها کسانی که عکس بردار با هنر تمام سعی در زیاد جلوه دادن آن داشت به زحمت به تعداد انگشتان یک دست می رسد. آیا حزب متبوع شما با این تعداد آینده ای دارد؟ شما با بیش از یک ماه تبلیغات در سایت ها نتوانستید حتی یک نفر غیر خودتان را با خود همراه کنید. برای رهبری سه نفره این حزب که بیش از سه دهه است کار سیاسی کرده است و در حال بازنشسته شدن است آیا بهتر نیست که سرنوشت سیاسی بهتری را انتخاب کند؟ یک بار هم که شده از حاضر جوابی و غرور بی جایتان دست بشویید و به این سوال منطقی جواب دهید؟

کمونیست عزیز،
این حقیقتى است که تعداد ما در هاى گیت کم بود. اى کاش تمام دوستداران منصور حکمت در این یادبود شرکت میکردند. در ضمن ما تبلیغات عجیبى براى این تجمع نکردیم. از ابتدا خواستیم تعدادى از دوستان خصوصى به هاى گیت برویم. بعدا فکر کردیم شاید دوستانى بگویند چرا اعلام نکردید. فکر کنم در دو شماره قبلى نشریه این آگهى را منتشر کردیم. اما اگر آینده ما را به این موضوع گره زده اید دارید از انصاف خارج میشوید. چون با همین استدلال باید فاتحه کل کمونیسم کارگرى را بخوانید. لطف کنید به میزان روآورى به حزب در همین یکماه و نیم تشکیل حزب نگاهى بکنید. اگر مطابق استدلال شما حرکت کنیم، آینده ما بسیار روشن است. اما از نظر خود ما، آینده درخشان حزب را پراتیک انقلابى و انتقادى و سازمانگرانه ما شکل میدهد. در ضمن نمیدانم عیار شما براى بازنشستگى سیاسى چیست؟ اگر با شما باشد چند درصد از جنبش کمونیسم کارگرى را به باشگاه بازنشستگان میفرستید؟ بهتر نیست صمیمى و سیاسى باشیم و سوالات محورى جنبش مان را پیش رو بگذاریم و براى حل آنها تلاشى جمعى را سازمان دهیم؟ به نظر میرسد چنین کارى بطور قطع "غرور بیجا" را که بدرست مورد علاقه شما نیست دور میریزد. برایتان آرزوى پیروزى و آینده درخشان دارم. 

 

اردوان عزیز،
پوستر ١٨ تیر دریافت شد. دوستان دیگرى هم مشغول کارهاى دیگر هستند. از میان آنها بهترین را استفاده میکنیم. دستتان درد نکند.

با سلام به على جوادى
بدینوسیله میخواستم در رابظه با پروژه پیگرد و داد خواست خودم وجمعی دیگر از خانوادهاى زندانیان سیاسی؛ یکبار دیگر طبق نامه که قبلا برایتان فرستادم از شما میخواهم که اسم مرا از لیست خارج نماید. ما داد خواست خود را از تریبون و پروژه پیگرد که متعلق به حزب کمونیست کارگری است اعلام داشته ایم نه از حزبى بنام اتحاد کمونیست کارگرى.  
طغرا قره گوزلو

طغرا قره گوزلوعزیز،
على جوادى نامه تان را دیدند. حتما در مورد خواست شما ترتیب اثر میدهند. موفق و پیروز باشید. 

رفیق حبیب بکتاش با سلام
نوشته شما را در نقد رفیق مدانلو که برای من هم فرستادید خواندم. به نظر من کاربرد طنز در نوشته اگر به تناسب نباشد بسیار در زبان سیاسی مضر است. به اعتقاد من باید به تک تک سئوالات و انتقادات هر کسی پاسخ مناسب و منطقی داد.
 به نظر من وقت آن رسیده که این کمپین اکنون متوجه وظیفه سنگینی باشد که آن را به عنوان هدف جلو روی خود قرار داده است. به اعتقاد من سازمان دادن این مبارزه ضد دینی و ضد اسلامی اکنون مهمترین وظیفه است. تنها در سایه یک تلاش اجتماعی سازمانیافته و وسیع میشود موانع فعلی را عقب زد. به اعتقاد من بیش از این کش دادن تبادل نظر باعث میشود تا کسانی که جدا به خاطر رویگردانی از اسلام دور این کمپین جمع شده اند بروند. همین الان در آلمان باید این کمپین شکل و قیافه یک سازمان سراسری مقابله با اسلام و تروریسم اسلامی به خود بگیرد، مردم منتظر مجادلات ما نخواهند شد.
 تا جایی که به شان کلام شما مربوط میشود بر این اعتقادم که باید سنگینی را روی استدلال متین میگذاشتید به جای تمسخر منتقد. طنز جای خود را دارد. با آرزوی موفقیت مهرنوش موسوى

رفیق مهرنوش عزیز،
ما براى کمپین علیه مذهب و اسلام و اسلام سیاسى آرزوى موفقیت میکنیم و هر تلاش اصولى و کمونیستى را تلاش خود میدانیم. با تاکید آخر شما مبنى بر تکیه روى کلام و استدلال متین بجاى تمسخر هم تاکید ده چندان داریم. کمونیسم کارگرى باید بطور جدى به جنگ این فرهنگ برود. این فرهنگ ما نیست. خود شما متاسفانه در این بحث معین همین نکته مورد اشاره را رعایت نکردید. امیدوارم منبعد چنین کنید که توصیه میکنید. برایت سلامتى و موفقیت آرزومندم.

سلام،
چه کنیم؟ خودتون کردید که لعنت به خودتون باد. ما هستیم، محکم. ولی اونا محکم ترند. عمو کاوه،

عمو کاوه عزیز،
خوشحالیم که شما هستى و محکم هستى. ما خوشحال میشویم که کمونیسم کارگرى همه جا قوى باشد. ما جنگ فرقه اى با کسى نداریم. در استنباط شما در اینمورد شریک نیستم. موفق و سربلند باشید.

ما هم با شما هستیم. بهمن.

بهمن عزیز،
نمیدانم منظورت از "ما" خودت است یا جمع دوستان دیگر، در هر دو حالت، دستتان را میفشاریم. به حزب خودتان ملحق شوید. این سنگر به بیشمار انسانهاى مبارز و انقلابى و کمونیست نیاز دارد. موفق و پیروز باشید.

دختر آرام مهتاب
اگه من ایرانی هستم خیلی هم راضی هستم کم  خودتون رو بکشید، با این کاراتون هیچ کاری نمی تونید بکنید. فکر نکنی هم فقط من هستم ها، من خودم دوستم خانوادش خانوادم کناری هام همه مون راضی هستیم. پس خواهشن همه ایرانی ها رو قاطی هم  نکنید همه مثل بعضی ها نیستن. پس با این حرفا افکار رو خراب نکنید. البته افکار مردم با این چیزا خراب نمیشه. امیدوارم که این رژیم اسلامی همیشه با دوام باشه   و موفق.

دختر آرام مهتاب
حیف نیست انسانى در قرن بیست و یک آرزوى بادوامى براى این رژیم جنایتکار و ضد زن بکنه؟ در همه رژیمهاى دیکتاتورى بالاخره اقلیتى از جامعه "راضى" اند. حال یا جزو دم و دستگاه لفت و لیس اند یا در مجاور آن زیست میکنند. مسئله اینست که این اقلیت بویژه در ایران کوچکترین مشروعیتى ندارد. آن بقیه و اکثریت عظیم هم مثل اینکه حق دارند! چرا یادتان رفت که آنها هم بقول شما "ایرانى" اند؟ تردیدى نیست که رضایت داشتن یا نداشتن ازسر بدخلقى و خوش خلقى آدمها نیست، منافع واقعى اقتصادى و سیاسى و طبقاتى سرچشمه آنست. اگر منافع کسانى با این رژیم و "دوام" اش گره خورده باشد، صد البته برایش آرزوى موفقیت میکند. اما اگر جزو کسانى هستید که به این نکبت اسلامى بخاطر کمى دست باز اقتصادى و تفریحات ویژه رضایت داده اید، بهتر است مستقل از ما به خودت و موقعیت و حقوق زنان دستکم در دنیاى امروز کمى فکر کنید. اگر خود را شایسته احترام و حقوق و آزادى بیشترى میبینید، آنوقت به اردوى ما میرسید و بجاى آرزوى "دوام و موفق" براى رژیم آپارتاید جنسى، آرزوى نابودى فورى آن را میکنید. امیدوارم اینطور باشد.

سروش آزادی 
ایرانی می تواند آزادانه بیاندیشد
در جواب نامه ام خواندم: سوسیالیسم به شدت غربی است. این نوع ادبیات من را کمی آشفته کرد. البته اشتباه نشود من نمی گویم برویم بگردیم بلکه عتیقه ای پیدا کنیم و با آن افتخار کنیم! من می خواهم همان چیزی باشم که هویتم است و در مورد آن منطقی فکر می کنم تا اگر جایی اشکال دارم بر طرف کنم. هویت من به گذشته تعلق ندارد و هرگز نباید بر اساس گذشته خود را تفسیر کنم اما غربی هم نیستم. من همان قدر که با گفتن رایانه به جای کامپیوتر مخالفم با اوه ساری به جای معذرت می خوام مشکل دارم. بیایید جمله را عوض کنیم وبگوییم: سوسیالیسم به شدت منطقی است. شما می تونید انسانی تعارفی و مهمان نواز باشید اما به شدت منطقی فکر کنید.

سروش عزیز،
بحثها و سوالاتت جالب است. منطقى هم هستى. دو نکته را توضیح بیشترى بدهم؛ اول، منظور از "سوسیالیسم بشدت غربى است" اینست که جنبش سوسیالیستى و مارکسیستى محصول جامعه پیشرفته صنعتى است. چکار کنیم که مشرق زمین زودتر مارکس و جنبش سوسیالیستى را تحویل بشر نداده است؟ همان ناسیونالیستهاى دو آتشه ایرانى که "هویت ملى" را زیور کلمات و نطق هایشان میکنند، زمانى مفتخر بودند که قانون اساسى شان از قانون اساسى بلژیک و فرانسه اقتباس شده است. بالاخره در دنیاى امروز غرب بهترین محصولات لیبرالیسم، سوسیالیسم، سوسیال دمکراسى، محافظه کارى، ناسیونالیسم، دمکراسى، حقوق زن، نفى تبعیض و غیره را بدست داده است. نکته دوم، میگوئى "میخواهم همان چیزى باشم که هویتم است". قبول دارى به گذشته تعلق ندارى اما میگوئى غربى هم نیستم. اگر به گذشته تعلق ندارى، لابد به تمدن معاصر بشر تعلق دارى که اساسا غربى است. مشکل کجاست؟ من نه با معذرت میخوام مشکل دارم و نه با اوه سارى. هر دو قشنگ و انسانى است. به دو زبان بشرى یک معنى بیان میشود. زبان بى تقصیر است، مضمون و محتوا مهم است که به هر زبانى میتوان پیشرو یا عقب مانده بود. و بالاخره در مورد تعویض جمله؛ به نظر من هم " سوسیالیسم به شدت منطقی است". اگر سوسیالیسم براساس بالاترین سطح توانائى و شعور مادى بشر معنى و مادى میشود، لابد بشدت منطقى است، چون انسانى است. اما یادمان نرود که سوسیالیسم پدیده اى جهانى و بشرى است. سوسیالیسم قرار نیست جنگ شرق و غرب راه بیاندازد. ما جزو "سوسیالیستهائى" نیستیم که تضاد شمال و جنوب و مقابله اینها باهمدیگر را تبلیغ میکنند. سوسیالیسم قرار است بشریت را آزاد کند. منظور ما منشا سوسیالیسم و ترجیح و دفاع ما از ارزشهاى مدرن و انسانى و برابرى طلبانه جناح چپ جامعه غربى در مقابل ارزشهاى بورژوازى در همین جوامع و همینطور در شرق اسلامزده و استبداد زده است. امیدوارم نکته روشن شده باشد. موفق و پیروز باشى. 

لطفاً به این پرسش پاسخ دهید:
زمانیکه بنزین جایگاه تمام شد، چکار می کنند؟

دوست عزیز،
این سوال را احتمالا در باره حمایت ما از اقدام مردم تبریز و به کنترل درآوردن جایگاههاى بنزین و توزیع آن با نرخ قبلى و بدون سیاست جیره بندى اشاره کرده اید. واضح است جایگاه چشمه نیست که مرتب بتوان از آن بنزین کشید. نکته سیاسى است. اقدام مردم تبریز صرفا اعتراض و واکنش صرف نیست، عملى حساب شده و تمرینى براى کنترل بر معیشت و نیازهاى مردم است. فردا قرار است مردم بر زندگى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى خود مسلط شوند و در اداره جامعه شریک باشند. مردمى که بتوانند کنترل منابع اقتصادى دولت و سرمایه داران را بدست گیرند، به جهتگیرى و افق سوسیالیستى و کارگرى نزدیکترند. اعمال چنین قدرتى میتواند دولت را مجبور به عقب نشینى کند و یا موظف به رفع نیاز روزمره مردم کند. 

از مجاهدت
به حزب اتحاد کمونیسم کارگری
اساسا مجاهدت موافق نظام فعلی بوده و آن را نسبت به نظام گذشته ایران برتر می داند اما ما هم به دنبال تغییرات اساسی در نظام جمهوری اسلامی ایران هستیم.

دوست عزیز،
من منظور شما را از "مجاهدت" نفهمیدم. معنى مجاهدت را در تفکر اسلامى میشناسم. اما ظاهرا شما منظورتان مجاهدین است. اگر درست فهمیدم، باید اشاره کنم که این نکات نظر مجاهدین هم نیستند. لطفا مجددا نظرتان را توضیح دهید.

گوروش عزیز،
من متاسفانه زبان آذرى را درست و در سطح ترجمه دقیق نمیدانم. لطفا نامه تان را بفارسى یا زبان دیگر بفرستید تا پاسخ دهم. با تشکر از شما.

کامیار آزادمهر عزیز،

پوسترها دریافت شد. دستتان درد نکند. همینطور مطلب شما دریافت و در همین شماره درج شد. موفق و پیروز باشى.

شماره ٥،
سلام به همگی !
حدود دو سال و نیم است که دیگر ح ک ک را حزب خودم ندانستم. و حدود دو سال و نیم است که نظاره گر خاموش پیشروی بورژوازی در تمامی صحنه ها میباشم. جای خالی یک حزب یک پارچه و کارگری در این میان خالیست. جای حزب منصور حکمت خالیست. در تمامی نشریاتتان نتوانستم بصورت یک دو سه و بسیار واضح ( بخصوص برای من خنگ) بیآبم که تفاوتهای اصولی شما با حکمتیستها و ح ک ک چیست. مایلم بدانم که به چه جریانی باید رای بدهم!!! طبیعیه که طبقه ی کارگر به چپ ترین و موثرترین جریان موجود در دوران خودش روی میآورد .
نقشه مندی، هدف سیاسی و راه پیشنهادی شما برای رسیدن به آن و…. چیست؟
میخواهم بدانم که آیا عرصه ی جدیدی در صحنه ی مبارزاتی در ایران باز شده یا این جریان هم مثل بقیه ی حاشیه نشینها نظاره گر پر مدعا و بی اثری خواهند بود. راستی شما یکی از طرفداران رهبری جمعی در ح ک ک بودید! آیا در حزب خودتان شرایط بوجود آمدن این نوع رهبری وجود نداشت. حتی در جائی خوانده بودم که شما در جوابی قید کرده بودید: اگر من انتخاب شوم رهبری حزب را جمعی خواهم کرد. ولی در اصول سازمانیتان آنرا نتوانستم پیدا کنم .
بهر حال مایلم قید کنم که تنها راه موفق شدن در عرصه های مبارزاتی کارگری، صداقت سیاسی و قد علم کردن زنده و علنی در مقابل بورژوازی و حضور در تمامی صحنه های سیاسیست. مبارزه از پشت کامپیوترها هیچ کسى را که خواهان مبارزه برای بدست آوردن حقوق حقه ی خود باشد را جلب نخواهد کرد. پس پیشنهاد من به شما برای موفقیتتان: حضور در خیابانها و بودن در کنار مردم در مبارزاتشان میتواند این احساس را بوجود بیآورد که مثل اینکه این حزب مایل است کار معینی کند، راهی و تمرکزی بوجود بیآورد، نقشه ای را خنثی کند و عرصه ی جدید مبارزاتی ای را باز کند، هماهنگ کند، ضربه ای بزند و از ضربه خوردنی جلوگیری کند، در حاشیه ننشیند، بداخل گود استخر وارد شود و…. آنجاست که احتیاجی ندارید که فراخوان دهید. ما گله وار به حزبتان خواهیم پیوست  ارادتمندتان بیژن شهابی

رفیق بیژن عزیز،
اول براى پاسخ ندادن به نامه ات در شماره قبل پوزش میخواهم. مقصر من بودم. چون نامه را رفیق شراره ارسال کرده بود و لاى اى میل ها و فایلهاى متعدد گم شد. یک نکته من را بشدت آزار میدهد و آن احساسى است که در اول نامه به آن اشاره دارى. سخت است وقتى انسان امیدش و نیرویش و خلاقیت اش و چه بسا زندگى اش را به پدیده اى گره میزند، در مقطعى احساس کند که دیگر آن پدیده همانى نیست که میخواست. همینطور در این احساس شما با صداى بلند اشتراک دارم که جاى منصور حکمت بسیار بسیار خالى است. نه فقط بخاطر اینکه نمونه پرنسیب و انصاف و وجدان و اصولیت کمونیستى بود، نه فقط بخاطر اینکه رفیقى عزیز و دوست داشتنى و خودمانى بود، بلکه بدوا بخاطر خودش و امیدها و سر پر شورى که داشت و همینطور بخاطر نقشى که ایفا میکرد و وحدتى که در میان کل جنبش کمونیسم کارگرى ایجاد میکرد. من هم عمیقا دلم براى سازمان واحد کمونیسم کارگرى تنگ شده است. این صرفا یک احساس نیست، درک یک نیاز پیشروى جنبش مان است. درک این ضرورت است که یک حزب یکپارچه کارگرى و کمونیستى و قوى و باز و مدرن ضرورت مبارزه طبقاتى و جدال سیاسى امروز است و بدون آن سرنوشت کمونیسم براى دور دیگرى به محاق خواهد رفت.
پرسیدى که تفاوت ما با دو حزب دیگر کدام است و چه نقشه متفاوتى در صحنه سیاى ایران میخواهیم بازى کنیم؟ در مورد تفاوتهاى ما من در جلسه اى به تفصیل و تا جائى که زمان اجازه میداد اخیرا صحبت کردم. این موضوع را تدوین میکنم. اما اینجا و بطور خلاصه باید اشاره کنم که تفاوتها و مبانى انتقاد جریان اتحاد کمونیسم کارگرى در دوره فراکسیون و در نشریات و ادبیات ما موجوداند. در یک بیان کلى ما در تبئین احزاب موجود کمونیستى کارگرى و رابطه شان با جنبش واحد کمونیسم کارگرى با رفقاى دیگر احزاب اختلاف داریم. ما در مورد انشعاب سال ٢٠٠٤ ارزیابى انتقادى داریم و پروژه اتحاد جنبش کمونیسم کارگرى حول خط مشی مارکسیستى منصور حکمت را دنبال میکنیم. ما معتقدیم و نشان دادیم که رهبرى دو حزب و سیاستهایش عمیقا از چپ رادیکال متاثر است که ظرفیتهاى محدود این نگرش اجازه پیشروى لازم به کمونیسم کارگرى و پاسخ وسیعتر و اجتماعى تر به نیازهاى امروز این جنبش را نمیدهد. ما در مورد تلقى از حزبیت مارکسى و اجتماعى اختلاف اساسى با نگرش حاکم به دو حزب داریم. دیدگاه ما در مورد نوع رهبرى، بینش رهبرى، سبک کار رهبرى متفاوت است. ما معتقدیم که خط پلنوم ١٤ و سیاستهاى توصیه شده منصور حکمت بعد از انشعاب در دو حزب اتخاذ نشدند و حزب اتحاد کمونیسم کارگرى تمام تلاشش را به پیاده کردن و اتخاذ این بینش و نگرش در مورد تحولات ایران، امر سرنگونى و انقلاب، سازماندهى کارگرى و تشکیلات داخل کشور، سازماندهى و بینش حاکم به فعالیت در خارج، تبلیغات، نقد اپوزیسیون راست، تلاش براى قرار دادن کمونیسم کارگرى در موقعیت رهبرى جنبش سرنگونى، تبدیل افق کمونیسم به افق جامعه و غیره قرار داده است. تلاش حزب ما اینست که ضربات وارد شده به جنبش کمونیسم کارگرى را با یک فعالیت اثباتى و پراتیکى کمونیستى در متن جنبش کارگرى و جنبشهاى اعتراضى و آزادیخواهانه ایران جبران کنیم، از تلاشهاى مثبت و کمونیستى احزاب دیگر کمونیستى کارگرى حمایت کنیم و منافع جنبش کمونیستى کارگرى را در اولویت قرار دهیم. هدف ما مبارزه از پشت کامپیوتر و قانع شدن به کم نیست. اگر اینطور بود انتقادات ما به موقعیت حزب کمونیست کارگرى موضوعیتى نداشتند. تمام مسئله برسر اینست که آمادگى لازم و تشکیلات محکمى را سازمان داد که کمونیسم کارگرى بتواند در تحولات سیاسى نقش شایسته خود را ایفا کند. این یعنى تماما حضور در جنبش اعتراض ضد سرمایه دارى کارگر، حضور در دانشگاهها و مراکز مهم سیاسى کشور، حضور در قلمرو سیاست سراسرى، پس زدن نقطه سازشهائى که راست به مبارزه کارگر و مردم محروم تحمیل میکند، بدست گرفتن نقد مارکسیستى و پاسخ دادن به مدعیان مختلف راست و چپ، سازماندهى نیروى اعتراض مردم حول کمونیسم و نقد کمونیستى جامعه سرمایه دارى، تعمیق ایجاد رابطه با جامعه و مردم و تبدیل افق و نقد کمونیستى به نقد و اعتراض موجود مردم. براى همه اینها باید تلاش کرد، وارد جنگهاى معینى شد، پروژه و طرح داشت، نیروى کادرى و کمونیستهاى درگیر در داخل کشور را سهیم کرد، فرهنگ سیاسى و روشهاى کار چپ رادیکال و غیر اجتماعى را تماما نقد کرد و کنار گذاشت، و کمونیسم را بعنوان یک نیروى معتبر و دخیل و یک پاى جدال قدرت سیاسى به صحنه آورد.
ما قصدمان اینبود در حزب کمونیست کارگرى همین سیاستها را پیش ببریم. شما بیشتر از هر ناظر بیرونى میدانید که چرا این تلاش با سد مقاومت در داخل حزب مواجه شد و چرا آخرین تلاشهاى ما براى ایجاد وحدت حزبى بى پاسخ ماند و بالاخره چرا ما ناچار شدیم که راهمان را جدا کنیم. در مورد طرح رهبرى جمعى در حزب سوال کردید، پیشنهاد میکنم پاسخها و مطالب رفقا در زمینه پیشنهاد ما به پلنوم ٢٦ حزب در مورد رهبرى جمعى را مطالعه کنید. پاسخ یکجائى میگیرید. همینطور در پلنوم ٢٧ این پیشنهاد را مجددا طى قرارى طرح کردیم که پلنوم راى به در دستور گذاشتن آن نداد. امروز در حزب اتحاد کمونیسم کارگرى ما با سیستم رهبرى جمعى کارمان را پیش میبریم و معضلى در این زمینه نداریم. همینجا تصریح کنم این موضوع صرفا امرى مربوط به خاصیتهاى رهبرى جمعى و فردى نیست، من با هر دو شکل آن در صورتى که موازین آن بدرستى رعایت شود و کل نیروى حزب در یک نقشه عمل سراسرى سازمان یابند مشکلى ندارم. مسئله اساسى اتحاد حزب بود که طرح لیدرشیب آن را به مخاطره انداخته بود و یک عقب نشینى متین از این طرح میتوانست در خدمت اتحاد حزب و منافع گسترده تر حزب عمل کند. امرى که بعد از منصور حکمت ضربات پیاپى به ما زد و متاسفانه هنوز از آن درسى گرفته نشده است. و بالاخره بعنوان یک حزب سیاسى باید به جامعه و مخاطبینمان فراخوان دهیم. اما کار ما صرفا فراخوان و تبلیغات نیست. کار ما سازماندهى و بسیج نیرو و اقناع فعالین است. فراخوان یک گوشه کار ماست و هر فراخوانى را هم صادر نمیکنیم. فراخوانى که پاسخ نمیگیرد از نظر من صادر نشود بیشتر صرف دارد. اما این حزب قرار است همراه با همفکرانش کارى را صورت دهد. روشن است که ما طرح و نقشه عمل معین خود را داریم و براى پیاده کردن آن نهایت تلاش و ابتکارمان را بکار میبریم. اما این امر بزرگ نیاز به صدها و هزاران کادر کمونیست و پرشور و فعالینى دارد که در صورت مسئله با ما اشتراک دارند. شما اگر در صورت مسئله با ما اشتراک دارید بدون فوت وقت به حزبتان بپیوندید و براى پیاده کردن گوشه اى از این نقشه عمومى و سراسرى کمونیستى آستین تان را بالا بزنید.
برایت سلامتى، شادى، امید و انرژى بى پایان براى تلاش کمونیستى آرزو دارم.

بیانیه جوانان حزب اتحاد كمونیست كارگری ایران به مناسبت ١٨ تیر

به نام آزادى و برابرى
دانشجویان / كارگران/ معلمان وجامعه آزادیخواه وبرابری طلب ایران :
٨ سال از روزى كه در آن عزم عمومى جامعه فریاد آزدیخواهى را سر داد میگذرد و ما امروز شاهد آن هستیم كه مجرمان جانى آن حادثه هاى دهشتناك تاریخى آزادانه به چپاول و غارت و تجاوزشان ادامه میدهند و دانشجویان ومردمى كه مورد حمله و ضرب و شتم واقع شده بودند یا در زندانهاى وزارت اطلاعات جان سپردند و یا در بدترین شرایط روحى و جسمى روز خود را شب میكنند . ١٨ تیر به قدرى بر پیكر این نظام نافرجام ضربه زد كه رهبر الهى آن را در شبكه 1 تلویزیون با حالت اشكریزان به تصویر كشید كه از مزدوران بسیجى خود التماس حمایت و یارى مینمود . در آن روز اتحاد چندانى بین دانشگاه و كارخانه و مدرسه موجود نبود . امروز دانشجویان وكارگران و معلمان اتحاد ناگسستنى را بوجود آورده اند .

مردم ایران!
بیایید وایمان داشته باشید كه ما میتوانیم با عبور از این نظام ضد بشرى جامعه اى انسانی تر را پایه ریزى كنیم . بیایید و ایمان داشته باشی دكه آن سوى انقلاب ما یك دنیای بهتر است . بیایید درسالروز قیام 18 تیر خیابان ها را مملو از جمعیت كنیم و تا سرنگونی این نظام فاشیستی لحظه اى دست از مبارزه خود بر نداریم . به امید دیدارتان هستیم .
جوانان حزب اتحاد كمونیست كارگرى در تهران .
شنبه : 1386/4/2
ایران –تهران

رفقاى عزیز،
خسته نباشید. امیدواریم که در ١٨ تیر امسال پاسخ دیگرى به ارعاب اسلامى در خیابان و دانشگاه و زندان داده شود. آنچه که مسلم است ارعاب ممکن است موقتا مردم را بترساند، اما جامعه ایران بنا به خصوصیات سیاسى و اقتصادى اش قابل ارعاب نیست و هر تلاش سرکوبگرانه رژیم اسلامى به ضد خود تبدیل میشود. منتظر گزارشهایتان از ١٨ تیر هستیم. موفق و تندرست باشید.

سروش آزادى عزیز،
بیست سوال شما در دو نوبت دریافت شد. این سوالات همانطور که در شماره قبل اشاره کردم، براى اینکه حق مطلب ادا شود، نیاز به پاسخ تفصیلى تر دارد و در عین حال در ستون نامه ها پاسخ به همه آنها ممکن نیست. من سوالات را منتشر میکنم و به تعدادى مختصر جواب میدهم. در شماره هاى بعد به دیگر سوالات پاسخ میدهیم و شاید نکاتى از آن را بصورت مقالات و یا بحثهاى میزگردى پاسخ دادیم. نکته اى که باید اشاره کنم تاکید روى مطالعه آثار منصور حکمت و برنامه یک دنیاى بهتر است که پاسخ بخش زیادى از این سوالات را دارد. لطفا اگر مطالبى که رفرنس آن اینجا ذکر شده در اختیار ندارید، به مرکز پخش حزب خبر دهید تا برایتان ارسال شود. و اما سوالات:

* در صورتی که کمونیسم حاکم شود تغییرات اساسی در بنیان خانواده ایجاد خواهد شد.در آن صورت اکثر فرزندان پدران خود را نخواهند شناخت آیا این از لحاظ علمی مشکلی ایجاد نمی کند؟ و آیا مردم ایران که تحت نظام پدر شاهی هستند به چنین اقدامی تن خواهند داد؟ یا به زور این نظام را می خواهید بر آنان القا کنید!؟
جواب؛ این سوال را و ادعاهائى که طبقات حاکم در تبلیغاتشان علیه کمونیسم و جامعه کمونیستى میکنند، توسط مارکس در مانیفست کمونیست پاسخ داده شده است. میگویند که کمونیستها قصد دارند خانواده را الغا کنند و روابط و مناسبات تربیتى والدین و فرزندان را براندازند و کانون گرم خانواده را یکسره نابود کنند. یا میگویند کمونیستها میخواهند زنان را اشتراکى کنند و غیره.
خانواده در جامعه امروز یک واحد اقتصادى است که نقش دولت را بعد از ساعت کار روزانه بعهده دارد. واحد اقتصادى خاصى که بخشى از هزینه دولت و کارفرما را براى تر و خشک کردن کارگر و تربیت نسل جدید کارگران بعهده دارد و از همان مناسبات نابرابرى تبعیت میکند که اساس مناسبات جامعه موجود است. کمونیستها قصد الغا خانواده به معنى گسستن رابطه اعضا خانواده ندارند بلکه میخواهند مناسبات حاکم براین واحد اقتصادى را الغا کنند. همانطور که کمونیستها قصد ازبین بردن مالکیت بطور کلى را ندارند بلکه میخواهند مالکیت خصوصى بر ابزار تولید را الغا کنند و آن را به دارائى مشترک کل جامعه تبدیل کنند. الغاى اقتصادى خانواده به این معنى است که استقلال اقتصادى زن و مرد در جامعه تامین میشود و به این ترتیب تا درجه زیادى خانواده و مناسبات آن به معنى سنتى آن از بین میرود. بعنوان مثال کار خانگى به یک سیستم خدمات عمومى انتقال مى یابد که این امکان میدهد اعضاى خانواده بتوانند موثرتر در فعالیت و زندگى اجتماعى دخالت کنند. خانواده از پیرایه هاى وابستگى هاى اقتصادى و نظام ارزشى بازار آزاد میشود و خانواده و یا زندگى مشترک همان اساسى را مى یابد که باید باشد؛ یعنى رابطه انسانى دو نفر. در مورد فرزندان و رابطه آنها با والدین کمونیستها قصد جدا کردن فرزندان از والدینشان را ندارند. بلکه میخواهند حقوق عشیره اى که والدین را مجاز به استثمار و تعیین تکلیف براى کودکان میکند الغا کنند. کودکان باید مثل هر شهروندى در جامعه و از طریق نظام آموزشى و تربیتى واحد و استاندارد و انسانى تربیت شوند و آموزش ببینند. آیا این ایرادى دارد؟ مگر پدر و مادر شما آرزویشان این نیست که شما درس بخوانید و از سواد و علم و دانش بهرمند شوید و فردا در جامعه زندگى مناسبى داشته باشید؟ معضل امروز جامعه سرمایه دارى اینست که به انسان چه زن و مرد و چه کودک بعنوان یک کالا نگاه میکند و بدرجه اى که جامعه بورژوائى رشد میکند و تقسیم کار و فعالیت در شاخه هاى مختلف اقتصادى گسترده تر میشود، رابطه سنتى والدین و فرزندان و کلا خانواده ضعیف تر میشود و کودکان به وسیله کار و سود تبدیل میشوند. این ادعاهاى بورژوازى و دلسوزیهاى عوامفریبانه اش براى رابطه والدین و کودکان و خانواده سنتى سر سوزنى با عملکرد و سیاست بورژوازى جور درنمیاید. کمونیستها مخترع تاثیر جامعه در پرورش کودکان نیستند، آنچه که کمونیستها میخواهند محقق شود، خصلت نظام آموزشى، تبدیل آموزش از یک امتیاز به یک حق براى همگان، تدوین و قانونیت دادن به حقوق کودک بعنوان شهروند و سرمایه هاى اجتماعى هر جامعه، ممانعت از دست درازى مذهب و هر ایدئولوژى و منفعت اقتصادى و سیاسى به حقوق و آسایش کودک، تضمین یک زندگى مرفه و شاد و مدرن براى کودکان مستقل از وضعیت اقتصادى خانواده – که این آخرى در جامعه سوسیالیستى موضوعیت ندارد- زیر پوشش گرفتن کودکانى که والدینشان را به هر دلیلى از دست داده اند، و خارج کردن زندگى کودک از مناسبات کالائى و استثمارگرانه در جامعه و در خانواده است. این باید براى هر کودک و هر انسان شریفى یک آرزوى شیرین باشد. در نتیجه بحث زور و غیره هم اساسا موضوعیت ندارد. زور و قانون آنجا وارد عمل میشود که من و شما نوعى بدلیل عقاید یا هرچه که خود درست میدانیم، فرزندمان را از سلامت و بهداشت و آموزش ومعاشرت محروم کنیم. اینها حقوق هیچ کسى نیستند. برخلاف بورژوازى که انسانیت و عواطف خانواده را به پاى سود و سرمایه قربانى کرده است، کمونیسم حرمت انسان را اعاده میکند و این انسان مستقل از سایز و سن اش بعنوان انسان و شهروند مطرح است.

* با توجه به این که همه چیز در یک نظام کمونیستی دولتی است چه برنامه ای برای مبارزه با کاغذ بازی و چاپلوسی برای کسب منصب دارید؟
جواب؛ در کمونیسم همه چیز دولتى نیست. سوسیالیسم دولتى طرح و پاسخ کمونیسم کارگرى نیست و ما منتقدین جدى سرمایه دارى دولتى در چین و شوروى و بلوک شرق بودیم که به نام سوسیالیسم به دنیا شناسانده شدند. الغا مالکیت خصوصى که صفت ممیزه کمونیسم است به معنى دولتى کردن مالکیت نیست، بلکه به معنى تبدیل مالکیت به دارائى جمعى جامعه است. امروز بیش از نود درصد مردم فاقد هرگونه مالکیتى هستند. منظورم منزل و ماشین و وسائل زندگى شخصى و خصوصى نیست، اینها باید در بهترین شکل و مقدورترین شکل آن در اختیار همگان در جامعه کمونیستى باشد. منظور مالکیت بر وسائل کار و تولید است که فردى را در موقعیت اجیر کردن کارگر در مقابل مزد میکند و از حاصل کار کارگر سرمایه اش را افزایش میدهد. بنابراین الغا مالکیت خصوصى و روند خارج کردن نیازهاى جامعه از مکانیزم بازار، یعنى سازمان دادن تولید اجتماعى و بلاواسطه سوسیالیستى براساس رفع نیازهاى جامعه. دولت در چنین مناسباتى به یک نهاد اداره امور تقلیل مى یابد و خصلت دولت بمثابه دولت و قوه قهریه را از دست میدهد. همینطور کمونیستها و برنامه ما از الغاى بورکراسى و کاغذ بازى مورد نظر شما حرف میزند. پست و منصب در جامعه کمونیستى به معنى سرمایه دارانه آن لغو میشود. براى لغو این بورکراسى مافوق مردم، باید کلیه مقامها و مناصب و پستهاى سیاسى و ادارى انتخابى شوند.  انتخاب افراد براى هر مقام و منصبى توسط شوراهاى مردم و شوراهاى هر واحد اجتماعى صورت میگیرد و اصل در این انتخاب اجراى منویات راى دهندگان و اراده جمعى است. و اینکه شوراها هر زمان که بخواهند کاندید خود را براى یک امر معین عزل میکنند و انتخاب دیگرى میکنند. همینطور ساده کردن سلسله مراتب، و نوع کار سیستم ادارى، و خارج کردن آن از تخصص ویژه طورى که همه شهروندان قادر به انجام آن باشند، یک عامل مهم دیگر براى الغا بورکراسى است. مسئله حقوق مقامها و نمایندگان نیز موضوع دیگر است که از باید معادل متوسط دستمزد کارگر باشد. توجه داشته باشید این جنبه مادام معتبر است که هنوز مناسبات و روابط کار براى مزد تماما الغا نشده است. لغو کامل این مناسبات معنى اش این است که کار هر شهروند در هر قلمرو و یا در قلمروهاى مختلف، کارى آگاهانه، غیر اجبارى، داوطلبانه، و مستقل از تامین نیاز شخصى است. چون نیازهاى شخصى و خصوصى تامین و تضمین شده اند. کار از یک اجبار اقتصادى به یک فعالیت شیرین و خلاق در جامعه تبدیل میشود. بورکراسى شرط لازم مناسباتى است که در آن سلسله مراتب و موقعیت هاى متفاوت اقتصادى و اجتماعى و غیره الزامى اند. بورکراسى نظام ادارى جامعه مبتنى بر طبقات و تضادهاى طبقاتى است. سوسیالیسم بورکراسى ادارى را بعنوان یک زائده بسرعت کنار میزند.

* در مورد وضعیت حال حاضر چین  برایمان توضیح دهید .
جواب؛ جامعه چین یک جامعه سرمایه دارى متکى بر خشونت و دیکتاتورى و بیحقوقى مردم است. پیروزى نظامى مائو در چین که اسم آن را "انقلاب" گذاشتند، آرمانهاى یک جنبش دهقانى و ضد استعمارى و ناسیونالیستى را نمایندگى میکرد که در آندوره و بدلیل آتوریته جهانى مارکسیسم و سوسیالیسم بین الملل نام "کمونیسم" را بر خود نهاد. کمونیسم جهان سومى و مائویستى و چینى، برخلاف کمونیسم مارکسى، جریانى متکى به احیاى سنت ها در تقابل با ارزشهاى مدرن غربى و متکى به قدرت سیاسى حزب و دولتى ایدئولوژیک بود که مدتها بعنوان یک الگو براى ناسیونالیستها و جریانات باصطلاح کمونیستى در "جهان سوم" مورد رجوع قرار گرفت. چین قبل از تحولات در بلوک شرق، از سرمایه دارى دولتى به سمت اقتصاد بازار چرخش کرد. آنچه مدل چینى نام گرفت ایجاد رفرمها و تغییراتى در اقتصاد و سیاست اقتصادى با حفظ قدرت مرکزى در دست حزب بود. چین امروز روى دوش دیکتاتورى و کار ارزان و اردوى کار وسیع یک چهارمى جمعیت جهان دارد بعنوان یک غول اقتصادى قد علم میکند. نه امروز و نه هیچ زمان دیگر چین جامعه اى کمونیستى نبود. تغییرات و رفرمهائى که در چین صورت گرفت، در واقع بازگرداندن بخش بسیار ناچیزى از ثروت اجتماعى بود که توسط طبقه کارگر چین تولید میشد. این الگوى چینى که مورد علاقه جناحهائى از رژیم اسلامى است به همین واقعیت متکى است که حفظ دیکتاتورى و بساط لفت و لیس و خارج نگهداشتن مردم از قلمرو سیاست، با اتخاذ رفرمهائى در سیستم اقتصادى و از جمله خصوصى کردنها و گسترش رابطه با بازار جهانى و موسسات اقتصادى با حفظ جمهورى اسلامى میتواند نوشداروى نجات باشد. امرى که محال بنظر میرسد.

*  در مورد دلایل رشد بسیار سریع شوروی سابق وسقوط آن برایمان توضیح دهید .
جواب؛ رشد اقتصادى سریع شوروى در دوران استالین و تحت نام ساختمان سوسیالیسم صورت گرفت. اما آنچه با این نام طى شد نه ساختمان سوسیالیسم بلکه بازسازى سرمایه دارى و اقتصاد ملى روسیه بر مبناى یک مدل دولتى و مدیریت شده بود. مدلى که اقتصاد برنامه ریزى شده و یا پلان اکونومى را توسط دولت بجاى مکانیزمهاى بازار میگذاشت اما خصوصیات پایه اى نظام اقتصادى سرمایه دارى یعنى نظام کار مزدى، مبادله و پول را نگهداشت. جایگزینى مکانیزم بازار با برنامه و تصمیات ادارى و درجه اى از تعدیل ثروت و تامین حداقلى از نیازهاى مردم شامل خدمات رفاهى و بیمه هاى اجتماعى همگانى محتواى این مدل اقتصادى و آنچه بود که با نام سوسیالیسم به جهان معرفى شد. رشد اقتصادى شوروى به نظر من حاصل دو روند بود؛ یکى فقدان آلترناتیو بلشویکها براى سازماندهى اقتصاد سوسیالیستى و الغا مناسبات سرمایه دارانه و مسلط شدن نگرش و خط مشى اقتصادى ناسیونالیستى استالین بر سیاست حزب بلشویک و طبقه کارگر، و دوم طوق ایدئولوژیکى بسیج کارگران و استثمار شدید آن در خدمت رشد و اعتلاى "میهن سوسیالیستى"! اما این نظام اقتصادى تا آنجا که ظرفیتهایش اجازه میداد رشد کرد و آنجا که نیازمند جذب تکنولوژى جدید شد و نتوانست به این امر فائق آید، سیر سرازیرى و اضمحلال آن شروع شد که نهایتا به سقوط بلوک شرق منجر شد.

* در مورد انقلاب سال پنجاه و هفت از زبان آخوند ها زیاد شنیده ایم. حالا نوبت شماست .
جواب؛ توصیه میکنم مقاله مشهور تاریخ شکست نخوردگان منصور حکمت را بخوانید. خیلى خلاصه اشاره کنم انقلاب ۵٧ به حاکمیت جمهورى اسلامى ربطى ندارد. این نه "انقلاب اسلامى" بود و نه مردم براى اسلام و آوردن سنگسار و انجزه انجزه انقلاب کردند. انقلاب ۵٧ حرکتى بود براى آزادى و رفاه که توسط ضد انقلاب اسلامى درهم کوبیده شد. جریان اسلامى در سیاست ایران جریانى حاشیه اى بود و وقتى رفتن رژیم شاه مسجل شده بود، وقتى که معلوم شد که قادر نیستند رژیم شاه را سرپا نگهدارند، جریان اسلامى را روى صحنه آوردند و با امکانات تبلیغاتى و پول و دیپلماسى و سازمانهاى جاسوسى در مقابل مردم گذاشتند. جریان اسلامى رژیم مطلوب سرمایه دارى در ایران نبود. مطلوبیت جریان اسلامى آنتى کمونیسم شدید آن بود که در متن جنگ سرد و معادلات دنیاى آنروز در همسایگى شوروى، نیروئى بود که هم میتوانست در مقابل انقلاب و چپ بایستد و هم سرمایه دارى را از تعرض چپ نجات دهد. رژیم اسلامى ماموریتش سرکوب انقلاب بود و کارى را که رژیم شاه در ١٧ شهریور با شلیک به مردم در میدان ژاله شروع کرد با کشتار مخوف خرداد ٦٠ به پایان برد. بقول منصور حکمت دستور کار هر دو رژیم یک چیز بود. اما امروز تحلیل و روایت انقلاب ۵٧ در قاموس از تخت افتادگان و بر تخت نشستگان دو روایت غیر تاریخى، جعلى و غیر حقیقى است. اما براى مردمى که با هدف تغییر به میدان آمده بودند مسئله این است که در آن تلاش معین شکست خوردند و ناچارند راهشان را هرچند با دوره اى تاخیر اما ادامه دهند. براى نسل جدید امروز بررسى تجارب این انقلاب و نقش و جایگاه نیروهاى درگیر در آن بویژه در متن تحولات سیاسى ایران بسیار مهم است.

* انحلال دولت بعد از انقلاب به چه معناست؟
جواب؛ دولت ابزار سلطه طبقاتى است. هر دولتى نهایتا سیاست و راه و روش یک طبقه براى اداره جامعه است. "دولت ملى" و "دولت همگانى" و "دولت نماینده مردم" تبلیغات پوچ است. مارکسیسم معمولا دولت را مترادف با دیکتاتورى تعریف کرده است و دولت هر طبقه اى طبق تعریف، مستقل از اینکه خود را لیبرال یا محافظه کار یا چپ مینامد و یا نظامش را دمکراتیک تعریف میکند، دیکتاتورى یک طبقه است. دیکتاتورى است چون سیاست و اهداف طبقه دیگر به اپوزیسیون رانده است. جامعه کمونیستى جامعه اى بدون دولت و بدون طبقات است. کمونیسم جنبشى براى الغاى جامعه طبقاتى و به این اعتبار الغاى دولت است. در دوره گذار و به معنى مشخص ترى در دوره انقلابى دولت از تمام زیور و آرایش خود تهى میشود و صرفا به وسیله اى براى پیشروى و یا عقب راندن و به ابزارى مهم در مبارزه طبقاتى تبدیل میشود. در کمونیسم زمانى که جامعه براساس تولید اجتماعى سوسیالیستى سازمان یافت و یا سازمان تولید بلاواسطه سوسیالیستى شکل گرفت، دولت بعنوان یک نهاد امروزى فلسفه وجودى خود را از دست میدهد. به امرى زائد تبدیل میشود. دیگر دولتى نیست که قرار است منافع طبقه معینى را حراست کند. لذا غیر ضرورى است و عمدتا به ارگانى از اداره امور تبدیل میشود که ماهیت دولت طبقاتى را ندارد.

* آیا بعد از انقلاب فورا تضاد طبقاتی از بین می رود؟
جواب؛ خیر، نفى تضاد طبقاتى و تناقضات جامعه طبقاتى مشروط به الغاى جامعه طبقاتى است. مادام که طبقات و تناقضات کارکرد جامعه طبقاتى موجوداند، تضادهاى طبقاتى هم موجوداند. دولت کارگرى اما دولتى آزاد و پیشرو است که در بدو به قدرت رسیدنش تمامیت اهدافش را اعلام و براى پیاده کردن آن دست بکار میشود. از جمله اعلام آزادیهاى سیاسى، الغا مجازات اعدام، الغا قوانین تبعیض گر، برابرى زن و مرد، دیپلماسى علنى، حق ایجاد سازمانها و احزاب سیاسى، اعلام آزادیهاى بیقید و شرط سیاسى و نشر و غیره بلافاصله در میتواند در شکل قابل قبولى به اجرا گذاشته شود و بعضا طى فرمانى متحقق شود. اما انقلاب سوسیالیستى انقلابى اجتماعى است. انقلابى است که اساسا براى پیروزى همه جانبه باید فرمان اقتصادى انقلاب را اجرا کند. یعنى به مناسبات اقتصادى و روابط سرمایه دارى پایان دهد. مالکیت خصوصى و بردگى مزدى را الغا کند و زندگى مردم را در یک استراتژى حساب شده از زیر نفوذ و قدرت بازار خارج کند. نفى تضادهاى طبقاتى و تفاوتهاى موجود دیگر در جامعه موجود منوط به پیروزى همه جانبه این انقلاب است.

* روابط ما با آمریکا چه طور خواهد بود؟
جواب؛ دولت سوسیالیستى معضلى با ایجاد رابطه با آمریکا ندارد. دولت سوسیالیستى و کارگرى نماینده جناح چپ جامعه غربى و سنت پرولتاریاى صنعتى و جنبش سوسیالیستى است و تلاش میکند جامعه اى نوین و آزاد و مدرن را برپا کند. سوسیالیسم بشدت غربى است و قرار نیست سنتهاى "آبا و اجدادى" و عتیق شرقیگرى را زنده کند. دیپلماسى در این دولت علنى است و بلافاصله دیپلماسى سرى الغا میشود. دولت کارگرى با باز کردن جامعه به روى مردم دنیا و با اعلام گسترده ترین آزادیها و اعلام پیشروترین قوانین مانع هر نوع تخاصم و شیطان سازى از خود خواهد شد. دولت کارگرى سیاست ایجاد تخاصم و "رودروئى با امپریالیسم" را در دستورش نخواهد گذاشت بلکه تلاش میکند نمونه اى بدست دهد که طبقه کارگر در غرب و دیگر نقاط دنیا براى اتخاذ آن تشویق شود. دولت کارگرى در عین حال سیاست اش مبتنى بر پشتیبانى از جنبشهاى آزادیخواهانه، ضد راسیستى، پیشرو و برابرى طلب در همه جاى جهان است.

* آیا برای انتخابات مرجعی شبیه به شورای نگهبان خواهید گذاشت؟
جواب؛ نخیر، هر نهاد مفت خور و داراى حق ویژه باید فورا الغا و اموال آن در خدمت اهداف عام المنفعه قرار گیرد. انتخابات در سوسیالیسم و جمهورى سوسیالیستى به معنى واقعى کلمه تحقق مى یابد. دولت و ساختار سیاسى جمهورى سوسیالیستى مبتنى بر شوراها است که در هر محل کار و زندگى و شهر و استان شکل میگیرند. کنگره عالى شوراها بالاترین ارگان نمایندگان منتخب و مستقیم مردم است. هر شهروند که به سن قانونى رسیده است میتواند عضو شوراى محل زندگى و کار خود شود و خود را براى هر منصب و مقامى کاندید کند، به نمایندگان مورد نظرش راى دهد، و هر زمانى اکثریت انتخاب کنندگان اراده کردند و تشخیص دادند میتوانند نماینده منتخب شان را عزل کنند و نماینده دیگرى را برگزینند. نظام شورائى آزادترین نظام سیاسى است که تاکنون بشریت تجربه کرده است. برخلاف پارلمان و حکومت پارلمانى که متکى به دمکراسى نمایندگى و براى دوره طولانى چند ساله است و مردم را از صحنه سیاسى دور و ایزوله میکند، نظام شورائى متکى به دمکراسى مستقیم و دخالت مستمر اعضاى شورا و به این اعتبار شهروندان در سرنوشت خویش است. نظام سوسیالیستى شهروند دارد. شهروند داراى حقوق و وظایف شهروندى. مقوله دیگرى در سیستم جمهورى شوراها، در جمهورى سوسیالیستى وجود ندارد.

*آیا ریاست جمهوری در آن نظام محدود خواهد بود یا مثل کوبا و...مادام العمر خواهد بود؟
جواب؛ در مورد اینکه باید دولت سوسیالیستى رئیس جمهور داشته باشد یا نه و دامنه اختیارات رئیس جمهور در چنین نظامى چگونه است به نظرم بحث بازى است و مشخصا قانون اساسى جمهورى سوسیالیستى باید این موضوع را تعیین و تصویب کند. اما تا به سوال شما مربوط است، مادام العمر بودن در سوسیالیسم بى معنى است. در نظام شورائى هر نماینده منتخب مردم هر زمان میتواند توسط انتخاب کنندگان عزل شود. در کوبا هم ظاهرا انتخابات صورت میگیرد اما موضوع اینست که دولتى ایدئولوژیک و نظام تک حزبى حاکم است و این موضوع ریاست جمهورى را عملا – چه در کوبا و چه عراق قدیم و یا ایران اسلام زده- مادام العمر میکند.

*آیا کاندید شدن در انتخابات بی قید شرط خواهد بود یا از شرایط آن پایبندی به حزب کمونیسم خواهد بود؟
جواب؛ پاسخ این را دادم. بگذارید این نکته را مقدارى عمومى تر پاسخ دهم. برابرى یک اصل پایه اى کمونیسم است. در یک نظام سوسیالیستى نمیتواند هیچ استاندارد دو گانه اى در مورد حقوق پایه اى مردم وجود داشته باشد. شرکت در سیاست و حق دخالت در نظام سوسیالیستى تابع و یا مشروط به عقاید و آراى شهروندان نیست. بلکه براساس برابرى در مقابل قانون و برخوردارى از شرایط برابر براى شرکت در فعل و انفعال و سوخت و ساز سیاسى و اجتماعى است. واضح است عقاید افراد شرط کاندید شدن هیچ کسى نیست. چنین شرطى ضد سوسیالیستى است.

*آیا به مردم اجازه راه پیمایی حتی اگر بر ضد کمونیسم باشد داده می شود؟
جواب؛ برپائى تجمع و اعتراض سیاسى حق هر شهروند است. کمونیستها در نظام راستها و بورژوازى اعدام میشوند، تبعید میشوند، حزبشان "منحله" و غیره نام میگیرد، چون بورژوازى حکومتش روى دوش سرکوب ایستاده است. در نظام سوسیالیستى اما بورژوازى میتواند حزب بزند، اعتراض و راهپیمائى کند و مانند بقیه مردم در فعالیت سیاسى و اجتماعى شرکت کند. آزادى در سوسیالیسم همگانى میشود و مانند دیگر مسائل جامعه امروز از یک امتیاز به یک حق همگانى تبدیل میشود.

* برنامه شما برای تنظیم آزادی بیان واقعی چیست؟
جواب؛ از نظر سیاسى رسمیت دادن قانونى و اعلام آزادى بیقید و شرط بیان، نقد، نشر و غیره است. از نظر عملى دسترسى عمومى به نشریات کثیرالانتشار، شبکه هاى رادیوئى و تلویزیونى، ایجاد این شبکه ها توسط دولت و اختصاص آن به نهادها، احزاب، انجمن ها، کانون هاى متشکل از اهالى کشور. لغو کامل سانسور، اعم از سیاسى و غیر سیاسى بر رسانه ها. اینها در دوسطح حقوقى و مادى آزادی بیان را متحقق میکند.

ترکیه،
کیوان شاهین عزیز، نامه استعفاى شما از حزب کمونیست کارگرى و تقاضاى عضویت در حزب اتحاد کمونیسم کارگرى دریافت شد. به حزب خودتان خوش آمدید. امیدواریم همراه هم تلاش کمونیستى قابل قبولى را پیش ببریم و از تجارب طولانى شما در این راه بدرستى استفاده کنیم. موفق و پیروز باشید.

تلما حداد : آبادان
سلام با همه احترامی که برای شما دارم ولی به نظرم در راهی بیهوده تلاش میکنید. کمونیسم نه تنها پاسخ خود را پس داده که هنوز هم ما شاهد انسان کشی این سیستم هستیم. در هفته گذشته فقط 3 اخبار از کشور چین؛
1-      پلیس چین بیش از 200 کودک که توسط بزرگترین حزب کمونیستی ربوده و اسیر بودند و در کارخانه ی مشغول کار اجباری بودند آزاد کرد. این کودکان بر اثر شکنجه حتی نام خود را به یاد ندارند
2-      پلیس چین تعدادی فاحشه خانه را کشف و زنهای بیشماری را از در این مکانها دستگیر کرد .

3-پلیس چین توانست زنی که در مدت چهار سال اقدام به فروش ده‌ها نوزاد در این کشور کرده بود را دستگیر کند .
به گزارش گروه «حوادث» ایسنا به نقل از رویترز، «جی ایکس اولان» با کمک شوهر، پسر و عروسش از سال 2003 تا کنون 118 نوزاد را خرید و فروش کرده‌اند . این خانواده ، نوزادان دختر را از منطقه جنوبی گوانکسی خریداری کرده و در مناطق دیگر به فروش می رساندند .
این خانواده هنگامی بازداشت شدند که خودرو حامل چهار نوزاد خود را برای تعمیر داخل پارکینگ برده و این نوزادان را بیرون از خانه گذاشته بودند .  پلیس گوانکسی می‌گوید: اعتقادات مردم به داشتن نوزاد پسر و نیز فقر و تنگدستی خانواده‌های روستایی موجب شده تا مردم نوزادانشان را بفروشند .  پیش از این نیز پلیس چین، 5 نوزاد تازه متولد شده را در صندوق عقب یک ماشین دزدی شده در شمال شرقی چین کشف کرد. اینها فقط گوشه ای از حقوق انسانیست که کمونیستها به جامعه هدیه میدهند. نگویید ما فرق داریم که اونوقت باید بگویم همه همین را میگویند. شما شنیدید که در طول تاریخ کسی قبل از گرفتن قدرت اعلام کند مردم به من رای دهید تا بعد فقیر ترتون کنم. اعدامتون کنم. صدای اعتراضتون را ببرم؟؟؟ نه هرگز. پس لطفا بیاید و این کمونیسم را رها کرده و فکری دگر کنید. فکری که چاره ساز ما باشد .

تلما حداد عزیز،
این اخبار وحشتناک را من هم در رسانه ها در این هفته دنبال کردم. مورد کارگرانى که به بردگى کشیده شده بودند، توسط بزرگترین حزب کمونیست مورد اشاره شما نبود. در چین یک حزب بیشتر در حکومت نیست. اتفاقا اینجا دولت و پلیس مدال بخود میدهند که این مسئله را کشف کرده اند. مستقل از این نکته حقیقت اینست که مشابه این اتفاقات و چه بسا وحشتناک تر در هر گوشه جهان سرمایه دارى خبرش براى ساعاتى منتشر میشوند. در هندوستان که یکى یک دانه دمکراسى است گورهاى دسته جمعى کودکان یافت میشود. تایلند محصول غرب دیگر دامنه فحشا کودک و ستم به کودک را به جاهاى بسیار باریکى کشانده است. بردگى تمام عیار در ترکیه و پاکستان و خود کشورهاى غربى در اشکال متفاوت آن جارى است. چین از این قاعده و از این جهان ضد انسانى جدا نیست. چین هم یک کشور سرمایه دارى است که بوسیله یک حزب دیکتاتور و سرکوب عریان اداره میشود. شاید تفاوت ها در رنگ پرچمها و اسم احزاب حکومتى است. عملکرد اما از موضع کارگران و مردم محروم همه جاى دنیا یکى است. سوسیالیسم کارگران در تقابل با کل این نوع سوسیالیسمهاى غیر کارگرى و ارتجاعى در شوروى و چین است. سوسیالیسم کارگرى جنبشى انسانى است و علیه هر سیاست و روشى است که آزادى عمل و اختیار انسان را سلب میکند. ما کمونیسم را رها نمیکنیم چون نه طرفدار چین بودیم و نه هیچوقت چین و نوع چین را سوسیالیسم شناخته ایم. جنبش ما روى نقد کل این اردوگاهها بعنوان سرمایه دارى دولتى با دولتهاى ایدئولوژیک و نظام بسته تک حزبى قد علم کرده است. حساب چین را کسى نمیتواند به پاى کمونیسم کارگرى بنویسد و یا با تصویر چین از کمونیسم روى برگرداند. کمونیسم براى ما یعنى پایان دادن به همین اوضاع. فرقى نمیکند، در ایران و عراق یا در چین و آلمان. کمونیسم جنبش اعتراض کارگرى علیه سرمایه دارى است و چاره کار ساز مردم ایران هم همین و تنها همین است. امیدوارم شما هم با خوشبینى بیشترى به این صف بپیوندید.

سروش آزادى
مقاله آذر ماجدی در مورد حقوق زن را خواندم فوق العاده زیبا بود.البته اگر از الفاظی همچون رادیکالیسم پرگماتیسم و ... بگذریم به هر حال مقاله خوبی بود و از خواندن آن پشیمان نیستم. اگر ایشان عامه فهم تر سخن بگویند مطمئنا اثرات ژرفی در جامعه با قی خواهند گذاشت.

سروش عزیز،
با تشکر از اظهار نظرت. نامه ات را جهت اطلاع آذر ماجدى منتشر میکنم. موفق باشید.

با درود،
فرهاد هستم از ژاپن. متاسفانه بازهم به دلیل اختلاف ایدوئولوژی عوض اتحاد عمیق تر بخشی از رفقای حزب کمونیست کارگری از حزبی که به قول علی جوادی با چه زحمتها تشکیل شده جدا شدند . این جدایی ها در افکار عمومی داخل بسیار تاثیر منفی دارد. نمی دانم اگر مبارزه به خاطر رهایی وطن و خلق است چرا رفقای حزبی با بحث و گفتگو مواردشان را حل و فصل نمی کنند؟ به هر حال امیدوارم که در ایجاد حزب کمونیستی موفق باشید.

فرهاد عزیز،
از برخورد مسئولانه ات تشکر میکنم. اختلاف ما با رفقایمان "ایدئولوژیک" نبود، سیاسى و برسر خط مشى حزب و وظایف حزب در قبال تحولات سیاسى ایران بود. تردیدى نیست که جدائى تاثیر مثبت ندارد، اما اگر راهى به روى انسانهاى واقعى که امرى دارند نباشد، این داروى تلخ لازم میشود. تلاش حزب اتحاد کمونیسم کارگرى اینست برخلاف این سیر و خط مشى که هر روز انشقاق و استعفا و جدائى ماتریال انسانى این جنبش را تولید و توجیه میکند، ما منافع و اهداف عمومى جنبش مان را در اولویت قرار دهیم. براى بازسازى لطمات وارد شده تلاش کنیم. موانع پیشروى این جنبش را کنار بزنیم و در عین حال بعنوان یک حزب مارکسیستى در اوضاع دخالت موثرى بکنیم. موفق و پیروز باشید.

رها سعادت
درختی پر بار و پر صلابت در گورستان هایگیت در کنار مارکس بزرگ آرمیده. انسانی که به بشریت دنیایی بهتر را نوید داد .

رها عزیز،
منصور حکمت یک انسان بزرگ بود که جاى خالیش قلب همه ما را میفشرد. دنیاى بهتر منصور حکمت باید متحقق شود و این تلاش و اتحاد طبقه کارگر سوسیالیست و نیروى جنبش کمونیسم کارگرى را طلب میکند. باید به تلاش براى برپائى فورى یک دنیاى بهتر ملحق شد.

فرشاد
سلام، من جوانی 26 ساله هستم که در تهران زندگی می کنم. صد در صد با دین مخالفم، سرمایه دار هم نیستم، در واقع هیچ چیز ندارم. بیکارم، تنها از نظر عاطفی و فکری و جنسی، دلم می خواهد این اسلام گراها و آخوندها را بکشم، این ها زندگی و شادی را از من گرفتند، از دوران تینیجری (نوجوانی) به خاطر خفقان اسلامی چیزی نفهمیدم. افسردگی شدید دارم، البته به گفته دکترها، انی وی ( به هر حال)، برنامه شما را در چنل وان (کانال یک) دیدم، ولی هنوز شما و حزبتان را خوب نمی شناسم، در واقع دید خوبی نسبت به کمونیسم ندارم ولی دلم می خواهد در بر اندازی این آخوندها نقشی داشته باشم و چون می دانم در یک دولت سرمایه داری باز هم امثال ما همینطور بدبخت خواهند بود پس علاقه ای به آن ها هم ندارم، و اینطور شد که از شما خوشم آمد. ولی می ترسم در یک جمهوری سوسیالیستی یا کمونیستی هم درد امثال ما دوا نشود. چگونه می توانم به شما اعتماد کنم یا در مورد صداقت شما در گقتار و عمل بیشتر بدانم؟ یا اگر به شما بپیوندم باید کارهای خاصی انجام دهم؟ از اسلام و دین متنفرم، به آزادی و برابری تمام مردم عقیده دارم، زن، مرد، سیاه و سفید و غیره همه باید از حقوق برابر اجتماعی و سیاسی و فردی برخوردار باشند . هر آنچه را که فکر می کنید لازم است را به من بگویید.
 
فرشاد عزیز،
نامه ات تکان دهنده است. انرژى زیادى در درون تو جمع شده است. متاسفم که این شرایط ضد انسانى باعث شده که دچار افسردگى شوى. امیدورام خیلى سریع بهبود پیدا کنى. میدانى افسردگى بیمارى رایج امروز است. یک محصول طبیعى این شرایط زجر آور است. رژیمها و قوانینى که اجازه مى یابند زندگى یک نسل را تباه کنند و از بدیهى ترین حقوق مثل معاشرت و رابطه جنسى و غیره محروم کنند. معلوم نیست این حقوق را ازکجا آورده اند؟ اما باید برخیزى. تو نمونه یک کمونیست هستى که به این جامعه اعتراض معینى دارد و در خطوط کلى میداند چه میخواهد. کسى از طریق خواندن کتاب و مارکسیسم آرمانخواه و مارکسیست نمیشود. آدمها معمولا معترض اند، امرى دارند، آرزوها و تمایلاتى دارند، بعد انعکاس و یا بیان فرموله این تمایلات و اعتراض را در جنبش و دیدگاه و حزب معینى پیدا میکنند. با آن چفت میشوند و مسیرشان را آگاهانه تر طى میکنند. کمونیسم پاسخ هر کسى است که علیه تبعیض و نابرابرى و مذهب است. تو حق دارى از کمونیسم دید خوبى نداشته باشى، چون آنچه که دنیا هر روز از کمونیسم جلوى مردم میگذارد، ابدا دلچسپ نیست. اما این تصویر خاکسترى، ایدئولوژیک، بسته و غیر مدرن، ویژگى همان جنبشهاى ناسیونالیستى و رفرمیستى است که امرشان را بنا به مقتضیات زمانه و اعتبار سوسیالیسم و کمونیسم زیر این پرچم پیش برده اند. و گرنه کمونیسم مارکس و منصور حکمت بشدت غربى، مدرن، شاد، متکى به اراده آزاد انسانها، متکى به اعتراض ضد سرمایه دارى کارگران، و براى ساختن جامعه اى انسانى و مرفه و خوشبخت است. آرزوى امثال تو تنها در سوسیالیسم متحقق میشود. چون بورژوازى حرفى براى گفتن ندارد. نوع اسلامى و شاهى و نیمه شاهى و نیمه جمهوریخواه آن همه لخت و عور با یک تجربه صد ساله در مقابلمان صف کشیدند. این طبقه چیز بیشترى در چنته ندارد، سهل است، عقب هم رفته است. پس برخیز و به حزب خودت ملحق شو. این حزب علیه سرمایه و مذهب و ارتجاع فکرى و فرهنگى و حزب سوسیالیسم است. این جنبش به میلیونها مثل تو نیاز دارد تا با قدم و عمل متشکل شان زندگى را متحقق کنند. همیشه شاد و سلامت باشى.

جهان
سلام، من می خواهم یک سری اطلاعات در مورد سوسیالیسم پیدا کنم . از کجا باید گیر بیارم؟ از یک سری از عقاید این حزب خوشم امده باید چه کار کنم که به این حزب بپیوندم. متشکر میشوم من را راهنمایی کنید . دانشجو 20 ساله از کرج

 جهان عزیز،
توصیه میکنم مستقیما آثار مارکس را بخوانید. آثار منصور حکمت را بخوانید. یک دنیاى بهتر برنامه حزب را بخوانید. اگر به مطالب معینى نیاز دارید خبر دهید تا برایتان در صورت امکان ارسال کنیم. موفق و پیروز باشید.

فرشید،
رفقا. با کمال تعجب !!! نامه رفیق بابک یزدی عضو کمیته مرکزی حککا در مورد تقاضای ایشان دررابطه با عدم ارسال نشریات حاککا به آدرس ای میل ایشان را خواندم. علت تعجب من نه به خاطر در خواست او و نه به خاطر لحن و ادبیات نامه او، بلکه از این زاویه بود که چطور ممکنه کسی که بنا بر گفته خویش [ مصاحبه تلویزیونی با رفیق کیوان جاوید ] درس کامپیوتر خوانده است ، هنوز نمیدونه که میشه ای میل های نامطلوب و با آدرس مشخص را بلوکه کرد. و اصولا مگه محتوای این نشریه ها « ویروس اینترنتی » که این رفیق اینقدر نگرانه !!

فرشید عزیز،
حتما رفیق بابک یزدى از این نکته فنى مطلع است و خواستند نظرشان را اینگونه بیان کنند. به هر حال ما از ابراز نظر رفقایمان و انتشار آن خوددارى نمیکنیم. موفق و پیروز باشید.

شماره ۴
رامین تیرانداز عزیز٬
عکسهاى شعار نویسى توسط جوانان حزب اتحاد کمونیسم کارگرى در تهران و در منطقه کوى دانشکاه و ... را همراه با پیام شما به دانشجویان پلى تکنیک دریافت کردیم. کمپین معرفى حزب را شما عزیزان بسرعت شروع کردید. به همه دوستان فعال خسته نباشید میگویم. پیامتان را به دوستان پلى تکنیک در همین شماره همراه با شعارى در حمایت از آنها منتشر کردیم. اینهم نمونه هائى از یک مجموعه عکس دریافتى و شعارنویسى این عزیزان. دستتان درد نکند.

سلام
با تبریک ایجاد حزب کمونیست کارگری، شما در فرم عضویت پرداخت حق عضویت را به عنوان یک پیش شرطِ مهم تذکر دادید. آیا اگر کسی بیکار باشد و نتواند حق عضویت بپردازد او را به عضویت قبول نمی کنید؟  نادر

نادرعزیز٬
پرداخت حق عضویت که میزان آن هم بسیار کم است اهمیت سیاسى دارد. از اینرو ما پرداخت حق عضویت را الزامى قرار داده ایم. اما اگر رفیقى در موقعیتى باشد که پرداخت همین میزان برایش غیر عملى باشد٬ حزب مانع عضویت و فعالیت متشکل اش نمیشود. سیاست ما اینست که این استثنا ها را بصورت موقت و در توافق با مسئولین حزبى حل و فصل کنیم.

سلام
چرا شما ضدِ ترک هایِ آزادی زن هستید؟ با سپاس٬ شهین استاجلو

شهین استاجلو عزیز٬
ما مخالف انتساب هویت ملى و قومى و مذهبى به انسانها هستیم نه مخالف فعالیت براى آزادى انسان و آزادى زن. شما اگر براى آزادى زن بعنوان نیمى از پیکره جامعه بشرى تلاش میکنید٬ ما دست شما را میفشاریم و براى تلاشتان ارزش قائلیم. اما اگر آزادى زن را در چهارچوب هویت ملى و قومى مد نظر دارید٬ این دیگر ربطى به آزادى زن ندارد. حقوق زن جهانشمول است و امر برابرى و آزادى زن امر تمام کسانى است که از مردسالارى٬ تبعیض و ستمکشى بیزارند. ما مخالف هر تبعیضى هستیم از جمله تبعیض براساس جنسیت.  

سلام خانم نوریِ عزیز،
خوشحالم از اینکه باب مطالعات پیرامون کمونیست در حال فراگیری است. خوشحالم از بابت رشد اندیشه و ایجاد آگاهی تضمین آینده ایرانیان است. با دوام باشید، رسول اسلامی

آقاى رسول اسلامى
ما هم خوشحالیم که علیرغم تبلیغات ضد کمونیستى جهانى و تحریفات مهلکى که به حساب مارکسیستها و کمونیستها گذاشتند٬ امروز نسل جدید و جویاى حقیقت وقتى به امر آزادى همه جانبه انسان فکر میکند٬ گنجینه غنى ترى از نقد مارکسیستى به نظام موجود پیدا نمیکند. گسترش دیدگاهها و بسط نقد مارکسیستى به دنیاى امروز یک وجه مهم تلاش ماست. موفق باشید.

با درود فراوان!
مرسی از ایمیلتان! من حتماً وبلاگ های شما را در این تارنما قرار می دهم! باز هم کاری بود ایمیل بزنید. فعلن     info@iranianinfolinks.com

دوستان گرامى اینفو ایرانیان لینک
با تشکر از شما و آرزوى موفقیت در تلاشتان. از همکارى صمیمانه شما سپاسگزاریم.

فتانه
شما را خوب میشناسیم جر نزنید. اینجا رانده و از آنجا مانده شدید. متاسفم براى بى درایتى تان.

فتانه عزیز٬
توصیه میکنم کمى بهداشتى و سیاسى صحبت کنید. این تصویر بهترى از شما میدهد. براى ما هم متاسف نباشید. اگر شما درایتى دارید لطفا آن را طورى بکار بگیرید که بعدا متاسف نشوید.

علی جان با سلام
عزیز جان من تا به حال چندین مورد از شما خواسته ام که مرا از ای میل لیست خود خارج کنید. قبول دارید که این کمترین حق من است. نشریات شما در سایتها هست و من اگر وقت داشتم و مایل بودم حتما نگاهی می اندازم. شما هم  در این مورد بیشتر به خود زحمت ندهید، به دنبال اتحادتان!!! باشید با حواریون؟؟؟!!! و از ما بهتران. چون در جنبش کمونیست کارگری کسی به اتحاد شما جواب مثبتی نداد. در احزاب آن هم که شما چشم امید بسته بودید همین طور. داخل و بیرون حزب هم کسی شما را جدی نگرفت. کورش مدرسی و مهرنوش موسوی هم چنان با شما برخورد کردند. که من واقعا برایتان متاسف شدم. دیگر لطفا وقت من و خودتان را در ای میل زدنها  تلف نکنید. البته شما آزادید که به هر کس مایلید ای میل بزنید ولی عرف جامعه بورژوازی هم این است که اگر کسی درخواست کرد که او را از ای میل لیستتان در آورید این کار را بکنید.
زنده باد کمونیسم کارگری، زنده باد راه و یاد  منصور حکمت٬ دوستدار شما٬ بابک یزدی

بابک یزدى عزیز٬
حتما شما را از لیست اى میل خارج میکنیم تا حقوق تان ضایع نشود. در مورد نکته اى که طرح کردید زیاد نگران و متاسف نباشید٬ چون بجز تمایل چپ رادیکال از هر دو سو که بنا به ظرفیتهایش منافع محدودترى را دنبال میکند٬ در جنبش کمونیسم کارگرى مسئله برعکس است. البته اینروزها نمیدانم چرا همه "متاسفم" میگویند. ما با این همه باران تاسف چکار باید بکنیم؟ ما بار اولمان نیست که برخورد فرقه اى میبنیم و برایمان واکنشهاى از این دست ابدا دور از انتظار نبود. آنچه دور از انتظار بود اینست که رفاقت دیرینه با این نوع برخوردها و ادبیات ویژه آن بى ارزش شود. ما براى رفاقت سیاسى و دوره طولانى فعالیت با کمونیستهاى این حزب ارزش قائلیم و تلاش میکنیم این تاریخ قربانى منافع آنى و محدود نشود. جامعه و کادرها و اعضاى جنبش کمونیسم کارگرى شعور دارند و تفاوتها را تشخیص میدهند. لطفا برخورد هر کسى را بگذارید به حساب و مسئولیت خودش. از شما بعنوان عضو کمیته مرکزى حزب هم انتظار میرود بجاى کلمه "حواریون" و تبلیغات از این دست مقدارى استدلال سیاسى و متین کنید. در مقابل این نوع برخوردها ما براى شما و رفقاى دو حزب و کل جنبش کمونیسم کارگرى آرزوى سلامت و پیروزیهاى درخشان میکنیم. برخلاف شما نه آرزوى اینرا داریم که کسى جدیتان نگیرد و نه دوست داریم بحالتان تاسف بخوریم. ما مسائل و برخوردها را مى بینیم٬ زمینه ها و دلائل آن را میشناسیم٬ درک میکنیم٬ رد میشویم و کارمان را میکنیم. فقط امیدوارم که اینگونه برخوردها را کسى به حساب منصور حکمت و کمونیسم کارگرى نگذارد. پیروز و تندرست باشید.

با درود به همه آزادیخواهان ودیگر رفقا
متشکرم از مقالاتی که برایم می فرستید، چرا سازماندهی را در درون کشور صورت نمی دهید.؟ اشی مشی

اشى ماشى عزیز٬
خوشحالیم که نشریه را مرتب دنبال میکنید و خوشحال تر میشویم که مرتبا نظرات انتقادى و پیشنهادى شما و دوستان دیگر را بشنویم. یک وجه اصلى و اساسى فعالیت حزب سازماندهى در داخل کشور است. امیدوارم آماده فعالیت و پیوستن به حزب باشید. موفق باشید.    

استقلال و آزادی یک میلیاردی …
امروز صبح ( 29/3/1386) در دادگاه انقلاب واقع در خیابان معلم ، محمد خاکساری مدیر مسئول هفته نامه توقیف شده قلم معلم حضور پیدا کرد تا بداند آزادی اش در گرو بازداشت سند یک میلیارد ریالی است. هفته نامه قلم معلم در 13 اردیبهشت  86 در حالی توقیف شد که علی رغم مصوبه شورای امنیت ملی مبنی بر" عدم اجازه درج هرگونه اعتراضات معلمان "، تنها انعکاس دهنده مطبوعاتی اخبار معلمان و کانون های صنفی آنها در سراسر کشور بود. از تاریخ 15 اردیبهشت تا اواسط خرداد این فعال صنفی تقریبا هر روز به جز روزهای تعطیل برای پس دادن بازجویی به دادگاه انقلاب رفت. چند روزی خبری از احضارها نبود اما بالاخره امروز قرار بازداشت سند یک میلیارد ریالی برای ایشان صادر شد.

دوست عزیز٬
اذیت و آزار و دستگیرى معلمان فعال یک گوشه سیاست ایندوره رژیم اسلامى در قبال اعتراضات  مختلف و فعالین آن بوده است. شکست این سیاست ارتجاعى تنها با گسترش این اعتراضات و تحمیل عقب نشینى به رژیم اسلامى ممکن است. معلمان باید مبارزه ایندور را جمع بندى کنند و با قدرت و قاطعیت بیشترى به میدان بیایند. خواست آزادى بیقید و شرط کلیه زندانیان سیاسى و فعالین دستگیر شده در دوره اخیر باید به پرچم اعتراضات همگانى و از جمله اعتراضات ۱۸ تیر تبدیل شود.

دوستان عزیز حزب اتحاد کمونیسم کارگرى
تشکر از اى میل شما. ما یک گروه بسیار کوچک از منفردین هستیم اما علاقه مندیم شما را به سایت کتاب فارسى دات کام رجوع دهیم. این سایت بزرگترین کتابخانه فارسى الکترونیکى است که مجموعه خوبى از کتاب از زاویه دید چپ ارائه میکند. با بهترین احترامها٬ انجمن گلشن.

دوستان گرامى انجمن گلشن
براى شما و فعالیت تان آرزوى موفقیت میکنیم.

جمعى از طرفداران سید حسین کاظمینى طى اطلاعیه اى خبر دادند که در مورخه 30/3/86 مصادف با 20 ژوئن 2007 آخرین جلسه دادگاه سید حسین كاظمینی بروجردی برگزار میگردد و اعلام کردند که حکم اعدام براى ایشان و ۱۷ نفر از هوادارانشان صادر گردیده و طلب کمک کردند.

ما با مجازات ضد بشرى اعدام مخالفیم٬ آن را قتل عمد دولتى میدانیم و معتقدیم هیچ کسى نباید بخاطر عقاید سیاسى و مخالفت مورد تعقیب و آزار سیاسى قرار بگیرد. جمهورى اسلامى یک حکومت ضد بشر و آدمکش است که تنها با سرکوب و اعدام و شکنجه مخالفین سرپا مانده است. پایان دادن به این وضعیت تنها با سرنگونى جمهورى اسلامى و الغا تمام قوانین ارتجاعى و سرکوبگرانه اسلامى ممکن است. تا روز پیروزى مردم بر این ماشین جنایت اسلامى باید با اتکا به مبارزه آزادیخواهانه تلاش کرد که رژیم اسلامى قربانیان کمترى از مخالفین سیاسى اش بگیرد.
 
بسمه تعالی
شرمنده ام كه نویسنده كوتاه نظر مقاله دایره اطلاعات اسلام شناسیش آن قدر گسترده است كه فرقه یزیدی را كه فرقه ای خارج از اسلام است نماد اسلام میداند. و قتل دعا دختر كرد یزیدی را كه جرمش اسلام آوردن و خروج از فرقه ی ضاله ی ابا و اجدادی اش به عشق یك جوان سنی مذهب بوده به گردن اسلام  می اندازد. اسلام زن زناكار محصنه را سنگسار می كند -آن هم تحت شرایطی كه گویا نویسنده مقاله اصلا از آن خبر ندارند- ! در عصر دوربین و اینترنت بد نیست شتابزده عمل نكنید تا آبروی نداشته تان بیشتر نریزد.
moghalmo@yahoo.com

آقاى مقاملو٬
زیاد شرمنده نباشید. چون عدم اطلاع از اسلام و اسلام شناسى باعث نمیشود که انسان مسئله مهمى را از دست داده باشد. اسلام در ایران و افغانستان و عربستان دیگر معرفه است و ضرورتى به تفحص عجیبى براى درک ماهیت ضد بشرى آن نیست. من البته اسلام شناس نیستم و وقتم را براى این حرفه تلف نمیکنم. من کمونیستم و از مذهب و اسلام بعنوان قاتل مردم منزجرم. دعواى "فرقه ظاله و غیر ظاله" را به جنگ فرقه اى شما واگذار میکنم. از نظر من انسان با تعلق به مذهب خاصى و یا بدون آن انسان است و باید از حق و حرمت شخصى و آزادى و برابرى برخودار باشد. آبرو و پرنسیب ما اینست! نکته اى که در دنیاى فرقه اى شما کفر محسوب میشود و عواقب سنگین دارد! اسلام هنرش آدمکشى است و خوبست که خودتان هم به آن اعتراف میکنید. این آبرو در مردانگى اسلامى و افتخار به سنگسار و علم شرایط آن پیشکش شما! مسئله اینست که در "عصر دوربین و اینترنت" کسى که طرفدار سنگسار است آبرو ندارد نه کسى که به آن اعتراض دارد. این فرقه چه با اسلام شما میانه خوبى داشته باشد و چه نداشته باشد٬ در یک چیز اشتراک دارد؛ مردسالارى و ضد زن بودن و عمل جنایتکارانه و سبعانه سنگسار. اختلاف فرقه اى شما و  داستان "ظاله و غیر ظاله" ثانوى است.

اینهم یک خبر جهت اطلاع همگان و تشخیص آبروى اسلام شناس ما و همفکرانشان در جمهورى اسلامى:

"یک زن و یک مرد پنجشنبه ٣١ خرداد در تاکستان سنگسار می‌شوند. شورای تامین استان قزوین مجوز اجرای حکم سنگسار یک زن و یک مرد را در ملاء عام صادر کرده است. قاضی شعبه یکم دادگاه جزایی تاکستان که حکم رجم را صادر کرده، خود در محل اجرای حکم حضور خواهد یافت و اولین سنگ را خواهد زد". که امروز از ترس اعتراض مردم متوقف کردند.

سلام
کمونیست در دنیا به دلیل ناکارائی واپس زده شد و از هم پاشیده٬ شما تازه بهش رو آوردید؟ مثل اینکه خوابتون زیادی سنگین است. فاطمه قربانی

خانم فاطمه قربانى
آنچه از هم پاشید مدل دیگرى از همین سرمایه دارى در دنیا بود. ده بار دیگر این نوع کمونیستها بیاید و شکست بخورد٬ کارگر ناچار است براى بهتر شدن زندگى اش مبارزه کند و جنبش ضد سرمایه دارى کارگران ناچار است علیه این وضعیت تلاش کند. کمونیسم جنبشى براى ایجاد جامعه اى آزاد و انسان محور است. ما هم خیلى وقت است کمونیستیم. چه زمانى که آن برج و بارو سرجایش بود و ما این تحلیل و ارزیابى را داشتیم که این بلوک رفتنى است. و چه بعد از آن که دنیا در خدمت تاچر و ریگان و دمکراسى باغ وحش بازار دو لا راست میشد. انسانهائى که تغییر میخواهند و براى تغییر مبارزه میکنند٬ مخیر به کنار گذاشتن اصول و اهدافشان نیستند. کمونیسم بیزنس نیست که اگر نرخ سودش افتاد تعطیل اش کرد. یک جنبش اجتماعى و یک گرایش موجود در متن جامعه سرمایه دارى است که میخواهد استثمار و اسارت سیاسى و اقتصادى و نظام طبقاتى را الغا کند. خواب ما خیلى سبک است. ایرادى که ما داریم اینست که مطابق مد روز به هر وضعیتى گردن نمیگذاریم. پرنسیپ هایمان سیال نیست. امیدوارم شما هم به جنبش انسانهاى آزاد براى نفى زن ستیزى٬ مردسالارى٬ استثمار طبقاتى و کل مصائب ضد انسانى جامعه سرمایه دارى بپیوندید.

برای کمپین هما ارجمند!
ائتلاف اپوزیسیون، نابودی جمهوری دیکتاتوری اسلامی را رقم خواهد زد. موفق باشید. ایرج شهبازی

ایرج شهبازى عزیز
سیاست ما نه ائتلاف با اپوزیسیون بلکه دیالوگ با اپوزیسیون است. اپوزیسیون جمهورى اسلامى اهداف متفاوت و متضادى را دنبال میکند. ائتلافشان نه دردى را دوا میکند و نه به روند شفافیت مبارزه سیاسى و آگاهى مردم کمکى میکند و نه جمهورى اسلامى به این طریق سرنگون میشود. مردم ناگزیرند میان چپ و راست در یک مقیاس اجتماعى انتخاب کنند. براى حزب ما که به اردوى سوسیالیستى کارگران متعلق است٬ ائتلاف با نیروهاى جنبش کمونیسم کارگرى و تلاش براى اتحاد طبقه کارگر حیاتى است. در مورد بقیه اپوزیسیون ما معتقدیم که بهتر است اپوزیسیون به شروط و قوائدى براى تضمین سالم نگهداشتن فضاى سیاسى٬ مدنیت جامعه و تضمین دخالت مردم در سیاست و سرنوشت شان متعهد شوند. این سیاست بهترى از ائتلاف گروههاى نامتجانس با اهداف اجتماعى و طبقاتى متخاصم است.

سلام آذر ماجدی. با تمام اختلافاتی که با شما دارم، تشکیل حزب جدید را از صمیم قلب به شما و تمام همکاران شما تبریک میگویم. من تقویت کمونیسم در خاورمیانه، "کمونیزم مارکس" را پیش شرط پیشروی جنبش طبقه کارگر میدانم. علاوه بر این یک ادبیات ضد ناسیونالیستی، یک ادبیات مثل ادبیات سردم انقلاب اکتبر، برای تقویت و روشنگری اندیشه و ذهنیت انسان ها هم لازم میدانم. وقت شما را نمیگیرم. یک دو تا از نوشته های خودم را برای شما میفرستم که به زبان کردی نوشته شده است.
آ.آ

خیلی متشکر از لطف تان. اما متاسفانه من کردی نمیتوانم بخوانم. با امید همکاری های بیشتر. آذر ماجدى

ارسلان
داشتم تو بی بی سی اخبار رو میخوندم که با این جمله مواجه شدم: تمایل قانونگذاران ایرانی به بازگشت شیر و خورشید.
 
فعلا متن را بخونید
شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی درخواست کرده اند که مجسمه های شیروخورشید که پس از انقلاب از روی دروازه ورودی مجلس شورای ملی در میدان بهارستان تهران برداشته شد، دوباره در جای خود نصب شود. رئیس مجلس شورای اسلامی در پاسخ به این درخواست گفته که اگر افکار عمومی، بازگرداندن این شیرها را "احیای شعائر قبل از انقلاب" محسوب نکند، هیئت رئیسه مجلس مخالفتی با نصب دوباره مجسمه شیرها نخواهد داشت. این روزها بیش از هر زمان دیگر پوسیدگی و بی لیاقتی رژیم خونخوار اسلامی به معرض نمایش گذاشته شده است. حیواناتی مانند حداد و دیگر قماش رژیم همان هایی که روزی در پیروی از کفتار پیر جماران به جان آثار تاریخی افتاده بودند و به گفته ی یزدی در تلاش برای زدودن فرهنگ (؟) دو هزار ساله بودند امروز در حالی که رمقی برایشان باقی نمانده و اعتراضات اجتماعی در یک سیر صعودی رو به افزایش است دست به دامان ناسیونالیسم ایرانی شده اند و به صورت عریان پیوند کثیف سرمایه داری و ناسیونایسم و استبداد را به رخ همه می کشند. پشت این تصمیمات همان دست های دجالان 58 مخفی شده است. دیکتاتوری اسلامی با گرفتن کاسه گدایی دست به دامن هر چیزی میشود تا برای خودش فرصتی برای چپاول و غارت گری فراهم کند. شیرو خورشید از روی پرچم ایران رفته است و بازگشت آن فقط در یک فضای سیاسی باز با خواست مردم امکان پذیر است.به قول علی جوادی این نشان هر چه باشد و هرقدر هم که بخواهند به آن شکل تاریخی بدهند نشانی از آزادی نیست. با این حال پرچم چیزی است که فردا مردم باید درباره آن تصمیم بگیرند و این بازی ها چیزی جز فریب نیست. مرگ بر استبداد٬ مرگ بر سرمایه داری٬ مرگ بر ناسیونالیسم٬ زنده با آزادی برابری حکومت کارگری٬ زنده باد جمهوری سوسیالیستی٬ پیروز باد انقلاب٬ زنده باد کمونیسم

ارسلان عزیز٬
ناسیونالیسم یک ایدئولوژى مهم و بسیج کننده بورژوازى است. اسلام در ایران هیچوقت ناسیونالیسم و ظرفیتهاى مخرب آن را کنار نگذاشت و همواره از این ابزار استفاده کرده است. بویژه در دوره اخیر ناسیونالیسم یک طوق ایدئولوژیکى براى جا انداختن سیاست هسته اى رژیم و تحریک ملى و فاشیستى بوده است. تردیدى نیست که اسلام قدرت بسیج اش را از داده است و چرخش حکومت اسلامى بطرف ناسیونالیسم نشان میدهد که منافع طبقات حاکم پایه اى تر از تبلیغات پوچشان است. از نظر من  پرچم با شیر و خورشید یا بدون آن یک تکه پارچه است که اینهمه قشقرق و تعصب لازم ندارد. باید اصالت انسان را در مقابل اصالت خاک و خون و ملیت و این خرافات قرار داد. در ضمن توصیه میکنم بعنوان یک کمونیست از ادبیاتى که ویژه مجاهدین است استفاده نکنید. دجالان و پیر کفتار جماران از این جمله اند.

سروش آزادى
- در صورتی که کمونیسم حاکم شود تغییرات اساسی در بنیان خانواده ایجاد خواهد شد.در آن صورت اکثر فرزندان پدران خود را نخواهند شناخت آیا این از لحاظ علمی مشکلی ایجاد نمی کند؟ و آیا مردم ایران که تحت نظام پدر شاهی هستند به چنین اقدامی تن خواهند داد؟ یا به زور این نظام را می خواهید بر آنان القا کنید!؟
- با توجه به این که همه چیز در یک نظام کمونیستی دولتی است چه برنامه ای برای مبارزه با کاغذ بازی و چاپلوسی برای کسب منصب دارید؟
- در مورد وضعیت حال حاضر چین  برایمان توضیح دهید.
- در مورد دلایل رشد بسیار سریع شوروی سابق وسقوط آن برایمان توضیح دهید.
- در مورد انقلاب سال پنجاه و هفت از زبان آخوند ها زیاد شنیده ایم. حالا نوبت شماست.
- انحلال دولت بعد از انقلاب به چه معناست؟

سروش آزادى عزیز٬
پاسخ این سوالات را باید کمى مفصل داد و اجازه دهید به شماره بعد واگذار کنیم. على الحساب و در مورد انقلاب ۵۷ پیشنهاد میکنم مقاله مشهور تاریخ شکست نخوردگان منصور حکمت را بخوانید. این نظر و تبئین کمونیسم کارگرى در مورد حقیقت انقلاب ۵۷ است. موفق باشید.

شمار ۳
کمونیسم به زبان ساده
سلام من سروش آزادی هستم. پدر و مادر من مثل پدر و مادر شما مسلمانند. همه کسانی که من می شناسم مسلمانند. ولی تصمیم گرفتم درست بیاندیشم. آیا شما هم جرات درست ...

من نمی دانم این چه رسمی است که هر که می خواهد ادای روشن فکر ها را در بیاورد شروع می کند به ردیف کردن ایسم ها. و طوری حرف می زند انگار همه مردم مادر زاد می دانند این ها چه هستند .آخر یکی نیست به این به اصطلاح منور فکران بگوید بابا آن کارگری که دستش پینه بسته نمی داند ماتریالیست دیالکتیک چیست! نه اینکه نتواند بفهمد. نه! اگر برایش مفهوم آن را توضیح دهی می فهمد. لیکن اگر گفتی ماتریالیست دیگر گوش نمی کند. چون معنای ماتریالیست را نمی داند و نمی خواهد بداند. از نظر او تو کافری هستی که داری به زبان کافری خودت حرف می زنی. این کارگر خسته که برایتان گفتم شاید اسم کمونیسم به گوشش خورده باشد(آن هم شاید) اما مطمئنا روحش هم خبر ندارد که کمونیسم از کارگر دفاع می کند و برای کارگر می جنگد. از نظر او کمونیسم یعنی کفر و کمونیست کسی است که از ایران فرار کرده و رفته پی الواتی خودش! شاید باورتان نشود از میان هفتاد نفری که درس اقتصاد عمومی را گرفته بودیم فقط من می دانستم سوسیالیسم یعنی چه! و اگر استاد نگفته بود هنوز هم آنها نمی دانستند. وقتی هفتاد نفر دانشجو ندانند چرا یک کارگر باید بداند؟! این چه انتظار گزافی است که از قشر رنج دیده کشور دارید؟! شما ایسم ایسم ها را ساده کنید مگر نه اینکه میخواهید انقلاب راه بیاندازید آن هم انقلاب کارگری!!! یه پیشنهاد دیگر هم داشتم اونم این که کلاسهایی در مورد اصول اعتقادی اجتماعی و سیاسی کمونیسم در یاهو مسنجر برای بچه هایی که تو ایرانن برگزار شه چون اینجا هیچ کس در مورد کمونیسم چیزی نمی دونه و این طور فکر میشه که کمو یعنی خدا بنابر این کمونیست یعنی خدا نیست!(البته اینو شوخی کردم)

سروش عزیز٬
سنت سیاسى ما موافق ساده صحبت کردن است. کلا کسانى که روى کار خود مسلط هستند میتوانند مسائل پیچیده را به زبان ساده بیان کنند. هستند رفقائى که غامض هم مینویسند. اما بحثها هم متفاوت است. من هم فکر میکنم کمونیسم باید ساده باشد و جائى گفته ام که "کمونیسم ساده است٬ به سادگى رویاها. اما تحقق آن از یک آرزو به یک واقعیت زنده و ملموس تلاش جمعى و فردى همه ما را طلب میکند". این همان ماتریالیسم پراتیک مشهور مارکس به زبان ساده و مورد علاقه تو است. من در مورد سطح فکر کارگران مثل تو فکر نمیکنم. کمونیسم ایده اى نیست که قرار است بقول تو روشنفکران آن را به کارگران یاد بدهند٬ کمونیسم همان مبارزه رادیکال و روزمره کارگر است که وضع موجود را نمیخواهد. کمونیسم یک بخش لاینفک جنبش کارگرى در همه جاى دنیا است. هر جا کارگر و سرمایه هست کمونیسم هم هست. شکل آن و درجه تشکل و سازمان آن ممکن است متفاوت باشد اما همیشه بخشى از کارگران هستند که نقدى ریشه اى به این وضعیت دارند و خواهان تغییرات پایه اى در نظام موجود اند و خودشان را کمونیست میدانند و مارکس میخوانند. همینطور کارگران پیشرو کمونیستها را خوب میشناسند و میدانند که نسلى از آنها توسط همین حکومت قتل عام شدند. بسیارى از قربانیان رهبران و فعالین کارگرى بودند که در شوراها و تشکلهاى کارگرى فعالیت میکردند. آنها فکر نمیکنند بازماندگان این جنبش که به خارج کشور آمدند براى "الواتى" رفتند. این تصویر بسیار اشتباهى است. دلیل این تصویر عدم آشنائى به جنبش کارگرى است. ممکن است کمونیسم براى اقشار میانى و روشنفکر بورژوا امرى شیک و تجملى باشد اما براى کارگر تلاش و مبارزه روزمره است. در مورد سازماندهى برنامه هاى آموزشى در مورد مسائل کمونیسم تصمیماتى داریم که بموقع اطلاع میدهیم. موفق باشید .

رفیق شراره سلام
فرم تقاضای عضویت را پر کردم که به پیوست ارسال میکنم. در ضمن آیا عضویت در حککا مغایر با پذیرفته شدن در حاکک است؟ بعبارت دیگر آیا عضویت در هر دو حزب بصورت همزمان قابل قبول است؟ البته من برغم اینکه سالهاست که با منصور حکمت و حزب آشنا شده ام و آن را با تمام وجود دوست داشتم ولی تاکنون تقاضای عضویت درحککا را نکرده ام. لذا فقط محض اطلاع خواستم بدانم. اگر ممکن است راجع به علت جدایی رفیق دانش من را  روشن کنید. زنده باد آزادی و برابری - عباس.ع

رفیق عباس عزیز٬
به حزب خودتان خوش آمدید. امیدواریم بتوانیم با هم فعالیتهاى درخورى را پیش ببریم. معمولا رسم نبوده که در حزب کمونیست کارگرى و احزاب دیگر رفقائى همزمان عضو باشند. در این مورد هنوز حزب اتحاد کمونیسم کارگرى تصمیم و قرارى ندارد. نکته اى را اینجا تاکید کنم و آن اینست که برخلاف روال و سنت جارى و تاکنونى در میان چپ و بخشهاى مختلف کمونیسم کارگرى٬ ما نه فراخوان جدا شدن از این احزاب را داریم و نه سیاست عضوگیریمان متکى به کندن عضو از آنهاست. ما میخواهیم نیروهاى بسیار بیشترى را به جنبش کمونیسم کارگرى وصل کنیم. در عین حال که از ورود هر رفیقى به حزب اتحاد کمونیسم کارگرى استقبال میکنیم و انتخاب سیاسى فرد را برسمیت میشناسیم .

در مورد رفیق دانش و جدا نشدن همراه اعضاى فراکسیون و عدم شرکت در تشکیل حزب جدید٬ اجازه دهید توضیح را به خود ایشان واگذار کنیم. در صورت لزوم ما هم میتوانیم نکات خودمان را طرح کنیم. اینجا من فقط این نکته را میتوانم عنوان کنم که خسرو دانش معتقد بود که در سیر تکوین نظریات فراکسیون و حزب جدید نقش داشته است و لذا خواهان بودن اسمش پاى بیانیه اعلام موجودیت حزب بود. ما دو راه بیشتر براى اعلام موجودیت حزب اتحاد کمونیسم کارگرى نداشتیم؛ یا با اسامى اعضاى سابق کمیته مرکزى و مشاورین کمیته مرکزى حزب کمونیست کارگرى متشکل در فراکسیون و یا  با امضا و اسامى کادرهاى حزب متشکل در فراکسیون. یاد آورى میکنم که رفیق دانش تا امروز کادر حزب بودند. هر دو مورد را با شوراى کادرهاى فراکسیون در میان گذاشتیم و طى دو جلسه همفکرى  دو بار در باره آن حرف زدیم و نهایتا راى گرفتیم. راى اکثریت کادرها به امضاى اعضاى کمیته مرکزى و مشاورین در زیر اطلاعیه اعلام موجودیت حزب جدید شد. رفیق دانش در عین احترام به این تصمیم خواهان این بود که اسمش پاى بیانیه باشد و ما نمیتوانستیم از ابتدا این استثنا را قائل شویم. این موضوع دلیل نامه همان روز رفیق دانش و اعلام خط زدن اسمش از لیست جداشدگان از حزب کمونیست کارگرى بود. با اینحال و علیرغم این که رفقا میتوانند نظرات مختلفى داشته باشند٬ به نظر من حزب اتحاد کمونیسم کارگرى به رفیق دانش هم تعلق دارد. نظریات و دیدگاههاى رفیق دانش بیشتر به ما نزدیک است تا به دیدگاههاى حزب کمونیست کارگرى. من شخصا خوشحال میشوم رفیق دانش مجددا به حزبش ملحق و به فعالیتش ادامه دهد. در عین حال ما به انتخاب سیاسى هر رفیقى احترام میگذاریم .

یک انقلابی
مگر شما نمیگویید که مذهب امر خصوصی مردم است؟ پس چرا اینقدر بر روی مبارزه با مذهب تاکید میکنید؟ بنظر من بهتر این است که به مسایل اجتماعی دیگری بپردازید و به جای مبارزه برای مذهب زدایی همه ی تلاشتان بر این باشد که مذهب فقط از دستگاه حکومت کنار برود. زندگی مردم دیگر به خود آنها بستگی دارد.
حزب کمونیست کارگری در کل دارای یک پتانسیل بسیار زیاد است که میتواند در بین مردم داخل و خارج به عنوان قویترین و تاثیرگذارترین نیرو مطرح باشد اما راه زیاد در پیش است و این گونه برخوردها با مذهب وغفلت از جنبه های دیگر مبارزه به این حرکت لطمه وارد میکند. قصد من این نیست که بگویم اصول و مواضع را برای به قدرت رسیدن کنار بگذارید. بلکه میخواهم بگویم در این مساله درست رفتار نمیکنید. به عقیده ی من نه تنها امروز بلکه اگر حتی روزی در ایران هم قدرت در دست حزب بود نباید با مذهب اینگونه رفتار کند .
در آخر هم یک سوال داشتم: در برنامه ی حزب ( یک دنیای بهتر) آمده بود که مذهب امر خصوصی افراد است و فعالیت های اجتماعی افراد نباید بویی از مذهب برده باشد. حالا اگر کسی به مذهب و دین معتقد باشد اما در دیگر مسایل کاملا با حزب هم نظر باشد آیا میتواند به عضویت حزب درآید؟
زنده باد آزادی برابری حکومت کارگری٬ پیروز باد انقلاب٬ زنده باد کمونیسم

انقلابى عزیز٬
ما به این دلیل میگوئیم مذهب امر خصوصى است٬ چون خیلى وقت است که مذهب دستش را دراز کرده و عملا و تحمیلا به امرى اجتماعى تبدیل شده است. یعنى مثل یک اختاپوس برسر مردم چنگ انداخته است. مبارزه ما با مذهب دو سطح دارد؛ اول دست مذهب از زندگى مردم کوتاه! یعنى مذهب برود در مسجد و خانقاه و خلوت خود مذهبیون و معتقدین به آن آنهم براى بزرگسالان و صرفا بعنوان یک امر خصوصى. جدائى مذهب از دولت و آموزش و پرورش و رسانه ها و غیره یک گوشه این امر است. اما ما بعنوان کمونیست و ضد مذهب نیز میخواهیم مذهب بطور واقعى از زندگى مردم کاملا بیرون رود. امروز دوره اى است که مذهب در سیاست و زندگى اجتماعى در همه جاى جهان و بدرجات مختلف جا پیدا کرده است و صرفا گفتن اینکه از دولت جدا شود کافى نیست. باید عقب نشینى هاى وسیعترى به مذهب تحمیل شود تا دستکم چند نسل خیالشان از این طاعون راحت شود. مذهب امروز صرفا یک مجموعه اعتقادات فردى نیست٬ یک جنبش سیاسى و یک ماشین کشتار است. این مذهب باید وسیعا و بدون تحفیف شکست داده شود و تمامى سمبلها و پرچمها و آثارش عقب رانده شود. آیا این ها با حق اختیار مذهب در تناقض است؟ خیر٬ برنامه ما از آزادى مذهب و بى مذهبى سخن میگوید. من بى مذهب حق دارم علیه مذهب هرچه دلم میخواهد بگویم. روشنگرى کنم٬ وجود خدا را انکار کنم٬ با مذهب شوخى کنم٬ دکان مذهب را افشا کنم٬ سران و تابوهاى مذهبى را نقد کنم٬ و مذهبیون و فرقه ها حق فتوا و شلوغ کردن و ترور ندارند. اگر اینها آزاد نباشد٬ اصلا اجازه نمیدهند شما دستت به قدرت برسد تا چه رسد به اینکه مذهب را از دولت جدا کنى. بلکه مذهب را از در بیرون میبرند و از پنجره داخل میاورند. و بالاخره اینکه انقلابى عزیز٬ اگر تو کمونیست و ضد مذهب و سکولار و ماتریالیستى چرا نگران نقد تند مذهب هستى؟ کسان زیادى هستند که این نگرانى و نقد را به ما دارند اما از یک کمونیست این امر بعید است. انتظار این بود که شما خودتان پیشرو نقد مذهب على العموم و اسلام على الخصوص میشدید نه به کار ما ایراد بگیرید.

در مورد سوال تان و عضویت یک فرد مذهبى و معتقد به خدا٬ من نظرم اینست که یک حزب اجتماعى اگر تا این درجه مقبولیت داشته باشد که فرد فرضى شما بگوید زنده باد یک دنیاى بهتر کمونیسم کارگرى٬ اما من خدائى در جائى براى خودم دارم٬ من معضلى با این اعتقاد شخصى او ندارم. کمونیسم تلاشى اجتماعى براى تغییراتى اجتماعى در مقیاس وسیع است. کمونیسم صرفا جنبشى براى تغییر عقاید و فراخوانى به تغییر عقاید نیست. اگر ما زمینه اجتماعى رو آورى به مذهب و خدا را منتفى کنیم٬ اگر از خود بیگانگى انسان رفع شود و انسان محور همه چیز قرار گیرد٬ آنوقت همین افراد فرضى اعتیاد به مذهب و خدا را ساده تر ترک میکنند. موفق باشید .

مهدى سمیرى
رفیق عزیز با تبریک و آرزوى موفقیت براى شما و همگى رفقا. امیدوارم هرچه زودتر نظم سوسیالیستى بر ایران حکمفرما و مردم از وضع موجود نجات یابند و همچنان اتحاد واقعى بین کمونیستها ایجاد و اختلافات حل و فصل شوند. چرا که هدف مشترک ما نجات جهان از سرمایه دارى و آزادى و برابرى همه انسانهاست. با آرزوى موفقیت روز افزونتان. مهدى سمیرى دبیر واحد شورین آلمان .

رفیق مهدى گرامى
با تشکر و آرزوى متقابل. باید همه ما بدانیم که منافع جنبش کمونیسم کارگرى و به این اعتبار منافع کل جنبش طبقاتى ارجح تر است. احزاب کمونیستى احزابى جدا از طبقه نیستند و منافعى جدا از طبقه کارگر ندارند. به امید آنروز که رویه و فرهنگ فرقه اى تماما در جنبش ما رخت بربندد. این کار و تلاش همه ما را طلب میکند. براى شما و حزب کمونیست کارگرى آرزوى موفقیت میکنیم .

فرخ
سلام. متاسفانه در این روزها ارتباط حضوریم با بچه ها به دلیل بازگشت به شهرهایشان قطع شده ولی ضمیمه ای را که برایم فرستاده بودید برایشان فرستادم. منتظر راهنمایی های بعدی شما هستم. زنده باد اتحاد کمونیسم کارگری ایران .

فرخ عزیز٬
خسته نباشید. دستتان را بگرمى میفشارم. دوستان را بگرمى سلام برسانید .

آرمان عزیز از آبادان
با سلام. دو گزارش شما دریافت شد و از یکى از آنها در شماره قبل استفاده کردیم. خسته نباشید .

سیامک مرادى عزیز٬
دو مطلب شما دریافت شد و در همین شماره منتشر شد. خسته نباشید .
 
نگین
سلام و خسته نباشید. سوالی داشتم٬ مگه شما نمیگفتید که ما رهبری جمعی میخواهیم پس چرا در حالیکه حزبتون رو تشکیل دادید بازم که رهبرتون تک شده؟

نگین عزیز
على جوادى دبیر کمیته مرکزى است. هر کمیته تشکیلاتى دبیر میخواهد. این موضوع مستقل از رهبرى جمعى یا فردى است. رهبرى حزب ما جمعى است. دفتر سیاسى نهاد اجرائى و سیاسى حزب در فاصله دو پلنوم است که کل کمیته مرکزى و کادرها را در فونکسیونهاى مختلف سازماندهى کرده است. دبیر کمیته مرکزى ما اختیارات ویژه و حق وتو ندارد.

سروش خان
توضیحاتی راجع به خودتون توى این صفحه بذارین لطفا كه كار بازدیدكنندگان این وبلاگ راحت تر بشه .

سروش خان عزیز٬
حتما اینکار را میکنیم. از توصیه دوستانه شما ممنون هستیم .

بنیامین مهسا
با درود به شما. اگر ممکن باشد ما را نیز در لیست خبرنامه اتحادیه تان قرار دهید .

بنیامین عزیز٬
ما اتحادیه نیستیم٬ حزب سیاسى هستیم و نشریه یک دنیاى بهتر یکى از نشریات ماست که هفتگى منتشر میشود. حتما شما را در لیست دریافت کنندگان نشریه قرار میدهیم. خوشحال میشویم نظر شما را در مورد مطالب مندرج در نشریه بدانیم .

کمونیست
علی جوادی جان. شما که انجمن مارکس را به کورش مدرسی هدیه می کنی لطفا به صفحه اول سایتت نگاه کن چی نوشتی؟ حكمتیسم و آنتی حكمتیستها! این كنفرانس در استکهلم در تاریخ شنبه ۲۹ اکتبر٬ برگزار شد. تم این سمینار بررسى مبانی كمونیسم منصور حكمت و نقطه نظرات جریان آنتی حكمتیست منشعب از حزب كمونیست كارگری بود.

کمونیست عزیز٬
آیا به زعم شما حل و فصل نکاتى که در جنبش ما زخم بوجود آورده است به معنى نفى انتقادات سیاسى به همدیگر است؟ ظاهرا این توقع در حزب شما بالا بوده است و نقد ما به سیاستهاى حزب کمونیست کارگرى از نظر دوستانى مساوى با نقد هر اظهار نظر سیاسى در گذشته است. آیا نمیتوان نظر سیاسى داشت و روابط و مناسبات درخور شان کمونیسم کارگرى هم داشت؟ به هر حال این نظر رفیق جوادى است و خودش لابد در این زمینه تصمیم میگیرد. ما فکر نمیکنیم در دو جریان خط "ضد حکمت" وجود دارد اما اینکه سیاستهاى جارى و مشخص شان با خط مشى کمونیسم منصور حکمت میخواند یا نه را باید به بحث و استدلال مشخص سپرد.
 
سارا
باز هم ضربه به حکمت باز هم انشقاق واقعأ این بیمارى کودکانه را نمیخواهد تمام کنید؟ چند تیکه را میخواهید جدا کنید تا حکمت را بى اعتبار کنید. تاسف براى شما کم است احتمالأ باید کلمه دیگر پیدا کرد. دوستان من خودم را پیرو حکمت میدانم اما امیدى به شما نیست. پروسه جدائیتان رقت انگیز بود. آقاى تقوایى هم باید طور دیگرى برخورد میکرد. اما اینها بحث تقسیم گناه نیست. شما کارتان کمیک بود. امیدى به شما نیست. کسى به شما اعتماد نمیکند. دوستتان دارم مثل انسان اما کمونیست نیستید. ربطی به حکمت هم ندارید.

سارا عزیز
اظهار نظر شما خیلى جانبدار و غیر منصفانه است. لطفا و اگر چنانچه در مقام داور میخواهید ظاهر شوید زحمت کشیده آنچه را که اتفاق افتاده دقیق بررسى کنید و حکمتان را صادر کنید. اینکه به ما امیدى ندارید و یا ما را کمونیست نمیدانید و الفاظ دیگر٬ ابدا اشکال ندارد. این نظر شماست و البته این خطى است که کم و بیش در هر دو حزب دارد جارى میشود. اما شما و دوستان مثل شما باید متوجه باشند که آینده ما و هر جریان کمونیستى را نه با امید و ناامیدى امثال شما تعیین میشود و نه تبلیغات سکتاریستى. آینده ما را پراتیک کمونیستى ما تعیین میکند. پراتیک روى زمین سفت و در جبهه هاى نبرد طبقاتى. شما که به حکمت ربط دارید و من در آن تردید ندارم٬ باید این الفباى کمونیسم منصور حکمت را بلد باشید. امیدواریم در این جنبش شما و دیگر رفقا چند ده مترى جلوتر باشید. ما برخلاف برخى ها ابدا با این موضوع مشکلى نداریم.  

آرش
فرم را كجا بفرستیم و چگونه می توانیم با شماهمكاری كنیم ؟

آرش عزیز٬
جداگانه به شما پاسخ داده شده است. به حزب خودتان خوش آمدید.

کامران مزین
کار کودکانه ای کردید. این حزب شما به هیچ راه نخواهد رفت. فقط صفوف حزب را مدتی شکستید. متاسفم.

کامران مزین عزیز٬
پاسخ کامل این تبلیغات و نکته شما را در نامه اى پیرامون اطلاعیه حزب در همین شماره داده ایم. لطفا همان را بجاى جواب بخوانید. رهبرى حزب و دستکم یک خط قوى در آن مایل بود و تلاش کرد که ما برویم. ما رفتیم. امیدوارم حالا احساس خوبى داشته باشند و خوشحال باشند و امیدوارم که بدون وجود کسانى که عمرى این حزب را شب و روز ساختند موفق تر باشند. اما ما دلمان براى همه کمونیستهاى کارگرى در یک سازمان واحد و منسجم تنگ شده است. باور کنید! و بالاخره اینکه سرنوشت حزب ما را به حزب ما و رهبرى و کادرهایش واگذار کنید و شما و دوستان دیگر لطف کرده کارهاى بزرگ منشانه در خدمت منافع جنبش کمونیسم کارگرى صورت دهید. یک شرط اول اینکار فاصله گرفتن از این تبلیغات فرمایشى و آرزوى شکست کردن براى کمونیستها است. موفق باشید.

مداد قرمز
سلام. تاسیس حزب اتحاد کمونیسم کارگرى را تبریک میگم. بزودى همراه بچه ها به این حزب میپیوندم. زنده باد کمونیسم کارگرى! زنده باد رهبرى جمعى!

مداد قرمز عزیز و دوستان
به حزب خودتان خوش آمدید. کمونیسم کارگرى نیاز دارد که در کوچه و خیابان و مدرسه و دانشگاه هر شهر رهروان و فعالینش را داشته باشد و همراه با آنان در یک تشکیلات متحد و سرحال جامعه را بسیج کند و هر روز قدرتمند تر شود. زنده باد شما نسل جوان و پر شور مدافع کمونیسم کارگرى که باید این پرچم را در آینده در دست داشته باشید.

 سرباز سرخ٬ مدادقرمز
رفقا به نظر من خطر جنگ ایران را واقعاَ تهدید می کند. آمریکا دارای دولتی است که هیچ ترسی از استفاده بمب اتم ندارد. ضمنا این دولت موضع خاصی هم ندارد. یک روز می گوید جنگ به عنوان آلترناتیو مبارزه با جمهوری اسلامی نه ولی فردا می گوید آره و شاید هم آنرا متحقق سازد. امریکا در طول تاریخ بارها این حرف را ثابت کرده و می کند. پس بیائید در یک جبهه سوم بر علیه دو قطب تروریستی دنیا یعنی امپریالیسم امریکا و اسلام سیاسی مبارزه کنیم. اینکه احتمال حمله امریکا به ایران وجود دارد برای منی که سرباز هستم درون نیروهای مسلح به چشم دیده می شود. هرگاه یک کارشناس سیاسی خود را به پادگان می آورند و سربازان سوال احتمال جنگ را می پرسند٬ سریعاْ جواب می دهند که اگر هم جنگ بشود ما توان مبارزه با آن را داریم و خود را برای این امر آماده کرده ایم. نمونه دیگر آماده باش های پی در پی می باشد که نمونه بارز آن ایام عید بود که از ترس جنگ کلیه توپهای هوایی ضد هوایی دپو شده را در بیابان ها و مواضع اضطراری مستقر کرده بودند. امروز یکی از مواردی که جنبش چپ ایران بر سر آن می توانند متحد شود همین نوع مبارزه بر علیه جنگ می باشد. سایت جبهه سوم قطبی در مقابل قطب تروریستی دولت آمریکا و جنبش تروریستی اسلامی .
http://www.sarbaz-sorkh.blogfa.com/

رفیق همیشه سرخ خسته نباشى
کار ما این نیست که درجه احتمالات را بررسى کنیم و براین اساس سیاستمان را تعریف کنیم. آیا واقعا خطر جنگ منتفى شده است؟ نه در سیاست و بحرانهاى مشخص با هیچ قطعیتى نمیتوان این را گفت. آیا روند مذاکرات روندى پایدار است؟ تجربه دوره اخیر نشان میدهد که این موش و گربه بازى تلاشى براى وقت خریدن و بده بستان سیاسى و امتیازگیرى است. در تمام دوره اى که رفقاى مختلف جنبش ما و احزاب سیاسى دیگر و تحلیل گران اپوزیسیون از خطر جنگ و فوریت آن سخن میگفتند٬ من نظر دیگرى داشتم که در مقالات مختلفى آن را مستدل کردم. امروز هم همین نظر را دارم. نوسانات دور مذاکره و دیپلماسى زیاد تعیین کننده نیستند. آیا آمریکا ظرفیت توحش را ندارد؟ چرا دارد. آیا اسلام سیاسى ظرفیت یک قتل عام اتمى را ندارد؟ چرا دارد. آیا این جنگى برسر نابودى یکى از طرفین است؟ خیر نیست. این کشمکشى است برسر تحمیل تعادلى جدید به اسلام سیاسى در متن تعریف مجدد معادلات دنیاى بعد از جنگ سرد و ترتیبات سیاسى و اقتصادى و ادارى منطقه و سهم هر کدام از آن. آیا این جدال ممکن نیست به جنگ منجر شود؟ چرا تاکنون دستکم در دو جا به جنگ منجر شده است. تا به ایران مربوط است و در آینده قابل پیش بینى خطر جنگ تماما منتفى نشده اما پشت در هم نیست. در هر حال٬ و مستقل از افت و خیر جنگ تروریستها٬ ما باید صورت مسئله سیاست را عوض کنیم. و این یعنى دامن زدن به حضور مردم ایران در صحنه سیاسى بعنوان یک فاکتور سوم و تعیین تکلیف جمهورى اسلامى. یعنى سازماندهى جنگ واقعى علیه هر دو ارتجاع بجاى قربانى شدن در منگنه جنگ و صلح دو ارتجاع. این کمونیستى ترین سیاست است. همیشه سرخ باشى .

حبیب بکتاش
دوستان سلام. شما با اتهامات جنگ سردى از قیبل پاپوش دوزى٬ توطئه و کودتا به جنگ حزب کمونیست کارگرى آمدید و نشریه تان جدا شده و حزب اتحاد کمونیسم کارگرى را درست کردید. اتحادى که شما از آن تحت عنوان اتحاد صفوف کمونیسم کارگرى صحبت میکنید در نهایت چیزى جز اتحاد با حجاریان و حسن نصراله نیست. پرچم این اتحاد قبلا در دستان لرزان کوروش مدرسى برافراشته شده است. پرچمى که با "مردم از سوسیالیسم رم میکنند"٬ "راست دست بالا دارد"٬ "نافرمانى مدنى"٬ و "دولت موقت" شروع شد و با دفاع از حسن نصراله و حماس ادامه یافت و اکنون در کنار اسلام سیاسى برعلیه کمپین "اکس- مسلم" شمشیر میزند. آنچه که رقت آور است این است که حتى کورش مدرسى هم براى شما ناز و عشوه میاید. شما حالا از آنجا رانده و از اینجا مانده اید. اتحاد شما اتحاد نامیمون شکست خوردگان بر علیه حزب کمونیست کارگرى است. این اتحاد قبل از تشکیل از هم پاشیده و شکست خورده است. سیر تحولات اجتماعى هر روز بیشتر از پیش به چپ میچرخد و حزب خود را قدرتمند تر به صحنه مى آورد. صحیح و سالم باشید. حبیب بکتاش
  
آقاى حبیب بکتاش
نامه هاى شما و نوع شما نمونه اى از یک بیمارى سیاسى در جنبش ماست که ما قویا تلاش میکنیم با آن مبارزه کنیم. ما علیرغم هر اختلاف نظر با سیاست این یا آن بخش حزبى و رفقاى کمونیسم کارگرى از حرمت آنها در مقابل دروغ و افترا دفاع میکنیم. خوشحالم که نوع شما و منش سیاسى تان دامن کل این جنبش را نگرفته است. این درست است که ما دیگر عضو حزب کمونیست کارگرى نیستیم اما از شما تقاضا داریم با آبروى این حزب و دستاودهاى آن بازى نکنید. به نظر من حزب کمونیست کارگرى چند دوست مانند شما داشته باشد به دشمن احتیاجى ندارد.

پیمان نادرى
سلام على جان. متاسفانه خیلى خراب کردید. من جات بودم میرفتم نویسنده میشدم. تئوریتان هم بد نیست. احساس میکنم این حزب جدید شما به محفل شبیه است تا حزب.

پیمان عزیز٬
تشکر از لطفتان. کار ما نویسندگى نیست. این دنیا نویسنده بى آزار کم ندارد که در بستر رسمى سیاست جائى نشسته اند و کارشان هم "بد نیست". ما کمونیستیم و کمونیستها براى پیشبرد امر اجتماعى شان به حزب نیاز دارند. اگر در خانه شان جائى برایشان نگذاشتند و ناچار به ترک شان کردند٬ ناچارند مجددا بازسازى کنند و راهشان را ادامه دهند. در مورد اینکه حزب ما شبیه محفل است تا حزب٬ باید به مناسبات حزبى و پراتیک این حزب توجه کرد و اظهار نظر کرد. البته هر کسى آزاد است هرچه بگوید. مهم اینست جامعه و طبقه به این پدیده چگونه برخورد میکند. موفق باشید.

جلال اسفندیارى
با سلام. تا کشف حقایق دنیاى بهتر من با شمایم. موفق باشید.

جلال عزیز٬
درود برشما. ما به رزمندگان و پیشروان دنیاى بهتر به وسعت این دنیا نیاز داریم. موفق باشید.
 
سهند بهرام
تشکیل حزب رهبر سازمانده٬ حزب سنت سیاسى منصور حکمت٬ حزب متحد کننده صفوف کمونیسم کارگرى٬ حزب پرورش دادن کادرهاى کمونیست٬ حزب تامین کننده ملزومات پیروزى کمونیسم در ایران٬ یعنى حزب اتحاد کمونیسم کارگرى را به کل صفوف کمونیست کارگرى تبریک میگویم.  این حزب ما کمونیستهاى کارگرى است و آن را میسازیم. درود بر حزب اتحاد کمونیسم کارگرى. درود بر منصور حکمت.
 
سهند عزیز٬
درود بر شما و عزم راسختان. باید دست در دست هم٬ همراه با صدها و هزاران کمونیست پرشور و انقلابى٬ سنگ بناى این حزب سیاسى مارکسیستى را بگذاریم. ما وظایف بسیار سنگینى داریم و باید با شایستگى از عهده آنها برآئیم.
 
پیام محمدى
سلام. چطور میشه عضو شد؟ با تشکر. اى میل من
 ...
پیام عزیز٬
فرم عضویت برایتان ارسال شد. موفق باشید.
 
سعید رسول اسلامى
سلام خانم نورى عزیز. مطلب اتحاد کمونیسم کارگرى در باره دختران و پسران باعث تعجب من شد... همیشه سعى من بر این بوده از نگاه تحقیق به همه چیز بنگرم... چه دین و چه جامعه و چه مکتب... از اینرو اولین چیزى که بنظر اینجانب ضرورى است اعتقاد به "اخلاق" است... سیاسى بودن و قدم زدن در خیابانهاى سیاست اخلاق سیاسى میخواهد. و آنچه ما را هر روز در رسیدن به هدف دور میکند "بى اخلاقى سیاسى" است. و میدانیم که اولین پارامتر اخلاق در سیاست "احترام به مخالف" است. میدانیم که در جمهورى اسلامى بسیارى از این اخلاق رعایت نمیشود...اما رسم آزادگى این است که اگر کسى تو را دشنام داد و به تو احترام نگذاشت شما همچون او رفتار نکنى... که دراین صورت چه تفاوتى میان این دو است؟ به نظر نیز کمونیسم کارگرى قدم در حیطه بى اخلاقى گذاشته چرا که در بیانیه هاى آن بشدت مغرضانه عمل میکند... البته بگم که این نقد نه نقد به کلیت این جمعیت که نقدى موردیست... امیدوارم از طریق این ارتباط بتوانیم براى ساختن ایرانى آباد تلاش کنیم... شاد باشید.
 
آقاى سعید اسلامى
بیانیه حزب در باره جوانان در مورد خواسته ها و نیازهاى انسانى نسل جوان صحبت میکند و اینکه جمهورى اسلامى یک رژیم ضد انسان و ضد تمایلات نسل جوان است.  به نظر میرسد شما نمیتوانید این موضوع و سرکوبهاى روزمره رژیم را انکار کنید چون قابل انکار نیست. اما اینها را به "عدم رعایت و عدم احترام به مخالف" توجیه میکنید! خط شما اینست که اگر طرق مقابل سرکوب میکند شما مقابله نکنید. پس چطور امامان شما به قول تاریخ و احادیث خودتان از صبح تا شب با شمشیر گردن "کفار" را میزدند؟ چرا به نسل جدید رسیدید مسیح شدید آنهم نه مسیحیت دوره انگیزاسیون بلکه مسیحیت پاستوریزه براى گردن گذاشتن مردم به قدرت فائقه!؟ من منطق و صغرا و کبرى اسلامى شما را خوب میشناسم. به اخلاق اسلامى مورد نظر شما که سهل است٬ به اخلاق طبقات حاکم یک ذره ارزش قائل نیستیم و یک هدف مبارزه کمونیستى را مبارزه با این اخلاقیات ارتجاعى میدانم. من کمونیست معتقدم هر فاشیست و ضد زن و ضد بشر و ضد جامعه از هیتلر تا خمینى و بن لادن و خامنه اى و سروش و دیگران میتوانند در جامعه حرف بزنند٬ حزب بزنند٬ روزنامه منتشر کنند٬ اما حق ندارند مزاحم مردم شوند و حقوق و آزادیهاى مردم را بنا به اعتقادات ارتجاعى شان تهدید کنند. من کمونیست حق ابراز نظر و نقد هر تابو و قدرت و دین و مقدساتى را براى همه قائلم٬ اما به هیچ خرافه و ناحق و بى عدالتى احترام نمیگذارم. میبینید که احترام به مخالف در میان ما کمونیستها هزار برابر شما مسلمانان و حکومت اسلامى است. حکومتى که شما با عدم رعایت حق مخالف تلطیفش میکنید٬ بهترین رفقاى من را کشته است٬ بهترین کمونیستهاى آن جامعه را قتل عام کرده است٬ بهترین آزادیخواهان و هر مخالفى را از دم تیغ گذرانده است٬ این حکومت وحشت و جنایت سازمانیافته است. "عدم رعایت حق مخالف" یک رندى آخوندى در قبال یکى از جنایتکارترین حکومتهاى دوره معاصر است. اما شما میتوانید در حکومت سوسیالیستى کارگران – اگر شاکى خصوصى نداشته باشید و بعنوان شهروند- از همه حقوق مستقل از عقایدتان برخوردار باشید. ولى من یک لحظه در مبارزه براى نفى دین و مذهب و خرافه در جامعه تردید نمیکنم. همانطور که شما حق دارید داستان آدم و حوا و خر دجال را بگوئید٬ من هم بعنوان ماتریالیست و کمونیست علیه مذهب و مشخصا اسلام حرف میزنم و تلاش میکنم جامعه از شر مذهب و خرافه راحت شود و این عین آزادى بیان من و رعایت حقوق من و رعایت حقوق مخالف است. لطفا شما براى ما کلاس اخلاق نگذارید چون ما این اخلاقیات را میخواهیم همراه با منادیشان بزیر بکشیم. اخلاق هم پدیده اى تاریخى و دورانى است و اگر بحث برسر انتخاب است٬ من در مقابل اخلاق اسلامى و سیاسى شما فریاد میزنم که من اخلاق ندارم! همانطور که فریاد میزنم من ضد اسلام هستم٬ من ضد دین و خرافه و ضد مذهب هستم! من انسان ام و انسان آزاد نیاز به مذهب و خرافه ندارد. این اخلاق و دین و مذهب مبارک شما باد. حکومت اسلامى با هر زور و تهدید و کشتارى نتوانست جامعه را اسلامى کند و نسل جوان امروز هم تا آخرین پستو و کشوهاى مقدسات اسلامى پیشروى کرده است. این سیل جارى شده است. جمع نمیشود. دیر است. به خودتان زحمت ندهید. بجاى درس اخلاق و سیاست تساهل جناب خاتمى حرف روشن سیاسى تان را بزنید.
 
حمید
با سلام و عرض ادب٬ ضمن تبریک بدلیل تاسیس حزب اتحاد کمونیسم کارگری و آرزوی موفقیت  و پیروزی روز افزون برای شما.  
دکتر گرامی٬ امروز دیدم که  سایت اتحاد کمونیست کارگری در حال راه اندازی است. گر چه در زمینه  راه اندازی سایت تخصص ندارم٬ اما  بعنوان  یک فرد در ایران که با مشکلات اینترنت در ایران تا حدی آشنا هستم لازم دانستم توضیحی خدمت شما بدهم. حتما بلافاصله  بعد از راه اندازی این سایت های اتحاد - آنها  نیز فیلتر خواهد شد. مگر آنکه  مانند برخی از احزاب و یا سایتهای خبری دیگر  یک سرور کوچک مجزا(اختصاصی ) داشته باشید که بجای http:// از   https:// که دیگر در ایران همه آزادانه میتوانند از آن بهرمند شوند. بعنوان نمونه  سایت ایران فردا و ایران بی بی بی :  https://irane-farda.com
va
https://iranbbb.org
همیشه  بدون نیاز به فیلتر شکن و مشکلی قابل رویت است و دولت هم نمیتواند آنرا فیلتر کند (البته اگر برای شما مقدور و میسر باشد) از طرفی دیگر اگر برای شما ممکن هست -  صفحه ای برای کمپین هایی که  قرار است برگزار شود٬ البته فرا سیاسی و جناحی  و صرفا برای دفاع از حقوق بشر  بتوانید  در یک محل جمع آوری کنید و آن صفحه را بعنوان مرجعی برای کمپین ها  تبدیل کنید. فکر میکنم برای جمع اوری امضا و معرفی به دیگران در داخل کشور خیلی  میتوان روی آن فعالیت کرد. البته فقط یک پیشنهاد بود و تصمیم گیرنده شما هستید. با احترام و آرزوی موفقیت – حمید
 
حمید عزیز٬
با تشکر از محبت شما و پیشنهادتان. حتما این موضوع را پیگیرى میکنیم. ما هم تشکیل حزب را به شما و آزادیخواهان و برابرى طلبان تبریک میگوئیم
 
پاسخ دو نامه از آذر ماجدى
آذر عزیز، من از فعالین حزب در داخل هستم. باید بگویم احترام عمیقی برای شخص شما قائلم، هر چند که شاید با شما هم نظر نباشم. سیاوش دانشور نشریه برای یک دنیای بهتر را برایم میفرستد. مراقب خودتان باشید، وجود نازنین شما احتیاج به استراحت و تجدید قوا هم دارد. دست شما را از راه دور میبوسم، این نشانه عشق و احترام عمیق من به شماست .
پاینده باشید٬ فواد

فواد عزیز،
از نامه گرم و پر محبت تان ممنونم. باعث خوشحالی است. این نشانه پختگی و عمق است که علیرغم اختلاف نظر بتوان احساس علاقه و احترام مشترک را حفظ کرد. این نامه بویژه در فضای این چند ماه اخیر همچون نسیم تازه ای بود. باز هم متشکرم. امیدوارم نظرات ما را کماکان دنبال کنید. و همچنین امیدوارم که بتوانیم هم نظری بیشتری با هم پیدا کنیم. در مبارزه برای پیروزی کمونیسم کارگری و ساختن یک دنیای بهتر با هم و در کنار هم هستیم. امیدوارم که به پروژه و امر اتحاد کمونیسم کارگری بپیوندید. زنده باد کمونیسم کارگری٬ آذر ماجدی

علی طاهری
رفقا آذر و سیاوش من یک سوال دارم. نادر (منصور حکمت) در جائی میگوید ما میخواهیم احتیاجات مردم را از بازار دربیاوریم. این معنایش چیست؟ یعنی در جامعه سوسیالیستی جای عرضه وجود ندارد؟ منظور ناعادلانه بودن توزیع است؟ معنایش چیست؟ مرسی. علی طاهری

علی عزیز،
این یک سوال مهم و اساسی است و باید در آن تعمق کرد و پیامد های عملی آن را تبیین کرد. روشن است که من در این پاسخ فقط میتوانم تعبیر خودم از گفته نادر را بنویسم و نه آنچه که دقیقا نظر او بوده است .

منصور حکمت در چند سال اخیر عمرش بطور ویژه ای بر امر استراتژی قدرت گیری کمونیسم و ملزومات حفظ قدرت توسط کمونیست ها تمرکز کرده بود. بسیاری از مباحث پایه ای و جاودانه اش در زمینه استراتژی قدرت گیری کمونیسم که در جنبش چپ مباحث بسیاری را برانگیخت، و پس از مرگ او در حزب کمونیست کارگری تعابیر مختلفی را موجب شد در همین دوره تبیین شده است. بحث حزب و قدرت سیاسی، حزب و جامعه، حزب سیاسی مدرن و مباحث سلبی – اثباتی از این زمره است .
برای منصور حکمت صرفا مساله قدرت گیری مطرح نبود، حفظ قدرت نیز کلیدی بود. در کنگره سوم، بویژه در سخنرانی اوضاع سیاسی و موقعیت ویژه حزب کمونیست کارگری، منصور حکمت به ملزومات سیاسی حفظ قدرت اشاره میکند. این سوال را مطرح میکند: آیا در صورت قدرت گیری ما آمریکا و غرب میگذارند این نظام سر پا بماند؟ این یک سوال اساسی و مهم و مطرح برای همه است. منصور حکمت به سیاست درهای باز اشاره میکند، به اینکه درها را باز میگذاریم و از همه دعوت میکنیم تا به ایران بیایند و با چشم خود جامعه را نظارت کنند. ببینند که چه آزادی وسیعی در جامعه وجود دارد. مجازات اعدام حتی برای جنایتکاران رژیم اسلامی نیز لغو شده است، زن و مرد با هم برابرند، تبعیض نژادی و ملی وجود ندارد. منصور حکمت تنها راه جلوگیری از خون پاشیدن به انقلاب توسط آمریکا و غرب را سیاست باز گذاشتن درها و برقراری آزادی و برابری کامل میداند، نه تقویت قوای نظامی یا اتمی. فعالیت های حزب پیش از قدرت گیری در خارج کشور و بسط و گسترش نفوذ حزب و جلب همبستگی جنبش های آزادیخواهانه، کارگری و حقوق انسانی نیز یکی از ابزارهای دیگر ممانعت از هجوم نظامی آمریکا است .

اما در عرصه اقتصادی چی؟ با سیاست فوق میتوانیم مانع خون پاشیدن به انقلاب شویم، اما چگونه مانع فقر پاشیدن به انقلاب میشویم؟ این سوالی حیاتی تر و دشوار تر است. مگر انقلاب اکتبر در پیاده کردن وظائف اقتصادی اش نبود که شکست خورد؟ پاسخ ما چیست؟ چگونه جامعه و نظام سوسیالیستی را میسازیم و ضمنا اجازه نمیدهیم که بورژوازی با اجرای سیاست های مختلف خصمانه، از جمله تحریم اقتصادی، مردم را اسیر فقر کند؟

منصور حکمت در یک جلسه دفتر سیاسی و در چند صحبت حاشیه ای برخی از تفکرات اش را در این زمینه اعلام کرد. این مباحث تدوین نشده است. صحبت هایی است که من بخاطر دارم. یادم است که در جلسه دفتر سیاسی که این مبحث را مطرح کرد من دچار هیجان بسیاری شدم. برایم مباحثی کاملا نوین و راه گشا بود. متاسفانه فرصت نکرد که این مباحث را تدوین کند. وی گفت که اگر بورژوازی بتواند در ابتدای انقلاب به جامعه فقر بپاشد، به احتمال زیاد انقلاب را شکست میدهد. باید ما بتوانیم مانع این تلاش شویم. اگر بتوانیم ده سال مقاومت کنیم و جامعه را بجلو ببریم، با شرایط تثبیت شده تر و ساده تری برای پیاده کردن سوسیالیسم روبرو خواهیم بود. اما چگونه؟

منصور حکمت اعلام کرد که ما نباید مانع سرمایه گذاری خارجی شویم، بلکه باید کاری کنیم که نیازمندی های مردم یک به یک از بازار خارج شود. یعنی نیازهای مردم را تامین کنیم، بدون آنکه سرمایه گذاری را متوقف یا منجمد کنیم. او ادامه داد که ما میتوانیم بخصوص با برخورداری از منابع غنی در کشور از جمله نفت، به زندگی مردم سوبسید بدهیم و اجازه دهیم که سرمایه داران از نرخ سودی که لازمه سرمایه گذاری در ایران است برخوردار شوند. بطور مثال به سرمایه گذاران میگوییم دستمزد کارگران را به دولت بدهید، دولت نیازمندی های مردم را تامین میکند: مسکن، ترانسپورت، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و غیره را از بازار خارج میکنیم و مجانا در اختیار همه مردم میگذاریم. رفته رفته تعداد کالاهایی که از بازار خارج میشوند را گسترش میدهیم. به این ترتیب برای مردم و جامعه یک رفاه قابل قبول را تامین میکنیم، بدون آنکه مانع سرمایه گذاری شویم. این یک دوره انتقالی است. جامعه به این منابع و سرمایه ها نیاز دارد. پس از یک دوره فرضا ده ساله میتوانیم بطور کامل ملزومات اقتصاد سوسیالیستی را فراهم کنیم .

روشن است که این پاسخی سوسیالیستی نیست و ما آنرا بعنوان سوسیالیسم به مردم معرفی نمیکنیم. در سوسیالیسم کار مزدی و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله لغو میشود. پول از حیض انتفاع میافتد. این یک سیاست و برنامه انتقالی به سوسیالیسم است. رفتن به سوی سوسیالیسم ضمن تامین رفاه مردم در این دنیای خصمانه. تامین نیازمندی های مردم مجانا بدون آنکه هنوز رابطه کار و سرمایه از میان رفته باشد. این رئوس نظراتی بود که توسط منصور حکمت ابراز شد. همانگونه که گفتم هیچگاه به شکل یک طرح مدون در نیامد .

شماره 2
شعار نویسى در تهران
با درودهاى انقلابى. بخش مهمى از فعالیتهاى سازمان جوانان حزب اتحاد کمونیسم کارگرى در تهران با شعارنویسى آغاز شد. در خیابانهاى کارگر شمالى تا محدوده کوى دانشگاه تهران فعالین سازمان در گروههاى دو نفره اقدام به نوشتن شعار زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگرى کردند. این فعالیت بطور گسترده تا ١٨ تیر ادامه دارد. رامین

رامین و دوستان عزیز
خسته نباشید و دستتان درد نکند. در ضمن اسم جدیدتان بسیار مناسب است دستتان را بگرمى میفشاریم.

من هم به حزبم میپیوندم
دانشجوى دانشگاه ... در رشته ... هستم. با کمونیسم کارگرى آشنا هستم و با حکمتیستها کار میکردم. نشریات شما را بدقت خواندم. به شما میپیوندم. سعید

سعید عزیز، به حزب خودتان خوش آمدید. این حزب شماست.

 لینک ما نیست
سلام، خواستم به شما بگویم شما که خودتان را اتحاد کمونیسم کارگرى مینامید، در لینک تان ما حزب کمونیست کارگرى عراق و حزب حکمتیست را نمیبینیم. عجیب نیست؟ ببخشید فقط جهت یاد آورى بود. عمر خطاط

رفیق عمر خطاط
سایت ما در حال تغییر و درست شدن است. سیاست ما اینست که به کلیه سایتهاى مربوط به جریانات کمونیسم کارگرى لینک بدهیم. امیدوارم بقیه هم سیاستى مشابه را دنبال کنند. موفق باشید.

از ژاپن
با درود به رفقا. خلاصه برایم بنویسید چرا هر چند یکبار در حزب کمونیست کارگرى اتفاقى میافتد که متاسفانه منجر میشه به جدا شدن برخى از رفقا از هم. بقول على جوادى عزیز حزبى که با چه مشکلاتى خودتون ساختین. این سوال، سوال خیلى از کسانیست که مه با آنها در ارتباطم. لازم به ذکر است که من در لاین پخش نشریات حزب در داخل اکیپهائى ترتیب دادم که مرتب انجام میدم و در لاین جذب نیرو نیز فعالم. بى صبرانه منتظره جواب هستم هر چند که رفیق آذر به میل قبلى ام اصلا جوابى نداد. فرهاد –ژاپن

فرهاد عزیز،
اول خسته نباشید براى کار مفید توزیع نشریه و جذب نیرو به حزب. این باید امر تک تک رفقا باشد. در مورد سوالتان نظر من اینست که جدا شدن ویژه حزب کمونیست کارگرى نیست. جدائى در احزاب سیاسى و سازمان ها، چه چپ و چه راست، مرتبا اتفاق مى افتد. شاید بهتر است عنوان کنیم جابجائى نیروها صورت میگیرد. اما در این مورد معین و یا لااقل در مورد جدائى ما و انشعاب قبلى، نظر ما اینست که میتوانست این جدائى صورت نگیرد. مسائل مطرح شده بسادگى در چهارچوب یک حزب سیاسى قابل طرح و ادامه و چه بسا حل بودند. به نظر من بقایاى نگرش چپ رادیکال که تلقى غیر اجتماعى از تحزب کمونیستى و مارکسیستى مدرن دارد، تمایل به قطبى کردن هاى ایدئولوژیک و عدم توجه به ماتریال انسانى این جنبش در اختلافات سیاسى دارد. برسمیت نشناسى فراکسیون و یا علنى حرف زدن مخالفین خط رسمى موضوع مهم دیگرى است که از یک دیدگاه سنتى در مورد تحزب ریشه میگیرد. این شرایط فرجه اى به رفقائى که نظر دیگرى دارند و یا با خط رسمى مخالف هستند نمیدهد. یا باید تاسى کنند و یا باید بروند. این انشعابات بخشا تحمیلى است و بخشا ناشى از اختلافات عمیق سیاسى و یا هر دو. مسئله اینست که میتوان جلو این امر را گرفت مشروط به اینکه تتمه این دیدگاه را نقد کرد و حزب را براساس اصولى مدرن و کمونیستى بنا کرد. ما موظفیم ضمن نقد این محدودیتها لطمات وارد شده را جبران کنیم. منافع جنبش ما ارجح تر است. با احترام، سیاوش دانشور

تبریک
رفقا براتون صمیمانه آرزوى موفقیت دارم. اقبال نظرگاهى
رفیق اقبال عزیز،
با تشکر. موفقیت هر بخش از جنبش ما موفقیت کمونیسم کارگرى است. پیروز باشید. 

مبارکه. بالاخره علی جوادی لیدر شد. کاوه

کاوه عزیز،
على جوادى دبیر کمیته مرکزى است. آرایش رهبرى حزب ما بر اساس طرح رهبرى جمعى است. على جوادى از ابتدا طرفدار طرح جمعى بود. 

  مداد قرمز
سلام، چند سوال كه فكر می كنم جواب دادن به اونها بتونه نقاط مبهمی رو روشن كنه.

١- نظرتون راجع به مبارزه مسلحانه و مسلح شدن هسته های تبلیغاتی جهت دفاع از خود در هنگام تبلیغات شبانه چیه؟
جواب: مسلح شدن هسته هاى تبلیغاتى در حال حاضر ابدا ضرورتى ندارد و میتواند ضربات مهلک وارد کند. این کار نه مسئولانه است و نه ضرورى است. ما مطلقا چنین سیاستى را امروز توصیه نمیکنیم. در مورد مبارزه مسلحانه بطور کلى به چند نکته کوتاه اشاره میکنم؛ مارکسیستها کیش اسلحه ندارند. مارکسیستها مبارزه مسلحانه را درخود نشان هیچ نوع انقلابیگرى و یا پیشرو بودن نمیدانند. اسلحه میتواند در دست نیروى اسلامى و ناسیونالیست و غیره هم باشد. ما یک جنبش شهرى و کارگرى هستیم و مکانیزم مبارزه ما اجتماعى است. در تئورى مارکسیسم هیچ جا بر ضرورت مبارزه مسلحانه بعنوان یک اصل یاد نشده است. اما و با اینحال، ما میدانیم که بورژوازى با زبان خوش قدرت را دست ما و طبقه ما نمیدهد. در مقابل انقلاب کارگرى مقاومت نشان میدهد. بورژوازى که اعتراض به عدم پرداخت دستمزد را با گلوله پاسخ میدهد روشن است در مقابل خلع ید سیاسى و اقتصادى خود بشدت مقاومت خواهد کرد و بطور قهر آمیز تلاش میکند نیروى انقلابى را سرکوب کند. فاکتور اسلحه را نه تئورى و تمایل ما بلکه الزامات مبارزه سیاسى و طبقاتى وارد تصویر میکند. هر زمان نیازهاى این مبارزه حکم کند ما در دست بردن به اسلحه، سازماندهى ارتش کارگرى، خلع سلاح ارگانهاى دولتى و غیره یک لحظه تردید نخواهیم کرد.

2- چگونگی حق رای اعضا در داخل ایران برای انتخابات های حزب
جواب؛ هر عضوى در حوزه اى که مربوط به کارش است و یا در کمیته و سازمان ذیربط خودش در انتخابات ها مثل بقیه اعضا شرکت میکند. مادام که چنین امکانى نیست، یعنى سازمانهاى حزبى بشکل ستونى موجودیت علنى و نیمه علنى ندارند، اعضا هم به همدیگر مرتبط نمیشوند. در مورد انتخابات کنگره اعضاى حزب از طرق تشکیلات داخل کشور در انتخابات شرکت میکنند. دامنه راى به معنى حقوقى آن براى هر عضو چه در ایران و چه در خارج در حوزه کار و تشکیلات متبوع خودش است. از نظر سیاسى آرا افراد هیچ مرزى ندارد و اعضا میتوانند آزادانه در مورد مسائل و مباحث اظهار نظر کنند.

٣- آیا حزب قصد تشكیل سازمان جوانان و ارگانهای دیگر را دارد؟
جواب؛ بله داریم. در حال حاضر سازمان جوانان در ایران و راسا توسط رفقاى حزبى اعلام موجودیت کرده است. این طرح جزو پلاتفرم حزب است و باید در داخل و خارج اشکال آن تعریف و تدقیق شود. ارگانهاى دیگر هم بسته به نیاز مبارزه کمونیستى توسط حزب تاسیس خواهند شد.

٤- چگونگی عضو گیری از ایران و آیا با پر كردن فرم خطری ما را تهدید نمی كند؟ ( مثلاً حك شدن سیستمی كه اطلاعات در آن سیو شده است؟

جواب؛ خیر نگران این امر نباشید.

5- هدف از عضو گرفتن داخل ایران چیست؟ چون دیگر احزاب كمونیسم كارگری این كار را نمی كنند.

جواب؛ سیاست ما متفاوت است. هدف جذب نیروى وسیع و سازمان دادن آنست. فکر میکنم دیگر احزاب هم سیاست مشابهى داشته باشند اما در شکل اجراى آن تفاوت باشد.
 
آیا یك مامور رژیم هم با پر كردن این فرم عضویت نمیتوتند وارد پرونده گردد؟
جواب؛ کدام پرونده؟ ما براى این جنبه روش خودمان را داریم. ما تلاش پلیس سیاسى براى نفوذ در تشکیلات کمونیستى را فرض میگیریم و با آن مقابله میکنیم. مهمتر اینکه سیاست ما این نیست اعضایمان را در ایران به هم معرفى کنیم.

ضمنن پروژه انجمن های آزادی خواه در حككا یك بار به بن بست رو به رو شده و فكر می كنم این انجمن پروژه رفیق حمید تقوایی طبق نوشته ای به نام انجمن های آزادی و برابری را بر پا كنید بود.
جواب؛ ما سیاست ایجاد این انجمنها را نداریم.

 
اگر قصد كار كردن با تی وی را دارید من كانال 6 رو كه حكمتیست ها با اون كار می كنن را پیشنهاد می كنم چون كیفیت صدا و تصویر خوبی نسبت به شبكه ای كه الان برنامه روی اون پخش میشه داره.
از توصیه تان ممنون. حتما توجه میکنیم و در نظر میگیریم.

آرش آسمونه
سلام، فقط اینرا بگویم که کاش ما هم بودیم. مراقب خودتان باشید. سلام به همگى برسانید. من همه شما را در آغوش میفشارم و برایتان سبد سبد گل تقدیم میکنم.

آرش عزیز

 

 

جایت در کنفرانس خالى بود. جاى همه  رفقاى اون ور خالى بود. همینجا باید نکته اى را تاکید کنم. متاسفانه در روزهائى که بیانیه حزب و جداگى از حزب را انتشار دادیم، شما را پیدا نکردیم که مستقیما نظرتان را جویا شویم. علیرغم اینکه موضعتان را میدانستیم اما این لازم بود. به هر حال اسم شما از قلم افتاد و خواستم بدانید که این امر چگونه بوده است. متقابلا در آغوشت میگیرم و دستت را بگرمى میفشارم.

اردشیر
رفیق جوادی. از خبر جدایی شما از حککا ناراحت شدم!! در عین حال خوشحالم که خود را درگیر با «جدال» ؟! آن لاین نکردید. چرا که از جدال رفقا فقط ارتجاع لذت میبرد. این احساس که آدم به عنوان میهمان در خانه ای خود را مزاحم و نامطلوب احساس کند چیز خوبی نیست. رنگین ترین سفره و پذیرایی با دو تا متلک و کنایه و لقمه شماری بی ارزش میشه. اما نکته دردناک در اینه که شما هیچگاه در واقع میهمان نبودید بلکه خودتان بخشی از همان خانه (بخوان خانه حزبی) بودید. من امیدوارم تمام کسانی اینقدر از انعکاس صدا کلفت کردن خویش در راهروی خروجی خانه ذوق زده شده بودند، اینبار فریاد پر شور خویش را علیه دشمن طبقاتی و استبداد به نمایش در بیاورند. با سپاس اردشیر

نامه دوم
رفقای عزیز. تشکیل این حزب جدید را به شما تبریک می گویم. اینکه فروتنانه و بی جنجال حککا را ترک کردید قابل تقدیر بود. این انشعاب تلخ در واقع اصولی ترین گام  برای مبارزه جهت اتحاد در صفوف جنبش در آینده میباشد. این فاصله شاید ضروری باشه تا رفقا بتوانند از بعد دیگری به انتقادات شما نگاه کنند. بودند کسانی که به شما اتهام زدند که از «شغل» سیاست خسته شده اید. تشکیل حزب و تمامی تلاش های شما گواهی انرژی سرشار شما میباشد. و کسانی که شمارا بازنشسته قلمداد میکردند اکنون بوضوح دیدند که دود از کنده بلند میشه. با سپاس اردشیر.

اردشیر عزیز،
ما هم امیدواریم. ما هم از جدائى از حزب خوشحال نیستیم. راهى در مقابلمان نمانده بود. همه راهها را بسته بود. امیدوارم امروز در فقدان ما کار کمونیستى شان بهتر پیش برود. تشکیل حزب را به شما هم تبریک میگوییم و از همین جا پیوستن تان را به حزب تبریک میگوئیم. این حزب شماست.

بیانیه سازمان سربازان فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى
ما سربازان فراکسیونى رسما از طریق همین بیانیه پیوستن خودمان را به حزب اتحاد کمونیسم کارگرى اعلام میداریم. کلیه کسانى که در پیامهاى قبلى نام آنها به عنوان سربازان فراکسیون اعلام شد از طریق همین بیانیه پیوستن خودشان را به حزب اتحاد کمونیسم کارگرى اعلام میدارند. با احترام، سازمان سربازان فراکسیون. دوم خرداد ۱۳۸۶ ایران٬ تهران.

رفقاى عزیز،
خوش آمدید و در بیانیه بعدى تان تغییر نام را هم عنوان کردید. هر دو را در شماره قبل اعلام کردیم. موفق و پیروز باشید.

گیرم که مارچوبه کند تن به مثل مار
در یادداشتی که برای رفقای بنیان گذار حزب اتحاد کمونیسم کارگری نوشتم و در هفته گذشته با عنوان تسلیت و تبریک چاپ شد نکته‌ای بود که تعدادی از رفقای حزب کمونیست کارگری را به فکر انداخته و چند نفر را ناراحت کرده است. "چرا کسی که با ما اظهار دوستی و رفاقت میکند این چنین ناجوانمردانه به انتقاد از ما می‌پردازد؟" در واقع انتقاد من در آن یادداشت به رهبران و سیاست گذاران احزابی بود که اهداف اصلی کمونیسم و سوسیالیسم را یا فراموش کرده اند و یا در درجه دوم اهمیت قرار داده اند و نه به اعضاء و کادرهای این احزاب که اغلب کاری که به عهده‌ی آنها گذاشته شده است را با جان و دل و از خود گذشتگی انجام میدهند. به ویژه باید این نکته را یادآور شوم که فعالیتهای سازمانهای وابسته به حزب کمونیست کارگری ایران (مثلا فدراسیون پناهندگان) و سایر احزاب مشابه به خودی خود دارای ارزش و ارج زیادی هستند. اما به نظر نمیرسد که این فعالیتها برای رسیدن به سوسیالیسم در کشوری مثل ایران مثمر ثمر باشند. امیدوارم افرادی که از آن یاداشت ناراحت شده بودند متوجه شوند که منظور من نه انتقاد به آنها به عنوان شخص بلکه انتقاد از حزبی است که وقتی نیروهایش را از دست میدهد به جای انتقاد از خود و تاسف از اینکه این نیروها را از دست داده است طوری وانمود میکند که این موضوع بسیار پیش پا افتاده است و ما از اصل نیازی به این اعضاء نداشتیم.
یکی از رفقا گفت، چرا به ما تسلیت گفته ای؟ گفتم، برای اینکه شما افرادی را از دست داده اید که مثل آنها را هرگز به دست نخواهید آورد. گفت، چرا به آنها تسلیت نگفته ای، آنها هم افرادی را از دست داده اند که مثل آنها را هرگز به دست نخواهند آورد؟ دیدم راست میگوید اما گفتم، آنها میتوانستند مثل من سرخورده شوند و دست از فعالیت حزبی بشویند اما حزب تشکیل داده اند و اسم خود را حزب اتحاد کمونیسم کارگری گذاشته اند یعنی اعتقاد دارند که میتوان کمونیستها را با هم متحد کرد، و این جای تبریک دارد. گفت چه اسم بی مسمائی! گروهی از حزبی کمونیستی جدا میشوند و اسم خود را حزب اتحاد کمونیسم کارگری میگذارند. دیدم راست میگوید اما گفتم، اینطور که پیداست آنها خودشان داوطلبانه جدا نشده اند. شاید شرائط در حزب آنقدر سخت شده بود که آنها قادر نبودند به فعالیتهای خود ادامه دهند و ترجیح دادند جداگانه کار کنند.
در واقع انتقاد اصلی من به رفقائی است که به جای سعی در اتحاد با احزاب کمونیستی دیگر، یا از حزب خود جدا میشوند یا شرائطی فراهم می‌آورند که اعضاء از حزب جدا شوند و تصور میکنند میتوانند یک تنه به اندازه کافی نیرو جمع کنند تا نه تنها رژیم اسلامی را سرنگون نمایند بلکه دنیا را به سوی سوسیالیسم، برابری و آزادی پیش ببرند. اگر روزی فیلسوفی و سیاستمداری چنین رویائی را در سر می‌پروراندند جز از طریق اتحاد، اتحاد کارگران و سایر نیروهای مترقی جامعه، راه دیگری در سر نداشتند. به نظر من برای به واقعیت رسانیدن این رویا جز اتحاد راه دیگری وجود ندارد. برای رسیدن به اهداف بزرگ و اصلی کمونیسم باید آنها را بطور سیستماتیک طبقه بندی و به اهداف کوچکتر و قابل دسترس تبدیل کرد و این موضوع را در نظر داشت که یکی از بزرگترین ابزارهای رسیدن به این اهداف اتحاد است. بطور مثال من این اهداف را به این نحو طبقه بندی میکنم. (این فقط یک مثال است و جنبه‌ی دستورالعمل ندارد):

هدف اصلی (دورنما، رویا)
سوسیالیسم، برابری آزادی برای همه مردم دنیا. رسیدن به این هدف مستلزم اتحاد همه کارگران و نیروهای مترقی دنیا، تشکیل جمهوری‌های سوسیالیستی در قاره‌های مختلف جهان و رعایت سوسیالیسم، برابری و آزادی در روابط اکثریت افراد ساکن در دنیا است. برای رسیدن به این اهداف باید آنها را به اجزاء کوچکتر تقسیم کرد.
اهداف کوچکتر
سوسیالیسم، برابری و آزادی در یک کشور مفروض (مثلا ایران). این کار مستلزم متحد کردن کارگران و سایر نیروهای مترقی در کشور، تشکیل جمهوری‌های سوسیالیستی در استانها و شهرهای کشور و آموزش سوسیالیسم، برابری و آزادی به مردم آنجا است. برای رسیدن به این اهداف لازم است آنها را به اهداف بازهم کوچکتر تقسیم کرد.
اهداف باز هم کوچکتر
میخواهم به این نتیجه برسم که یکی از اولین گامهائی که برای متحد کردن کارگران و نیروهای مترقی در پیش روی خود داریم این است که با احزاب کمونیستی، کارگری و مترقی متحد شویم و آنها را با هم متحد کنیم. برای من قابل تصور نیست که بدون متحد شدن همه نیروهای مترقی بتوان در کوچکترین و دور افتاده‌ترین نقطه دنیا یک جمهوری شبه سوسیالیستی هم ایجاد کرد. تازه همزمان با این اتحاد باید مفاهیم اصلی و اصولی این انقلاب جهانی (سوسیالیسم، برابری و آزادی) نه تنها توسط اکثریت مردم یاد گرفته شود بلکه مورد قبول و استفاده نیز قرار گیرد تا بتوان هم اتحاد را حفظ کرد و هم به جمهوری مورد نظر رسید. به ویژه بر این نکته تاکید میکنم که باید از کوچکترین واحد یعنی خودمان شروع کنیم. سوسیالیسم، برابری و آزادی را یاد بگیریم و آنها را در خانه، در کوچه، در شهر، در حزب و در همه روابط اجتماعی خود به کار ببریم. اگر در این کار موفق شدیم، خواهیم توانست به اهداف بزرگتر نیز برسیم.
سوال من در اینجا از حزب اتحاد کمونیسم کارگری  این است:

یک:آیا این اتحاد اصلا لازم است؟ اگر پاسخ مثبت است برای رسیدن به آن چه برنامه‌ای در پیش دارید؟

دو: آیا برای رسیدن به سوسیالیسم، برابری و آزادی آموزش عمومی مردم لازم است؟ چه برنامه‌ای برای این هدف دارید؟

سه:برای ایجاد یک نظام سوسیالیستی، مثلا در ایران، چه برنامه‌ای دارید؟

موفق باشید. اسماعیل اوجی
3 ژوئن 2007

رفیق اسماعیل عزیز٬
باید پاسخ سوالتتان را به وقت دیگر ى موکول کنم تا حق مطلب ادا شده باشد. اینجا تنها میگویم اتحاد مورد نظر ما صرفا و مختص به بخش متحزب جنبش کمونیسم کارگرى نیست٬ بلکه کل جنبش وسیع و گسترده کمونیسم کارگرى را مد نظر داریم. در سطح احزاب سیاست ما علیرغم کارشکنى ها در هر دو سو٬ دفاع از سیاستهاى کمونیستى این احزاب٬ تلاش براى نزدیکى و ایجاد رابطه اى سیاسى و متمدنانه٬ شکستن دیوارهاى نفرت و پایان دادن به یک سنت عتیق غیر کمونیستى کارگرى است که متاسفانه جنبش ما به آن آلوده شده است. ما طرحها و اقدامات متنوعى مد نظر داریم که باید تدریجا راجع به آنها حرف بزنیم. در مورد آموزش عمومى براى سوسیالیسم٬ کار یک حزب خلاف جریان و انقلابى از جمله اینست که سوسیالیسم و نگرش هاى کمونیستى را در جامعه در ابعاد وسیع تسرى دهد. اما تا به دوره پیشا قدرت برمیگردد٬ انتخاب سوسیالیسم و راه حل کارگرى توسط توده وسیع کارگران و مردم از آموزش سوسیالیستى شروع نمیشود. این یک انتخاب سیاسى است. تردیدى نیست که در سطح حزب و همینطور لایه کارگران سوسیالیست و کمونیست که ستون فقرات حزب اند٬ باید آشنائى و احاطه به نگرش و نقد مارکسیستى به وضع موجود و انسجام فکرى و تئوریک این طیف را مد نظر داشت. در باره ایجاد نظام سوسیالیستى در ایران و ارکان اصلى و فورى اقدامات طبقه کارگر بعد از کسب قدرت اجازه بدهید بحث را در یک سطح گسترده تر به نشریه کمونیسم کارگرى موکول کنیم. با احترام٬ سیاوش دانشور

آقاى سعید رسول اسلامى
نا مه تان به شراره نورى در باره پیام حزب به جوانان دریافت شد. نامه تان را در شماره آتى چاپ و در مورد نکاتتان نظر میدهیم.

دوستان عزیز

نگین٬ على طاهرى٬ فواد٬ سروش٬ بنیامین٬ کمونیست٬ سارا٬ آرش٬ کامران مزین٬ حبیب بکتاش٬ پیمان نادرى٬ عباس ع٬ پیام٬ جلال٬ سهند و ... پیامها و کامنتها و نامه هاى شما را دریافت کردیم. ضمن تشکر و بدلیل حجم نشریه پاسخ را به شماره بعد موکول میکنیم.

نامه ها، منتشر شده در 22 شماره یک دنیای بهتر
در دوره فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری

شامل 19 شکاره، 3 ضمیمه، و یک شماره ویژه


شماره ۱۹
گزارش از اصفهان
على طاهرى
بنا به خبر رسیده پنج شنبه شب ۲۰ اردیبهشت٬ ماموران نیروى انتظامى فاز تازه اى در حمله به زنان در طرح موسوم به مبارزه با بدحجابى را آغاز کردند. شاهین شهر اصفهان شاهد یک حرکت سرکوبگرانه دیگر جمهورى اسلامى علیه مردم بیدفاع بود. حدود ساعت هشت شب نیروى انتظامى بر طبق روال این چند هفته در سر راه مردم سبز میشوند و آنها را وادار به رعایت حجاب و یا دستگیر میکنند. یک خانم جوان که همراه همسرش بوده از رفتن با آنها سرباز میزند و به اخطار مامور نیروى انتظامى براى سوار شدن به ماشینى که "بد حجابان" را قرار دادند خوددارى میکند و با داد و فریاد قصد جمع کردن مردم را دارد. مامور نیروى انتظامى از ترس اجتماع و اعتراض مردم به روى این خانم اسلحه میکشد و اینبار با تهدید اسلحه او را بزور سوار ماشین میکند. صداى جیغ و داد زنان و کودکان در خیابان با دین صحنه اسحله کشیدن نیروى انتظامى در خیابان طنین مى اندازد. بعد از رفتن ماشین نیروى انتظامى چندین ماشین دیگر به صحنه درگیرى٬ که روبروى بازار خرازى شاهین شهر بود٬ اعزام میکنند. از دیگر صحنه هاى گزارش شده اینروز تهدید یک دختر ۱۱ ساله است که به مادرش پناه برده بود و مامور نیروى انتظامى نصیحت میکرده "مثل مادرت لباس بپوش"!

رفیق على طاهرى عزیز٬
دستتان درد نکند. جنگ حجاب در خیابانهاى شهرهاى ایران ادامه دارد و علیرغم سیاست سرکوبگرانه رژیم اسلامى مقاومت و اعتراض زنان ابعاد گسترده ترى میگیرد. جمهورى اسلامى ۲۷ سال است که نوار علیه "بد حجابى" را بویژه در فصل تابستان میگذارد و هر سال میگویند دریغ از پارسال! رژیمى که با عقب رفتن روسرى ارکانش میلرزد بیشتر از پوسیده است. مردم این را میدانند و منشا ناتوانى رژیم را میشناسند. مقاومت روز افزون جنبش آزادى زن در ایران و نفى عملى حجاب گویاى این حقیقت است.

رفقا اسد حیدرى و صالح فلاحى
بیانیه اعلام صندوق همبستگى با کارگران زندانى دریافت و در همین شماره منتشر شد. پیروز باشید.

دوستان کمیته حمایت از کارگران ایران
اعلامیه شوراى همکارى تشکلها و فعالین کارگرى در مورد واکنش نسبت به دستگیرى و زندانى فعالین اول مه دریافت و در همین شماره منتشر شد. پیروز باشید.

مداد قرمز
چند وقت پیش نامه ای دادم كه گفتم به روش رهبری و سازماندهی و نوع فعالیت تو ایران انتقاد دارم ولی كسی جواب نداد٬ انگار نامه بی اهمیت بود ... آهان داستان از این جا شروع میشه ما كه تو ایرانیم هی میگیم این راه نمیشه اون راه میشه ولی تنگار نه انگار. خلاصه ختم كلام می خواستم بگم بچه هایی كه تو ایران هستن لااقل اونایی كه شناخته شده هستن و چند ساله دارن كار می كنن باید تو حزب قدرت تصمیم گیرى، راى و ... داشته باشند و الا چه لزومی داره كه ما این حزب رو حزب خودمون بدونیم٬ در حالی كه هیچ تاثیرى در شكل و ساختار اون نداریم. به هر حال از لیدرهای حزب تقاضا می كنم تا جواب این نامه رو حتماً بده تا احیاناً ما هم از حزب زده نشیم و تغییر روش در كار كردن حزب ندیم. زنده باد حكومت شوراها.

مداد قرمز عزیز٬
من در جریان مکاتبات و انتقادات شما با رفقاى رهبرى حزب نیستم. حتما پاسخ میدهند. به نظر من حزب یک موجودیت واحد است. ایران و خارج ایران تفاوت ماهوى نمیکند. اشکال سازماندهى و ارتباط و مسائل فنى و امنیتى متفاوت است. اعضا وکادرهاى حزب در ایران از طریق مکانیزمهاى سیاسى و تشکیلاتى موجود میتوانند و باید در سرنوشت حزبشان دخالت کنند. این یک بدیهیت سیاسى ماست. با احترام٬ سیاوش دانشور

رفقا آذر ماجدی ، علی جوادی و سیاوش دانشور
سخنرانی های شما را از طریق اینترنت گوش دادم و تحت تاثیر قرار گرفتم. شما بالاترین حد سمت ها و مسئولیت های حزبی را داشتید و در صورتیکه انتقادات خود را مطرح نمیکردید همچنان عزیز و محبوب مجالس میماندید. بی توجه به ارزیابی ها و انتقادات شما، خوشحالم که شما وجدان سیاسی خود را قربانی « طعم شیرین قدرت » نکردید. طنز جالب در این است که شما هیچوقت به عنوان فراکسیون مورد تایید قرار نگرفتید ولی در عمل به عنوان فراکسیون به شما برخورد میشود. در آینده لزوم وجود فراکسیون های درون حزبی راحتتر پذیرفته خواهد شد و این امر نشانه سلامت و رشد فکری حزب میباشد. با سپاس اردشیر.

رفیق اردشیر عزیز٬
براى ما بعنوان کمونیست کارگرى حقیقت و حقیقت جوئى بسیار مهم است. ما موظفیم روشن وصریح نظریاتمان را بیان کنیم و براى پیشروى حزب و کل جنبش مان تلاش کنیم. براین امر کاملا آگاه بودیم که با دست اندازهاى مختلفى مواجه خواهیم شد٬ اما دفاع از اصولیت و سیاست کمونیستى وظیفه هر کمونیستى است. من هم فکر میکنم وجود فراکسیونهاى حزبى نشان قوام یافتن یک حزب سیاسى است. در مورد احزاب خلاف جریان روشن است که حزب متحد بهتر از حزب چند فراکسیونى است٬ اما فراکسیون براى زمانى است که طیفى از کادرها نظر دیگرى دارند و بجاى رفتن از حزب باید بتوانند فراکسیون بزنند و براى نزدیکى مجدد تلاش کنند. از توجه و حسن نظر شما نسبت به مباحث ما تشکر میکنم. با احترام٬ سیاوش دانشور

سوسیالیسم بپاخیز براى رفع تبعیض    
به اطلاع میرسانیم  ما سربازان وهواداران فراكسیون اتحاد كمونیسم كارگرى در تهران همصدا با رهبر آن فراكسیون كنكره ششم را هم جهت با اهداف كمونیسم كارگرى ندانسته و دور بودن از آن را ترجیح مى دهیم.
با احترام، سازمان سربازان فراكسیون. تهران.
1386/2/23

رفقاى عزیز٬
نامه دیگرى هم از روزبه عزیز دریافت کردیم که از جمله عنوان کردند ضمن احترام به حضور این کنگره و اساس کنگره ترجیح میدهد که از آن دور باشد. باید تصریح کنیم که نرفتن ما به کنگره یک تصمیم سیاسى و در خدمت منافع دراز مدت تر کمونیسم کارگرى است. این تصمیم ساده اى نبوده است. اما کنگره حزب کمونیست کارگرى براى ما مهم است و ما از پیش در مورد کنگره حزب حکمى صادر نمیکنیم. سرنوشت حزب و کنگره اش و سیاستهائى که اتخاذ میکند براى ما مهم است. امیدواریم اسناد و مصوبات کنگره ششم متکى بر کمونیسم منصور حکمت باشد.

رفیق ماجدی عزیز
سلام. سخنان شما را در برنامه ی "برای یک دنیای بهتر" شنیدم. عالی بود. وقتی که گوینده ای مطلب خود را از ته قلبش بیان کند و شنونده بفهمد که او با تمام وجودش به آنچه که میگوید ایمان دارد، آن مطلب بی گمان در شنونده تاثیر خود را خواهد گذاشت. (خصوصا اگر مطلب گفته شده در مورد برابری، آزادی و پیروزی انسانیت بر بربریت باشد.) بهمین دلیل است که سخنرانی های شما و دکتر جوادی اینقدر روی شنونده اثر میگذارد. دیشب به هنگام پخش برنامه ی  شما همسر من (که همیشه سعی کرده که کمونیست نباشد!) واقعا تحت تاثیر قرار گرفته بود.
 نکته ی دیگر اینکه من و احتمالا خیلی از ایرانی های دیگر نمیتوانیم برنامه ی شما را در روز سه شنبه تماشا کنیم، چون اینجا اکثر مردم مجبورند از صبح تا شب دنبال معاش خود وخانواده شان باشند. اما پنجشنبه شب (در واقع اول صبح جمعه) زمان نسبتا مناسبی برای دیدن برنامه ی شما است. امیدوارم برنامه برای یک دنیای بهتر همچنان بدون پارازیت های اسلامی ادامه یابد .
نکته آخر اینکه شما، برغم  نفرت عمیقتان از نظام اسلامی حاکم، در سخنان خود فحاشی نمیکنید و سخنان توهین آمیز بکار نمیبرید و این یک نقطه قوت خوب برای شما و رفیق جوادی است. درحالیکه مجاهدین خلق و حتی رفیق سیاوش دانشور در سخنانشان از بکار بردن الفاظ تند و حتی فحش دریغ نمیکنند، و این یک نقطه ی ضعف بزرگ برای آنها است چون  در شنونده ایجاد دافعه کرده درست خلاف خواسته ی گوینده یعنی تاثیر مناسب بر شنونده عمل میکند . مرا از بابت طولانی شدن نامه ببخشید. پیروز باشید . زنده باد آزادی، برابری، جمهوری سوسیالیستی. در ضمن از بابت نشریه های ارسالی بسیار متشکرم.
دوست گرامى
از تذکر شما ممنون هستم. یادم نمى آید در گفتگوهاى رادیوئى و تلویزیونى از "فحش" استفاده کرده باشم. بسیار مایلم چناچه موردى بوده است با ذکر مورد طرح کنید. همینطور در مورد الفاظى که از نظر شما تند هستند. از توجه و احساس مسئولیتتان ممنوم. با احترام٬ سیاوش دانشور  

نامه زیر خطاب به فرشاد حسینی، سردبیر جدل آنلاین، نوشته شده و برای آذر ماجدی رونوشت شده است.
رفیق فرشاد حسینی با سلام بر شما و درود بر حککا
در طی چند ماه اخیر جدل آنلاین ده ها مقاله در محکومیت فراکسیون کمونیسم کارگری و تقبیح نفس تشکیل فراکسیون منتشر کرده است. پنداری یک کمپین همه جانبه  در راستای کوبیدن گروهی مرتد که قصد نابودی کمونیسم کارگری را دارند به راه افتاده است. انگار نه انگار که این خانمها وآقایان فراکسیونی، اعضاء همین حزب و کمونیست هایی اصیل و شناخته شده هستند و حق دارند که بدور از شانتاژ یا توهین و افترا به نقد رفقای خود -منجمله رهبری حزب- بپردازند. آیا بنظر شما تمام اعضاء وهواداران حککا باید از همه نظر هم عقیده باشند؟ بنظر شما   فردیت انسان واستقلال رای اوچه جایگاهی در کمونیسم کارگری دارد؟
سالها پیش وقتی برای اولین بار از طریق رادیو انترناسیونال با حککا آشنا شدم بارها از همین رادیو ومنجمله از زبان منصور حکمت میشنیدم که در حزب ما بر خلاف احزاب چپ سنتی مجبور نیستیم که دربست مطیع و موافق نظرات رهبران حزب باشیم. اکنون بسیاری از رهبران و کادرها شمشیرها را از رو بسته اند و پشت سرهم مقالات کوبنده ای که متاسفانه مشحون از انواع متلک وسخنان ناشایست است علیه فراکسیون مینویسند.

رفیق فرشاد عزیز
بنظر من شاید این وضعیت را بشود   اینطور تفسیر کرد که برخی از رفقای خارج از ایران که گرفتار روزمرگی و همان حرفهای همیشگی تکراری بوده اند حالا با ظهور پدیده ای بنام فراکسیون فرصت را برای خروج از این رخوت درونی مناسب دیده اند ("من هستم چون علیه فراکسیون مینویسم") اما نگرانی من از این است که راه برای اپورتونیسم باز شود و گروهی از رفقا برای مطرح کردن خود و احیانا" محبوب شدن در نزد رهبری دست به قلم شوند و انواع حملات منصفانه و غیر منصفانه را بدون آنکه اعتقادی به حرفهای خودشان داشته باشند نثار رفقای فراکسیون کنند. خودتان میدانید که این نوع اپورتونیسم در احزاب چپ سنتی بسیار رایج بود و بالاخره بلای جان حکومتهای اروپای شرقی شد. یادمان نمیرود که افرادی چون یلتسین، گورباچف، حیدرعلی اف و شوارد نادزه در جوانی از راه چاپلوسی، پیروی بیقید و شرط از مقامات بالای حزب- و حتی تظاهرشان به کاسه ی داغتر از آش- بسرعت پله های ترقی را طی کردند و در زمان مناسب حزب و حکومت را از درون متلاشی کردند. اکنون که حککا رشد مناسبی در میان سیاسیون جوان و کارگران کرده است وسوسه ی ارتقاء حزبی بتدریج توجیه پذیر بنظر میرسد .
خواهش میکنم کمی دقت فرمایید که اولویت مبارزه و مجادله ی تئوریک کدامند و خصوصا در عرصه ی داخلی که رادیکالیسم کمونیستی در کشمکش تئوریک با تفکرات لیبرالی، توده ای، ناسیونالیستی و... قرار دارد آیا بهتر نیست که به جای مقالات تفرقه افکنانه که درداخل ایران ممکن است تلقی بسیار منفی از حککا ایجاد کند به بررسی و آنالیز تئوری مارکسیستی و نیز تفکرات دیگری مثل لیبرالیسم بپردازیم  تا هم به مبارزه ای اصولی با جهان بینی های وابسته به سرمایه داری بپردازیم و هم اینکه حقانیت کمونیسم کارگری را در مقابل همه ی ایده های ظاهرا" چپ دیگر برای جوانانی که تشنه آموختن و پیدا کردن راه سعادت انسانها هستند بیش از پیش ثابت کنیم. آیا بنظر شما منصور حکمت "حجت را بر همه تمام کرد؟" و تئوریزاسیون کمونیسم کارگری را تمام و کمال به انجام رسانید؟
بیایید به دور و برمان نگاه کنیم: در برنامه های تلویزیونی جمهوری اسلامی مرتبا تئوریسین ها و متفکرین حزب الله در حال تجزیه و تحلیل جهان بینی های غربی  و اثبات حقانیت اسلام ناب محمدی به امت حزب الله هستند. در حالیکه   برای رژیمی که قدرت سیاسی را در قبضه ی خود دارد و جواب هر ندای مخالفی را با سرنیزه و تفنگ میدهد ظاهرا وجود تئوریسین هایی، چون رحیمی ازغدی، غیر ضروری بنظر میرسد. ولی سران جمهوری اسلام نیز بخوبی در یافته اند که حتی چماقدارن بیمغزشان هم نیاز به خوراک تئوریک دارند. در جبهه ی سرمایه داری رسانه های نیرومند فارسی زبان (رادیو فردا، بی بی سی وصدای امریکا) بطور شبانه روزی مشغول تبلیغ نئولیبرالیسم و اثبات دائمی حقانیت بازار آزاد هستند. آنوقت ما به جان خودمان افتاده ایم و داریم گوشت تن خود را با بیرحمی پاره پاره میکنیم. از نظر من هر انسان کمونیست قابل احترام است چون به برابری و آزادی انسانها اعتقاد دارد چه برسد به رفقای فراکسیون که  پاره تن حزب هستند و اختلافشان با رهبری بسیار بسیار کوچک است. مقایسه کنید تفاوت ما را با ملی- مذهبیها یا اکثریتیها) پس چرا بجای تلاش مشترک برای اثبات دائمی حقانیت کمونیسم کارگری و کار بر روی آثار کلاسیک مارکسیستی و آثار منصور حکمت و تجزیه و تحلیل آنها، داریم به فراکسیونیها فشار مداوم وارد میکنیم که: یا شما هم مثل ما فکر کنید یا از حزب تشریفتان را ببرید بیرون.

البته من نیز قبول دارم که کار سیستماتیک و تئوریک بسیار وقت گیر است و نیاز به مطالعه همه جانبه ی دائمی دارد، همان کاری که منصور حکمت میکرد. ولی نوشتن مقاله بر علیه یا بر له فراکسیون بسیار ساده و بی دردسر است و کسی هم آدم را متهم به بیسوادی تئوریک نمیکند. بیایید نگاه کنیم که از زمان مرگ منصور حکمت تا کنون چند تا از آثار مارکس یا لنین یا انگلس توسط ما تجزیه و تحلیل شده است؟ آیا هرگز آمده ایم یک مبارزه ی تئوریک و تحلیلی علمی در مقابل لیبرالیسم و تئوری بازار آزاد بکنیم؟ در حالیکه سایتهای احزابی چون حزب توده و منشعبینش (راه توده) و بسیاری دیگر از سایتهای دیگر چپ دائما در حال افشای تئوریک چهره های متلون سرمایه داری هستند.

برای جوانی که هنوز راه مبارزه را پیدا نکرده یا برای کسی که هنوز گرفتار توهم بهشت بازار آزاد است ما چه خوراک فکری را ارائه میدهیم؟ آیا فقط اعضاء و کادرهای حزب در خارج به جدل آنلاین دسترسی دارند؟ مسلما" نه. پس تکلیف داخلی هایی که در رویای اتحاد نیروهای کمونیست هستند و اصلا مشکلشان  فراکسیون نیست چه میشود؟ ما وقتی "جدل" های درونی حزب را مبیبینیم (آنهم چنین بیرحمانه) واقعا تاسف میخوریم که حزبی که قرار است کارگران و زحمتکشان را متحد و به سمت انقلاب رهنمون سازد چنین دچار درگیری های خودساخته شده است. من ضمن پوزش بابت اطاله ی کلام از شما بعنوان یک کمونیست و مدیر جدل آنلاین صمیمانه خواهش میکنم که  رفقای خودتان در فراکسیون را همرزم و همفکر خود قلمداد کنید و با برخوردی رودر رو و در جلسه ای رفیقانه که رهبری حزب، نمایندگانی از کادرها و نمایندگان فراکسیون در آن حضور داشته باشند، بدون آنکه قصدی برای تحمیل عقاید یک طرف به طرف مقابل وجود داشته باشد همدیگر را به رسمیت بشناسید. هم رهبری حزب را که منتخب اکثریت قاطع بدنه ی حزب است و هم وجود تفکری انتقادی را که در قالب فراکسیون متشکل شده است .
زنده باد آزادی و برابری. اردتمند  شما  عباس ع. از شمال ایران    

رفیق عباس عزیز
با تشکر بسیار از ارسال نامه. واکنش مسئولانه شما به اختلافات درون حزب کمونیست کارگری، به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری و به "جدل آنلاین" باعث خوشحالی و امیدواری است. از این فرصت استفاده میکنیم و شما را به همکاری نزدیک تر با اتحاد کمونیسم کارگری دعوت میکنیم. به امید پیروزی کمونیسم کارگری. آذر ماجدی

تجمع اعتراض آمیز دانشجویان علامه آغاز شد
امروز راس ساعت ۱۲ ظهر دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه علامه واقع در سعادت آباد در اعتراض به لغو مجوز تشکل دانشجویی انجمن اسلامی این دانشگاه و همچنین ممنوع الورود کردن تعدادی از فعالین دانشجویی تجمع اعتراض آمیز خود را آغاز کردند.

از ساعات ابتدای امروز با استقرار چندین تن از نیرو های حراست مرکزی علامه و حضور نیرو هایی با لباس شخصی در اطراف دانشگاه با ایجاد فضای امنیتی کارت های تک تک دانشجویان مورد بازرسی قرار می گرفت. با این وجود در حدود ساعت ۱۲ صد ها تن از دانشجویان با اجتماع در مقابل دفترانجمن و با خواندن سرود یار دبستانی تجمع را آغاز کردند و بعد از آن با سر دادتن شعار ها: دانشجو اتحاد اتحاد"، "دانشجو حمایت حمایت"، "استاد با شهامت حمایت حمایت"، " دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد"، اقدام به راه پیمایی در محوطه دانشگاه کردند و هر لحظه به تعداد آنان افزوده می شد. در ضمن شعار های "مرگ بر استبداد"، "مرگ بر دیکتاتور"، "توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد" شنیده می شد!
هم اکنون دانشجویان در صحن اصلی دانشگاه تجمع کرده و با بلند گوی دستی مشغول سخنرانی هستند و بعضا شعار هایی سر می دهند و هر لحظه بر تعدا آنان افزوده می شود در ضمن تعداد ۳ خودروی متعلق به نیروی انتظامی و با تعدادی مامور نشسته در آن در خیابان ها و کوچه های اطراف دانشکده ادبیات علامه مشاهده شده است.

دوستان عزیز٬
خسته نباشید. زنده باد اتحاد و همبستگى دانشجویان.

رفیق سیاوش دانشور عزیز٬
گفتید به کنگره حزب نمیروید. پاسخ حزب به تقاضاى مجدد شما منفى بود. چکار میکنید؟ قربانت٬ اسعد

اسعد عزیز٬
فراکسیون تلاش کرد در آستانه کنگره یک تلاش دیگر صورت دهد تا شاید راهى منصفانه براى برون رفت از این اوضاع پیدا کند. رفقاى عزیز ما حتى حاضر نشدند با فراکسیون جلسه بگیرند و نظرات و پیشنهادات ما را بشنوند. این نتیجه البته براى ما روشن بود. ما راهى جز ادامه کار و فعالیتمان نداریم. سه دهه فعالیت کمونیستى را نمیتوان زمین گذاشت و رفت خانه نشست. کسى از ما نمیپذیرد. ناچاریم راهمان را ادامه دهیم. *

با عرض ادب
قبل از هر چیز وظیفه می دانم به علی جوادی تسلیت عرض کرده  و امیدوارم  توانسته باشد غم از دست دادن زویا گرامی را تحمل کند. با آرزوی آنکه روز جهانی کارگر امسال نیز پر شور و حرارت با مشارکت کارگر و دانشجو- معلم و پرستار و  کلیه اقشاری که حق و حقوق آنها تضعیف شده و میشود با شعار آزادی و برابری برگزار گردد. با کمال تاسف متوجه شدم اختلافاتی درون حککا بوجود آمده که قصد مداخله در آن بحث را ندارم. اما هر انسان آزاد اندیش بخوبی می داند برای مبارزه با  فقر زدایی - ریشه کنی اعتیاد – بیکاری٬ آموزش و پرورش و بهداشت و مسکن رایگان که از حقوق اولیه هر انسانی است - فراهم نمیشود مگر زیر پرچم سوسیالیسم. ولی واقعا تعجب آور است هر زمانی که می رود جامعه به چپ متمایل شود و در خواستهای سازماندهی شده از طرف کمونیسم را جدی بگیرد و در سر لوحه خواستهای خود در تجمعات اعتراضی  قرار دهند٬ با نهایت تاسف  اختلافات و انشعاب ها درون حزب های  مردمی بوجود می اید که علاوه بر ضعیف شدن حزب - مسبب آن میشود که مردم بجای امیدوار شدن و دلبستن به یک حزب دچار یاس و سرخوردگی شوند که در نهایت منافع آن را کلیه احزاب حامی نظام ضد انسانی برده داری خواهند برد که بجای انشقاق  پی در پی در حال ائتلاف هستند برای کسب قدرت  بیشتر.         
حزب کمونیست کارگری با برنامه های تلویزیونی و یا از طریق نشریات  توده مردم را با حقوق انسانی خود آشنا کرد و مردم را با دنیایی که میتواند بسیار زیبا و انسانی -  که نیاری نیست در آن دنیا انسان برای بقای خود انسانی دیگر و انسانیت را زیر پا گذارد٬ آشنا کرد. اما اکنون  در بحران  مسائل ایران که پی در پی شاهد تجزیه تحلیل ها موضع گیری های افراد و احزاب هستیم و نیاز مبرم هست که  بیش از پیش شاهد فعالیتهای حزب کمونیست کارگری باشیم٬ شاهد آنیم که حککا بار دیگر دچار بحرانی داخلی شده (البته شاید  در احزاب دیگر نیز چنین باشد  که آشکار و علنی نمی شود)          
بعنوان فردی که طی این چند سال ازهمه دوستان گرانقدر از جمله علی جوادی - آذر ماجدی - سعید صالحی نیا و مصطفی صابر - مینا احدی و دیگر عزیزان  بسیار آموخته ام و با دنیایی جدید واقعا آشنا شدم٬ به همین دلیل جدای آنکه  کلا اختلاف بر سر چیست و چرا چنین شد٬ امیدوارم هنوز این امکان وجود داشته باشد تا اختلافات را با مصاحبت بین طرفین قبل از حاد تر شدن فراگیر موضوع برای اهداف والای انسانی  شاهد حل و فصل آن باشیم.                        
با احترام٬ حمید کارگر

حمید کارگر عزیز٬
با تشکر از نامه مسئولانه شما. من هم فکر میکنم دامن زدن مصنوعى به اختلافات سیاسى در یک حزب کمونیستى مسیر لاینحل شدن اختلافات فیمابین را هموار میکند و این متاسفانه یک گرایش قوى در حزب است. نظر خود من اینست که برسمیت شناسى فراکسیون٬ تعریف مجارى علنى و رفیقانه و متمدنانه براى طرح مباحث در کنار فعالیت مشترک و پایبند بودن به مناسبات حزبى٬ اجازه ندادن به بروز فضاى فالانژیستى و غیر مسئولانه٬ جزو بدیهى ترین و کمونیستى ترین و حزبى ترین کار میبود. اگر کسى بخودش و موقعیتش شک نداشته باشد و بقولى با سلاح اقناع و مجاب کردن به میدان بیاید٬ معضلات بسیار پیچیده را میتواند ساده حل کند. اما اگر اینطور نمیشود٬ شما و ما در مقابل یک دو راهى قرار میگیریم که علیرغم میلمان ناچار به انتخاب هستیم. این را باید همه ما متوجه باشیم که هیچ کسى را بدلیل طرح نظریات کمونیستى و انتقاد کمونیستى با هر استدلالى نمیتوان محکوم کرد. اگر هم چنین کارى با هر بیانیه و مقاله و شعار و غیره هم در کوتاه مدت عملى باشد و نیروئى را بسیج کند٬ نه آن نیرو نیروى کمونیسم میشود و نه حقایق براى همیشه پنهان میمانند. من هم امیدم اینست که رفقاى مسئولى مانند شما منافع استراتژیک تر و جنبشى تر و حزبى کمونیسم کارگرى را قطبنماى حرکتشان قرار دهند و با تغییر رفتار کنونى راهى منصفانه و کمونیستى براى برون رفت از وضعیت فعلى بیابند. فراکسیون و جمع ما و نظریاتمان مکتوب و مدون است. انتقادات ما پرچمى است که منصور حکمت در این حزب بارها مطرح کرده است. در عین حال باید متوجه بود که نه فقط ما بلکه هر انسان جدى دیگر٬ حاضر نمیشود عقایدش را زمین بگذارد. یک سیاست مسئولانه اینست که اختلاف سیاسى واقعى را برسمیت بشناسد و در جهت کمرنگ کردن اختلافات و حل آنها در مجارى واحد حزبى حرکت کند. امیدى ندارم اما بگذارید همراه شما امیدوار باشیم. با احترام٬ سیاوش دانشور          
        
ریاضى
با درود بر شما. جناب دکتر جوادى! ریاضى هستم از پناهجویان سال ۱۹۹۹ در پاکستان. پس از فعالیتهاى زیاد دوستان ..... به هندوستان آمدم. مدت سه ماه است که اینجا هستم. بعد از اعتراضات پناهجویان در سال ۲۰۰۰ از یو ان پاکستان پاسخ منفى دریافت کردم و در حال حاضر مدت ۸ سال است که از وطن دور و بلاتکلیف آواره این کشورها هستم. از شما هموطن عزیز تقاضا همکارى را دارم. امیدوارم به عنوان یک ایرانى مشکلات یک پناهجو را درک کنید. پیروز باشید.  

آقاى ریاضى عزیز٬
موقعیت شما یک نمونه از موقعیت هزاران پناهجوئى است که از دست ارتجاع اسلامى گریخته اند. به شما پیشنهاد میکنم که با فدراسیون سراسرى پناهندگان تماس بگیرید. دوستان فدراسیون بنا به اطلاعات و فوکوس شان روى این عرصه میتوانند بهتر شما را کمک کنند.                 

مختار زحمت
آقای دانشور لطفا این سئوال را در نشریه تان جواب بدهید. من قبل از نقد شما بر قطعنامه حزب كمونیست كارگری، آن را به خوبی مطالعه نكرده بودم. اما بعد از نقد شما آن را با قعطنامه مقایسه كردم. شما به عنوان سردبیر نشریه چگونه به خودتان اجازه دادید كه این همه غرض ورزی بر علیه حزب كمونیست كارگری چاپ بشود. قطعنامه حزب را به دلخواه خود قیچی كرده اید كه بتوانید آنرا نقد كنید. آخر این همه غرض ورزی بر علیه حزب در خدمت چه منفعتی است؟ دل چه كسی را می خواهید به دست بیاورید؟ لطفا یك بار دیگر آنجائی كه عمدا به جای "سیاستهای نظم نوینی" را با نقطه چین پر كرده اید را بخوانید و به خوانندگانتان جواب بدهید. چگونه می توانید سابقه كمونیستی خود را به این ارزانی بفرشید. نمی دانم اسم را چه بگذارم.

دوست گرامى مختار زحمت٬
با تشکر از اظهار نطر شما. پاسخ على جوادى ضمیمه است؛
دوست عزیز: با تشکر از نامه شما. اشاره شما به قسمت نقطه چین شده ربطی به نقد ما به قطعنامه ندارد، به همین علت به دلیل روان کردن خوانایی نقاط تاکید نقد نقطه چین ها اضافه شده است. فراموش نکنید که ما بر خلاف روش رفقای رهبری کنونی حزب متن کامل قطعنامه دفتر سیاسی را نیز در کنار نقد خود در نشریه "برای یک دنیای بهتر" درج کرده ایم. آیا رفقای رهبری حزب حاضرند نقد خودشان را در کنار نقد ما توزیع کنند؟ اما برای درک بهتر مساله لطفا نقطه چین ها را پر کنید، مجددا منصفانه به متن انتقادی ما نگاه کنید، مشاهده خواهید کرد که تغییری در دوست عزیز: با تشکر از نامه شما. اشاره شما به قسمت نقطه چین شده ربطی به نقد ما به قطعنامه ندارد، به همین علت به دلیل روان کردن خوانایی نقاط تاکید نقد نقطه چین ها اضافه شده است. فراموش نکنید که ما بر خلاف روش رفقای رهبری کنونی حزب متن کامل قطعنامه دفتر سیاسی را نیز در کنار نقد خود در نشریه "برای یک دنیای بهتر" درج کرده ایم. آیا رفقای رهبری حزب حاضرند نقد خودشان را در کنار نقد ما توزیع کنند؟ اما برای درک بهتر مساله لطفا نقطه چین ها را پر کنید، مجددا منصفانه به متن انتقادی ما نگاه کنید، مشاهده خواهید کرد که تغییری در مضمون نقد ما ایجاد نمیشود. مختصرا باید بگویم که نقد ما به متد برخورد قطعنامه به مساله عوارض "بحران اتمی"، از جمله تحریم های اقتصادی، است. بر خلاف سیاست تاکنونی حزب،  قطعنامه اخیر دفتر سیاسی به تاٽیر تحریم اقتصادی از جنبه ٽبات و بی ٽباتی رژیم اسلامی می پردازد. و به قول رفیق فاتح بهرامی در زمینه عوارض تحریم بر زندگی مردم "سکوت" میکند! این نگرش جریانات راست پرو غربی به مساله تحریم اقتصادی است. مساله اینجاست که کمتر جریان ضد اجتماعی و مدافع تحریم اقتصادی از تاٽیر "مٽبت" آن بر زندگی مردم صحبت میکند. همه این جریانات نگاه را متوجه تاٽیرات تحریم اقتصادی بر ٽبات و بی ٽباتی رژیم اسلامی میکنند. این نگرش مورد نقد ماست. تحریم یک سلاح کشتار و جنایت علیه مردم است. ما از سابقه کمونیستی خود به دقت در فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری دفاع میکنیم. خاطر جمع باشید. از نگرانی و همدردی شما در این زمینه به هر حال متشکرم.

آقاى جوادى
لطفا میل زدن را متوقف کنید٬ شما بنظر من یک مرتجع هستید و نمیخواهم از شما چیزى بشنوم. احترام٬ احمد نیکوبین (متن اصلى انگیسى است)

آقاى احمد نیکوبین
نامه هاى شما بسیار پروکاتیو هستند. البته برسمیت میشناسیم که افرادى پیدا شوند و کمونیستهائى باسابقه روشن را "مرتجع" بنامند. این هم نوعى سیاست و نوعى فرهنگ سیاسى است که البته ما با آن بیگانه ایم. اسم شما از لیست اى میل پاک میشود٬ اما شما میتوانید کماکان به نوشتن این نامه ها ادامه دهید و ما آن را منتشر میکنیم. دستکم میتواند یک فرهنگ سیاسى معین را به جامعه معرفى کند. موفق باشید.

با سلام، خسته نباشید.
من سارا ... هستم. لیسانس کامپیوتر. من از موضوعاتی که شما مطرح کردین خوشم آمد. یعنی اینها حقیقتهایی بودند که معمولا هیچوقت به آنها توجهی نمیشد. بعد از خواندن مطالب شما تصمیم گرفتم با شما همکاری کنم. و در انتشار این مطالب هر کمکی میتونم انجام بدم. من تسلط کامل به برنامه نویسی و طراحی وبسایت دارم و کارهایی از جمله خبرنگاری و ... هم قبلا انجام داده ام. اگر شما مایل باشید من میتوانم هم برای سایت شما مطالب جمع آوری کنم هم یک سایت کامل و جامع نوشته و روی سایت شما پیاده کنم. چون در حال حاضر سایت شما جذاب و کامل نیست.    ممنون سارا
                          
سارا عزیز٬
از حسن نظر شما نسبت به موضوعات مطرح شده توسط فراکسیون خوشحالیم. بدون شک ما به کمک شما و هزاران دوست عزیز مانند شما نیاز داریم. در زمینه تهیه یک سایت حرفه اى همینطور. حق با شماست٬ سایت ما در شکل مینیمم شروع بکار کرده و باید متحول شود. از پیشنهاد شما استقبال میکنیم. در هماهنگى باهم میتوانیم روى فرم و طرح پیشنهادى مطلوب مورد نظرتان کار کنیم. نشریه را به دست دوستانتان برسانید و در مورد مسائل مطرح شده اظهار نظر و دخالت کنید. با احترام٬ سیاوش دانشور
                       
با درود
خواهشمندم نشریات٬ بیانیه ها و اطلاعیه هاى حزب و فراکسیون را در آستانه اول مه به طور دائم براى یکى از رفقاى فعال چپ کارگرى به آدرس ....ارسال کنید تا در اختیار دیگر فعالین کارگرى که به اینترنت دسترسى ندارند قرار دهند. با سپاس فراوان٬ روزبه.
                                 
روزبه عزیز٬
با تشکر و خسته نباشید. اقدام شد. سلام ما را به همه دوستان برسانید. به امید یک اول مه پرشکوه و سوسیالیستى. همینطور برنامه هاى تلویزیونى یک دنیاى بهتر در مورد اول مه شروع شده است. پیروز و موفق باشید.

حمید به آذر ماجدى
من بسیار علاقمند به فعالیت در حوزه سوسیالیسم و برابری انسانها میباشم٬ لذا اطلاعات من در این زمینه بسیار اندک بوده واینجانب هیچگونه دسترسی به اینگونه کتابهای راهنما ندارم. من ساکن ایران و آذربایجان می باشم. لذا در صورت صلاحدید مرا یاری کنید. بسیار از شما سپاسگزارم.

حمید عزیز٬
آثار منصور حکمت و نشریات یک دنیاى بهتر را بخوانید. کمونیسم کارگرى پیشرو ترین ادبیات سوسیالیستى و کمونیستى معاصر است. در کنار اینها مطالعه مستقیم آثار مارکس – و نه روایتهاى دست چندم از مارکس – ضرورى است. نشریات برایتان ارسال میشود. در هر مورد بیشتر صحبت میکنیم. 

سیاوش دانشور گرامى
نشریه شما و فراکسیونتان را دنبال میکنم. به دوستان دور و بر هم میل میکنم. دستتان درد نکند. در مورد جنبش کارگرى و چگونگى تشکل و تقویت آن و چپ در دانشگاه بیشتر حرف بزنید. آرزوى موفقیت برایتان دارم. دوست قدیمى شما رضا.

رفیق رضا عزیز٬
متشکر از اظهار نظرتان و زحمتى که براى توزیع نشریه میکشید. حتما نظر دیگر دوستان را بپرسید و به اطلاع ما برسانید. در مورد مباحث و سیاستهاى سازماندهى کمونیستى کارگرى در جنبش کارگرى و همینطور پیشروى چپ در دانشگاه و تدوین یک استراتژى جامع حتما کار میکنیم و در نشریه مبسوط بحث میکنیم. قربانت٬ سیاوش دانشور
                           
فرانک عزیز٬
سرى نشریات یک دنیاى بهتر برایتان ارسال شد. براى دوستانتان هم بفرستید و درمباحث نشریه شرکت و اظهار نظر کنید. پیروز باشید.

سلام٬
من بواسطه یک دوست با شما و اى میلتان آشنا شدم و میخواهم لطف کنید و در باره جامعه سوسیالیستى اطلاعاتى به من بدهید٬ هرچند تا حدودى آشنا هستم ولى مشتاقم من را بیشتر راهنمائى کنید و در ضمن شرایط عضویت در چنین تشکیلاتى را برایم توضیح دهید. منتظر یاریتان هستم.

دوست عزیز٬
از آشنائى با شما خوشحالیم. در مورد سوسیالیسم و مسائل مربوط به سوسیالیسم باید مشخص حرف زد. مایلیم سوالات شما را بشنویم تا بحث دقیق تر پیش رود. اما خیلى موجز٬ رکن اصلى جامعه سوسیالیستى٬ برخلاف جامعه سرمایه دارى که تولید را براساس سود سرمایه سازمان داده و مالکیت وسائل تولید رفع نیازهاى بشر خصوصى است٬ سازمان دادن تولید اجتماعى براساس رفع نیاز همگان و اشتراکى کردن وسائل تولید و تبدیل آن به ثروت و دارائى کل جامعه است. در قلمرو سیاسى نظام شوراها با دخالت مستقیم و مستمر شهروندان در مورد سازماندهى جامعه تصمیم میگیرند. هدف سوسیالیسم٬ برخلاف سرمایه دارى که انسانها را از همنوع و وسائل کار و محصول کار بیگانه کرده و در انفراد خود آنها را منکوب کرده است٬ تامین شرایط شکوفائى و رشد فرد و جامعه و تامین نیازهاى مادى و معنوى و سعادت و خوشبختى همگان است. جامعه سوسیالیستى جامعه اى آزاد و برابر است که هویت انسانى از زندان قالبهاى بازار و مالکیت آزاد میشود. رفع تبعیض و نابرابرى و انقیاد سیاسى و استثمار اقتصادى و تامین یک رهائى همه جانبه و وسیع امر فورى جنبش اجتماعى کمونیستى کارگرى است. این جامعه انسانى و آزاد را باید خود انسانها ساخت و این تنها با تصمیم و اراده و پراتیک انسانى در ظرفیتهاى مختلف ممکن است. عضویت در حزب ساده است؛ هر کسى با اهداف اجتماعى حزب موافق است میتواند عضو حزب شود و بعنوان عضو دخالت و فعالیت کند.

 

شماره ۱۸
رها سعادت عزیز٬
مطلب شما با عنوان از مارکسیسم تا حکمتیسم دریافت شد و در ستون آزاد سایت درج شد. منتظر مطالب بیشتر شما هستیم.
على طاهرى عزیز٬
مطلب شما در پاسخ به مطلب رفیق مهرنوش موسوى دریافت و در ستون آزاد سایت درج شد. موفق و پیروز باشید.
پخش پوسترهاى منصور حکمت
در اول مه و اعتراضات معلمان در دو هفته گذشته دوستداران کمونیسم کارگرى پوسترهاى منصور حکمت را با شعار زنده باد سوسیالیسم همراه با بیانیه هاى فراکسیون در آبادان و تهران توزیع کردند. رفقاى عزیز٬ گزارشهاى شما دریافت شد. دستتان درد نکند.

دوستان كمیته حمایت از كارگران ایران- تورنتو
آگهى مراسم شب همبستگى با کارگران ایران به مناسبت روز کارگر دریافت و در همین شماره منتشر شد. خسته نباشید.

دوست گرامى محبوبه
نامه شما در مورد فعالیتهایتان در جنبش آزادى زنان وحقوق کودکان دریافت شد. خسته نباشید. ما از این تلاشها استقبال میکنیم و خوشحال خواهیم شد که در رابطه نزدیکترى با هم همکارى کنیم. مسئله ما برخورد فرقه اى و ایدئولوژیک به واقعیت زنده نیست٬ تمام داستان فعالیت کمونیستى براى ما امر تغییر٬ سازمانگرى و ایجاد اتحاد براى تغییر روى خط مشى کمونیستى و انسانى است. دست شما را بگرمى میفشاریم.  

با درود
رفقا بدون تعارف و باز من نیز این حق را بخود میدم که حرف دلم را بزنم. آیا در این برهه حساس میدانید که نیاز مبرمى به اتحاد داریم؟ یک سیستم سیاسى و معتقد به یک ایدئولوژى اگر نمیتواند در یک قالب مبارزه کند٬ چطورى خود را پیشگام جامعه معرفى میکند؟ آیا میدانید که توده مردم در باره حزب در داخل چى میگند؟ میگن این چه صیغه اى است که هر چند وقت یکبار در این حزب اختلاف رخ میده؟ کورش مدرسى لیدر حزب بود حالا شده حکمتیست. جالب اینکه همه هم خودشان را پیرو زنده یاد منصور حکمت میدونند. به رفقا بگید یک نفر فعال این راه و حزب میگه اگر هدف مبارزه است٬ بیشتر به اتحاد و همبستگى بها بدهید. زنده باد سوسیالیسم. فرهاد.

فرهاد عزیز٬
ما عمیقا باور داریم بدون متحد کردن نیروى جنبش کمونیسم کارگرى به معنى وسیع کلمه و صرفا احزاب آن٬ پیروزى کمونیسم در ایران امرى بشدت سخت و در حد ناممکن خواهد بود. به همین دلیل یک وجه پروژه فراکسیون اتحاد نیروهاى این جنبش است. ما جزو مارکسیستهائى نیستیم که روى اعتقادات "ایدئولوژیک" دنیا را میبینند و فعالیت میکنند. مارکسیسم براى ما ایدئولوژى نیست٬ نقد ایدئولوژى بطور کلى است و جنبش کمونیستى کارگرى جنبشى براى ایجاد جامعه اى بدون خرافه و ایدئولوژى و طبقات است. مسئله اعتقادات نیست٬ پیشرو بودن و یا بقول شما پیشگام بودن یک کمونیست تنها خود را در پراتیک انقلابى و کمونیستى متفاوت نشان میدهد. پراتیکى که پاسخ روشن به مسائل جدید میدهد. موضوع نه اخلاقى است نه از سست بودن باورهاى "ایدئولوژیک" ناشى میشود. مردم على العموم از اتحاد اپوزیسیون حرف میزنند اما با اتحاد صورى اتفاقى رخ نمیدهد. این نیروها اهداف اجتماعى و طبقاتى متفاوتى را نمایندگى میکنند. مسئله تامین رهبرى جامعه و سازماندهى جنبشهاى اجتماعى پیشرو است که فراکسیون در این زمینه در ادبیاتش بحث کرده است. ما به اتحاد توجه داریم اما نه یک توجه از سر لطف و مرحمت٬ بلکه از سر اصل بودن منفعت جنبش طبقاتیمان و ملزومات و نیازهاى این جنبش. ما در اینراه تلاش میکنیم. اما باید هوشیار باشیم که اتحادى که ما از آن سخن میگوئیم اتحادى حول کمونیسم مارکسیستى منصور حکمت است نه اتحاد حول مینیمم ها یا هر چیز دیگر. ما بدون خط و استراتژى سیاسى روشن بحث اتحاد را طرح نمیکنیم و اصولا فکر میکنیم چنین اتحادهائى موضوعیت ندارند. قربانت٬ سیاوش دانشور

پاسخ على جوادى به چند نامه
 با سلام  رضا هستم از بوشهر- ایران
همه خواستار واژگونی این رژیم هستیم. نمیدونم چرا سایت شما رو هم فیلتر کردند؟ اگه ممکنه جواب من رو بدید. آیا ممکنه که توی این ۴ یا ۵ سال آینده رژیم ایران عوض بشه؟ آخه ولیعهد محمد رضا شاه پهلوی که توی ایران کاری نکرده  پس از چی میترسه که نمیاد توی ایران. زنده باد حکومت شاهنشاهی ایران. زنده باد رضا شاه

دوست عزیز اکٽریت عظیم جامعه خواهان سرنگونی رژیم اسلامی هستند و سرنگونی رژیم حلقه ای در نظام سیاسی و اقتصادی ای است که برای آن تلاش میکنند. اما تصویر همگان از یک جامعه ایده آل یکسان نیست. اساسا دو افق پایه ای و متفاوت در برابر جامعه قرار داده شده است. افق کمونیسم کارگری و دیگری ناسیونالیسم پرو غربی. یکی پرچمدار آزادی و برابری و رفاه و رهایی انسان و مذهب ستیزی است. اما دیگری نوعی دیگری از استٽمار، و استبداد را اما نه در قالبهای کنونی دنبال میکند. یکی خواهان حاکمیت مردم بر سرنوشت و زندگی خویش است، دیگری خواهان حاکمیت سرمایه و سلطه نظام سرمایه داری است. امروز باید انتخاب کرد. به اردوی آزادی و برابری و رفاه بپیوندید.
جمهوری اسلامی یک نظام استبدادی تمام عیار است. سانسور و یا لغت پاستوریزه "فیلتر" سایتها یک اقدام کوچک آن است. این رژیم صد هزار اعدام است. دستگاه سرکوب و اختناق و آدمکشی است. سرنگونی رژیم یک خواست عمومی جامعه است. و مردم اکنون دست بکار بزیر کشیدن این رژیم هستند. رژیم رفتنی است. مساله گرهی اما شکل گیری رهبری جنبش سرنگونی و اعتراضات جامعه در سرنگونی این رژیم است. کمونیسم کارگری و طبقه کارگر رهبر برحق و شایسته این تحول عظیم اجتماعی هستند. مردم باید انتخاب کنند. کمونیسم کارگری نیز باید به صفی از رهبران جامعه شکل دهد. در صورت شکل گیری نیروی رهبری کننده جنبش سرنگونی در تمامی ابعاد آن رژیم اسلام قادر به دوام نخواهد بود.
رژیم جمهوری اسلامی هیچ چهره شناخته شده اپوزیسیون سرنگونی طلب را تحمل نخواهد کرد. رضا پهلوی یکی از این چهره ها است. در جمهوری اسلامی حتما گوشه زندان خواهد بود. اما ذکر یک نکته لازم است. من نظام شاهنشاهی و سلطنت را دون شان انسان میدانم. مردم رعیت نیستند که شاه داشته باشند! اگر خواهان آزادی هستید به جنبش کمونیسم کارگری بپیوندید.

آقای جوادی : شما انسان بزرگواری هستید همیشه تلاش و زحماتتان را پشت تلویزیون ودر عرصه های دیگر دردلم میستایم و قلبا دوستان دارم. من ازاعضای حزب حکمتیست در تهران هستم. از روزنه های امیدوارکننده در وحدت و یکپارچه شدن مجدد حزب منصور حکمت به وجد امده ام. البته درجریان تمام مباحثات بوده ام و این یک سادگی بی آلایش و انسانی و نه سیاسی ست که با این همه تفاوت دوباره زیر یک سقف بود ولی با خواندن و دنبال کردن تفاوتهای هر روزه شما با حمید و حزبش و نزدیکی واقعی فراکسیون با حکمتیستها و همینطورخواندن مقاله مهرنوش خواستم ببینم لطفا بطور شفاف چقدر تفاوت با خط و عملکرد حکمتیستها با فراکسیون میبینید و مشکل شما با موجودیت حزب حکمتیست و مشخصا عملکرد این یکسال ما چه هست و چرا نمیشه حول این خط که ماهیت فعالیتهای این دوره بوده جمع شد. خواهش میکنم، به صداقت شما شک ندارم وشما انسان بزرگی هستید و به نظر من بیشتر از همه بوی نادر را میدهید. لطفا شفاف دلایلی را که نمیشود فراکسیون و یا یکی از سازمانهای حکمتیست شد را توضیح دهید. متشکرم.

دوست عزیز از لطف و محبت شما متشکرم. من هیچگونه مشکلی با موجودیت حزب حکمتیست ندارم. هر چند که به برخی از مواضع سیاسی این حزب انتقادات معینی دارم، اما این رفقا را یک نیروی مهم در جنبش کمونیسم کارگری میدانم. خواهان برقراری مناسبات دوستانه و کمونیستی با این رفقا و کلا خواهان نزدیکی بیشتر کل نیروهای جنبش کمونیسم کارگری هستم.
اصلی ترین نقد من به حزب حکمتیست در زمینه منشور سرنگونی این رفقا است. خواهان این هستم که در پس سرنگونی رژیم اسلامی به رهبری کمونیسم کارگری کل پروژه سوسیالیسم را فورا پیاده کنم. هیچ مرحله و یا محدودیتی برای پیاده کردن تمامیت برنامه کمونیسم کارگری نمی بینم. می پذیریم که اکٽریت عظیم توده های مردم به گرد پرچم کمونیسم کارگری در تحولات آتی الزاما متحد نخواهند شد، اما باید تلاش کنیم تا سرنگونی را با پیروزی کمونیسم و پیروزی طبقه کارگر همراه کنیم. در زمینه برخی مواضع سیاسی جانبی نیز نقدهای معینی به مواضع این رفقا دارم که شاید در این میان باید به موضع حزب حکمتیست در زمینه جنگ اسرائیل و حزب الله اشاره کرد. در زمینه سیاستهای عملی به برخورد "پاسیو" این رفقا در قبال تحرکات جریانات ناسیونالیستی باید اشاره کنم. این رفقا علیرغم موضع رادیکال خود در قبال این جریانات به لحاظ عملی در زمین واقعی سیاست "پاسیوی" را دنبال میکنند. زمین را برای تحرک آنها خالی میگذارند. فرصت بررسی همه جانبه در اینجا نیست. در این زمینه بعدا باید مفصلا صحبت کرد. اما تاکید میکنم ما خواهان نزدیکی نیروهای متعدد جنبش کمونیسم کارگری هستیم.

سلام آقای جوادی حالتون که خوبه؟ اینجا تو آبادان تمام خیابانهای منتهی به اداره کار رو کنترل میکنند. امروز و هر کسی را نمیگذارند به اداره کار نزدیک بشه. راستی ببخشید که کمی حول شدم وقتی که بهتون تلفن زدم تو برنامه تون برای اول ماه مه. آخه هر کسی با یک آدمی بزرگی مٽل شما صحبت کند حول میشود. دیگه به بزرگی خودتان ببخشید.

دوست عزیز از لطف شما عمیقا متشکرم. رژیم در هراس از برگزاری اول ماه مه دست به هر اقدام سرکوبگرانه ای زد. سرکوب کرد. دستگیر کرد. اما نتوانست جلوی ابراز وجود طبقه کارگر در این روز را بگیرد. این تازه آغاز کار طبقه کارگر و جنبش ماست.

رفیق علی جوادی توهینها، تخطئه ها وجوسازی علیه فراکسیون پایانی ندارد ولی چه بهتر که شما و بقیه رفقا اصلا وارد تفسیر و پاسخ مقالات نارفیقانه جدل آنلاین نشوید. چرا که اولا انرژی شما را به هدر داده و مبارزه با رژیم را به مبارزه با رفقای کمونیست تبدیل میکند. ثانیا باعث میشود که شما نیز ناخواسته وارد عرصه توهین و جنگ لفظی شوید که سرنوشتی جز تضعیف حزب و اضمحلال آن نخواهد داشت. و ثالثا دشمنان حزب رادر مبارزه با کمونیسم کارگری مسلح تر خواهد کرد. بنابراین خواهش میکنم راه خودتان را بروید و طبق میثاق اولیه یتان برای تبدیل پلاتفرمتان به پلاتفرم رهبری حزب تلاش کنید. من معتقدم که با روش اشتباهی که رهبری حزب در برخورد با فراکسیون در پیش گرفته است یا باید شاهد تضعیف تدریجی حزب خصوصا در داخل کشور باشیم و یا بالاخره در یکی از کنگره یا پلنومها تغییرات مهمی در ترکیب رهبری حزب رخ خواهد داد. با اینحال نباید از یاد ببریم که رفقای دفتر سیاسی، منتخب اکثریت اعضاء حزب هستند و هرکس که میخواهد در ترکیب رهبری تغییری ایجاد کند باید ابتدا در میان بدنه حزب "محبوبیت" پیدا کند و خطوط فکری و حقانیت عقاید خود را برای این بدنه اثبات کند، بدون آنکه وارد جنگ لفظی و انتقادات ملانقطی بشود. در ضمن شکی نیست که کوچکترین لغزشی از سوی شما توسط طرف مقابل آگراندیسمان خواهد شد (همانطور که شما نیز در مورد همین قطعنامه ی دفتر سیاسی در پاره ای موارد چنین کرده اید )اکنون نقطه قوت رهبری حزب در مقابل فراکسیون عبارتند از ۱- حمایت ضمنی شما از اسمائیل مولودی. زیرا برغم آنکه در نهایت، تقریبا برای همه مسجل شد که نوید همان اسماعیل است شما هرگز او را بعنوان انسان دونمایه ای که بدترین و حقیرانه ترین عمل را علیه حزب انجام داد (وحتی شهامت دفاع از عمل خود را نداشت) محکوم نکردید. ۲-رهبری حزب شما را متهم میکند به اینکه چون در انتخابات شکست خورده اید ونتوانسته اید رهبری حزب را بدست بگیرید تلاش میکنید با روشهای غیر دمکراتیک رهبری را زیر ضرب بگیرید. من بر خلاف مورد اول این مورد دوم را قبول ندارم ولی برای رفع هرگونه شائبه ای خواهش میکنم که برغم همه متلکها و توهینهای مستقیم و غیر مستقیم ایشان، شما از موضعگیریها و تاکتیکها و شعارهای درست رهبری نیز یاد و حمایت کنید چرا که تفاوت فکری فراکسیون با رفقای دفتر سیاسی (از نظر ما داخلیها) آنقدر زیاد نیست که ارزش اینهمه درگیری راداشته باشد. درضمن برغم همه آنچه که علیه شما گفته شده پیشنهاد میکنم که برای حفظ وحدت حزبی در رسانه های فراکسیون (خصوصا در تلویزیون یک دنیای بهتر) با رفقای خارج از فراکسیون هم مصاحبه کنید و بنحوی از انحاء به ایشان بفهمانید که تا زمانیکه شما درحزب عضو هستید رهبری حزب را کاملا به رسمیت میشناسید و برغم انتقاداتتان، هرگز قصد ایجاد حزب در حزب را نداشته، به رای اکثریت اعضاء که دفتر سیاسی فعلی را آزادانه انتخاب کرده اند احترام میگذارید. (جوسازی انجام شده در پلنوم را در زمان انتخابات قبلا متذکر شده اید). شکی نیست که اگر جریان فکری شما برتر از جریان فعلی غالب در حزب باشد نهایتا مورد استقبال و حمایت کادرها واعضاء حزب قرار خواهد گرفت. همینجا از اطاله کلام عذر خواهی کرده دست شما را میفشارم. دوستدار فراکسیون، عباس

عباس عزیز از نامه دوستانه و صمیمانه شما متشکرم. اما دوست دارم به چند نکته اشاره کنم و آنهم متدولوژی ارزیابی از اختلافات سیاسی است. یک رکن تبلیغات رهبری کنونی حزب در قبال مباحٽ سیاسی فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری اجتناب از پرداختن به آنها و تلاش برای جا انداختن مسائلی واهی به جای آن است. مساله نوید بشارت – اسماعیل مولودی یک نمونه بارز آن است. مک کارتیست، باند منحط ضد حزبی قلمداد کردن ما جنبه های دیگر این سیاست است. این سیاست اکنون دیگر ارزش مصرف خود را از دست داده است. این روشها هیچ قرابتی با کمونیسم منصور حکمت ندارد. 

ما از ابتدا منتقد عمیق پدیده نوید بشارت بودیم. اطلاعیه حزب علیه تشبٽات نوید بشارت را رفیق سیاوش دانشور تهیه کرد. به مصاحبه های من در رادیو شراره ها و یادداشتهایم در "آخر هفته" در مورد این مساله نگاه کنید. ما به تمامی اصول و مقررات حزبی پایبندیم. برای یک دنیای بهتر یک برنامه تلویزیونی شخصی است. پروژه حزبی نیست. اما به دستگاه تبلیغات حزب نگاه کنید. آیا پس از اعلام فراکسیون مصاحبه ای از رفقای فراکسیون در تلویزیون حزب دیده اید؟ ما مسیح نیستیم که با یک سیلی طرف دیگر صورتمان را نشان دهیم. کمونیستیم. به مسائل پایه ای جنبش مان می اندیشیم و برای آن نقشه عمل داریم. اختلافات ما سیاسی است. گرایشی است. ریشه در گرایشات موجود در جامعه دارد. بنظر من به دنبال مسائل جزیی در تبیین اختلافات نباشید. به گرایشات اجتماعی نگاه کنید. به تاریخ گرایشات درون حزب نگاه کنید. از شما میخواهم که برای پیشبرد خط کمونیستی منصور حکمت رسما به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری بپیوندید.

با درود: آقای جوادی ما دانشجویان کمونیسم دانشگاه ...از شما می خواهیم تا ما را برای سازمان دادن این جنبش در دانشگاه و هم چنین روشن فکری دیگر دانشجویان به ما کمک کنید . ما را از راهنمایی خود محروم نکنید . ..  باید دست مذهب را از دنیا کوتاه کرد و آن را به زباله دان تاریخ فرستاد.  درود بر کمونیسم کارگری ایران.  با سپاس از پدر عزیزم آقای جوادی

دوست عزیز دست شما و همه رفقایتان را میفشارم. روی آوری شما به کمونیسم کارگری را تبریک میگویم. مذهب نه تنها افیون توده ها بلکه یک دستگاه جنایت و آدمکشی است. دانشگاه را باید به یک سنگر مهم دفاع از آزادی و برابری و سوسیالیسم تبدیل کرد. کمونیسم کارگری باید پرچمدار تغییرات سیاسی اساسی در دانشگاه باشد. با شما در تماس خواهم بود.

شماره ۱۵
جوانان ازادیخواه کرمانشاه
با تشکر خبر اعتصاب کارگران جهاد نصر کرمانشاه دریافت و  منتشر شد. خسته نباشید.

کامران پایدار عزیز٬
اخبار اعتصاب معلمان در یکشنبه دریافت شد. دست شما درد نکند. خسته نباشید.

آرمان عزیز٬
اخبار اعتصاب کارگران فضاى سبز آبادان دریافت و منتشر شد. خسته نباشید و دست شما درد نکند.

رفیق برهان دیوارگر
مطلب شما در باره کمپین براى آزادى محمود صالحى دریافت و در همین شماره درج شد. همانطور که در شماره قبل نشریه اعلام کردیم باید تلاشى گسترده براى به شکست کشاندن این سیاست ضد کارگرى رژیم اسلامى را سازمان داد و پاسخ درخورى به رژیم اسلامى در اول مه داد. خوشبختانه تاکنون تحرک خوبى در این زمینه در داخل و خارج داشته ایم و باید تلاش کرد این اقدامات براى آزادى محمود صالحى و فعالین جنبش آزادى و برابرى گسترش یابد. موفق و پیروز باشید.

رفیق رضا کمانگر عزیز٬
نامه سرگشاده شما به Lauri Ihalainen دبیر مرکز اتحادیه های سراسری فنلاند براى عکس العمل به دستگیرى و زندانى محمود صالحى دریافت شد. بگذارید امیدوار باشیم جنبشى که براى آزادى محمود صالحى و دیگر دستگیر شدگان هفته هاى اخیر راه افتاده است میتواند به سرعت این اقدام رژیم اسلامى را شکست دهد. این تنها با گسترش این تلاشها و ابتکارات متنوع میتواند حاصل شود. دست تمام احزاب٬ نهادها٬ جمع ها و افرادى که در این راه تلاش میکنند درد نکند. سیاست ما این است که باید منافع و مصالح جنبش طبقه کارگر را مبنا و قطبنما قرار داد و براساس آن همه نیروها و پتانسیل موجود را در دفاع از حقیقت و آزادى و علیه ارتجاع اسلامى و سرمایه به میدان آورد. موفق و پیروز باشید.

رهى از تهران
طى نامه هائى به شراره نورى روى این نکته تاکید کردند که در داخل مجموعا ماجراى انشعاب داستان دیگرى دارد و اینکه فعالین جنبش کمونیسم کارگرى تلاش میکنند بعنوان یک جنبش با خط منصور حکمت و قبل از انشعاب کارشان را پیش ببرند. اشاره کرده اند که وضعیت ما در داخل متفاوت از شماست و ما ناچاریم که براى حضور در مقابل رژیم و دخالت در مسائل طور دیگرى عمل کنیم.

رهى عزیز٬
ما با اظهارات مشابه از دوستان و رفقاى دیگرى هم مواجهیم. تعداد زیادى هستند که میگویند هنوز انشعاب در حزب در داخل براى ما غیر قابل توضیح است. نظریاتى را در دو طرف رد میکنند اما نفس واقعه را متناسب با اختلافات فى مابین چه قبل و چه امروز نمیبینند. محدودیتهاى داخل کشور و همینطور تقابل با جمهورى اسلامى و راستها٬ نه فقط کمونیست کارگریها و طرفداران خط منصور حکمت بلکه طیف گسترده ترى از فعالین چپ و کمونیست و حتى ضد جمهورى اسلامى را در کنار هم قرار داده است. به عبارتى روشنتر بحشا دو سیاست دارد مستقل از مرزهاى موجود حزبى و سازمانى پیش میرود. یک نکته به نظر من بسیار با ارزش است و آن تاکید روى کمونیسم منصور حکمت است. کمونیسم در ایران تنها میتواند با اتکا به مارکس و منصور حکمت توده اى و پیروز شود. تاکید ما روى این نگرش و استنتاجات پراتیکى آن براى اتحاد جنبش کمونیسم کارگرى حیاتى است. موفق و پیروز باشید.

مائده چاوشى
ممنون از ارسال نشریه! امیدوارم روى حرفام فکر کرده باشید.

مائده عزیز٬
پاسخ حرفهایت را در شماره قبل دادیم. فکر کردیم و پاسخ دادیم. تو هم به توصیه ها و حرفهاى ما فکر کن و نظرت را برایمان بنویس. پیروز باشى.

بهاره از تهران
سوالى دارم. چرا تحصن دانش آموزان در اعتصاب معلمان بیشتر در مدارس پسرانه بود و کمتر مدارس دخترانه به تحصن پیوست؟

بهاره عزیز٬
ایکاش نظر خودت و دوستانت را در اینمورد مینوشتى. همین حد که دانش آموزان در نرفتن به کلاسها اعتراض و اعتصاب معلمان را حمایت کردند نکته مهمى است. در جریان هستى که نیروهاى دولتى و آموزش و پرورش با اسم نهاد اولیاى مدارس تلاش کرد که خانواده دانش آموزان و خود دانش آموزان را در مقابل معلمان قرار دهد و یا دستکم با این عنوان این اعتراضات را مخدوش کند. سیاستى که بورژوازى علیه بیشتر اعتصابات کارگرى بویژه بخشهاى خدماتى و آموزشى و امثالهم بکار میبرد. در مورد معین جمهورى اسلامى و هویت ضد زن آن حتما در این اعتراضات سختگیریهاى ویژه ترى در مورد مدارس دخترانه اعمال شده است. اما همین هنوز توضیح دهنده عدم شرکت کافى مدارس دخترانه در این اعتصابات نمیشود. در دانشگاهها با وجود شرایط مشابه شرکت زنان در اعتراضات گسترده تر است. باید موانع و سیاستهاى ارتجاعى رژیم اسلامى را شناخت و با تشکل و سیاست درست آن را خنثى کرد. ایجاد تفرقه در هر مبارزه و اینجا در مبارزه و اعتصابات معلمان توسط رژیم را باید فرض گرفت. مسئله و سوال مقابله با این سیاستهاست. این کار باید توسط معلمین و دانش آموزان پیش برده شود. بیشتر براى ما بنوسید. پیروز باشید.

چرا "سربازان فراکسیون"؟
رفیق منوچهر زندیفر سوال و انتقادى به فراکسیون مطرح کردند که چرا رفقاى داخل میگن سربازان فراکسیون؟ این براى ما جنبه خوبى ندارد. براى ما حالتى فالانژى است.

رفیق منوچهر زندیفر عزیز٬
فراکسیون به دوستان داخل توصیه نکرده است که خود را با این نام خطاب کنند. این اسمى است که رفقا خودشان انتخاب کردند و ما در اینمورد در همین نشریه توصیه کردیم که اسم دیگرى را برگزینند. عین بخشى از پاسخ ما به این سوال در نشریه شماره  یک دنیاى بهتر اینست؛ ...

"روزبه عزیز٬ نامه شما در مورد "سازمان سربازان فراکسیون" و لیست اول بیست نفر از اعضا در ایران و خارج دریافت شد. خسته نباشید. چند نکته را مایلم اینجا تاکید کنم؛
                                   
۱- کمونیسم جنبشى براى تحقق برابرى انسانهاست. حتما فردا در ارتش کارگرى سرباز و فرمانده خواهیم داشت. اما علیرغم آرایش و انظباطى که آگاهانه ممکن است در هر دوره بخود بگیریم٬ مناسبات ما حتى در یک سازمان نظامى مبتنى بر برابرى و احترام انسانى است. شما مختارید هر اسمى روى خود بگذارید٬ اما پیشنهاد میکنیم بجاى "سربازان" از کمونیست هاى جوان٬ از هواداران کمونیسم کارگرى٬ از نسل جدید سرخ و غیره استفاده کنید"...

رفیق على جوادى عزیز
دوست عزیز از ایران براى تان نامه مینویسم. من یکى از اعضا و هواداران حزب شما نیستم. اگر بخواهم خودم را از دریچه چشم شما معرفى کنم٬ یکى از هزاران چپ منفعلى هستم که پس از سرکوب و اعدام ها به حاشیه جنبش رانده شده ام و زندگى عادى ام را که خود میدانید در این جهنم جمهورى اسلامى چگونه است٬ ادامه میدهم. اطلاع پیدا کردم که فراکسیونى در حزبتان تشکیل داده اید. حمید تقوائى را بسیار دوست دارم٬ شما را هم بسیار جالب یافته ام. اما حزبتان را پر سر و صدا میدانم که بهر حال لازمه کار حزبى است ولى بزرگنمائى توانمندى هاى حزب شما از طرف اعضا و هوادارنتان به نظرم بسیار خنده دار است. آژیتاتورهاى حزبى تان گاهى تا سر حد خودشیفتگى پیش میروند و غلوهاى خنده دار در مورد توانمندى هاى حککا میکنند. اما دلیل نامه نوشتنم این حرفها نبوده است- روى صحبتم با تمامى اعضا و هواداران حزب شماست. مقطع تاریخى که از نقطه نظر تاریخ حزبتان در آن قرار دارید٬ بنظر من بسیار حساس است. دو شاخه شدن حزبتان پس از انشعاب حکمتیست ها از نظر من آسیب مهمى به عملکرد اعضاى شما و حکمتیست ها زده است. تحلیل ام از انشعاب حکمتیست ها اینست که فضاى حزبى شما بسیار کمتر از نیاز دمکراتیزه بوده است چون در مقطع انشعاب حکمتیست ها خط کشى هاى اعتقادى خاصى را مطرح نکردند و فقط بحث قدرت و تمرکز آن مطرح بوده و مابقى تماما توجیهات ایدئولوژیکى است که ما چپ ها براى همه چیز میبافیم. بهر صورت در مورد فراکسیون شما مسئله به این سادگى ها نیست٬ از نظر من با توجه به حضور شما٬ فراکسیون ماهیت عمیق ترى دارد. به هر حال به عنوان یک کمونیست که فعلا عضو هیچ حزبى نیست٬ امیدوارم شما از حزبتان اخراج نشوید چون نشانگر غیر دمکراتیک بودن تشکیلاتى است که در آن کار میکنید و این موجب سرافکندگى تمامى جنبش چپ در ایران است. این امر بسیار بدیهى است که در صورت اخراج فراکسیون شما٬ حتى اگر تعداد اعضا اخراج شده بسیار اندک باشد بازتاب هاى خارجى آن در بین مردم عادى و سایر احزاب و گروههاى اپوزوسیون براى حککا خوشایند نخواهد بود. تکرار اشتباهات سایر احزاب کمونیست جهان و جنبش چپ ایران دستاوردى ندارد. تکرار پى در پى تاریخ در تشکیلات احزاب چپ فقط موجب خشنودى بورژوازى است. از نظر من مبارزه ایدئولوژیک حق شماست٬ از آن دفاع کنید. بهرحال تشکیل این فراکسیون محک دموکراتیک بودن یا نبودن تشکیلات شماست. جنبش سرنگونى در حال حاضر بیش از هر چیز نیازمند بحث و مبارزه ایدئولوژیک منطقى جهت یافتن راهکارهاى جدید است و چپ به عنوان تعیین کننده سرنوشت جنبش نقش مهمى را در این بین بازى میکند. رکود گریبان کل جنبش سرنگونى را گرفته است و فقط چپ با توجه به ماهیت جستجوگر اش توان گذر از این رکود را دارد و این نیازمند دموکراتیزه کردن جنبش چپ است. امیدوارم از حزب اخراج نشوید. ایمیل چگوارا.

 ایمیل چگوارا٬ دوست عزیز٬
نکات متعددى در نامه تان هست که فرصت پرداختن کافى و قابل قبول در این ستون به آن نیست. از جمله تبئین از انشعاب و موضوع غیر دمکراتیک بودن یا نبود فضائى که بتواند از انشعاب جلوگیرى کند. به این موضوع ما در بحث جداگانه اى میپردازیم. همینطور این خط فکرى را در مورد آینده فراکسیون و موضوع اخراج مطرح کردید. ما عنوان کردیم که منشا فراکسیون فقدان فضا براى طرح نظرات نبوده است و هنوز علیرغم انتقاداتى که به برخى برخوردها داریم چنین فکر میکنیم. کلا نقد دمکراتیک به روند انشعابات و جدائى ها بویژه در میان چپ نقد عمیقى نیست. شاید گوشه هائى از حقیقت را بیان کند اما ماهیت اجتماعى و طبقاتى این رویدادها را نشان نمیدهد. نقد دمکراتیک از تجارب احزاب اردوگاهى و باصطلاح "کمونیستى"٬ پذیرش کلیت اهداف و سیاستها و خط مشى این احزاب را فرض میگیرد که ما با چنین نگرش و نقدى توافق نداریم. نقد دمکراتیک بیشتر موضع اردوگاه مقابل و بخشا نقد تروتسکیسم است. سوال اینست که پایه مادى و اجتماعى بورکراسى کدام است؟ منافع و اهداف مادى و زمینى کدام جنبشها بورکراسى را الزامى میکند؟ در این زمینه توصیه میکنم که خطوط یک نقد سوسیالیستى به تجربه انقلاب کارگرى و مباحث بولتنهاى مارکسیسم و مسئله شوروى را مطالعه کنید. تردیدى نیست که اگر چپ دچار منافع سکتى و خرد نباشد٬ از انشقاقات حزبى و سازمانى دیگر بخشها نباید خوشحال شود. تردیدى نیست که تجارب ناگوار و تلخ تاثیرات اجتماعى ناگوار و تلخ ببار مى آورد. با شما موافقیم که سوالات سیاسى پاسخ و راه حل سیاسى دارد. بطریق اولى پاسخ فراکسیون یک راه حل سیاسى است نه یک راه حل تشکیلاتى. ما "مبارزه ایدئولوژیک" نمیکنیم٬ ما یک مجموعه نظریات کمونیستى و مبانى انتقادى و چه باید کرد داریم که با فرض موقعیت چپ و شانس کمونیسم در ایران تلاش میکنیم این دریچه را بیشتر باز کنیم. از نظر فراکسیون٬ علیرغم برخوردهاى تاکنونى برخى از رفقا٬ حزب و عناصر و کادرهایش سرمایه هاى انسانى این جنبش اند و باید عزیز باشند. این ها همراه با نسل جدید چپى که با پرچم کمونیسم مارکس و منصور حکمت عروج کرده است٬ امید یک آینده آزاد هستند. ما به حقیقت و ارزش و مکان اجتماعى و تلاش تاکنونى حزب و جنبش مان علیرغم هر ضعف و کمبود پایبندیم و تلاش میکنیم خلا هائى را پر کنیم و به سوالاتى جواب دهیم که امکان پیروزى را تسهیل کند. و بالاخره دوره کنونى دوره تشکل و اتحاد و تحزب است. کمونیست منفرد صد البته انسان قابل احترامى است اما کمونیست متشکل به نیاز دوره پاسخ روشنترى دارد. توصیه من اینست که به حزب بپیوندید. این جنبش به هزاران کادر کمونیست روشن بین و مارکسیست براى سازماندهى انقلاب کارگرى و برقرارى سوسیالیسم بعنوان تنها راه فورى و مبرم بشریت امروز نیاز دارد. سربلند باشید.  

ره آن
حال گروگان را درك كنید
خبر خوش هسته ای هم آمد و رفت وبازهم امیدهای ملت با حرفهای تند و مایوس كننده نماینده واقعی  حكومت تروریست از بین رفت . باور خیلی ها هنوز به این خیال خوش بود كه شاید رژیم در تندروی هایش تعدیل نشان دهد و كشور را از خطری كه پیش رو دارد نجات دهد ولی خبر خوش هسته ای هیچ خیری برای ملت نداشت و مثل همیشه این ملت خسته دل باز هم مایوس شدند . اما چرا ما باور نمیكنیم اینها كی هستند و چه هدفی دارند. آیا هنوز معلوم نشده اینها به دنبال حكومت در سراسر جهان هستند. اینها كسب و نگهداری قدرت هر وعده و دروغی میگویند و تعهدی هم به آن ندارند . اینها از جنجال و هیاهو استفاده میكنند و كثرت جمعیت گمراه و ناآگاه ابزار حكومت آنهاست . اینها به پول مفت فراوان احتیاج دارند ، نفت ، گاز ، معادن طبیعی لقمه های ساده و چرب حكومت است . پنهان كاری دروغ ، غیبت ، ظاهر فریبی روش حكومت آنهاست . فقط بیچاره ملت كه مفتون دروغهای هزارساله اینها هنوز دنبال عدل علی و دنیای خیالی ساخته هستند. ای مردم دنیا ، مثال ملت ایران و حكومت اسلامی مثال گروگانی است كه در دست تروریست اسیر است وتروریست كارد بر گلوی گروگان بر لبه بام ایستاده و طلب دنیا میكند. آهای كسانی كه بیرون غوغا ایستاده نظاره میكنند و شعار میدهند و 28 سال است دنبال راه حل میگردند تا تروریست را خلع سلاح و محاكمه كنند حال گروگان را بفهمید درك كنند برای اینها هیچ چیز مهم نیست نه گروگان نه خانه ، نه عذاب جهنم نه قضاوت تاریخ ، هیچ چیز جز آقائی بر جهان. گروگان مرگ را به چشم دیده ذره ذره گوشت تنش آب شده و به دوراهی یا مرگ یا نجات رسیده هزار بار با زبان بی زبانی فریاد زده بزنید این تیر آخر را.

ره آن عزیز٬
یادداشت شما را درج کردیم. تردیدى نیست که زندگى و حال و آینده مردم ایران توسط رژیم اسلامى و سیاستهایش گرو گرفته شده است. اما این دعوا دو سو دارد؛ یک طرفش سیاستهاى نظم نوینى است و طرف دیگرش اسلام سیاسى. حتما با ما موافقید که نجات مردم و یا نجات یک جامعه با نجات کسى که در ارتفاعى گیر کرده و هر لحظه ممکن است سقوط کند یکى نیست. این دومى را میتوان با کمکهاى اوژانس نجات داد اما اولى را نه! براى نجات ایم گروگانها باید خود این گروگانها را بمیدان کشید و بسیج کرد. باید سیاستى را پیش برد که گروگان گیرها را از هر دو سو شکست داد. و این وقتى ممکن میشود که بردگان و گروگانها علیه این وضعیت بپا خیزند. درک موقعیت و شناخت واقعیت اجتماعى نقطه شروع است اما همه کار نیست. باید دست به اقدام مشخص براى تغییر این وضعیت به نفع گروگانها زد. خود کشى و تیر آخر راه حل نیست٬ پیروزى سیاستى است که میخواهد مردم را به استیصال براند و تسلیم کند. راه حل سیاسى واقعى مقابله با سیاستهاى نظم نوینى و تروریسم اسلامى پیروزى استراتژى انقلاب کارگرى است. 

با درود
پیام سربازان فراکسیون به رفیق خسرو دانش پس از بازگشت مجدد به جمع ما:

رفیق عزیز و گرامى خوش آمدى. هیچ جریانى نمیتواند اتحاد و همدلى ما فراکسیونیها را متزلزل کند. با امید به آزادى و برقرارى جمهورى سوسیالیستى در ایران این مبارزه را با هم در کنار هم در داخل و خارج ایران به سرمنزل مقصود خواهیم رساند.
درود بر آزادیخواهان و برابرى طلبان جهان. زنده باد فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى.
ایران٬ تهران٬ سه شنبه٬ ۲۸ فروردین ۱۳۸۶
سازمان سربازان فراکسیون

رفقاى عزیز٬
با تشکر پیامتان را براى رفیق دانش فرستادیم و اینجا منتشر کردیم. یک نکته دیگر؛ رفیقى در مورد اسم شما سوال کرده و ما گوشه اى از یادداشت قبلى را در پاسخ در همین ستون نامه ها منتشر کردیم. ما  در مورد اسم کماکان همان توصیه سابق را داریم که در پاسخ آمده است. اما اگر مایلید خودتان هم توضیحى در اینمورد و دلیل انتخاب این اسم بدهید خوشحال میشویم. موفق و پیروز باشید.

ایرج عبداللهى
سه براى یک
جماعت بشارتیست (که کرات آسمانى و نبات و جامد شما در مقطع پلنوم ۱۴ یخ زده است) لطفا در ازاى سه مرتبه اى که نشریه ارگان بشارتیستها را به سایت جوانان میفرستید یک بار هم نشریه جوانان کمونیست را در سایتتان تبلیغ و پخش کنید!!! پیتزائى هاى بسیار مدرن هم قانون سه براى یک را اجرا میکنند!!!!

ایرج عبداللهى عزیز٬
توصیه اول من اینست که دست از این تبلیغات مبتذل و اتهام پراکنى بردارید. این فرهنگ فوق العاده سطح پائین است٬ ارتفاعش در بهترین حالت در همان سطح بازار و پیتزائى مدرن مورد علاقه شماست. از توصیه شما ممنون. براى ما سیاست کمونیستى و الگوى بازار و تجارت یکى نیستند٬ اگر شما از سیاست این را فهمیدید فقط باید گفت متاسفیم. سوسیالیسم و بازار را نمیتوان به هم دوخت٬ هر چند در پس پایان جنگ سرد تعداد زیادى مشغول اینکار شدند و سر از ناکجاآباد درآوردند٬ چون منفعت بازار را با منطق حرکت بازار بهتر میتوان تامین کرد. در باره "یخ زدن در پلنوم ۱۴" و "منجمد شدن در منصور حکمت" و امثالهم البته زیاد شنیدیم. ما با افتخار از مارکس و منصور حکمت دفاع میکنیم. شما اگر حرفى براى زدن دارید و فکر میکنید که صحبتهاى منصور حکمت در پلنوم چهارده به دوران یخ بندان متعلق است٬ لطفا قلمتان را بردارید و زحمت کشیده و با استدلال و متانت لازم همین را براى مردم تشریح کنید. از من بپذیرید که گوش شنوا پیدا میکنید. اما اگر قادر به اینکار نیستید قانون سه براى یک پیتزائیهاى مدرن دردى از شما دوا نمیکند. موفق باشید.

رفیق سیاوش با درود
خسته نباشید. نشریه فراکسیون را مرتبا دنبال میکنم. بحثهاى زنده اى به نظرم در نشریه هست که مدتهاست در نشریات دیگر متاسفانه نیست. هدف سلام و خسته نباشید به رفقا بود و یک سوال: چرا در دو حزب فراکسیون را برسمیت نشناختند؟ تا جائى که من از زمان شوراى پناهندگان حزب را میشناسم٬ این سیاست بعید بود. قربانت٬ پیمان. 

رفیق پیمان عزیز٬
از حسن نظرتان در مورد نشریه خوشحالم. راستش سوال شما در زمینه برخورد یکسان و منفى دو حزب به مسئله تقاضاى تشکیل فراکسیون جاى تعمق جدى دارد. در این ستون کوتاه نمیتوانم وارد بحث و استدلال شوم. اجازه دهید به فرصت دیگرى واگذار کنم. موفق و پیروز باشید.

انجمن هواداران حکمت
درود بر علی جوادی!
دوستان انجمن هوادارن حکمت با تشکر مایلیم بیشتر در تماس باشیم.

اسماعیل اوجی
دست شما درد نکند. انتقادی اساسی و موشکافانه بدون اینکه به کسی توهین شود. فقط من در یک مورد کوچک، نظری دارم. وقتی میگوئید چپ سنتی بلافاصله حزب توده، اکثریت و احزاب از این قبیل به ذهنمان می آیند. ولی چپ رادیکال تعریف مشخصی ندارد. حتی خود شما بسیاری از گروهها و جنبشهای پیشرفته، مدرن و کارگری را رادیکال مینامید. در این متن گاهی به جای یا به همراه چپ سنتی، چپ رادیکال آمده است.

اسماعیل اوجی عزیز٬
ما بین چپ رادیکال و کمونیسم کارگرى تفاوت قائلیم. چپ رادیکال امروز همان چپ سنتى سابق نیست. در این زمینه باید جداگانه حرف بزنیم.

نامه از ایران
تکلیف دانشجویان و روزنامه نگاران زندانی، تکلیف خانواده های قتلهای زنجیره ای، بازماندگان هزاران اعدامی سیاسی، تکلیف مردمی که زندگی شان همچنان در چارچوب این «نظام» سیاه مانده، با کسانی که هنوز هم منافع « نظام» را ترجیح می دهند چه خواهد شد؟ من بعنوان یک مسلمان از اسلام جز نهی و ترمز و تحریم چیزی ندیده ام.

دوست عزیز٬
تکلیف مردم با وجود جمهورى اسلامى روشن نمیشود. مدافعین رژیم بجاى خود٬ اما تکلیف مخالفین روشن است. باید جارویشان کنیم و جامعه اى مبتنى بر آزادى و حرمت انسانى و رفاه بسازیم.

رفیق نیما نامى عزیز٬
با پوزش که در شماره قبل اسم شما اشتباها نیما مینائى چاپ شده بود. مطلب شما دریافت ومنتشر شد. موفق باشید.
رفیق آرش عزیز٬
خبر خوش شما در مورد سایت جوانان آزادیخواه تهران دریافت شد. خسته نباشید و برایتان آرزوى موفقیت میکنم.
رفیق محمد محمدى عزیز٬
مطلب "دو محمود  و دو تفکر در برابر هم" دریافت شد و در ستون آزاد سایت درج شد. به امید یک تلاش گسترده براى آزادى محمود صالحى و یک اول مه سوسیالیستى. موفق و پیروز باشید.
رفیق منصور ترکاشوند عزیز٬
مطلب سوم شما دریافت و در ستون آزاد سایت فراکسیون درج شد. پیروز باشید.
رفیق سیاوش شهابى عزیز٬
نامه استعفاى شما از فراکسیون دریافت شد. اظهار تاسفى در اینمورد را لازم نمیدانم. همه ما عضو حزب هستیم و براى پیشرفت و پیروزى کمونیسم تلاش میکنیم. جاى دورى نرفته اید٬ در کنار صدها و هزاران رفیق عزیز دیگر در سنگر کمونیسم کارگرى تلاش میکنیم. برایت سلامتى و سربلندى آرزو دارم. با احترام٬ سیاوش دانشور
رفیق سروش ابراهیمى عزیز٬
نامه شما مبنى بر پیوستن به فراکسیون دریافت و در همین شماره درج شد. خوش آمدید.
از کامران پایدار
بنا به اخبار منتشره و دعوت کانون صنفی معلمان قرار است از روز شنبه 25/1/85 دور جدیدی از اعتصاب معلمان به شکل عدم حضور در سر کلاسهای درس شروع شود از هم اکنون این خبر بصورت گسترده ای در بین معلمان بخصوص از طریق پیام کوتاه تلفنی اس ام اس دهان به دهان میگردد.
کامران عزیز٬
دست شما درد نکند. مرتبا اخبار این اعتراضات را براى نشریه ارسال کنید. امیدواریم تعداد بیشترى از مردم و بویژه دانش آموزان از این اعتراضات فعالانه حمایت کنند.

دوستان اتحاد بین المللى در حمایت از كارگران در ایران
مطلب ارسالى شما با عنوان "همبستگى بین المللى كارگرى، دولتها و نهادهاى وابسته" دریافت و در ستون آزاد سایت درج شد. موفق و پیروز باشید.
نامه اشکان به شراره نورى
با شادباش نوروزى! با تشکر از تمام کوششهاى شما عزیزان به آخرین مطالبتان در وبلاگ پاسخ گفتم. این دیدگاه من است. سوالى دارم و دوست دارم پاسخ کاملى از شما بشنوم چون جوابش را نمیدانم. فرق سوسیال و سوسیال دمکراتیک چیست؟ (احتمالا منظور سوسیالیسم باشد) چرا براى رسیدن به سوسیال دمکراسى باید از لیبرالیسم گذشت؟ آیا شما براى رسیدن به سوسیالیسم تلاش میکنید؟ رهبرى حزب با کى است؟ ایا به رهبرى جمعى اعتقاد دارید؟ پس رهبرى استالین را از یاد نبریم. با پوزش از شما دوست عزیز اگر سوالات زیادى مطرح کردم٬ لطفا بیشتر از تفکرات حزب و خودتان اى میل کنید. باز هم از اینکه زیاده گوئى کردم مرا ببخشید. با سپاس فراوان٬ یار همیشگى شما اشکان.
دیروز نامه دیگرى هم از اشکان عزیز دریافت کردیم که خلاصه اى از آن چنین است؛
با درود فراوان به تمام آزادیخواهان
بسیار دوست دارم اگر بنده را به عنوان یک فعال سیاسی منتقد که از بیرون به حزب نگاه میکند، قبول کنید که کمابیش با مشکلات ایجادشده به خاطر طرح تشکیل فراکسیون کمونیست کارگری با خبر است، در جواب به نزدیکان حمید تقوایی عزیز که دست به انتقاد زده اند، باید خاطر نشان کنم:   ... کاش انسانها از استثمار عقاید و اندیشه دیگران رهایی می یافتند، کاش میشد انتقاد از هر دو نوعش - چه سازنده وچه تخریب کننده – سازنده تلقی مینمود. کاش در فرداها استیضاح، سرکوب، انفکاک و انشقاق حزبی معنایی دیگر داشت. منِ ِ- اشکان- معتقدم باید به تفکر و باور بانو آذر ماجدی و دیگر دوستان احترام گذاشت و در این مورد حساس باید بیشتر به بحث وگفتمان پرداخت تا مبادا این جدل سازنده تبدیل به جدالی مخرب گردد. و باید بهانه را به دست بهانه گیر نداد.

... شاید بهترین راه ممکن در زدودن اسلام سیاسی و نظام توتالیتر آخوندی، شورایی شدن رهبری کمونیست کارگری یا به تعبیر بهتر ایجاد شورای رهبری جمعی با ریاست حمید تقوایی عزیز که چون چراغی فروزان برای حزب کمونیست کارگری است٬ باشد. شاید اگر منصور حکمت نیز در این شرایط بود، راحت تر و آسانتر با آن برخورد میکرد. "اصل برصحت است، مگر آنکه خلافش ثابت شود." آنچنانکه میدانیم تنها چیزی که ما را در این مورد می هراساند، تکرار اشتباه است ،نه چیزی بیشتر از آن. "گذشته چراغ راه آینده است." بسیار دوست دارم پاسخ شما بزرگواران را در مورد مطالبی که ارسال کردم، بدانم . کاش میشد سیاوش دانشورعزیز در صورت صلاحدید مطالب مندرج بالا، آن را در نشریه چاپ کند تا شاید شنیدن این چنین مطالبی از زبان یک منتقد درون مرزی که هیچ وابستگی ای به حزب ندارد و نگرانیش به آینده  دموکراسی در ایران است. تا قدمی هر چه کوچک در انسجام هر چه بیشتر حزب کمونیست کارگری ایران باشد.  با تشکر اشکان

اشکان عزیز٬
با تشکر از نامه و سوالات شما. رفیق شراره نورى برنامه حزب٬ جزوه دمکراسى؛ تعابیر و واقعیات از منصور حکمت را برایتان ارسال کرده است. این مطالب را بخوانید تا بیشتر با فشرده افکار حزب آشنا شوید. بخشى از جواب سوالاتتان را میگیرید. همینطور توصیه میکنم به سایت منصور حکمت و سایتهاى حزب و فراکسیون سربزنید٬ یک دنیا مطلب براى خواندن هست٬ با اعضاى رهبرى حزب و نهادها و اجلاسهاى آن آشنا میشوید.  تلاش کنید برنامه حزب را به دوستان دیگرتان هم بدهید و در مورد آن بحث کنید و سوالاتتان را براى ما بفرستید. در مورد برخى از سوالات دیگر شما شاید لازم است که مفصل حرف زد و یا منابعى را معرفى کرد. اما فعلا دو سه نکته را تیتر وار اینجا مطرح میکنم؛ حزب کمونیست کارگرى براى سرنگونى سرمایه دارى و برقرارى فورى یک حکومت کارگرى٬ یک جمهورى سوسیالیستى مبارزه میکند. اهداف حزب در سطوح مختلف در برنامه حزب آمده است که حتما آنرا بدقت مطالعه خواهید کرد. در مورد سوسیال دمکراسى فقط این اشاره را میکنم که احزاب سوسیال دمکرات امروز با نسل اول احزاب سوسیال دمکرات قبل و حتى بعد از انقلاب اکتبر تفاواتهاى ماهوى دارند. این احزاب جناح چپ طبقه حاکم اند و در پلاتفرم و اهداف شان تفاوت میکروسکوپى با احزاب محافظه کار دارند. حتى در موارد زیادى متحد راست جدید هستند. حزب لیبر انگلستان یک نمونه است که متحد راست افراطى بوش  و شرکا است. در کشورهائى مانند ایران سوسیال دمکراسى فاقد پایه اجتماعى است و سرمایه دارى بدون اختناق و سرکوب و فقر روزش به شب نمیرسد. در این زمینه مطلبى را جداگانه برایتان ارسال میکنم. همینطور کسانى که در ایران خود را "لیبرال" خطاب میکنند از نظر خط مشى سیاسى و افق و آرمان اجتماعى بیشتر شبیه احزاب راست محافظه کار غربى هستند. آنهم راست محافظه کارى که در اسلام و عقب ماندگى ضرب شده و فاقد همان مدرنیسم و سکولاریسم نیم بند موجود در جریانات راست غربى است. اگر دقت کنید "لیبرال" هاى ایران بیشتر سنگ رژیم و بوش را به سینه میزنند. در مورد رهبرى جمعى جداگانه حرف زدیم و در همین شماره نیز مطلبى منتشر شده است. اما داستان استالین به رهبرى فردى  و جمعى برنمیگردد. هر رهبرى جمعى هم لزوما پیشرو و انقلابى نیست و متقابلا هر رهبرى فردى استالینى نمیشود. لازم به ذکر است حزب ما رهبرى فردى به معنى مورد نظر شما ندارد. استالین نماینده ناسیونالیسم و عظمت طلبى جنبشى بود که همراه با کمونیسم وارد انقلاب روسیه شد. شکست خط کمونیستى در انقلاب اکتبر در قلمرو سازماندهى اقتصادى جامعه شوروى و نمایندگى نشدن این خط زمینه عروج استالین است. استالین محصول فقدان دمکراسى حزبى و اعمال رهبرى فردى نیست. برعکس٬ آنچه که استالین با کمونیستهاى انقلاب اکتبر بنام "کمونیسم" کرد همان کارى بود که بورژواها همه جا با پارلمان و دهها نهاد ریز و درشت و دمکراتیک شان علیه کمونیستها و مخالفینشان کردند. مسئله استالین را نباید در فرد او و یا خلقیات فردى و فقدان دمکراسى یا "عدم پایبندى" استالین به اهداف کمونیستى و یا با مقوله "خیانت" توضیح داد. انقلابات را افقهاى اجتماعى و جنبشهاى سیاسى درگیر رقم میزنند. حقیقت اینست استالین جنبش خودش را نمایندگى کرد و کمونیسم را درهم کوبید. توصیه میکنم بحث منصور حکمت در باره تجربه شوروى را بخوانید.

موفق و پیروز باشید٬ سیاوش دانشور

مداد قرمز عزیز٬
نامه ات را براى رفیق على جوادى فرستادیم. حتما على جوادى در این ایام سخت و خلا و زخم عاطفى و انسانى ناشى از فقدان زویاى عزیز از این محبت و همبستگى انسانى شما خشنود خواهد شد. دوستانى مانند شما مایه افتخارند. پیروز باشید.
۲ نامه از مائده چاوشى
اولا شما نمیخواد واسه ما نظر بدى! اگه ایرانى هستین باید بگم با تحریک مردم علیه حکومت به ایران آسیب زدید. ایران که وطنتونه! ایران که وجودتون بخاطر وجود شماست. این همون ایرانیه که مردمش با فرهنگ و متمدن هستن. اگه تاریخ رو خونده باشى خواهى فهمید که وقتى اتحاد از بین رفت٬ کشور نابود میشه! کشورى که ذره ذره خاکشو مردم غیور با هزار زحمت و با چنگ و دندان به دست آوردن. اگه هم که ایرانى نیستین باید بگم مسائل داخل کشور ما مربوط به خود ماست و به هیچکس ربطى نداره. مگه تو آمریکا و انگلیس صدها زن فروخته میشن کسى چیزى میگه؟ و البته از نظر من هر زن حتى اگه فروخته هم شه٬ به همون اندازه لیاقت داشته. پس بهتره دیگه دست از این کارهاى ... بردارید و بزارید ایران ما٬ ایران ما باشد.
من دوباره نامه ام را خواندم و اتفاقا خیلى هم کمکم کرد تا دوباره به حرفام که حرف ایرانیه که کشورش را شنتخته. تمام حرفام حرف خودمه٬ یعنى یک دختر ۱۴ ساله که طرفدار هیچ حزبى نیست. راستى نشریه کى چاپ میشه؟ میخوام ببینم چقدر جرات دارین تا حرف مخالفتون را با منطق بیان کنید. روى حرفام فکر کنید٬ به دردتون میخوره٬ باور کنید! فقط اگه میشه نشریه را برام بفرستین.

مانده عزیز٬
هر دو نامه ات را منتشر کردیم. تنها یک کلمه را برداشتیم که غیر بهداشتى بود. راستش نفهمیدم چرا دوست ندارى نظر بشنوى و بعد نشریه میخواهى؟ فقط میخواهى مطمئن بشى که حرفت را چاپ میکنیم؟ خوب حالا مطمئن شدى. اما مگر تو طرفدار حکومتى؟ مگر جمهورى اسلامى نماینده تو و دختران و پسران و نسل تو هستش؟ چرا حساب حکومت و مردم را یکى میکنى؟ این به نظر من بسیار نادرست است. هیچ جاى دنیا حساب مردم و حکومت یکى نیست. حتى اونجاها که مثلا با راى و انتخابات دولتها انتخاب میشن و زیاد کلک و تقلب هم نیست٬ اما دولتها نماینده واقعى مردم نیستند. نماینده سرمایه دارها و پولدارها و مذاهب و فرهنگ و اخلاقیات خودشون هستن. ایران یا خاک که مقدس نیست. اما انسان و حرمت و خوشبختى و آزادى اش مقدس است. اصالت با انسانه نه با خاک. من در ایران متولد شدم٬ اما با حکومت اسلامى مخالفم. تو میگى باید مخالفین حرف نزنند و مبارزه نکنند که جامعه اى بهتر و آزاد داشته باشند؟ جمهورى اسلامى اینو میگه. اگر مردم و جنبشهاى پیشرو و انقلابى در هر کشورى تلاش نمیکردند که حالا هنوز در عصر حجر بودیم. مائده عزیز من هم با تو موافقم که مردم ایران مردم متمدن و با فرهنگى هستند. اما حکومت حاکم در ایران یک دولت عقب مانده و مرتجع و ضد زن و سرکوبگر و ضد جامعه و ضد پیشرفت و تمدن است. بنظر تو نیست؟ برو از دوستات و مردم بپرس ببین چى میگن. پس چرا دختر کوچکتر از تو را سالها زندانى میکنه؟ پس چرا مردم را سرکوب میکنه و زنان رو تو این کیسه زشت و سیاه کرده؟ پس چرا مردم فقیر و گرسنه اند و وقتى حقشون را میخوان چماقدارها را به جونشون میندازه؟ ثروت که زیاده٬ چرا سهم اکثریت مردم فقر و نداریه؟ میدونى عزیزم بیشتر از ۴۰ جوان در ایران زیر حکم اعدام هستند؟ چرا؟ مگر کسى اشتباهى کرد باید کشتش؟ مگر ما وحشى هستیم که هر روز همدیگر را بکشیم؟ دنیا خیلى پیشرفت کرده مائده جان. ما باید نه فقط ایرانى ها  بلکه هم نوعان خودمونو دوست داشته باشیم. چه فرقى میکنه کى کجا بدنیا اومده؟ مگر من و تو خودمون تصمیم گرفتیم که در ایران بدنیا بیایم؟ اگر تو در فرانسه بدنیا مى اومدى همین حرفها را نمیزدى؟ چى شده که محل تولد و بیمارستان ناخواسته منشا این همه قشقرق ملى شده؟ ببینم تو دوست نداشتى همه مردم خوشبخت بودن؟ در آفریقا از گرسنگى خبرى نبود؟ در خاورمیانه هر دقیقه بمب و کشتار نبود؟ بچه ها میخندیدند و درس میخوندند؟ آدمها اسلحه دستشون نبود و بابا و مامان ها گریه نمیکردند بخاطر بدبختى ها و مرگ بچه هاشون؟ واقعا  خاک عراق و ایران و سودان و غیره براى کسى که میخواند بکشنش چه ارزشى دارد؟ فقط باید فرار کنه تا شاید سالم بمونه. در مورد مسائل ایران که به چه کسى مربوطه٬ باید بگم که امروز همه دنیا از سیاست و اقتصاد و فرهنگ تا لباس و خوراک و علم و دانش و موزیک دیگه جهانیه و هیچى کشورى و ملى نیست. اسیر این تبلیغات ناسیونالیستى نشو که مثل ویروس ایدز خطرناکه و فقط انسانیت آدمها را میکشه و بجاش نفرت ملى تولید میکنه. مائده عزیز امروز حکومتها هم در دنیا تنها نمیتونند کارشون را پیش ببرند. دولتها هم با هم متحد و دوست و دشمن هستند. بجاى اینکه بیایم بگیم ما ایرانى ها فلان و بیسار میکنیم٬ میشه گفت انسان در این کره خاکى میتونه و باید خوشبخت و سالم و باسواد زندگى کنه. مگه یکبار بیشتر دنیا میایم؟ حرفات در مورد زنان و دختران تن فروش دیگه مثل آقا ملاهاست. تو بعنوان یک دختر نباید این حرفو بزنى. اگه میخواهى درد کسى را بفهمى خودت را جاى او بذار. باید سعى کنیم همدیگر را بفهمیم نه اینکه بگیم خوب این "لیاقتشونه"! مگه انتخاب دیگرى داشتن که رفتن این یکى را انتخاب کردند؟ چرا فکر نکردى که هیچ زن و دخترى از تن فروشى و تجاوز بهش هیچوقت لذت نمیبره بلکه شخصیت اش له میشه؟ چرا فکر نکردى که نباید جاى متهم و قربانى را عوض کنیم؟ آخه آدمها اول به یک موقعیت بد رانده میشن و وقتى که هیچ راهى ندارند به این شغل رو میارن. اگر با اخلاقیات متعصب به این موضوع نگاه نکنى میبینى در همه جاى دنیا تن فروشى یک بیزنس بزرگ و نون و آبدار براى یک عده است که قربانیان اون زنان و دختران فقیر و جنگ زده و محتاج حداقل زندگى هستند. از خودت سوال نمیکنى چرا اینطوره و چکار باید کرد که این موضوع حل بشه و کسى مجبور نباشه تن فروشى کنه؟ من فکر نمیکنم اگر جامعه واقعا آزادى داشته باشیم هیچ زنى ترجیح بده که تن فروشى کنه. به نظر تو میکنه؟ مائده عزیز٬ انسان انسان است. انگلیسى و ایرانى و آمریکائى زیاد مهم نیست. خیلى ها امروز ملیتى براشون درست کردند که ده سال پیش نداشتند و یا فردا میتونند ملیت امروزشون را نداشته باشند. نباید اسیر تعصبات ملى و مذهبى بشیم. باید به برابرى و آزادى و رفع تبعیض در تمام شئون فکر کرد. ناسیونالیسم و تعصب ملى انسان را به نا انسان و انسان مسخ شده تبدیل میکنه. تو که تاریخ خوندى باید بدونى که دنیاى معاصر و قدیم صحنه همین رقابتها و جاه طلبى ها و جنگهائى بوده که هر کسى خواسته منافع خودشو تامین کنه و براى این نسل نسل از مردم را به کشتن داده. ناسیونالیسم و قوم پرستى یعنى خون و جنگ و تعصب و عقب ماندگى فکرى و فرهنگى و اجتماعى. با ناسیونالیسم تصفیه حساب کن و انسانیت و آزادى را اعاده کن. همیشه بهار باشى. نشریه را هم برات میفرستیم. دوست تو٬ سیاوش دانشور

 

  انجمن جوانان آزادیخواه کرمانشاه
رفقاى گرامى اطلاعیه شما در مورد قتل یک جوان در نقده دریافت و در همین شماره منتشر شد. خسته نباشید.

نیما مینائى عزیز
دو مطلب شما در باره فقر و معضلات اجتماعى و هشت مارس دریافت و یکى از آنها منتشر شد. دستتان درد نکند و به همکارى با نشریه ادامه دهید.                        

رفقا على کلانترى و کیوان شاهین
نامه هاى پیوستن شما به فراکسیون دریافت و در همین شماره منتشر شد. خوش آمدید.                              

روزبه از تهران
با درود
ایجانب روزبه تهرانی از دانشگاه ... و ایران با کمال شجاعت به عنوان یکی از اعضای سازمان سربازان فراکسیون آماده هستم تا اگر رفقای ضد فراکسیونی بخواهند با هواداران آنها در تهران ملاقات کنم و اعضای هزارنفره سربازان فراکسیون و جوانان آزادیخواه تهران را یکی یکی به آنها معرفی کنم تا معلوم شود بنده اغراق میکنم یا نه!

پس از این همه سال خبر رسانی با تلفن و ایمیل و ارسال گزارشهای زنده از غالب تظاهراتها و درگیریها، پس از این همه دادن هزینه جسمی و روحی در راه پخش نشریات سازمان جوانان کمونیست و جذب نیروهای آزادیخواه که تمام آنها را وظیفه خودم میدانم مٽل آب خوردن شما به من میگوئید اغراق گو و خیالباف؟؟

البته پر واضح است آقای مصطفی صابر وقتی در نشریه ... سازمان جوانان کمونیست رفقای قدیمی خودشان همچنو استاد علی جوادی و سیاوش دانشور را مورد حمله قرار میدهند به نا حق بنده حقیر که دیگر جای خود دارم. آقای صابر فراموش کرده اند که خبر سر دادن شعار "سوسیالیسم بپا خیز برای رفع تبعیض" را اولین بار ۳ سال پیش من از مقابل پارک ملت و در غالب تظاهراتهای مردم با تلفن ارسال کردم؟ ؟

اگر شما براتون غیر قابل تصور که تو ایران ۷۰ میلیون نفری هزار نفر سرباز فراکسیون هستند و میخواهند برای آزادی و سوسیالیسم بجنگند این مشکل ذهنی شماست. چرا به ما میگوئید خیالباف؟؟... امروز به لطف فراکسیون و استاد جوادی ما سربازان فراکسیون را تشکیل دادیم و میریم تا ٽابت کنیم ۱۰۰۰ نفر که هیچ کل ایران را به سوسیالیسم دعوت میکنیم. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

با احترام
زنده باد آزادی و برابری
مرگ بر جمهوری اسلامی
درود بر فراکسیون و سربازانش

روزبه عزیز
خسته نباشید. چند لیست اعضاى "سربازان فراکسیون" تا ۶۰ دریافت شد. دو یادداشت شما نیز دریافت شد. در شماره قبل در این زمینه یادداشتى برایتان نوشتم. نکات فراکسیون در مورد این سازمان و اعضاى آن در این نامه توضیح داده شده که همینجا مجددا منتشر میکنیم. یادداشتى شخصى هم برایتان ارسال شد. موفق و پیروز باشید.                           

روزبه عزیز٬ نامه شما در مورد "سازمان سربازان فراکسیون" و لیست اول بیست نفر از اعضا در ایران و خارج دریافت شد. خسته نباشید. چند نکته را مایلم اینجا تاکید کنم؛                                         

۱- کمونیسم جنبشى براى تحقق برابرى انسانهاست. حتما فردا در ارتش کارگرى سرباز و فرمانده خواهیم داشت. اما علیرغم آرایش و انظباطى که آگاهانه ممکن است در هر دوره بخود بگیریم٬ مناسبات ما حتى در یک سازمان نظامى مبتنى بر برابرى و احترام انسانى است. شما مختارید هر اسمى روى خود بگذارید٬ اما پیشنهاد میکنیم بجاى "سربازان" از کمونیست هاى جوان٬ از هواداران کمونیسم کارگرى٬ از نسل جدید سرخ و غیره استفاده کنید. 

۲- ما از انتشار لیست اعضا بدلیل ملاحظات امنیتى و چکهاى لازم مربوط به مقررات حزبى خوددارى کردیم. لازم است که ما مستقیما از هر رفیق نامه داشته باشیم. عضویت و پیوستن امرى نیابتى نیست٬ انتخابى سیاسى و مستقیم است. لذا از این رفقا بخواهید که یا فردى و یا چند نفره نامه اى براى ما بنویسند و تقاضاى عضویت کنند. همینطور رفقائى که در خارج هستند٬ ضرورتى ندارد از طریق ایران و با محدودیتهائى که به شما تحمیل شده با فراکسیون و حزب در تماس باشند. مستقیما میتوانند با ما تماس بگیرند و نامه پیوستنشان را براى نشریه ارسال کنند.                
 
۳- فراکسیون علیرغم هر برخورد و موضع فعلى رفقاى رهبرى حزب٬ بخشى از حزب و مدافع پرشور اهداف اعلام شده حزب است و براى تحقق آن تلاش میکند. شما و رفقاى ایران باید نهایت تلاش را بکنید که منفعت عمومى کمونیسم کارگرى و حزبش بر هر منفعت سیاسى مقطعى و یا اختلاف مواضع و غیره ارجح باشد. این خط فراکسیون است و اکیدا روى آن تاکید داریم.                                        
 
۴- و بالاخره دقت سطح بالا در گزارشات٬ انعکاس رویدادها٬ آنچه که حقیقت دارد و بوقوع پیوسته٬ یک پرنسیپ اساسى ماست که انتظار اینست که شما آن را به دوستان دیگر آموزش دهید و بر آن تاکید کنید. کمونیسم جنبش رقابت با بغل دستى و غلو گوئى و جاه طلبى هاى فردى و تبلیغات فرمایشى نیست٬ اینها ویژگیهاى فرهنگى و اخلاقى نظام حاکم در همه جاى جهان اند. کمونیسم جنبش احیا حرمت انسان٬ جنبش احترام به حقیقت است. این نکات را در نظر داشته باشید و با رفقاى عزیزى که لیست شان را فرستاده اید در اینمورد و موارد دیگر صحبت کنید. بویژه خواندن برنامه حزب و آثار منصور حکمت را در دستور فورى کارتان بگذارید.                   

سال نو شما و همه رفقا مبارک. سلام من را به همه برسانید. شاد و سربلند باشید. سیاوش دانشور
 
رفیق زرى عزیز٬
با درخواست شما٬ مرکز پخش نشریه اسمتان را از لیست اى میلها حذف کرد. شاد و تندرست باشید.              
 
رامین از تهران
طى یادداشتى اعلام کردند که مانند سایر دوستان جوانان آزادیخواه تهران به سازمان سربازان فراکسیون میپیوندند.

رامین عزیز٬
خوش آمدید. آینده به نسل جدید تعلق دارد و باید این نسل نقش خود ویژه خود را ایفا کند. حزب و فراکسیون ظرف اتحاد و فعالیت کمونیستى شماست.                                  

زویا تهرانى
با سلام. من زویا تهرانى هستم از ایران. میخواستم بگم خودم را یکى از سربازان فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى میدانم و از على جوادى٬ آذر ماجدى و سیاوش دانشور و دیگر رهبرات فراکسیون حمایت میکنم. در مقابل هتک حرمت و بر احترامى انجام شده به رهبران فراکسیون هم سکوت نمیکنم و با تمام ضد فراکسیونى ها بحث متمدنانه خواهم کرد نه برخورد مشابه به آنها.        
زنده باد آزادى و برابرى.

زویا عزیز٬
خوش آمدید. انتظار اکید ما از تمام رفقا و دوستداران حزب و فراکسیون در ایران و همه جا اینست که با استدلال و در نهایت حرمت و احترام بحث کنند و زمینه اتحاد هرچه گسترده تر جنبش کمونیسم کارگرى را فراهم کنند. زنده باشید و به دوستان سلام من را برسانید.    
سیاوش دانشور

رفیق سیاوش عزیز٬
سلام و خسته نباشید. پاسخ شما را در مورد مکتب فرانکفورت و بحث ضد لنین خواندم. من هم منتظر بحث دوستان رهبرى حزب هستم.         
با احترام٬ نادر                           

نادر عزیز٬
در این شماره چند مطلب در باره لنین و در همین زمینه منتشر شدند که پاسخ کافى میدهند. توجه شما را به این مقالات جلب میکنم. باندازه کافى موضع روشن ما را بیان میکنند. برایتان موفقیت و پیروزى آرزو دارم.                               
***
          
از اصغر کریمی رئیس هیئت دبیران حزب
به رفقای گردانند سایت فراکسیون
رفقا، در سایت فراکسیون آرم حزب درج شده است و این تصویر به بیننده داده میشود که این سایت متعلق به حزب، یکی از ارگانهای رسمی حزب، است. فراکسیون نه به رسمیت شناخته شده و نه حتی اگر به رسمیت شناخته شده بود درج آرم حزب اصولی بود. آرم حزب فقط برای ارگانها، نشریات یا کمیته های رسمی حزب است. لطفا در اسرع وقت این آرم را از این سایت حذف کنید.
با تشکر٬ ١٧ مارس ٢٠٠٧

رفیق اصغر عزیز٬
بدرخواست شما آرم حزب را از سایت فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى امروز برداشتیم. زمانى که آرم حزب تهیه شد تلاش کردیم و فراخوان دادیم که همه جا را با آرم حزب مزین کنند. این تلاشى درست و سیاسى بود.على القاعده یک حزب سیاسى باید بخواهد و دوست داشته باشد که آرمش همه جا باشد٬ هر حرکت اجتماعى و پیشرو بنوعى خود را با حزب تداعى کند و آرم حزب را داوطلبانه تبلیغ کند. این یک مجراى معرفه شدن حزب است. میدانم که در دنیاى بازار و مالکیت و حق لیسانس٬ جعل و استفاده از لوگو و آرم و اسمى که حقوقا متعلق به فرد و نهاد و موسسه معینى است٬ غیرقانونى است و مستوجب پیگرد. اما آرم یک حزب سیاسى فرق میکند. بحث حقوقى بجاى خود محفوظ٬ ما که آرم حزب را با نام فراکسیون جعل نکرده ایم! آرم حزب با نام حزب در سایت گذاشته شده بود و شما معنى سیاسى این را میدانید. اى کاش همه جا آرم حزب را همراه با اسم حزب کمونیست کارگرى منتشر میکردند. باور کنید ضرر نمیکردیم.

سال نو مبارک
رفقاى گرامى٬ خوانندگان نشریه یک دنیاى بهتر
از ارسال کارتهاى تبریک سال نو صمیمانه تشکر میکنم.  بگذارید امیدوار باشیم و با تلاش سازمانیافته تر٬ سال جدید را به سال پایان دادن به ارتجاع و اختناق٬ سال پایان دادن به فقر و محرومیت و بى حرمتى بشر امروز٬ سال پایان دادن به جمهورى نکبت اسلامى تبدیل کنیم! سالى پر از موفقیت و شادى برایتان آرزو میکنم.

خانمها٬ آقایان٬
آنچه شما به اسم فراکسیون اعلام داشتید٬ و با جد و جهد دارید دنبال میکنید٬ انحلال طلبانه٬ ضد حزبى و مالا ضد انقلابى است. تصور میکنم شما باید تا دیر نشده على جوادى و آذر ماجدى را رها کرده و بدامن حزب برگردید. تصورش را بکنید اینها حق پیشکسوتى میخواهند٬ آدم غیر سیاسى مثل آذر به حکم اینکه همسر منصور حکمت بوده خود را داراى حق آب و گل میداند٬ او شما را یاد بیوه مائو نمى اندازد؟ به حزب برگردید٬ دیر نیست. احمد نیکوبین                              

رفیق احمد نیکوبین
هر چند رفقاى عزیز حزبى نفس ایجاد فراکسیون را با واژه هاى "انحلال طلبانه" و "ضد حزبى" مزین کردند٬ و دلائل سیاسى روشنى هم نتوانستند ارائه دهند٬ اما باید اذعان کنم که "درافزوده" شما نوعى "رادیکالیسم" را در این خط ترسیم میکند! طبعا هر کسى مسئول حرف خودش است٬ اما فضائى که این ادبیات را تولید میکند باید مورد سوال هر عضو و کادر حزب قرار گیرد. این فضاى کمونیسم کارگرى نیست. ممکن است بپرسم "مالا ضد انقلابى" یعنى چه؟ حکمش چیست؟ آیا این نوعى تعبیر از صفبندى انقلاب و ضد انقلاب است؟ ممکن است این ادعایتان را مستدل کنید تا رفقاى دیگر و جامعه هم متوجه شوند که چرا انتقاد پیشرو و کمونیستى کارگرى "ضد انقلابى" است؟ چرا ایراد به برخى نظریات رهبرى حزب و یا مصوبات حزبى و مخالفت با آن "ضد انقلابى" است؟                     
از تصور و توصیه شما متشکریم. ما رفقایمان را از سر راه نیاوردیم که آنها را "رها" کنیم. آذر ماجدى و على جوادى از رهبران خوشنام و مارکسیست این حزب هستند٬ شما و هر رفیقى میتوانید منتقد جدى نظراتشان باشید. ابدا ایراد ندارد٬ کفر نیست٬ "انحلال طلبانه" نیست٬ "ضد حزبى" نیست٬ "ضد انقلابى" نیست! اما سوسیالیسم و کمونیسم ما سرسوزنى با "رها کردن" کادرهاى این جنبش سنخیت ندارد. حزب کمونیست کارگرى حزب ماست. حزب تمام کسانى است که براى اهداف اعلام شده سیاسى و برنامه اى آن تلاش میکنند. "دامن حزب" البته صیغه جدیدى است. ما خود حزبیم. هر عضو و کادر این حزب خود حزب است. این حزب ملک شخصى کسى نیست. هیچوقت دامنه و قله و پائین به معنى رایج اینروزها نداشته و امیدوارم در آینده هم نباید داشته باشد. رهبرى این حزب منتخب است٬ اشرافى نیست٬ بقول منصور حکمت مجلس خبرگان هم نداریم. کسى که منتقد "پیشکسوتى" و "حق آب و گل" است٬ نباید از "دامن حزب" حرف بزند. اینها یک جنس اند٬ ظاهرا از نظر شما جائى بد و جائى خوب اند! هر کسى به شما چنین حرفى در مورد آذر ماجدى و على جوادى زده است٬ حداقل نرم و اخلاق و امانتدارى کمونیستى را رعایت نکرده است. هیچ جا این رفقا "حق ویژه" یا "حق آب و گل" طلب نکردند٬ برعکس٬ منتقدین حقوق ویژه و حق وتو بودند. معلوم نیست چرا حرفها وارونه و علیه افراد بکار میرود؟ توصیه میکنم کمى هم از انصاف و احترام به حرمت افراد از منصور حکمت بیاموزید.                                   

از استفاده نابجایتان از ترم "آدم غیر سیاسى" در مورد رفیق ماجدى میگذرم. میشود فهمید که یک موضعگیرى معین میتواند غیر سیاسى باشد٬ اما اطلاق "آدم غیر سیاسى" به عضو رهبرى یک حزب کمونیستى دیگر بدیع است. این حداکثر میتواند نظر شما باشد. اما وقتى این ترم دارد پاى منصور حکمت و زندگى شخصى افراد را میان میکشد و به سیاست بسط پیدا میکند٬ و به "بیوه مائو" تشبیه میشود٬ دیگر بسیار دردآور و زمخت است. توصیه رفیقانه من به شما اینست که در مورد نظریات منصور حکمت و آذر ماجدى حرف بزنید٬ این ایراد ندارد٬ اما کسى حق ندارد رابطه شخصى و خصوصى افراد را وارد جدل سیاسى کند. این باید روشن باشد. اما اشاره به اینها قرار بوده این سوال پایانى شما را مطرح کند؛ "او شما را یاد بیوه مائو نمى اندازد؟" این جمله حتما براى آذر ماجدى بسیار تلخ است. نمیدانم شما چقدر آگاهانه این نکته را بکار بردید٬ اما طنز تلخ اینست که منصور حکمت در دوران بیمارى اش همین نکته را به آذر ماجدى در حضور على جوادى و کورش مدرسى گفته بود: آذر جان وارد دعوا برسر رهبرى نشوى٬ بیوه مائو ت میکنند!                           
با احترام٬ سیاوش دانشور

خطاب به اعضای فراکسیون
علی جوادی، آذر ماجدی، سیاوش دانشور، نسرین رمضانعلی و هما ارجمند

رفقا
ادعایی که شما در اعلام موجودیت فراکسیون مطرح و در تلویزیون کانال یک و نشریه "برای یک دنیای بهتر" آنرا دنبال می کنید اینست که حزب دچار رکود و بی عملی شده و گویا شما می خواهید حزب را به حزب رهبری کننده تبدیل کنید و چپ سنتی که ریشه در حزب دارد مانع شما در رسیدن به اهدافتان می شود. 
حال سوال اینست: چرا باید حزبی که شما عضو رهبری آن، همچنین عضو دفتر سیاسی و از اعضای هیئت دبیران آن بودید دچار رخوت شود؟ شما اعضای فراکسیون برای برون رفت از این معضل چه برنامه عمل و چاره ای اندیشیدید که با مخالفت غیر اصولی دیگر رفقا مواجه شدید؟ آیا اختلاف در کار رادیو و تلویزیون و دیگر مصوبات حزبی که خود شما نیز سهم بسزایی در بارآوری آن داشتید، می تواند چاره کار باشد؟ آیا تک روی و گردن ننهادن به تصمیمات جمعی و تبلیغ علیه سیاست های حزب را راه برون رفت از این بن بست می دانید؟ شما رفقای فراکسیون با بی عملی خود و سر پوش گذاشتن بر تبلیغات ضد کمونیستی و بیمارگونه ی اسماعیل مولودی و حمایت ضمنی از آن نامه ننگین، لکه ای سیاه و پاک ناشدنی را در پرونده فراکسیون بر جای نهاده اید. هرچند بر کسی پوشیده نیست که فراکسیون شما نیز ادامه سیاست های از قبل طراحی شده و سازمانیافته نوید بشارت است که این بار با نام فراکسیون، قصد تخریب و ضربه زدن به جنبشی را در سر می پروراند که منصور حکمت و دیگر یارانش برای پویایی آن زحمات بی شائبه و وافری را متحمل شدند. به یدک کشیدن تنها نام منصور حکمت و سنگ او را به سینه زدن، نتوانسته و نمی تواند هیچ کسی را در برابر اشتباه مصونیت ببخشد.  
ما ضمن دعوت شما رفقای فراکسیون به صفوف متحد حزب کمونیست کارگری، مصراً از شما می خواهیم جنگ فرسایشی با حزب و افترابستن به رهبری آنرا کنار بگذارید و بیش از این زمینه های اختلاف و تفرقه را فراهم نسازید، که نتیجه ای جز حاشیه ای شدن شما را در بر نخواهد داشت.                   
زنده با سوسیالیسم
زنده باد حزب کمونیست کارگری
جمعی از دوستداران حزب در تهران

"جمعی از دوستداران حزب در تهران"
سوال کردید که " چرا باید حزبی که شما عضو رهبری آن، همچنین عضو دفتر سیاسی و از اعضای هیئت دبیران آن بودید دچار رخوت شود"؟ به همان دلیل که حزب با عضویت منصور حکمت در رهبرى و لیدرى حزب دچار رخوت و رکود و حتى پسرفت شد و در پلنوم چهارده به آن صمیمانه اشاره شد. این سوال را بارها رفقا تکرار کردند و ما بارها جواب دادیم. انگار بحث اینست که ما مدعى هستیم تعدادى کم کار میکنند و ما زیاد کار کردیم! بحث این نیست. رخوت و دنباله روى از وقایع در تئورى و تبئین و سیاست است. اگر اطلاع ندارید که ما چکار کردیم٬ لطفا به سایت حزب و اسناد مباحث و نوار سمینارها مراجعه کنید. مسئله برسر گردن نگذاشتن ما بر مصوبات حزب و یا تکروى نیست٬ ما تاکنون یک مصوبه حزبى را نقد کردیم که همان هم با اطلاع و موافقت رهبرى حزب و با استفاده از حق معین و مندرج در قرار ۱۳۱ بوده است. این ادعاى شما و رفقاى دیگر واقعیت ندارد. مابقى بحثهاى جارى است که هنوز مصوبه نشدند و اگر هم میشدند هنوز نقد آنها تابو نبود. اما یک فراکسیون حزبى حق دارد و میتواند منتقد مصوبات معینى هم باشد. بدون فراکسیون هم این کار ایراد ندارد. هیچوقت در سنت حزبى و باز تاکنونى ما ایراد نداشته است. اگر تدریجا به ایراد و "ضد حزب" بودن تبدیل میشود٬ این حکمت دیگرى دارد.                             
 
دوستان عزیز٬ کمى چشمتان را باز کنید. بدون مدرک و استدلال حرف نزنید. حرفها و مواضع ما در مورد نوید بشارت و اسماعیل مولودى منتشر شدند و در سایت حزب موجود اند. ما از این ادعاى شما مبنى بر "سرپوش گذاشتن روى تبلیغات ضد کمونیستى و حمایت ضمنى ما از آن نامه ننگین" اطلاعى نداریم. اگر شما و یا منبع خبریتان اطلاع دارند لطفا ما را هم بیخبر نگذارید. همینطور پرونده سیاسى ما روى زمین نیافتاده که هر کس بدلخواه خودش در آن دست ببرد و "لکه سیاه و پاک نشدنى" برایمان بتراشد و در آن بگذارد! مطمئن باشید که اجازه این کار را به احدى نمیدهیم. ما تصمیم گرفتیم با این فرهنگ سیاسى با رفقاى حزبى مان حرف نزنیم. هرچه بیشتر در این تنور بدمید با استدلال و بحث متین تر ما مواجه میشوید. این فرهنگ سیاسى را باید یکبار براى همیشه دفن کرد و بجاى آن فرهنگ متین و استدلالى و عمیقا سیاسى کمونیستى کارگرى را تقویت کرد. به شما هم توصیه میکنیم همین کار را بکنید.                        
 
فراکسیون به رهبرى حزب "افترا" نزده است. این یک اتهام بى پایه است. فراکسیون اهل افترا زدن به کسى نیست. این فرهنگ دون شان کمونیسم ماست. افترا از نظر ما جرم است. اگر شما تخصصى در شناخت و تشخیص افترا دارید لطفا اول خودتان مسئولانه حرف بزنید. رفقاى عزیز٬ بیخود تهییج نشوید و به رفقایتان بدون سند اتهام نزنید. انتظار از شما بعنوان  کمونیست و دوستدار حزب اینست که نقد سیاسى کنید٬ استدلال کنید٬ قانع کنید٬ بحث کنید. این روش کمونیسم کارگرى است. اما اگر قادر به این نیستید٬ در صحن جامعه٬ در جدال برسر تبدیل افق کارگر و کمونیسم به افق جامعه نیز بجائى نمیرسید. 
با احترام٬ سیاوش دانشور                

رفقا سعید٬ مهدى٬ شیلان
سرى نشریات یک دنیاى بهتر برایتان ارسال شد.                                   

مجتبى عزیز٬
از گفتگو با شما بسیار خوشحال شدم. سلام گرم من را به دوستداران منصور حکمت برسانید. خواندن منصور حکمت و درک و فهم دقیق نگرش و نظریات مارکسیستى منصور حکمت نیاز مبرم امروز هر کسى است که به آینده اى چپ فکر میکند. مقاله درخواستى در مورد کمونیسم کارگرى و فرد و سرى نشریه یک دنیاى بهتر را برایتان ارسال کردم. موفق و پیروز باشید. سیاوش دانشور                     

دوستان گرامى ریتا و حسن سیاوشى
نام شما از لیست گیرندگان نشریه بدرخواست خودتان حذف شد.           

در یادداشتى به کمیته پیگرد
با درود به شما. از یکسال کار مبارزاتى خسته نباشید... بهاران خجسته باد برشما و عزیزانتان... امید هست که مردم سرزمین ما نیز بهارى شاد را بزودى تجربه کنند... پروانه بکاه. 

خانم پروانه بکاه عزیز
با تشکر از یادداشت محبت آمیز شما. سال نو را به شما و عزیزانتان تبریک میگوئیم. برایتان آرزوى موفقیت و پیروزى میکنیم.             

رفیق منصور ترکاشوند عزیز٬
مطلب دوم شما در مورد فراکسیون دریافت و در ستون آزاد درج شد. پیروز باشید و سال نو هم مبارک.    

روزبه از تهران
روزبه عزیز٬ نامه شما در مورد "سازمان سربازان فراکسیون" و لیست اول بیست نفر از اعضا در ایران و خارج دریافت شد. خسته نباشید. چند نکته را مایلم اینجا تاکید کنم؛                                         
۱- کمونیسم جنبشى براى تحقق برابرى انسانهاست. حتما فردا در ارتش کارگرى سرباز و فرمانده خواهیم داشت. اما علیرغم آرایش و انظباطى که آگاهانه ممکن است در هر دوره بخود بگیریم٬ مناسبات ما حتى در یک سازمان نظامى مبتنى بر برابرى و احترام انسانى است. شما مختارید هر اسمى روى خود بگذارید٬ اما پیشنهاد میکنیم بجاى "سربازان" از کمونیست هاى جوان٬ از هواداران کمونیسم کارگرى٬ از نسل جدید سرخ و غیره استفاده کنید. 

۲- ما از انتشار لیست اعضا بدلیل ملاحظات امنیتى و چکهاى لازم مربوط به مقررات حزبى خوددارى کردیم. لازم است که ما مستقیما از هر رفیق نامه داشته باشیم. عضویت و پیوستن امرى نیابتى نیست٬ انتخابى سیاسى و مستقیم است. لذا از این رفقا بخواهید که یا فردى و یا چند نفره نامه اى براى ما بنویسند و تقاضاى عضویت کنند. همینطور رفقائى که در خارج هستند٬ ضرورتى ندارد از طریق ایران و با محدودیتهائى که به شما تحمیل شده با فراکسیون و حزب در تماس باشند. مستقیما میتوانند با ما تماس بگیرند و نامه پیوستنشان را براى نشریه ارسال کنند.                
 
۳- فراکسیون علیرغم هر برخورد و موضع فعلى رفقاى رهبرى حزب٬ بخشى از حزب و مدافع پرشور اهداف اعلام شده حزب است و براى تحقق آن تلاش میکند. شما و رفقاى ایران باید نهایت تلاش را بکنید که منفعت عمومى کمونیسم کارگرى و حزبش بر هر منفعت سیاسى مقطعى و یا اختلاف مواضع و غیره ارجح باشد. این خط فراکسیون است و اکیدا روى آن تاکید داریم.                              

۴- و بالاخره دقت سطح بالا در گزارشات٬ انعکاس رویدادها٬ آنچه که حقیقت دارد و بوقوع پیوسته٬ یک پرنسیپ اساسى ماست که انتظار اینست که شما آن را به دوستان دیگر آموزش دهید و بر آن تاکید کنید. کمونیسم جنبش رقابت با بغل دستى و غلو گوئى و جاه طلبى هاى فردى و تبلیغات فرمایشى نیست٬ اینها ویژگیهاى فرهنگى و اخلاقى نظام حاکم در همه جاى جهان اند. کمونیسم جنبش احیا حرمت انسان٬ جنبش احترام به حقیقت است. این نکات را در نظر داشته باشید و با رفقاى عزیزى که لیست شان را فرستاده اید در اینمورد و موارد دیگر صحبت کنید. بویژه خواندن برنامه حزب و آثار منصور حکمت را در دستور فورى کارتان بگذارید.                        

سال نو شما و همه رفقا مبارک. سلام من را به همه برسانید. شاد و سربلند باشید. سیاوش دانشور        
           
رضا انصارى عزیز٬
سه گزارش جالب شما در باره اجتماعات و راهپیمائى کارگران نساجى سنندج در روزهاى یکشنبه و دوشنبه و سه شنبه دریافت و وسیعا توزیع شد. در همین شماره نیز این گزارشات درج شده است. خسته نباشید و دستتان را بگرمى میفشاریم.

پدرام شایان عزیز٬
گزارش تحصن دانش آموزان در حمایت از اعتصاب معلمان دریافت و در همین شماره درج شد. خسته نباشید و دستتان را بگرمى میفشاریم.

انجمن جوانان آزادیخواه تهران
رفقاى عزیز نامه حمایت و پیوستن شما به فراکسیون دریافت و در همین شماره منتشر شد. خوش آمدید.                 
رفقا مجید عباسی و محمد مظلوم  
نامه پیوستن شما به فراکسیون دریافت و در همین شماره منتشر شد. خوش آمدید.                              

رفیق سیروان قادرى عزیز
نامه پیوستن شما به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى دریافت شد. خوش آمدید.                                       

مازیار از انگلیس
آیا مباحث شما در نشریه نظر فراکسیون است؟                       
مرسى٬ مازیار از انگلیس

مازیار عزیز٬
سنت ما تاکنون اینبوده که روى مقالات و تئورى و نظریات افراد راى نگرفته ایم. ما هیئت تحریریه براى کنترل فرمولبندیهاى مقالات نداریم. بعبارتى ما تئورى رسمى نداریم. این البته بحثى باز است و باید در مورد ظرائف آن صحبت کرد. مثلا نقد ما از سرمایه به تئورى مارکس در کاپیتال متکى است. کسى و حزبى کمونیستى تاکنون کاپیتال را به راى نگذاشته است٬ اما بنوان یک مرجع مهم نقد مارکسیستى همواره مورد رجوع مارکسیستها و کارگران کمونیست بوده است. یک حزب سیاسى را با برنامه٬ قطعنامه ها٬ قرارها و مصوبات آن مورد بررسى قرار میدهند. واضح است که هر سند حزبى روى دوش تئورى و استدلالهاى تئوریک و سیاسى معینى استوار است و میتوان توضیح مثلا فلان سند یا قطعنامه را فلان بحثهاى تئوریک ربط داد. اینها مجموعا پراتیک کمونیستى را توضیح میدهند. نکته دیگر اینست که فرد در سنت کمونیستى خط نمیخورد بلکه یک پراتیک کمونیستى قابل ارزیابى است. ممکن است بحثى مشترک با سایه روشنهاى تئوریک و تاکیدات متفاوت طرح شود اما جوهر انتقادى یکسانى داشته باشد. این ایراد ندارد. ما همواره این درجه انعطاف را داشته ایم. مباحث مندرج در نشریه فراکسیون هم با امضاى افراد منتشر میشوند و نظر افراد معین را منعکس میکنند.

رفیق سیاوش خسته نباشید
اخیرا در بحثهاى رفقاى حزب در مورد فراکسیون بحث ضد لنین٬ تکرار افکار آلتوسر و مکتب فرانکفورت طرح شده است. من خودم از این بحثها شاخ درآوردم چون تا آنجا که من خواندم هیچ اشتراکى از اینها در شما نمیبینم. نمیخواهید به اینها پاسخ دهید؟ زنده باشید. نادر.                           

نادر عزیز٬
مکتب فرانکفورت و کلا مارکسیسم دانشگاهى پوسیده تر و منقرض تر از آنست که مارکسیستها و کمونیست هاى کارگرى به صرافت تکرار آنها بیافتند. یکى از کارهائى که از قبل ایده آن را داشتم و توسط رفیق عزیزى هم توصیه شده بود٬ بحثى در مورد مارکسیسم دانشگاهى یا به روایت برخى "مارکسیسم غربى" است. سعى میکنم در فرصتى و با توجه به اولویتها سراغ این موضوع هم بروم. خواهش من از رفقائى که بدون استدلال مارک پرت میکنند اینست که زحمت کشیده حرفشان را مستدل کنند. اگر اینکار را نمیکنند چرا من دنبال نخود سیاه بروم؟ اینجا و عجالتا چند نکته محورى و ناقص را عنوان میکنم و امیدوارم که مدعیان بتوانند پاى حرفشان بایستند و حکمشان را اثبات کنند. در غیر اینصورت من این بحثها را جدى نمیگیرم.                          

یک ویژگى کلیدى کمونیسم مارکس و منصور حکمت وحدت تئورى و پراتیک است. در مارکسیسم دانشگاهى٬ که محصول دوران شکست و افول جنبش کارگرى و رها شدن آن زیر دست و پاى سوسیال دمکراسى و تریدیونیونیسم است٬ جدائى قطعى تئورى از پراتیک انقلابى فرموله میشود. مارکسیسم پایان فلسفه را اعلام میکند و به سیاست و مبارزه طبقاتى توجه میدهد٬ مارکسیسم دانشگاهى رجعتى به فلسفه و فلسفه تراپى است. اینها فیلسوفان حرفه اى بودند. مثلا آلتوسر براى مارکس نیاکان فلسفى پیدا میکند و شجره دیالکتیک مارکس را به اسپینوزا میرساند! تولیدات فکرى این نوع مارکسیسم که بیشتر در زمینه متد است یک بیگانگى عمیق با نگرش مارکس دارد. مارکسیسم از نگرش جهانى و آزادى و رهائى انسان شروع میکند و هویت انترناسیونالیستى دارد٬ در صورتى که مارکسیسم دانشگاهى عمدا تمایلات ناسیونالیستى دارد که بعدها در سنت چپ اروپائى یا یورو کمونیسم نهادى میشود. این مارکسیسم به نفى طبقه کارگر و مبارزه طبقاتى میرسد و در پیشگاه دمکراسى نیابتى زانو میزند. در مورد مشخص مکتب فرانکفورت مسئله جالب تر است. اگر به کارهاى جمعى عناصر مکتب فرانکفورت توجه کنید پژوهشهائى براساس تزهاى روانکاوى فرویدى را میبیند. کارهاى بعدى سران مارکسیسم دانشگاهى عمدتا روى فرهنگ و هنر و زیباشناسى متمرکز است. اینها سر سوزنى به فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى و کمونیسم مارکس و منصور حکمت شباهت ندارند.

بحث ”ضد لنین“ هم همین داستان در شکل کمیک تر آن است. از زاویه چپ سنتى و ناسیونالیست که لنین را بخاطر مشروطه ملى اش تو سر مارکسیستها میزند٬ بعنوان مثال بحث ملت٬ ناسیونالیسم و حق تعیین سرنوشت منصور حکمت "ضد لنین" است٬ چون از مباحث لنین در این قلمرو فراتر رفته است! مثال در این زمینه زیاد است. بحث کمونیسم کارگرى در مورد لنین روشنتر از آنست که بشود اینگونه تبلیغات راه انداخت. کسانى که بعد از یک دوره تلاش عمیق کمونیسم کارگرى٬ کلیشه پردازى و الگوسازى را جاى تحلیل اجتماعى و طبقاتى و بررسى تجارب تاریخى میگذارند و از این مجرا خود را به لنین منتسب میکنند٬ تنها از ابتدائیات مارکسیسم فاصله میگیرند. بحث برسر کمبودهاى بلشویسم در انقلاب روسیه و یا بحث ناکافى بودن تئوریهاى لنین براى کمونیسم ایندوره ضد لنین نیست٬ برعکس٬ چسپیدن به هرچه که لنین در شرایط انقلاب روسیه گفته و بلند کردن پرچم آن امروز٬ یک نوع مکتب سازى از مارکسیسم و تنزل مکان مهم لنین در انقلاب اکتبر است. انقلاب روسیه میتوانست پیروز شود٬ میتوانست پیشرویهاى بیشترى داشته باشد٬ اگر نگرش انقلابى و پراتیکى لنین تا به آخر بر حرکت بلشویکها و این انقلاب ناظر میبود. شکست آن محتوم نبود. شکست و پیروزى هیچ انقلاب و تلاش اجتماعى محتوم نیست. تماما در گرو اینست که چه پراتیکى صورت میگیرد. کسانى که از ته تاریخ و از سر نتیجه یک پراتیک صحت و عدم صحت آن را نتیجه میگیرند٬ مارکسیست نیستند٬ پوزیتیویست هستند. مارکسیسم صحت و اثبات خود را در پراتیک نتیجه میگیرد. لنین نشان داد که میشود سرمایه دارى را شکست داد و بر اسطوره "اذلى و ابدى" بودن آن خط بطلان کشید. این اتفاق صد بار دیگر هم میتواند بیافتد و حتى اگر شکست بخورد یک گرد هم به دامن حقانیت عمل انقلابى و کمونیستى نمینشیند. شما مقابل ارتجاع مى ایستید٬ مقاومت سازمان میدهید٬ هشدار میدهید٬ نه میگوئید٬ و حتى اگر پیروزى به معنى اخص هم بدست نیاورید به رشد خودآگاهى و تجارب جنبش و طبقه تان شکل میدهید و حقانیت پراتیک انقلابى و انتقادى تان را اثبات میکنید٬ نه اینکه چون فلان حرکت نهایتا شکست خورد پس این تئورى و این تلاش مردود است! این الگو سازى همواره از یکسو به آکادمیسم و از یکسو به آوانتوریسم منجر شده است.

چپ ضد لنین بدوا همین تلاش و همین حرکت انتقادى – پراتیکى را زیر سوال میبرد و به نفى تشکل و تحزب و پراتیک انقلابى میرسد. این قبل از اینکه ضد لنین باشد ضد مارکس و ضد کمونیسم مارکسى است. به هر حال ما ضد لنین نیستیم و متدولوژى لنینى و اراده معطوف به قدرت لنین و جوهر پراتیکى انقلابى لنین که اساسا مارکسیستى است کاملا براى ما معتبر است. اما اگر کسى این را به معنى قبول چکى تمام مباحث و نظرات لنین در قبل و بعد از انقلاب روسیه فهمیده است٬ این دیگر مشکل ما نیست. باید مارکسیسم اش را عمیق کند. این بحث مفصلى است و امیدوارم در فرصتى به آن بپردازیم. به هرحال خوشحال میشوم هر رفیقى با استدلاهاى محکم و مستند این ادعاها را نشان مردم دهد که مثل شما "شاخ" در نیاورند! من هم با کمال میل وارد این بحث میشوم.            
با احترام٬ سیاوش دانشور

دوستان و رفقاى کارگر شرق تهران
پیام شما در باره روز زن در همین شماره نشریه منتشر شد. براستى که اقدام شما قابل تقدیر است. در شرایطى که کارگر مهاجر بودن و افغانستانى بودن در ایران به یک جرم تبدیل شده٬ در شرایطى که جمهورى اسلامى با سیاست فاشیستى اش علیه شما شهروندان و هم طبقه اى هاى ما دست به هر اقدام جنایتکارانه اى میزند٬ در شرایطى که شکار و دستگیرى و دیپورت کارگران افغانستانى هر روز در جریان است٬ هویت انترناسیونالیستى و طبقاتى و برابرى طلب شما حکم میکند که در روز زن پیام دهید و در اجتماعات روز زن شرکت کنید. درود برشما! این اقدام شما درس خوبى براى سایر کارگران دارد و این اولین انتظار از هر کارگر سوسیالیست و کمونیست و مبارزى است که منافع طبقاتى و انسانى را قطبنماى حرکت سیاسى خود بگذارد و براین اساس عمل کند. دستتان را بگرمى میفشاریم و روز جهانى زن را به شما رفقاى عزیز تبریک میگوئیم. با احترام٬ سیاوش دانشور  

اعتصاب در نفت؟
آرمان از آبادان طى یادداشتى در سوم مارس خبر دادند که کارگران پالایشگاه آبادان دست به اعتصاب گسترده اى زدند که اخبار آن آبادان را ور داشته است. ما این موضوع را دنبال کردیم اما سرنخى بدست نیاوردیم. از آرمان عزیز تقاضا داریم که گزارش ریزترى در مورد اعتصاب در پالایشگاه آبادان برایمان ارسال کند.                               

کامران پایدار عزیز٬
گزارش اعتصاب معلمان و پرستاران کرمانشاه دریافت و در همین شماره درج شد. موفق و پیروز باشید.
                                     
لیلا احمدى عزیز٬
گزارش اعتصاب معلمان در منطقه ۵ تهران دریافت شد. با تشکر.

اردوان عزیز٬
با تشکر تراکتهاى زیبا براى روز زن دریافت شد. از چند مورد آن در نشریه استفاده کردیم. موفق و پیروز باشید.  

از ترکیه
من شماره ۹ نشریه یک دنیای بهتر را خواندم. به نظر من ویژه گی این شماره با شمارهای قبلی دورشدن از فضای متشنج پلنوم و دور شدن از مباحث سطحی و کودکانه ای است که این روزها در حزب متداول شده است. به جای برخورد شخصی و حمله کردن به همدیگر باید بدانیم که هر پدیده ای سیاسیت و بیاید پاسخی سیاسی و مناسب سیاست اتخاذ شده از طرف هر شخص و یا جریان سیاسی بگیرد.                                       
 در این اختلاف سیاسی نه فراکسیون خریدار است نه حزب کمونیست کارگری فروشنده و یا بلعکس که هر کدام از دو طرف وارد معامله بر سر خرید مطاع خود شده و تلاش کنند ارزان خریده و یا گران بفروشند. شیوه نگرشی که در پلنوم دیده می شد. این اختلاف سیاسی طرف دیگری دارد و آن جنبش اجتماعی مردمی است که چشم به این حزب داشته و خود را صاحب آن می داند. باید به این جنبش پاسخی منطقی و سیاسی داده شود.    
 حزب مقدس است همانطور که بیمارستان در یک روستا مقدس است. اما فراموش نکنیم اگر پرسنل این بیمارستان بهداشت را رعایت نکنند شاهد مرگ و میر ناشی ازعدم بهداشت خواهیم بود.                      
امروز بیش از هر زمان نیاز داریم تا مسلحتر به آموزشهای کمونیسم منصور حکمت شویم. ساختن جامعه از خراب کردن آن صدها برابر سختتر است و باید خود را آماده کنیم. هر انسانی مجاز است به پدیده اجتماعی و به معضل سیاسی واکنش شخصی داشته باشد. نمونه هائی از برخورد رفقا چه در پلنوم چه در نوشته های این دوستان به کرات مشاهده شد. اما ما مجاز نیستیم این واکنشهای شخصی را به جامعه تزریق کنیم. من تقاضا می کنم از رهبری حزب٬ ازدوستان فراکسیون٬ از همه کادرها و هواداران حزب٬ به شیوه درست انتقادی به موضوعات بپردازند. نگاها نه تنها در ایران بلکه نیمی از دنیا به ما دوخته شده و تمامی حرکات و تصمیم گیریهای ما را مد نظر دارند.          
ارادتمند شما٬ مهران بابائی٬ ترکیه  

مهران عزیز٬
فراکسیون بر برخورد اصولى و رفیقانه و نقد سیاسى و پیشبرد مباحثات در یک فرهنگ بالا و شایسته کمونیسم کارگرى تاکید دارد. ما تلاش کردیم اینگونه پیش برویم. حزب براى ما عزیز است. این حزب ماست و براى پیشرفت و احترامش تلاش کرده ایم. اما ناچاریم براى توضیح اختلاف و تفاوت در دیدگاهایمان و یا راه حلى که براى پیشروى حزب ترسیم میکنیم٬ به نقد دیدگاهها و روشهاى معینى هم بپردازیم. نقد برخى نظریات هر فرد نه تنها تابو نیست٬ نه تنها ایراد ندارد٬ نه تنها ضد حزب نیست٬ بلکه عین جدل آزاد و مبارزه کمونیستى در درون و بیرون حزب است. نقد نظریات على القاعده نمیتواند و مجاز نیست به مرز حمله به تمامیت فرد٬ به افترا و جعل٬ به حمله شخصى و امثالهم منجر شود. این سنت ما نبوده و ما هوشیارانه از آن دورى میکنیم. از رفقاى عزیزمان هم همین انتظار را داریم. از دوستان و هواداران فراکسیون نیز اکیدا میخواهیم که در هر گونه بحث و جدل و اظهار نظر له و علیه این مباحث نماینده احترام به حزب٬ دفاع از دستاوردهاى حزب٬ دفاع از حرمت اشخاص و دفاع از حقیقت و برخورد انسانى و برابر باشند. فراکسیون با هر نوع حمله و لفظ تند و نامتناسب در بحث پیرامون سوالات و مجادلات سیاسى مخالف است. بحث سیاسى باید سیاسى بماند و سوال سیاسى باید بطرق سیاسى پاسخ گیرد.              
با احترام٬ سیاوش دانشور              

آقاى رسول در نامه اى به شراره نورى ضمن تشکر از دریافن نشریه سوال کردند؛
                             
"اگر همین امروز حکومت بپذیرد که حقوق زنان را برآورده و آزادى را در ایران نهادینه کند٬ واکنش شما چیست؟ آیا نگرانیتان نسبت به سران حکومت تغییر میکند؟ اعتقاد خود من اینست که مبارزه براى آزادى مبارزه اى سیاسى نیست. در مقاله اى هم با نام "بدحجابى سیاسى یا بدحجابى فرهنگى" این را ذکر کردم". ممنون از شما.                                     

رسول عزیز٬
همین امروز چنین اتفاقى نمى افتد چون نه همین امروز بلکه کل ۲۷ سال گذشته این حکومت پایه هایش را بر سرکوب زنان و سرکوب آزادیهاى فردى و اجتماعى بنا نهاده است. این فرض در عالم محال هم ناموجود و دور از ذهن است. اما پاسخ "اگر" شما اینست که آن حکومت فرضى هرچه باشد جمهورى اسلامى نخواهد بود و به مجرد اعلام عقب نشینى در مقابل زنان سرنگون میشود. این را باید توجه داشت که مردم کمى عقب نمیروند و به کمى آزادى رضایت نمیدهند. حکومت اسلامى و سرانش با زبان خوش از سر راه مردم کنار نخواهند رفت و تنها باید سرنگونشان کرد. اگر حتى تسلیم اراده مردم شوند٬ تنها خدمتى به جامعه و به خودشان کرده اند و میتوان انتظار داشت که آخوند جماعت یکبار در تاریخشان عقل داشته اند! به هر حال در آن شرایط هم حق و استیفاى حق حکم میکند که هر فردى که شاکى خصوصى دارد و شکایتى و پرونده اى در جریان است٬ پاسخگو باشد.  
من مطلب شما را نخوانده ام و راستش درک نمیکنم چگونه میتواند مبارزه براى آزادى اساسا مبارزه اى سیاسى و به این اعتبار مبارزه اى اجتماعى و طبقاتى نباشد؟ چون این مبارزات در خلا رخ نمیدهند٬ در جامعه صورت میگیرند. اگر منظور شما اینست که باید با کار فرهنگى و بالا بردن سطح فرهنگ و تغییرات تدریجى آماده تحول سیاسى و امر آزادى شد٬ این نخود سیاه و سم براى مبارزه سیاسى است. این تسلیم به وضع موجود است. من قادر نیستم فرهنگ ارتجاعى و اسلامى فلان حاجى و پاسدار را عوض کنم٬ اما قادر هستم که با سرنگونى و کسب قدرت و تثبیت قوانین و آموزش و دفاع از آن فرهنگ جامعه را نسلى عوض کنم. فرهنگ را هم میتوان عوض کرد٬ اما دقیقا از آنجا که فرهنگ حاکم ریشه در مناسبات سیاسى و اقتصادى دارد٬ براى تغییر فرهنگ هم باید دست به عمل سیاسى و انقلابى زد. راه مثمر ثمر دیگرى وجود ندارد. با احترام٬ سیاوش دانشور                                    

کاروان و داریوش و دوستان
سرى نشریات یک دنیاى بهتر براى شما ارسال شد.                          

مجید پستنچى٬ اسد حکمت٬ آرمان از آبادان
نامه هاى پیوستن شما به فراکسیون دریافت و در همین شماره منتشر شد. خوش آمدید.                              

رفیق اقبال نظرگاهى در یادداشتى عنوان کردند که "به نظر من هم رهبرى حزب و هم فراکسیون دارند با حزب منصوررفیق اقبال نظرگاهى در یادداشتى عنوان کردند که "به نظر من هم رهبرى حزب و هم فراکسیون دارند با حزب منصور حکمت بازى میکنند".

اقبال عزیز٬
ما بازى کردن با حزب را بازى با زندگى سیاسى خود و رفقایمان میدانیم. هیچ کسى مجاز به چنین بازى خطرناکى نیست و تعهد و مسئولیت کمونیستى حکم میکند که چنین بازى اى را نکند. در اینمورد رفقا میتوانند خودشان پاسخ دهند. اما تا به فراکسیون برمیگردد٬ اعلام فراکسیون بعد از یکدوره بحث و جدل و پلاتفرم و سمینار و غیره آنهم با تاکید پایبندى به برنامه و مصوبات و مناسبات حزبى٬ چرا بازى کردن با سرنوشت حزب است؟ آیا سکوت٬ تائید٬ راى دادن علیه وجدان خود٬ محفلى کار کردن٬ حسابگرى سیاسى و غیره بیشتر براى یک حزب سیاسى خطرناک است یا اعلام صریح و علنى یک فراکسیون و طرح نظریات بطور علنى و با مسئولیت افراد معین؟ من هنوز معتقدم و انتظار اولیه ام از سنت حزبى کمونیسم کارگرى اینبود و هست که در فضائى بسیار ریلاکس و با اعتماد بنفس٬ فراکسیون را برسمیت میشناختند٬ به مباحث و پیشنهادات آن مثبت نگاه میشد٬ مباحث به سمتهاى انحرافى و استیضاح و تحلیلهاى عجیب و غریب نمیرفت. انتظار اینبود که حزب با برخوردى سیاسى و متین در سنت کمونیستى و تحزب در ایران آموزش جدیدى را باعث شود٬ احترام و نفوذ حزب را بالا برد٬ و در عین حال یک سر سوزن با آنچه که موافق نیست سازش نکند. این روش حزب را تحکیم و ضد ضربه میکرد. این روش کمونیسم کارگرى را جلو میانداخت و بجاى تلاش براى دور کردن افراد و اتهام بى پایه "راست"٬ به اتحاد و انسجام حول مصوبات و پلاتفرمها در یک سازمان وسیع حزبى و علنى بر وجوه اختلاف هم تاکید میکرد. ما با حزب بازى نمیکنیم بلکه از دستاوردهاى فکرى آن دفاع میکنیم و معتقدیم راه پیشروى باز است اگر حزب وظایف خود را بشناسد.                                                                                       

حزبیت کمونیستى پاسخ است!
رفیق عزیزى از ترکیه طى یادداشتى شخصى عنوان کردند که مشاهده برخى برخوردها انسانهائى را به این راه سوق میدهد که برود خانه بنشیند و دست از مبارزه سیاسى بکشد. این نکته را بعنوان یک روحیه در تعدادى از رفقا من مشاهده کرده ام. میخواهم چند کلمه در اینمورد نظرم را بگویم.                                  
 مبارزه کمونیستى یک مبارزه متشکل و حزبى است. در تلاش کمونیستى فراز و نشیبها زیاد است. ما در متن سیاست رسمى کار نمیکنیم٬ خلاف جریانیم و موانع متعددى سر راهمان صف میکشند. ما ناچار هستیم همواره از اصولیت کمونیستى و اهداف اجتماعى و حقانیت سیاست مان دفاع کنیم و براى آن بجنگیم. در خیلى اوقات چه بسا بهاى سنگینى در اینراه پرداخت میکنیم و تاکنون نسلهاى متمادى کمونیستها پرداخته اند. اما یک اصل نباید در ابهام و سر درگمى فرو رود: حزبیت کمونیستى در هر شرایطى و کار متشکل حزبى پرچم ماست. نقد و تقابلهاى سیاسى و مبارزه درون حزبى بخشى از تلاش اجتماعى است. درخود نیست. هر کسى فکر میکند محق است و دو آتشه از عقایدش دفاع میکند. باید بکند. هیچ ایرادى ندارد. نقد با هر مدیومى مجاز است. ما "مقدسات" نداریم. مرز ما حفظ حریم شخصى و حرمت انسانى است که پرنسیبهاى کمونیستى مان اجازه نمیدهد و نباید بدهد که این مرزها را زیرپا بگذاریم. حال اگر کسى در این میان زیاده روى میکند٬ و باعث رنجش عواطف و یا بى اعتمادى در میان عده اى میشود٬ اتفاقا نباید گذاشت که این گونه روشها تاثیرات مخربش را برجاى بگذارد. رفتن و در خانه نشستن البته راه ساده و سهل الوصولى است. اما پاسخ به سوال روز ما نمیدهد. پاسخ به امر کمونیستى و جدال سیاسى نمیدهد. حقانیتى را اثبات نمیکند. حقیقتى را روشن نمیکند. اعتراضى است که نتیجه اى ندارد. ما موظفیم دقیقا در اینگونه موارد از اصل حقانیت مبارزه و تلاش کمونیستى٬ از نقش مهمى که هر فرد میتواند بازى کند٬ از حقیقت٬ و از مواضع کمونیستى مان دفاع کنیم. از کار متشکل کمونیستى و انسانى دفاع کنیم. انسانها متفاوت اند٬ روحیات متفاوت اند٬ این را برسمیت میشناسم. اما نهایت هر جدال را روحیات و برخوردها تعیین نمیکنند٬ نیروها و گرایشاتى تعیین میکنند که میخواهند قالب فکرى و راه حل خود را به سرنوشت حرکت کمونیستى فائق کنند. ما باید در این جدال شرکت کنیم و پیش از هر زمان با پرچم ضرورت و مبرمیت تحزب کمونیستى کارگرى شرکت کنیم و بر حقانیت آن پافشارى کنیم.  با احترام٬ سیاوش دانشور

سیاوش عزیز٬
بازهم متاسفم بخاطر نوشته آخریت در باره نامه اعتراضى من. اظهار تاسف من از اینبود که نوشته مرتضى فاتح را پیش از هر چیز براى خسرو دانش فرستاده بودى. من در ایمیل قبلى هم نوشتم "نشریه خودت است و تو تصمیم میگیرى چى را چاپ کنى". فرستادن یک نقد پیش از چاپ براى فرد نقد شده با هیچ پرنسیپ ژورنالیستى جور در نمى آید. لطفا یا جواب من را که در شماره ۷ نشریه فراکسیون آورده اى پس بگیر یا توضیح من را هم بیاور. چون این نوشته تو توهین مستقیم به من است. از متلک گفتن هم اصلا خوشم نمى آید. من براى تمرین دمکراسى به این جا نیامدم رفیق.                                
با تشکر نوید مینائى

نوید عزیز٬
توضیحت را آوردم. در شماره قبل چند مطلب دریافت شده بود و لازم بود به این بهانه سیاست سردبیرى توضیح داده شود. سایت هم دو روز بعد فعال شد و همه مقالات دریافتى درج شد. من مطلع نیستم کجا نوشتند که اگر مقاله اى در نقد یک مطلب قبل از چاپ براى نویسنده مورد نقد هم ارسال شود٬ پرنسیبها را زیر سوال برده و به تعبیر نامه اول شما "منصفانه" نیست. من به تقدم و تاخر زمانى چاپ و ارسال یک لحظه فکر نکردم. نمیدانم اگر مطلب در نقد یک بحث من بود٬ که سردبیرم و پیش از چاپ به اطلاعم میرسد٬ این قانون و پرنسیپ ژورنالیستى مورد نظر شما چگونه عمل میکرد؟ به هر حال نه من ژورنالیستم و نه فکر میکنم که یک مجله یا نشریه کمونیستى باید خود را مقید اصول ژورنالیسم رسمى کند. مسئله اساسى وجود مجارى معینى براى تبادل نظر و نقد صمیمانه و رفیقانه است که فراکسیون ایجاد کرده است. با احترام٬ سیاوش دانشور  

رفقا آرش سرخ٬ یاشار سهندى٬ مهران محبوبى٬ مرتضى فاتح و حسن صالحى!
مطالب شما دریافت و در ستون آزاد سایت فراکسیون منتشر شدند.

رفقا مجید٬ غلام شارون٬ مسعود٬ فرزانه!
سرى نشریات برایتان ارسال شد. مرکز پخش منبعد نشریه یک دنیاى بهتر را برایتان ارسال میکند.          

رفیق سیاوش دانشور
با درود. ممکن است روشن بگوئید که اگر شما نتوانستید حرفتان را در حزب پیش ببرید چکار میکنید؟ تجربه نشان داده است که انشعاب یا تسلیم یک دو راهى است. شما کدامیک را انتخاب میکنید؟ موفق باشید. بهروز از ایران  

بهروز عزیز٬

ما اگر قصد انشعاب داشتیم نیازى به ماندن نبود٬ خیلى زودتر میشد رفت و اصولا فراکسیونى لازم نبود. براى من ”تسلیم“ در مبارزه سیاسى و حزبى معنى ندارد. ما کمونیستیم و به حزب و مبارزه متشکل کمونیستى قدرتمند نیاز داریم. کمونیست منفرد و متشکل در محافل بى تاثیر به وفور موجود اند. ما براى عروج کمونیسم کارگرى در ایران تلاش میکنیم و چنین هدفى حزب نیاز دارد. ما از حزب و سیاست کمونیستى ناظر برآن دفاع میکنیم. ممکن است زورمان نرسد. جائى باید زمین را داد و زمان را گرفت. اما نه انشعاب و نه تسلیم دو راهى ما نیست. با احترام٬ سیاوش دانشور

شماره 7
سیاست سردبیرى
در هفته اخیر مطالبى از رفقا مهران محبوبى در پاسخ به مقاله رفیق آذر ماجدى در شماره شش یک دنیاى بهتر و دو نامه اعتراضى از رفقا نوید مینائى و مرتضى فاتح پیرامون عدم انتشار مطلب مرتضى فاتح در پاسخ به مقاله رفیق خسرو دانش دریافت کردیم. در این دو نامه که یک محتوا دارند٬ اظهار تاسف شده که چرا نشریه نقد یک مطلب را به سایت فراکسیون ”که هنوز نه به دار است و نه به بار“ حواله کرده است. رفیق مرتضى فاتح خواستند که مطلب ایشان برگردانده شود و مطلقا منتشر نشود! چند نکته را باید جهت اطلاع خوانندگان نشریه براى یک دنیاى بهتر اینجا تصریح کنم:
                                                              
۱- یک دنیاى بهتر نشریه اى است که نظرات فراکسیون را منعکس میکند٬ یک ژورنال و بولتن و محلى براى پلمیک و تمرین دمکراسى نیست.
۲- سردبیر در انتشار یا عدم انتشار هر مطلبى و یا کوتاه کردن و حذف نکاتى که میتواند به پرستیژ نشریه ضربه بزند آزاد است. این جزو اختیارات اولیه هر نشریه و روزنامه و ارگانى است. در عین حال این حق نویسنده است که از هر گونه تلخیص مقاله اش باخبر باشد و با آن توافق کند یا نکند.                          
۳- ما از بحث پیرامون نقطه نظرات فراکسیون و حزب استقبال میکنیم و در سایت فراکسیون ستون آزادى را به اینگونه مباحث اختصاص داده ایم. همینجا از علاقه مندان به این مباحث دعوت به شرکت فعال در این ستون میکنم. سایت هفته پیش آماده شد٬ اما غیر فعال بودن آن به معضل نوع سافت ویر بکار گرفته شده در آن و مشکل آپ دیت کردن روبرو شد. سایت در همین هفته فعال میشود و مطالب دریافتى در صورت تمایل نویسندگانش آنجا منتشر میشود.    
۴- ستون نامه ها براى پاسخ به سوالات و نکات مطرح شده کوتاه است. لطفا ماکزیمم نامه هایتان نیم صفحه بیشتر نباشد. سردبیر نکته مطرح شده  یا کل نامه را منعکس و پاسخ میدهد.                               
۵- در مواردى میتوان ضمیمه هائى منتشر کرد و چند مطلب که  از نظر سردبیر مباحث را جاى واقعى ترى بردند٬ آورد. در عین حال همانجا پاسخ به نکات مطرح شده را داد. ما این انعطاف در کار را براى خود قائل هستیم.
                                  
 و یک نکته در حاشیه٬
فراکسیون از بدو اعلام موجودیتش ردپائى در سایتها و میدیاى حزب و مجاور حزب ندارد. حتى سوالى از جانب نشریات و سایتهائى که در مورد فراکسیون نوشتند و مطلب چاپ کردند٬ از فراکسیون نشد که اصلا چرا بوجود آمدید و حرف حسابتان چیست. حتى سایتهاى غیر حزبى مجاور حزب هم که به انتشار مطالب در مورد فراکسیون مبادرت کردند٬ و از نظر من هیچ ایرادى ندارد٬ از درج مطالب اعضاى فراکسیون در پاسخ امتناع کردند. با همه اینها ما جائى اعلام نکردیم که ”آى مورد ظلم قرار گرفتیم و ”خودى و غیر خودى“ شد و غیره“. میخواهم بگویم کسى که در مورد سیاست نشریه اظهار تاسف عمیق دمکراتیک میکند٬ خوبست یک استاندارد داشته باشد. انصاف همیشه ویژگى خوبى است.*  
                                        
شماره 6
مدیر محترم نشریه یک دنیای بهتر
در مقالۀ جنبش آزادی و برابری در شماره اخیر نشریه یک دنیای بهتر از جانب نویسنده و احتمالا از روی غفلت و بدور از عمد مطلبی در باره مذهب آمده است که بنظرمن درست نمی آید و با عقاید احتمالا خود نویسنده و حزب کمونیست کارگری نیز منطبق نمی باشد. مطلب مندرج در مقالۀ مزبور عینا از اینقرار است: "مذهب امر خصوصی افراد است نه امر اجتماعی آنان."
اینکه در انقلابات بورژوازی اروپا در قرون 18 و 19 برای کوتاه کردن دست مذهب از قدرت دولتی و امور اجتماعی، مذهب امر خصوصی افراد تلقی گشت، به هیچ وجه به معنی این نمیباشد که از نظر ما و حتی خود مذهبیون، مذهب امری خصوصی است. مذهب نه تنها در همه امور منجمله امور خصوصی دیگران دخالت میکند، بلکه در اصل، و خصوصا در اسلام، بیش از هر چیز، یک آلترناتیو سیاسی و اجتماعی است که در 1400 سال قبل برای استقرار جامعه طبقاتی و حکومت مطلقۀ فردی در عربستان بجای نظام اشتراکی و دمکراتیک قدم به میدان گذارد. اینکه احزاب کمونیست د ر برنامه حداقل خود آنرا بعنوان یک امر خصوصی تلقی میکنند، به هیچوجه به معنای این نیست که آنها آنرا واقعا امری خصوصی میدانند. بهر حال، متشکر میشوم آگر این مطلب را در نشریه خود برای روشن شدن اذهای درج نمائید. با تشکر سیامک ستوده

آقاى سیامک ستوده عزیز٬
با تشکر از یادداشت و نکته شما. براى همه ما روشن است که وقتى میگوئیم "مذهب امرى خصوصى است"٬ منظور اینست که مذهب در دولت و آموزش و پرورش باید دستش کوتاه شود و بعبارتى بیرون انداخته شود. همینطور منظور اینست که قوانین و حقوق فردى و اجتماعى نباید منعبث از تبئین و هر نوع ارجاع مذهبى باشد. یعنى نظام سیاسى-ادارى جامعه یک نظام پیشرو و مدرن و سکولار باشد و از هر نوع ارجاع مذهبى و ملى و قومى گسست کامل کرده باشد. نتیجتا مذهب٬ مادام که موجود است٬ امر خصوصى افراد میشود و در بحث مورد اشاره شما تاکید من بر اینست که تظاهر مذهبى در مراکز آموزشى و تولیدى و ادارى بنا به خصلت اجتماعى این محیطها باید ممنوع باشد. یعنى قلمرو ابراز وجود مذهبى صرفا قلمرو خصوصى آنهم براى افراد بزرگسال و با قید احترام به حقوق افراد مانند حقوق کودکان و زنان و امنیت و آسایش مردم و همینطور قوانین حمایت از حیوانات و غیره است. در این وضعیت معین هم باید علیه مذهب و خرافه مذهبى کار فکرى و فرهنگى کرد. من معتقدم که جامعه نیازمند یک نوع لایروبى مذهبى و یا مذهب زدائى است. ما بعنوان کمونیست٬ درعین حال که طرفدار آزادى مذهب و آزادى بى مذهبى هستیم٬ اما در مقابل وجود سم مذهب خنثى نیستیم. اما با اینحال مذهب هنوز و مادام که ضرورت وجودى و اجتماعى آن از بین نرفته وجود دارد. کار ما اینست که این مبناى اجتماعى را از بین ببریم.
یک تفاوت اساسى که شاید مد نظر شماست٬ تفاوت مذهب بعنوان عقیده و باور شخصى و بخشا استفاده از تبئین مذهبى در قوانین جوامعى که حتى خود را "سکولار" میدانند با مذهب بعنوان یک جنبش سیاسى است. اسلام سیاسى تابلوى مشترک افراد معتقد به اسلام در قلمرو خصوصى نیست٬ بلکه یک جنبش سیاسى و درگیر در امر قدرت سیاسى و تشکیل دولتهاى اسلامى است. با این جنبش سیاسى باید جنگید و قاطعانه آنرا شکست داد. ما بین اسلام بعنوان یک جنبش سیاسى معین با اختیار کردن مذهب توسط فرد بعنوان باور شخصى تفاوت قائلیم. با اولى باید در جدال قدرت جنگید و شکستش داد و با دومى بعنوان آزادى مذهبى و لامذهبى کنار آمد. به نظر من نهایتا آزادى میتواند مذهب را به هرمعنى جارو کند. جامعه مذهب زده٬ حتى اگر صرفا افراد مذهب را امر خصوصى خود بدانند٬ مسبب تولید انواع جریانات سیاسى و مذهبى خواهد شد که بقول شما دخالت در خصوصى ترین زوایاى زندگى فرد و بویژه زنان و کودکان را جزو پلاتفرم روزمره خود قرار میدهند. تردید ندارم که براى یک فرد مذهبى مسئله صرفا باور فردى مطرح نیست٬ بلکه عمدتا پراتیک آن در قلمرو خانواده و محیط اجتماعى و به این اعتبار دخالت در زندگى خصوصى دیگران و یا تحمیل مذهب بر دیگران است. نکته من در بحث "مذهب امر خصوصى افراد است و نه امر اجتماعى آنان" اینست که دامنه تظاهر و تبلیغ و عمل مذهبى تنها در قلمرو زندگى خصوصى مجاز است٬ آنهم با فرض عدم دست درازى به حقوق اجتماعى و فردى دیگران٬ و نه قلمرو زندگى اجتماعى.
با احترام٬ سیاوش دانشور

آرش سرخ عزیز٬
با تشکر مطلب شما با عنوان "چند کلمه در مورد فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری" دریافت شد. از آنجا که مطلب فوق در سایت روزنه منتشر شده است٬ از انتشار مجدد و همینطور پاسخ آن در نشریه براى یک دنیاى بهتر خوددارى میکنم. مطلب و پاسخ مطلب شما را براى سایت فراکسیون و روزنه ارسال میکنم.  با احترام٬ سیاوش دانشور

مرتضى فاتح عزیز٬
با تشکر مطلب شما با عنوان ”نه حزبیت نه...........زنده باد خودم!
نگاهی به نقد حزبیت خسرو دانش در نشریه یک دنیای بهتر ” دریافت شد. مطلب شما را براى رفیق دانش و سایت فراکسیون ارسال کردیم. سایت فراکسیون ستونى را به اینگونه مباحث اختصاص میدهد. با احترام٬ سیاوش دانشور

على و اسد آسان عزیز٬
نامه هاى شما دریافت شد. نشریه برایتان ارسال شد. *

شماره 3
پاسخ به دو سوال٬  
سامان یک خواننده نشریه سوال کرده اند که شما بالاخره موافق تحریم اقتصادى هستید یا مخالف؟ تحریم تحریم است و دودش به چشم مردم میرود. چرا مخالفت با تحریم موافقت با احمدى نژاد است؟                    
ما مخالف سرسخت تحریم اقتصادى هستیم و از آن بعنوان سلاح کشتار جمعى نام میبریم. ما مخالف تحریم اقتصادى و یا تحریم کالاهاى مورد نیاز مردم هستیم. اما ما مخالف فروش سلاح و وسائل نظامى و تکنولوژى جاسوسى و اطلاعاتى به جمهورى اسلامى نیز هستیم. متوجه نیستم این "بلاخره" از کجا مى آید؟ آیا باید یک مخالف تحریم اقتصادى با هر نوع اعمال محدودیت در فروش تسلیحات به دشمن خودش هم مخالف باشد؟ آیا شما موافق تجهیز نظامى و اطلاعاتى رژیم علیه مردم هستید؟ فکر نمیکنم موافقان این نظریه که تحریم تحریم است صریحا بتوانند از بالا بردن ظرفیتهاى آدمکشى جمهورى اسلامى تحت عنوان مقابله با تحریم دفاع کنند. برعکس٬ با سکوت و بى اهمیت بودن مسئله از کنار آن رد میشوند. خیر٬ هر تحریمى تحریم اقتصادى نیست. چرا باید کمونیستها زیر پوشش لطمات تحریم اقتصادى براى مردم٬ که امرى واقعى و موضعى انسانى است٬ از تسلیح جنبش اسلامى به انواع سلاحها و یا معامله سران سپاه پاسداران با شرکتهاى تسلیحاتى دفاع کنند؟ اینها چه ربطى به منافع مردم دارد و چه ربطى به نتایج ناگوار تحریم بر زندگى مردم دارد؟ واضح است که هر سیاست و هر لحظه وجود رژیم اسلامى دودش به چشم مردم میرود٬ اما چرا باید در جدال دو جریان تروریستى که هدف یکى بسط سلطه و قلدرى نظامى و تامین منافع اقتصادى خود در جهان است و یکى دنبال سهم خود بعنوان قدرت فائقه منطقه میگردد٬ از موضع مخالفت با آمریکا و "شیطان بزرگ" به موضع سکوت در مقابل جمهورى اسلامى افتاد؟ این موضع شاید بدرد یک ضد آمریکائى مائوئیست یا تروتسکیست بخورد اما موضع کمونیسم کارگرى نمیتواند باشد. ما اهداف و سیاستهاى نظم نوینى و میلیتاریستى دولت آمریکا و موئتلفینش را میشناسیم و این اهداف را تفصیلا طى قطعنامه ها و مقالاتى توضیح داده ایم و خطوط مقابله با آن را نیز تعریف کرده ایم. در عین حال آمریکا با اشباح نمیجنگد٬ میدان دار دیگر این جدال تروریستى اسلام سیاسى است. جمهورى اسلامى یک مرکز مهم این جدال و منشا ترور و سازماندهى جنایت در ایران و منطقه است. و ما اداره ثبت خطاها و حقوق بین الملل نیستیم٬ حزب سیاسى هستیم و یک نیروى درگیر با هر دو طرف این جدال تروریستى. اهداف و منافع ما و مردم را هیچکدام ازاین کمپ ها نمایندگى نمیکنند. ما هم علیه اهداف و سیاستهاى آمریکا هستیم و هم علیه اهداف و سیاستهاى جمهورى اسلامى. قرار نیست در مقابل ارتجاع نظم نوینى به موضع "آنتى امپریالیسم" ماهیتا راست و دفاع از کثیف ترین و جنایتکارترین رژیم مانند جمهورى اسلامى بیافتیم و یا در قبال آن در این بحث معین موضع مشخص و روشنى نداشته باشیم. 

یک بحث معتبر این میتواند باشد که این تحریم کالاهاى نظامى میتواند گسترش یابد و یا نفس همین تحریم به گرانى و اعمال فشار به مردم تجربه میشود. این حقیقتى است که من در همان مطلب به آن اشاره کردم. چه خطر بسط تحريمها به تحريم کالاهاى مورد نياز مردم و چه استفاده رژيم از اين فرصت براى اعمال فشار اقتصادى به مردم. اما اين مسئله پاسخ خود را دارد و چون رژیم اسلامى و سرمایه داران مفت خور از هر فرصتى براى چاپیدن مردم استفاده میکنند٬ شما را مجاب نمیکند که تحریم کالاهاى نظامى به رژیم اسلامى را محکوم کنید. و بالاخره اینکه ما نگفتیم مخالفت با تحریم موافقت با احمدى نژاد است. من گفتم محکوم کردن تحریم کالاهاى نظامى به رژیم اسلامى یک سیاست پرو جمهورى اسلامى است٬ نه طرفدارى گوینده اش از احمدى نژاد. دنیاى سیاست پیچیده تر از این دو قطبى هاى خشک و استنتاجات خشک سیاسى است که محکوم نکردن این قطعنامه را به دفاع از  سیاست آمریکا و یا محکوم کردن آنرا به دفاع از احمدى نژاد تنزل داد. این دعوا دو جبهه بوش-احمدى نژاد ندارد. همانطور که دعواى سیاسى در ایران صحنه تعارض خامنه اى- خاتمى نیست. این جدال سه جبهه دارد و ما از موضع جبهه سوم٬ جبهه مستقل طبقه کارگر و بشریت آزادیخواه و از موضع کسانى که در این جدال میخواهند اوضاع را به سمت دیگرى ببرند حرف میزنیم و عمل میکنیم. اگر قرار باشد کار ما انتخاب و موضعگیرى در میان دو قطب تروریسم دولتى و اسلامى باشد و تنها خطرات و لطمات اینها را مانند واعظین و مصلحین اجتماعى گوشزد کنیم٬ نیاز به حزب سیاسى و مبارزه کمونیستى نیست. میشود گوشه اى نشست و حداکثر حرفى زد. اما هدف و مسئله اصلى بهم زدن این اوضاع به نفع کارگران و بشریت متمدن و عقب راندن نیروهاى ارتجاع سیاسى است. ما با تحریم مخالفیم٬ با تسلیح رژیم اسلامى و هر نوع مماشات با اسلام سیاسى هم مخالفیم. ما آینده سومى را جستجو میکنیم و موضع ما کاملا آزادیخواهانه و کمونیستى است.

 

آقاى دانشور سلام. شما میگوئید باید سفارتخانه هاى رژیم را بست. جمهورى اسلامى را از لحاظ سیاسى و دیپلماتیک منزوى کرد. چه کسى اینکار را باید بکند؟ شما سیاستتان را  از چه کسى میخواهید عملى کند؟ دولتها؟

ما اهل عریضه نویسى به دولتها نیستیم و قرار نیست دولتهائى که در سرکار آوردن و سرپا نگهداشتن جمهورى اسلامى شریک بودند٬ گوشه اى از اهداف ما را متحقق کنند. ما سیاست روشنى داریم. میگوئیم این رژیم را بعنوان ”دولت ایران“ برسمیت نشناسید. روزمره از جنایات و تعدى هایش براى مردم افشاگرى میکنیم. اگر همین سیاستهاى ما نبود این دولتها دسته جمعى و با فراغ بال به دفاع از خاتمى میپرداختند. اگر ما و امثال ما نبودیم کارگران شرکت واحد و صدها سازمان کارگرى و میلیونها نفر از جمله برخى دولتها از کارگران ایران حمایت نمیکردند. اگر ما نبودیم امروز نازنین و افسانه اعدام شده بودند. مبارزه ما و فشار سیاسى ما و بسیج افکار عمومى دولتها را هم ناچار به عقب نشینى میکند. جدال اجتماعى نهایتا برسر زور و قدرت است. اگر زورتان برسد هم میتوانید قانون را به نفع مردم عوض کنید و هم سیاست دولتها را با موانع جدى روبرو کنید. مردم ضد آپارتاید هم مبارزه شان را به تمایل دولتها گره نزدند. تلاش کردند٬ بسیج کردند٬ نیرو بمیدان کشیدند و رژیم آپارتاید نژادى را در سطح جهانى ایزوله کردند. چرا نمیتوان همین اقدام را علیه جمهورى اسلامى کرد؟ چرا نباید قربانیان رژیم اسلامى و ایرانیان خارج کشور نتوانند در دنیا چهره مدرنیستى و سکولاریستى و برابرى طلب خود را نشان دهند و رژیم اسلامى را نه ”نماینده“ مردم بلکه رژیمى معرفى کنند که با اتکا به سرکوب و شلاق و اعدام سرپا مانده است. اگر قبول میکنید که جمهورى اسلامى دولت مشروع جامعه ایران نیست٬ رژیمى ضد مردم و ضد جامعه و قاتل جمع کثیرى از مخالفین خود است٬ اگر میپذیرید که سران و کاربدستان این رژیم باید روزى در دادگاههاى مردمى و عادلانه براى اعمالشان پاسخگو باشند٬ آنوقت اولین کار ما باید منزوى کردنش در نهادهاى جهانى٬ بیرون انداختن نمایندگانش در سازمانهاى بین المللى٬ بستن سفارتهایش به عنوان مراکز جاسوسى و تروریستى٬ و در یک کلام آفریقاى جنوبیزه کردن آن است.


ستون نامه ها در
 نشریه یک دنیای بهتر

مجموعه ای از 50 شماره نشریه

 

 

 

انتشارات حزب اتحاد کمونیسم کارگری
اکتبر2007